• وبلاگ نویسی و آینده کاری

    احتمالا وبلاگ نویسانی که مرتبط با حرفه یا موقعیت رسمی خود می نویسند و خوانندگان آن ها هم از دایره دوستان و آشنایانشان فراتر است و به نوعی در وبلاگستان شناخته شده هستند اکثریت را تشکیل نمی دهند. لذا مساله ای که این جا دارم شاید مساله عمده وبلاگ نویسان نباشد ولی ممکن است برای برخی قابل توجه باشد. من در وبلاگ نویسی کاملا بی پروا هستم. به این معنی که وبلاگ نویسی را چیز متفاوتی از نوشتن یک مقاله برای مثلا روزنامه شرق یا سایت رستاک می دانم. به همین دلیل آن قدر در نوشته های وبلاگی ام مته به خشخاش نمی گذارم یا آن قدر مراقب تصویری که از خودم می سازم نیستم. البته خودم به خوبی می توانم تفاوت مطلبی را که ابراز محبت خوانندگان و لینک دادن های بقیه وبلاگ نویسان را به دنبال خواهد داشت و مطلبی که سیر انتقاد و متلک و فحش را سرازیر خواهد کرد تشخیص دهم. با این همه تا به حال از محدود کردن خودم برای فیلتر کردن مطالبم و منتشر کردن نوشته های اتوکشیده و از صافی کنترل کیفیت رد شده پرهیز کرده ام چون حس کرده ام وبلاگ جایی است که قرار است رفتارها در آن غیر رسمی و خودمانی باشد در غیر این صورت اسم این جا می شود سایت شخصی و نه وبلاگ. ضمن این که با این فیلتر کردن حجم انتشار مطالبم شاید به یک چهارم برسد. با تصور وبلاگی، من بسیاری اوقات افکار نیمه خام خودم را می نویسم و از همین انتقادها و کنایه ها یاد می گیرم. می توانم البته ننویسم و خودم را از این یادگیری محروم کنم که البته فایده آن تخریب نکردن “اعتبار حرفه ای ام” خصوصا برای آینده خواهد بود. با وجود این تازگی دچار تردیدهایی شده ام که نکند این نحو صحبت و این فیلتر نکردن بعدا...ادامه مطلب ...
  • ادامه اعترافات تکان دهنده سردسته باند لیوان های چای داغ: چرا اگر خارج بودم اقتصاد نمی خواندم؟

    ظاهرا اعترافات بنده در باب علاقه های بر باد رفته برای برخی دوستان جالب بوده است. پس اجازه دهید بحث را کامل تر کنم. این طوری فکر کنم برخی مواضع هم روشن تر شده و بعضی اختلاف نظرها هم کم تر شود. گفتم که من اگر شهروند یک کشور توسعه یافته بودم هرگز اقتصاد نمی خواندم. ولی چرا؟ برای پاسخ به سوال از دو معیار استفاده می کنم. روشن است که حتی اگر معیارها برای همه یکی باشد مصداق معیارها ممکن است متفاوت باشد و لذا این جواب کاملا شخصی من است. معیار اول من برای رشته چیزی است که اسمش را می گذارم “عمق” و منظورم از آن مجموعه از میزان پیچیدگی مباحث و دقت به کار رفته در بحث ها و اهمیت اساسی سوژه مورد بحث است. برای من اقتصاد از این حیث در میانه قرار می گیرد و رشته هایی مثل فلسفه، دین پژوهی، روان شناسی و برخی گرایش های علوم سیاسی اولویت بیش تری دارند. معیار دوم اسمش هست “جذابیت” و اشاره می کند به جالب بودن “موضوع” مطالعه و فضای کاری و نوع درس ها و غیره. باز از این حیث اقتصاد در میانه قرار می گیرد و انواع و اقسام رشته های بین رشته ای و شبیه به بین رشته ای مثل ارتباطات و مطالعات شهری و جامعه شناسی دین در مقام بالاتری قرار می گیرند. از این بعد من کاملا ترجیح می دهم به جای حرف زدن راجع به موضوعات کسل کننده ای مثل پول و رشد و سرمایه گذاری راجع به زندگی شهری و مدرنیته و موج سوم و محیط زیست و این ها حرف بزنم. عضو ان.جی.او ها باشم، از این کنفرانس به آن یکی بروم و خلاصه یک جوری خوش بگذرانم. نتیجه این که این جناب اقتصاد از هر دو لحاظ در میانه است. نه آن قدر عمیق است و...ادامه مطلب ...
  • چرا من باید مهندس بشوم؟

    فکر کنم اگر ازنسل جدید ایرانیان مقیم خارج از کشور آمار بگیریم درصد بزرگی از آن ها در ایران و در ادامه در خارج مهندسی خوانده اند. این درصد به طور واضحی بیش تر از یک توزیع معمول تخصص های مختلف در یک جامعه است. به قول دوستان خارجی من که با ایرانی ها آشنا شده اند هر ایرانی دیدید اول فرض کنید مهندس است و بعدش بپرسید بعدا چه کار کردی؟ مریم یک نمونه جالب و عجیب برای این ها است که لیسانس مهندسی عمران دارد و الان دارد مطالعات انگلیسی-آمریکایی می خواند. یک خارجی کاملا حق دارد از خودش بپرسد که آخر کسی که می خواست بعدا رشته ای در حوزه ادبیات و مطالعات فرهنگی بخواند برای چی باید لیسانس عمران خوانده باشد. بندگان خدا خیلی خبر ندارند در مملکت ما چه می گذرد و تو چه دانی که چیست کنکور و انتخاب رشته! کمی بامزه است که ببینی در کشوری مهندس برق داستان نویس شود (امیرحسن چهل تن)، مهندس مکانیک و داروساز فلسفه اخلاق درس بدهد (ملکیان و سروش دباغ)، دکترای داروسازی و شیمی فیلسوف مشهور شود(عبدالکریم سروش)، پزشک مقالات فلسفی ترجمه کند (نراقی، سلطانی، همتی)، وکیل فلسفه درس بدهد (ضمیران)، مهندس مکانیک نقد ادبی کار کند (وقفی پور)، اقتصادخوانده مترجم ادبی-فلسفی شود(فرهاد پور، عبدالله کوثری)، مهندس صنایع سیاست خارجی بنویسد (آق بهمن)، ریاضی خوانده در کار زبان شناسی و ویراستاری و تاریخ خبره باشد (کوروش علیانی) و الخ. البته ظاهرا همین قضیه تا حدی در مورد بچه های بعضی کشورهای اروپای شرقی و کشورهای شوروی سابق هم صادق است. رشته های تیپیک آن جا ممکن است با ما کمی متفاوت باشد ولی به هر حال این غلبه مهندسی و “مهندس بودن همه” در برخی کشورهای آن جا هم به چشم می خورد. بگذارید بپرسم به این فکر کرده اید که اگر ایرانی نبودید و در این...ادامه مطلب ...
  • بین رشته ای؟

    تا جایی که من می فهمم در علم و اصولا در مدل سازی بین “دقت یا سازگاری” و “اندازه سوژه یا تعداد ابعاد آن” یک بده بستان وجود دارد. مثلا اگر بخواهی حرف دقیق تر و مشخص تر بزنی باید تعدادی متغیر را ثابت و بیرون مدل فرض کنی و روی یک رابطه مشخص متمرکز شوی و اگر بخواهی چند بعدی ببینی باید تعداد زیادی متغیر را وارد کنی و البته به همین نسبت از دقت حرف زدنت بکاهی. به عنوان یک تمایل شخصی من همیشه وزن بیشتر را به دقت می دهم تا به اندازه سوژه. به نظرم یک علم به تر است حرف های ریزتر ولی قابل دفاع تر و سازگارتر بزند تا این که حرف هایی بیشتر ولی در مقابل سرسری تری بزند. راستش من چشمم از بی دقتی در علم خیلی ترسیده است. کم نتایج به ظاهر کارشناسی ندیده ام که در نگاه اول خیلی هم معتبر و متین بوده ولی در واقع فاقد یک انسجام نظری بوده و نهایتا هم نتایج منفی بدی به بار آورده است. دقت کنید که جلوی همه صفت ها “تر” گذاشته ام. می دانیم که نه دقت مطلق است و نه سرسری بودن. از این زاویه مدتی است که دارم روی میزان اثربخشی رشته های بین رشته ای (اینتردیسیپلینری) که این روزها خیلی هم در ایران محبوب هستند فکر می کنم. این رشته ها در حوزه علوم انسانی متناسب با موضوع مطالعه شان معمولا ترکیبی از نظریه های حوزه های مختلف مثل جامعه شناسی و روان شناسی و اقتصاد و علوم سیاسی و علوم ارتباطات و زبان شناسی را به کار می گیرند تا یک موضوع مثل مسایل شهری یا مسایل زنان یا آینده پژوهی یا نوآوری یا مدیریت بخش عمومی یا مطالعات فرهنگی را بررسی کنند. من خودم تا مدت ها بین انتخاب یکی از این دو مسیر تحصیلی...ادامه مطلب ...
  • جوهره تفکر اقتصادی، ادامه بحث اقتصاد به شیوه مهندسان (بخش دوم)

    تا جایی که من فهمیده ام و جمع بندی کرده ام یک نگاه اقتصادی باید این چهار مفهوم اساسی را در دل خود داشته باشد و اگر یکی از این مفاهیم در تحلیل غایب باشد از حوزه علم اقتصاد یا رفتار اقتصاددانانه خارج می شویم: ۱) تعادل: اقتصاددان ابتدا باید از خود بپرسد که تعادل فعلی چرا شکل گرفته و برای رسیدن به تعادل بعدی چه نیروهایی باید به کار بیفتد یا به کار خواهد افتاد. تعادل مفهومی است که اقتصاد از فیزیک امانت گرفته است و تقریبا همان معنایی را می دهد که آن جا هم مصطلح است: در چه نقطه ای مجموع نیروهای مختلف اثر هم را خنثی کرده و سیستم را به نقطه ای می رسانند که دلیلی برای تغییر از آن نقطه وجود ندارد. تعادل در واقع همان نقطه ای است که سطح تولید، دستمزدها، قیمت ها، اشتغال، انگیزه ها، میزان رقابت ، شکل نهادها و هر متغیر دیگری که به آن علاقه داریم نهایتا در آن نقطه تعیین می شود. تعیین قیمت در بازار مثال ساده تعادل است. اگر عرضه یا تقاضای یک کالا دچار تحول شود بازار حرکت خودش را شروع می کند و نهایتا قیمت جدید در جایی دیگر تعیین می شود. مثال های پیچیده ترش در ساختار نهادی جامعه مطرح می شود. بین شکل های مختلف نهادی که می توانست در جامعه شکل بگیرد این نوع شکل نهادی خاص (مثلا یک قرارداد اجتماعی) برای طرفین ماجرا نوعی از رضایت را ایجاد کرده و دیگری دلیلی برای تغییر آن وجود نداشته است. ۲) بهینه سازی: تک تک عوامل موجود در اقتصاد یعنی مصرف کنندگان، مالکان بنگاه ها، کارکنان بنگاه ها و سیاست مداران موجوداتی منفعت جو و هوش مند هستند. آن ها از حداکثر اطلاعات در دسترسشان استفاده می کنند تا همواره منافع خود را در هر شرایطی بیشینه نگاه دارند. تحلیل گر...ادامه مطلب ...
  • تعلق خاطر و بی طرفی

    سوالی از سر کنجکاوی: به عنوان یک خواننده بیرونی چگونه می توان به بی طرفی نتایج مطالعات حوزه های خاصی مثل مطالعات زنان یا محیط زیست که به نوعی روی موضوع اقلیت ها متمرکز هستند اعتماد کرد؟ با این توضیح که می دانیم که کسانی که معمولا وارد حوزه های این گونه می شوند نوعی تعلق خاطر یا مسوولیت اخلاقی نسبت به موضوع احساس می کنند و لذا کاملا طبیعی است که به صورت ناخودآگاه یا ارادی علاقه مند باشند نتایجی را تولید کنند که منطبق بر این تعلق خاطرشان باشد. ضمن این که گفتمان مسلط در حوزه نیز معمولا چنین نتایجی را می طلبد. دوستان مخالف و زود غیرتی شونده لطفا دقت کنند که سوال از سر کنجکاوی و تا حدی هم باز کردن یک بحث است و لذا خواهشم این است که توضیح بدهند که چه روش هایی مانع از این می شود که پیش فرض ها و علایق محقق بر نتایج کار او سایه نیفکند. آن هم در حوزه ای که موضوع بسیار سیال است و می توان داده ها را به طور دلخواه برگزید و از آن نتیجه گیری کرد.
  • ترکیه و مهار تورم

    مدتی بود که فکر می کردم چیزی درباره موفقیت اقتصادی ترکیه که اتفاقا بسیار منطبق بر توصیه های سازمان های اقتصادی بین المللی بود بنویسم. امروز دیدم مرکز پژوهش های مجلس هم حتی به این موفقیت اذعان دارد و این چکیده گزارش را تهیه کرده است که به نظر من حرف های عینی بسیار مهمی دارد. جالب است که به قول علی میرزاخانی در سرمقاله دنیای اقتصاد خود آقایان مجلس توصیه های سیاستی درست خلاف تجربه ترکیه را برای ایران پیشنهاد کرده اند. ضمنا کمال درویش وزیر دارایی ترکیه که نقش مهمی در این موفقیت داشت سال قبل به عنوان دبیرکل یکی از مهم ترین اجزای سازمان ملل یعنی برنامه توسعه ملل متحد (UNDP) انتخاب شد که تا به حال دبیرکل جهان سومی به خود ندیده بود و مدیریتش معمولا در انحصار آمریکایی ها بود. مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی چگونگی کاهش چشمگیر نرخ تورم در ترکیه بدون تکیه این کشور به درآمدهای نفتی را مورد بررسی قرار داد. بر اساس اعلام دفتر اطلاع رسانی مرکز پژوهشها، دفتر مطالعات اقتصادی این مرکز با انتشار گزارشی ضمن ارزیابی روند و علل کاهش نرخ تورم در ترکیه طی سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۶ میلادی تصریح کرد که موفقیت دولت ترکیه در کاهش نرخ تورم از این نظر حائز اهمیت است که این کشور فاقد نفت – و درآمدهای نفتی- می‌باشد و این در حالی است که بخش مهمی از هزینه های اجتماعی و اقتصادی آن و همچنین درصد قابل توجهی از تورم موجود آن نیز ناشی از قیمت انرژی و نوسانات آن بوده است. این گزارش می‌افزاید: با کاهش نرخ تورم در کشور ترکیه و دسترسی این کشور به نرخ تورم تک‌رقمی ۷/۷ درصدی، این کشور از لحاظ پایین بودن نرخ تورم در میان ۱۶۰ کشور جهان هم اکنون در ردیف ۶۰ قرار دارد این در حالی است که ایران از نظر بالابودن...ادامه مطلب ...
  • گفتمان دفاع از بازار

    من از یک زاویه منتقد نوشته های دوستانی مثل دکتر غنی نژاد هستم. ایشان عمدتا سعی می کند از منظری فلسفی از نظام اقتصاد بازار دفاع کند و گاهی این دفاع را حتی به مفاهیم اخلاقی مثل آزادی یا عدالت هم ربط می دهد. من با این نوع دفاع اخلاقی-فلسفی از اقتصاد بازار مخالفم. چرا که تا جایی که می دانم و می فهمم عمده نوشته های علمی متاخر در دفاع از اقتصاد بازار بر پایه اثبات «کارآیی» این نظام نوشته شده است و همان جا هم تذکر داده می شود که جنبه اخلاقی یا مسایل مربوط به عدالت و بازتوزیع این فرآیند باید در حوزه ای متفاوت بحث شود. تئوری های بازار نشان می دهد که تحت شرایط مشخصی (که برخی تا حدی محدود کننده است یا در عمل از آن ها انحراف داریم) نتایجی که از کارکرد بازار به دست می آید بهینه پارتو است. یا به تعبیر ساده ای که من دارم فرآیند بازار در مجموع و سرجمع بیشترین میزان رفاه کلی یا بیشترین ارزش کل تولیدی را که می شود از یک وضعیت اولیه به دست آورد را تولید می کند. این که با وجود نابرابری های اولیه و عدم دست رسی برابر به فرصت ها این رفاه چگونه توزیع می شود و آیا این توزیع اخلاقی است یا نه؟ معمولا با تئوری های ساده قابل توضیح نیست و ما نیاز به مباحث تکمیلی یا حتی بحث هایی فراتر از حد علم اقتصاد داریم. خلاصه حرفم این است که باید سطح گفتمان دفاع از اقتصاد بازار در ایران را ارتقاء داد. همان طور که به دوستان مقابل انتقاد می کنیم که کلی گویی می کنند این اشکال به خودمان و دوستانمان هم وارد است که در دفاع از بازار و تشریح جنبه های مختلف آن در فضای آدام اسمیتی به سر می بریم و چیز زیادی...ادامه مطلب ...
  • اقتصاد به شیوه مهندسان (بخش اول)

    آیا کسانی که تحصیلات اولیه شان در رشته هایی مثل مهندسی یا ریاضیات یا فیزیک است می توانند اقتصاددان های خوبی شوند؟ سوال را جور دیگری هم می توان پرسید. آیا رابطه مثبتی بین تحصیل در رشته های مهندسی و ریاضیات و موفقیت در فعالیت های علمی در حوزه اقتصاد وجود دارد؟ اگر از برخی دوستان ایرانی بپرسید احتمالا با قطعیت بالایی به شما جواب منفی داده و می گویند اقتصاد جزو علوم انسانی است و افرادی با تحصیلات مهندسی و ریاضیات در آن موفق نمی شوند. اجازه دهید ببینیم فهرست جایزه نوبل سال های اخیر در این رابطه چه می گوید: ۱) روبرت آومن، برنده نیمی از جایزه نوبل ۲۰۰۵ به خاطر توسعه نظریه بازی ها، دکترای ریاضیات ۲) ادوارد پرسکات، برنده نیمی از جایزه نوبل ۲۰۰۴ به خاطر توسعه پویایی های اقتصاد کلان، لیسانس ریاضی و فوق لیسانس تحقیق در عملیات ۳) روبرت انجل برنده نیمی از جایزه نوبل ۲۰۰۳ به خاطر توسعه روش های تحلیل سری زمانی، فوق لیسانس فیزیک ۴) کلیو گرانجر، برنده نیمی از جایزه نوبل ۲۰۰۳ به خاطر توسعه روش های تحلیل سری زمانی، دکترای آمار ۵) ورنون اسمیت، برنده نیمی از جایزه نوبل ۲۰۰۲ به خاطر واردن کردن بحث های روانشناختی در اقتصاد، لیسانس مهندسی برق ۶) جورج آکرلاف، برنده یک سوم جایزه نوبل ۲۰۰۱ به خاطر توسعه بحث اطلاعات نامتقارن، لیسانس اقتصاد و ریاضیات ۷) مک فادمن، برنده نیمی از جایزه نوبل ۲۰۰۰ به خاطر توسعه روش های تحلیل گسسته در اقتصادسنجی، لیسانس فیزیک ۸) آمارتیا سن، برنده جایزه نوبل ۱۹۹۸ به خاطر توسعه بحث اقتصاد رفاه و انتخاب اجتماعی، لیسانس اقتصاد و ریاضی ۹) روبرت مرتون، برنده نیمی از جایزه نوبل ۱۹۹۷ به خاطر توسعه مفاهیم مشتقات مالی، دکترای نیمه تمام ریاضیات ۱۰) جیمز میرلیس، برنده نیمی از جایزه نوبل ۱۹۹۶ به خاطر توسعه بحث مشوق های تحت اطلاعات نامتقارن، لیسانس...ادامه مطلب ...
  • مقاله ام در رستاک – و احتمالا شرق فردا یا روز بعدش- با عنوان سهمیه بندی بنزین، کاهش رفاه و توزیع رانت

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها