• محدوده علم اقتصاد

    بهاره پرسیده است که مگر رشته تحصیلی من اقتصاد نیست پس چرا موضوع تحقیقاتی که ذکر کرده بودم همه به سیاست مربوط می شود؟ به نظرم سوال خوبی است که شاید پاسخ آن برای بقیه هم مفید باشد. واقعیت این است که علم اقتصاد در چند دهه اخیر یک تفاوت مهم با سایر حوزه های علوم انسانی پیدا کرده است و آن این که محدوده آن به جای آن که بر اساس “موضوع” تعریف شود بر اساس “روی کرد یا روش” تعریف می شود. مثال می زنم تا بحث روشن شود. با کمی اغماض می توان گفت که جامعه شناسی علمی است که در آن پدیده هایی که ماهیت اجتماعی دارند بررسی می شوند یا علوم سیاسی علمی است که به موضوع قدرت می پردازد. اگر دقت کنید در این علوم یک روش فراگیر وجود ندارد و لذا نمی توانیم فی المثل از روی کرد دانشمندان علوم سیاسی برای بررسی یک پدیده صحبت کنیم. این دانش مندان معمولا ابزارها و روی کردهای مختلفی را برای بررسی های پدیده های مورد علاقه خود به کار می برند. در مقابل علم اقتصاد علم بررسی موضوعاتی مثل تورم و پول و بی کاری و غیره نیست. هر چند به طور سنتی این چنین بوده است ولی الان محقق اقتصادی کسی تعریف می شود که بر اساس “روی کردهای” توسعه داده شده در علم اقتصاد – و از جمله مهم ترین آن ها نظریه انتخاب عقلانی، تئوری بازی ها و ابزارهای اقتصادسنجی – به بررسی پدیده های مختلف می پردازد. هیچ دلیلی هم ندارد که این پدیده ها ماهیت اقتصادی به معنای مرسوم کلمه داشته باشد. در نتیجه زیرشاخه هایی در اقتصاد درست شده است که موضوعات آن ها کاملا مربوط به حوزه دانش های دیگر است. انتخاب عمومی بحث قدرت را با استفاده از مفاهیم اقتصادی مدل می کند و حقوق و اقتصاد...ادامه مطلب ...
  • ماجرای دل آرا و پوپولیسم حقوقی

    پرستو پرسیده بود که نظر خود من در باب موضوعی که دی روز نوشته بودم چیست؟ پاسخم این است که تا جایی که می فهمم موضوع مجازات قضایی در جامعه مقوله پیچیده و حساسی است و باید آن را در دقیق ترین و خدشه ناپذیرترین شکل ممکن حفظ کرد. اشکال کمپین و پتیشن و غیره این است که تصمیم قضایی برای مجازات را گاهی تابع (و یا تحت تاثیر) احساسات عمومی فعالین اجتماعی می کند و این بسیار خطرناک است. این کار در واقع نوعی بازگشت به دوران بی قانونی است ولی به شکلی کاملا مدرن. به عنوان مثال به مورد دل آرا توجه کنیم. دختر و پسری با هم مرتکب جنایتی شده اند. دختر ادعا می کند که تحت تاثیر قرص های روان گردان در جنایت مشارکت داشته و به خاطر نجات پسر و این که تصور می کرده مجازاتش کم تر خواهد بود مسوولیت قتل را برعهده گرفته است و بعد که فهمیده است قرار است اعدام شود از عمل خود پشیمان شده است. او (احتمالا) بر خلاف هم دستش ذوق هنری دارد و قادر است با نقاشی هایش (و نیز چهره جذابش) توجه افکار عمومی را جلب کند. من می پرسم نتیجه نهایی جنبشی که برای نجات او راه افتاده است چیست؟ قانع کردن دستگاه قضایی به این که او قاتل نیست و در واقع هم دست او بوده است که این کار را کرده است؟ در این صورت دل آرا از مجازات اعدام رهایی می یابد و آن پسر اعدام می شود. سوال این جا است که ما (خصوصا مای تماشاگر بیرونی) چه اطلاعات اضافی داریم که قانعمان می کند که داده هایمان از ماجرا قابل اعتماد است و در واقع دل آرا مجرم نیست. اگر اشتباه کرده باشیم و صرفا تحت تاثیر هنرمندی دل آرا یا روایت خود او از ماجرا به تغییر روند پرونده...ادامه مطلب ...
  • مهرورزی و عنوان تحقیق

    یاد و خاطره این آقای احمدی نژاد کلی داره به من کمک می کنه. باید موضوع تحقیق سال دومم را تا سه شنبه نهایی کنم و توی دردسر افتادم. با دنیس مولر روی بحث اندازه دولت در اقتصادهای مبتنی بر نفت کار می کردم و بخش اولش را هم تمام کرده بودم که گفتند استاد راهنمای تحقیق سال دوم باید از اعضای هیات علمی موسسه خودمان باشد. یک موضوع آماده کردم و بردم پیش کلاوس ریتزبرگر (بچه های کلاس تئوری بازی کتابش را می شناسند) با عنوان ” مدل کردن تهدید و بازدارندگی در بازی هسته ای ایران و آمریکا”. این موضوع رد شد چون گفت برای تحقیقی در بازه زمانی کم تر از یک سال بزرگ است و خوب جمع نمی شود (قابل توجه اساتید گرامی خودمان که هر چه ببری پیششان نه نمی گویند). دوباره روش کار کردم و دیدم چیز جالبی پیدا نمی کنم که ناگهان مهرورزی رییس جمهور محبوب شامل حال ما شده و حماسه فراموش نشدنی سوم تیر در ذهنم زنده شد. در نتیجه یک عنوانی پیدا شد: ” تاثیر نابرابری گریزی در بازی اولتیماتوم روی رفتار رای دهندگان”. این یکی ادبیات کار شده تری دارد و امیدوارم قبولش کند.
  • سوالی برای فکر کردن

    آیا زن بودن به خودی خود باعث معافیت یا کاهش مجازات است؟ اگر کبری رحمان پور در وضعیت عصبی مادر شوهرش را به قتل رسانده است و اگر دل آرا متهم به قتل در هنگام دزدی است کم نیستند مردانی هم که دوست خود را در اثر یک لحظه عصبانیت کشته اند و اعدام می شوند. به لحاظ جنبه های جرم شناسی چه فرقی بین این دو مورد وجود دارد که برای ده ها پسر جوانی که منتظر اجرای حکم اعدام خود هستند پتیشن امضاء نمی شود و جنبش اجتماعی شکل نمی گیرد و کسی اصلا آن ها را نمی شناسد؟ اگر رییس قوه قضاییه صرفا به خاطر این تلاش ها جلوی اعدام کبری را بگیرد (که قانونا بعید به نظر می رسد) آیا” برابری قضایی” در این کشور خدشه دارتر نشده است؟ اولا واضح است که این سوال مستقل از داوری ارزشی مان نسبت به کلیت مجازات اعدام خصوصا در سیستم قضایی ایران است. ثانیا برای متمرکز تر شدن بحث موضوع قتل های خون سردانه (Cold Blood Murders) مثل قتل های سریالی یا قتل با نقشه قبلی را کنار می گذاریم.
  • تورم یا گرانی

    ارائه تعریفی از هر کدام از دو مفهوم به روشن شدن بحث کمک مي‌کند. قدرت خرید در واقع نشان گر سبدی از کالا و خدمات است که درآمد یک فرد به او اجازه خرید آن را مي‌دهد. تفاوت کشورهای فقیر و غنی در واقع به تفاوت همین قدرت خریدشان مربوط است که نهایتا خود را در درآمد سرانه هر کشوری متجلی مي‌کند. قدرت خرید متغیری نیست که به سادگی قابل تغییر باشد و تغییر اساسی در آن در درازمدت و به مدد سیاست‌هاي مناسب رشد اقتصادی صورت مي‌گیرد. در مقابل تورم یا افزایش اسمی قيمت‌ها‌ یک متغیر ظاهری است که صرفا تغییر در مقدار عددی و قراردادی قيمت‌ها‌ را نشان مي‌دهد و خود به خود حاوی هیچ اطلاعاتی از سطح رفاه یا قدرت خرید یک جامعه نیست. برای روشن شدن بحث مثالی مي‌زنیم. در یک مثال خیالی تصور کنید که قیمت «هر چیزی» (از جمله دستمزد) در اقتصاد ایران یک شبه «ده برابر» شود. در این مثال یک قرص نان صد ریالی را باید از فردا صبح به هزار ریال خرید. به لحاظ محاسبات تورمی چنین جامعه ای با ابرتورم بسیار شدید نهصد درصدی مواجه بوده است و ناظران از آن به عنوان یک فاجعه یاد خواهند کرد. در حالی که در واقعیت رفاه مردم جامعه هیچ تغییری نکرده است. قیمت نان ده برابر شده و در عوض حقوق افراد هم ده برابر و نهایتا قدرت خرید جامعه ثابت مانده است. حال اگر با تعاریف فوق به وضع جامعه خودمان برگردیم مي‌توانیم مساله را دقیق تر ببینیم. واقعیت این است که آن چیزی که مردم ایران را تحت فشار قرار داده است نه تورم بلکه گرانی یا به عبارت دیگر همان تعبیر عامیانه شده اصطلاح پایین بودن قدرت خرید است. مردم ایران در کشوری با درآمد سرانه دو هزار و پانصد دلار (به روایت شاخص اطلس) و هشت هزار دلار (به روش شاخص قدرت خرید) زندگی مي‌کنند. چنین سطحی از درآمد سرانه به این مردم اجازه نمي‌دهد که بسیاری از کالاها را به راحتی خریداری کنند. فی‌المثل قیمت بسیاری از کالاها مثل خودرو و لوازم الکترونیکی در ایران و اروپا تقریبا یکسان است. با این حال یک شهروند اروپایی به نسبت یک شهروند ایرانی چنین کالاهایی را با سهولت بسیار بيشتري خریداری مي‌کند و احساس گرانی هم نمي‌کند. چرا که درآمد ماهیانه واقعی او نزدیک به پنج برابر شهروند ایرانی است و طبیعی است که قیمت این کالاها سهم کمتری از درآمد او را تشکیل دهد. در حالی که همین وسائل برای شهروندان ایرانی «گران» هستند یعنی شهروند کشوری با درآمد سرانه کشور ما به راحتی نمي‌تواند خودرو خریداری کند. دقت کنید که اساسا تعریف درآمد سرانه چیزی غیر از این نیست. اگر ایرانیان هم مي‌توانستند به همان سهولت اروپاییان از هر کالایی خریداری کنند در این صورت درآمد سرانه ما هم به همان سطح رسیده بود و در واقع کشور ما به سطح لازم توسعه یافتگی دست پیدا کرده بود. مردم ایران با مشکلات دیگری هم مواجه هستند که مساله گرانی را برایشان حادتر مي‌کند. یک بررسی ساده از قیمت برخی محصولات مثل برنج، گوشت، برخی میوه ها، گروه خاصی از خودروها و خدمات موبایل و اینترنت نشان مي‌دهد که قیمت این محصولات به دلار در کشورهای اروپایی گاهی از ایران ارزان‌تر است. به عبارت دیگر مردم ما با درآمد کمتر مجبورند قیمت بيشتري برای کالاهای مشابه در کشورهای خارجی بپردازند. دلیل این موضوع هم تقریبا روشن است. سیاست‌هاي حمایت از تولید داخل در مورد کالاهایی مثل برنج و خودرو و انحصارهای دولتی در حوزه‌هايي مثل مخابرات باعث شده تا قیمت تمام شده کالاهایی از این دست برای مردم ایران از سطح بين‌المللی بالاتر بوده و لذا قدرت خرید مردم (نام دیگر گرانی) از سطحی که مي‌تواند باشد هم پایین‌تر بیاید. موضوع دیگر که احساس گرانی را برای مردم تشدید مي‌کند بالاتر بودن سطح استانداردهای زندگی در ایران به نسبت کشورهایی با درآمد سرانه مشابه ما است. اگر بررسی آماری روی سطح برخورداری ایرانیان از متوسط مسکن، خودرو، مصرف انرژی، دسترسی به آب سالم، آموزش عالی و غیره صورت گیرد خواهیم دید که مردم کشور ما علاقه‌مند به زندگی با استانداردهای کشورهایی ثروتمندتر از خودمان هستند. طبیعی است که با یک درآمد سرانه مشخص نمي‌توان تمام این استانداردها را به دست آورد و لذا در جریان تلاش برای دستیابی به آنها فشار قابل توجهی به خانوارهای ایرانی وارد مي‌شود که شکایت از گرانی بروز بیرونی آن است. با توصیفات فوق مشکل مردم ایران تورم نیست. تورم هر چند تاثیراتی روی رفاه دارد ولی به گواهی بسیاری از اقتصاددانان این تاثیرات اندک است و باور عمومی در مورد آن تا حدی بزرگ نمایی مي‌شود. مشکل مردم ایران گرانی است. همان چیزی که در ادبیات اقتصادی به آن سطح پایین درآمد سرانه مي‌گوییم. کاش دولت و مجلس در ایران بخشی از انرژی را که برای کنترل یکی دو درصدی تورم صرف مي‌کنند صرف افزایش یکی دو درصدی نرخ رشد اقتصادی مي‌کردند. آن وقت بود که تغییرات عینی و واقعی در زندگی مردم رخ مي‌داد
    ادامه مطلب ...
  • اقدام برای پذیرش

    به شدت درگیر کارهای مربوط به درخواست پذیرش هستم. تا امروز عصر باید فهرست جاهایی که می خواهم اقدام کنم را به استادم بدهم و همین الان فهرستم را تقریبا بستم. برای اقدام کردن و انتخاب دانشگاه چند تا محدودیت و راه برد داشتم. ۱) امسال قصد ندارم برای آمریکا اقدام کنم هر چند که بنا به دلایلی که آگاهان خبر دارند شانس پذیرش در آمریکا از جاهای دیگر بیش تر است. اگر نتوانستم در گزینه های امسالم پذیرفته شوم آن وقت سال بعد روی آمریکا متمرکز می شوم. ۲) من جنس خودم و توانایی ها و علایم را می شناسم. قطعا دانشگاه های بالا جای من نیست در نتیجه بی خودی وقت و پولم را برای درخواست پذیرش از ال.اس.ای و کمبریج و پومپئو فابرا و تولوز تلف نمی کنم. این دانشگاه ها پر جوان های ۲۲ ساله ای است که تمام وقت خود را روی درس متمرکز می کنند و من نمی توانم با آن ها رقابت کنم. این یک اصل مهم است که اگر در یک دانشگاه خوب باشی ولی ته فهرستشان قرار بگیری وضعت در آینده ممکن است بدتر از کسی باشد که در دانشگاه پایین تر است ولی می تواند در بالای رده بندی بایستد و حمایت دانشکده را هنگام ورود به بازار کار داشته باشد. از آن طرف هم وقت خودم را برای درس خواندن در دانشگاهی که رتبه اش پایین باشد تلف نمی کنم. ۳) علایق من در اقتصاد خاص است و از جریان اصلی کمی فاصله دارد. یکی از اساتیدم معتقد است تیپ اقتصاددانی که در نظر من است متعلق به دهه پنجاه و شصت میلادی بوده و الان دیگر وجود ندارد. به این خاطر گزینه هایم کمی محدودتر و خاص تر می شود. در مجموع توصیه اساتیدم این بوده که دو نوع از برنامه ها بیش تر به علایق من می...ادامه مطلب ...
  • یک چیز مفیدی که از انگلیسی زبان ها یاد گرفتم این بود که کلمه ای که اطلاعات اضافی منتقل نمی کند را از جملات حذف کنیم. نمی دانم چرا ولی ما فارسی زبان ها نسبتا زیاد این خطا را مرتکب می شویم. من خودم که خیلی جدی دچار این مساله بودم. مثلا نباید گفت This is taller than that in terms of size بل که خیلی ساده می شود گفت This is taller than that. یا مثلا به جای Compared to that this one is more beautiful. احتمالا به این خاطر که در فارسی اگر بگوییم “این از آن بلندتر است” یا ” این از آن زیباتر است” جمله خیلی ساده به نظر می رسد و معمولا علاقه مندیم بگوییم “از حیث طول این از آن بلندتر است” یا ” در مقایسه با آن این یکی زیباتر است”. تازگی ها سعی می کنم این قاعده را در نوشته های فارسی هم اعمال کنم و به نظرم مفید می رسد. دی روز یکی از مقاله هایم را بر اساس همین قاعده حذف کلمات فاقد بار اطلاعاتی ویرایش کردم و دیدم چه چقدر ساده تر و روان تر شد.
  • دم صبح

    اگر شب تا صبح بیدار بمونم دم دم های سحر یک دفعه یک جور تفاوت حس و حال را در خودم می بینم که احتمالا هیچ وقت دیگر روز دست نمی ده. یک جور حسی از سبکی و آرامش. نمی دونم مال ساعت بیولوژیکه یا تغییر در شرایط کیهانی یا انرژی موجود در زمین یا چیزی کاملا غیرمادی. هر چی هست یک چیزی هست که این همه از دعا و نسیم و درس سحر و هنگام سپیده دم و اینا حرف زدند. این زندگی شهری یک چیز ارزش مندی که گرفته همین امکان شب زنده داری و لذت دم صبحه.
  • پایان افسانه بانک خصوصی

    شب قبل از این که خبر برکنار عبدالله طالبی به طور رسمی منتشر شود این یادداشت را برای انتشار عمومی نوشتم. کمی بعد خبر رسید که به تر است بنا به ملاحظاتی ماجرا فعلا رسانه ای نشود. لذا یادداشت را این جا می گذارم. ببخشید اگر لحنش رسمی است. پس از تصمیم شورای پول و اعتبار برای تعیین نرخ بهره بانک های خصوصی که یک مداخله آشکار در روابط بین فروشنده و خریدار به حساب می آمد و به عنوان مانع بزرگی برای رشد این بانک ها عمل کرد دومین ضربه بزرگ به نظام بانک داری خصوصی کشور وارد شد. بر اساس خبرهای غیررسمی که یکی از سایت های وابسته به جناح محافظه کار منتشر کرد (بازتاب) و سپس توسط منابع رسمی نیز تا حدی تایید شد عبدالله طالبی مدیرعامل موفق بزرگ ترین بانک خصوصی کشور یعنی بانک پارسیان توسط بانک مرکزی صلب صلاحیت شده و نمی تواند به عنوان مدیرعامل بانک ادامه فعالیت دهد. به این ترتیب بانک مرکزی به عنوان یک نهاد وابسته به حاکمیت وارد سطحی از مداخله می شود که در کم تر کشوری می توان همانند آن را یافت. قانون تجارت و عرف اقتصادی هیات مدیره را به عنوان حافظان منافع سهام داران به رسمیت می شناسد و آن ها نیز با انتخاب مدیرعامل، تصویب برنامه ها و نظارت بر عمل کرد او این وظیفه خود را انجام می دهند. اگر مدیرعامل یک شرکت خصوصی وظایف خود را به درستی انجام ندهد این حق و مسوولیت سهام داران و هیات مدیره است که به این موضوع رسیدگی نموده و در مورد ادامه فعالیت او تصمیم بگیرند. در این بین با هیچ عقل سلیمی نمی توان دخالت نهادهای حکومتی را در تعیین مدیریت یک شرکت بخش خصوصی توجیه کرد. بخش دردناک ماجرا در این جا است که چنان اتفاقی برای مدیریت یک بانک در حال بحران...ادامه مطلب ...
  • می گم از این سوپ های قرمز که روزهایی که غذای هیات ها مرغ باشه توی کاسه های کوچک فلزی می دن خوردین؟ همونا که روش یک لایه نازک روغنه و نخود فرنگی و هویج و سیب زمینی و چند تا تیکه رشته و اگر شانس بیاری دل و جگر خرد شده مرغ توش و کمی جعفری روش داره. نوستالژی عجیبی نسبت به این سوپ دارم و هر چی درست می کنم اون جوری از آب در نمی آید. کسی ایده ای داره؟ البته قصدم از نوشتن این پست این بود که دهن اونایی که از این سوپ خوردن و الان بهش دست رسی ندارند را آب بندازم تا در غم من شریک شوند. بدجنسی که شاخ و دم نداره.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها