• انشای من در باب توسعه و چیزهای دیگر

    لطفا به انشای من در باب توسعه و همه چیز دقت کنید: ” مسایل اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی در هر جامعه ای به شدت به هم پیوند خورده است و اجرای برنامه ها در هر یک از ابعاد فوق بدون توجه به ابعاد دیگر موجب شکست خواهد بود.فرهنگ هر جامعه ای اقتصاد آن را می سازد و اقتصاد قطعا بر روی فرهنگ تاثیر دارد. پس الگویی موفق خواهد بود که متناسب با ساخت اجتماعی-تاریخی آن جامعه باشد. از سوی دیگر تجربه شکست توسعه های اقتدارگرایانه نشان می دهد که توسعه اقتصادی امری جدا از توسعه سیاسی نیست و این دو به مثابه دو بال در کنار یک دیگر حرکت می کنند. دموکراسی با فراهم کردن فضای شفاف و مشارکت مردم در امور به مردم امکان می دهد که بر فعالیت های دولت ها نظارت کنند و این خود عاملی در جهت کاهش فساد است که جزو عوامل منفی در سرمایه گذاری و توسعه به شمار می آید. هم چنین باید دقت کرد هدف توسعه باید انسان باشد و باید از الگوهایی که انسان را فدای رشد اقتصادی می کنند پرهیز کرد. افزون بر آن باید توجه کرد که دامن زدن به مصرف گرایی و افزایش واردات که نتیجه حتمی آن وابستگی اقتصاد به خارج و صرف دلارهای نفتی برای نیازهای امروز است جزو سیاست های غلطی است که نباید به اسم توسعه دنبال شود. هم اکنون کالاهای چینی بازار ایران در اختیار خود گرفته است که این امر باعث ورشکستگی شرکت های ایرانی و از دست رفتن هزاران فرصت شغلی خواهد شد که باید با برنامه ریزی مناسب جلوی این امر گرفته شود. در برنامه های توسعه نباید از نقش زنان غافل شد. زنان نیمی از نیروی کار جامعه را تشکیل می دهند و در شرایط جهانی شدن که کشورها بر اساس سرمایه انسانی شان شناخته می شوند عدم...ادامه مطلب ...
  • اقتصاد، فلسفه و تفنن

    مدتی است که ضمن بحث با دوستان اقتصادخوانده یا علاقه مند به اقتصاد در ایران متوجه نکته ای شده ام که به باور من علامت خطرناکی است. دوستانمان در ایران به طرز عجیبی علاقه مند به مباحث معرفت شناختی و فلسفی اقتصاد شده اند و مرتبا در پی پرسش از و نقد بنیان های اولیه علم اقتصاد بوده و به جای علم اقتصاد جریان اصلی دنبال روش های جایگزین هستند. چنین روی کردی البته مختص گرایش ایدئولوژیک خاصی نیست و من آن را در طیفی از دوستان لیبرال تا چپ گرای مقیم داخل می بینم. به نظرم این گرایش افراطی به فلسفه علامت خطرناکی از بروز چیزی است که من اسمش را می گذارم سرطان پرسش های روشن فکر پسند. با مریم که صحبت می کردیم دیدم بیش تر از من درگیر این ماجرا است و ظاهرا در حوزه هایی که او کار می کند یعنی مباحث مطالعات فرهنگی و نقد ادبی همین ماجرا خیلی پررنگ تر است. ماجرای بزرگ کردن و فراگیر شدن ناگهانی یک مبحث (که لزوما هم موضوع جدی و مطرحی در دنیا نیست) و بی اعتنایی و طرح نشدن صدها مبحث مشخص که در دنیا با جدیت و دقت دنبال می شود. حرفم شاید برای خیلی ها عجیب باشد. مگر پرداختن به معرفت شناسی کار بدی است که من آن را این گونه خطرناک می نامم؟ پاسخم این است که پرسش معرفت شناسانه در یک بستر مناسب نه تنها خطرناک نیست بلکه امری عظیم و اندیشه سوز و فرآیندی اساسی برای توسعه علم است. مساله در خود پرسش نیست در همه گیرشدن عجیبش و سهم بیش از تناسب آن و لوکس بودن بیش از حدش برای جامعه ما و نبود ظرفیت لازم برای ارائه پاسخ مناسب به آن است. مثل هر حوزه دیگری در دنیا، بحث های معرفت شناختی در اقتصاد جزو بحث های زنده است....ادامه مطلب ...
  • قیمت مسکن

    قیمت هر متر آپارتمان نوساز در یک منطقه متوسط شهر (مثلا جنت آباد، خیابان ستارخان یا آریاشهر) در سال هفتاد حدود شصت-هفتاد هزار تومان بود. یعنی می شد یک آپارتمان ۵۰ متری را با سه میلیون تومان خرید. در سال هفتاد و چهار قیمت هر متر به ۱۳۰-۱۵۰ هزار تومان رسید. در سال هفتاد و نه به هر متر ۳۵۰ هزار تومان و در سال ۸۳ به هر متر حدود ۶۰۰ هزار تومان و الان باید به چیزی حدود ۹۰۰ هزار تومان رسیده باشد. اطلاعاتی هم که دوستان لطف کردند و دادند با منظور کردن تفاوت قیمت بین یک منطقه متوسط و یک منطقه گران مثل قلهک و سعادت آباد تقریبا با این اعداد سازگار است. حال اگر ما نرخ رشد مرکب قیمت از ۶۰ هزار به ۹۰۰ هزار را در فاصله سال ۷۰ تا ۸۵ یعنی در ۱۵ سال حساب کنیم می رسیم به نرخ رشد سالیانه ۲۰ درصد که بسیار نزدیک به متوسط نرخ تورم در کل دوره است. فراموش نکنید که در فاصله سال ۷۰ تا ۷۷ ما همیشه تورم بالای ۲۰% داشتیم که در سال ۷۴ به ۴۹% هم رسید. محاسبه را جور دیگری هم می توان انجام داد. عدد ۶۰ هزارتومان سال ۷۰ را با نرخ تورم های هر سال متورم کنید تا به سال ۸۵ برسید. عددی که در آخر می گیرد چیزی حدود ۹۰۰ هزار تومان است که به قیمت امروز خیلی نزدیک است. معنی هر دو محاسبه این است که قیمت مسکن در درازمدت بیش از نرخ تورم افزایش پیدا نکرده است یا اگر هم افزایش پیدا کرده نرخ رشد آن خیلی کم بوده است. اگر این کار را با قیمت بین سال ۷۴ و ۸۵ هم انجام دهید تقریبا به نتیجه مشابهی می رسید. البته در این فاصله به علت توقف فروش تراکم یک تغییر ساختاری در کل اقتصاد مسکن رخ...ادامه مطلب ...
  • هزینه و فایده ماندن و برگشتن

    انار اقتراح جالبی در مورد دلیل بازگشت به ایران یا ماندن در خارج راه انداخته است. به نظرم این پرسش وقتی از ایران بیرون نیامده ای بیش تر به سوال تفننی می ماند و وقتی آمدی و چند سال ماندی آن وقت تبدیل می شود به عاملی تعیین کننده برای بسیاری از متغیرهای کلیدی زندگی ات. در چارچوب یک مساله بهینه سازی دینامیکی تصمیم ماندن / برگشتن روی انتخاب زمینه کارت در دوره دکترا، در نوع مهارت هایی که باید کسب کنی، در انتخاب مکان سرمایه گذاری برای توسعه شبکه روابطت، اگر مجرد هستی در انتخاب شریک موقت و دایمی ات، اگر متاهل هستی در انتخاب زمان مناسب برای بچه دار شدن، در برنامه ریزی مالی امروز و آینده زندگی ات، در تصمیم برای زمان گرفتن اقامت یا پاسپورت خارجی، در برنامه سفرهایی که می خواهی بروی و حتی در میزان انرژی که برای هم پیوندی با جامعه میزبان صرف می کنی اثر انکارناپذیر دارد. اگر در یک موقعیت واقعی قرار گرفته باشید خواهید دید که ترسیم مسیر بهینه زندگی آینده بدون جواب به این سوال کلیدی بسیار مشکل می شود و هر یک از این دو گزینه که باشد کل مسیرت کاملا متفاوت خواهد بود. مثل هر تصمیم بزرگ دیگری تصمیم برای ماندن/برگشتن جواب سر راست ندارد. مجموعه از فاکتورها به طور دائمی در ذهن و روان آدم ها کار می کنند و گاهی هم یک ضربه یا اتفاق مثل ضربه ناحقی که از مامور پلیس ایران یا جوان کله پوستی این جا بخوری کل محاسباتت را بر هم می ریزد. ضمن این که با مساله ناسازگاری دینامیکی هم مواجهیم. یعنی تصمیم قبلی وقتی در موقعیت عملی قرار گرفتی ممکن است یک باره تغییر کند. مثلا هر قدر هم حساب کرده باشی و تصمیم گرفته باشی که برگردی، یک پیش نهاد کار مشاوره با حقوق سالی صد هزار دلار...ادامه مطلب ...
  • مقاله ام در رستاک با عنوان بر بحران بی کاری دامن نزنیم.
  • قیمت مسکن

    به نظر شما قیمت خرید و اجاره مسکن از سال هفتاد به بعد در ایران و به طور مشخص در تهران گران شده/ ارزان شده / ثابت مانده است؟ تصور مردم چیست؟ فراموش نکنید که معیار ارزیابی قیمت حقیقی (تورم در رفته) است و نه قیمت ظاهری. پ.ن: عددهایی که دوستان اعلام کرده اند اطلاعات خیلی جالبی دارد که تحلیلش را خواهم گفت. ممنون می شوم اگر کسی قیمت امروز خرید یا اجاره خانه نوساز در تهران را می داند بنویسد (با ذکر محل). اگر هم خودتان زمانی در گذشته خانه خریده اید و قیمتش را به خاطر دارید بنویسید باز کمک بزرگی کرده اید.
  • نیمه زنده شریعتی

    «به من می گویند که اگر این طور کار کنی نمی توانی ادامه بدهی و بلایی سرت می آید. من که نمی دانم چند سال دیگر خواهم توانست کار کنم پس بگذار الان تا می توانم کاری بکنم. » نقل به مضمون از جملات شریعتی فکر کنم تجربه من و بسیاری از هم نسلانم از مواجهه با شخصیت و آثار شریعتی تا حدی خوبی مشابه باشد: حرکت روی منحنی علاقه، عشق، بی تفاوتی و انتقاد. پس چیزی که می نویسم احتمالا صرفا روایت شخص من نیست بلکه می تواند روایت نماینده ای از بخشی از یک نسل باشد. دوازده ساله بودم که شریعتی را کشف کردم. آن موقع ها در یک حس نوجوانانه درگیر مساله ناسیونالیسم ایرانی و ماجراهای حمله اعراب و تاثیر آن بر جامعه ایران بودم. کتاب خدمات متقابل مرحوم مطهری نه تنها چنگی به دلم نزده بود که جانب داری های آشکار موجود در آن اذیتم هم می کرد. در این احوال بود که تصادفا یکی از کتاب های شریعتی را که ربطی هم به موضوع نداشت خواندم و در پاورقی اش به تشریح او از ماجرا رسیدم. کتاب مال کتاب خانه پدرم بود. از همان کتاب هایی که خیلی ها در اول انقلاب خریده بودند و در اوایل دهه شصت زیر فرش ها قایم کرده بودند و در انتهای این دهه دوباره برگشته بود به کتاب خانه ها. این پاورقی ساده جرقه علاقه من به شریعتی را روشن کرد. آن موقع کتاب هایش حداقل در شهر ما نایاب بود پس مشغول گشتن کارتن های کتاب توی راه پله شدم و چیزهایی را بیرون کشیدم. کتاب خانه های فامیل هم در امان نماند و آثار موجود در آن ها هم غارت شد و من در عرض دو سه سال تا می توانستم آثار او را خواندم، خیلی هایش را نفهیدم و خیلی جاهایش را از حفظ شدم....ادامه مطلب ...
  • مشکل بازتوزیع

    من فکر کنم هر کسی در مقاطع مختلفی از زندگی اش به این نتیجه می رسد که وضع فعلی جهان بسیار نابرابرانه است و باید آن را بهبود بخشید. حدود ۴۰۰ میلیون نفر در اروپا از رفاه کاملی برخوردارند در حدی که نه تنها هرگز معنی گرسنگی و کمبود و فقر را حس نمی کنند و از طرف دیگر در آفریقا صدها هزار نفر از گرسنگی می میرند. در چنین موقعیتی ایده مشخصی که به ذهن می رسد این است که امکانات موجود در جهان آن قدر هست که اگر آن را بین همه تقسیم کنیم (حتی نه لزوما کاملا برابر) باز هر کسی از یک زندگی معقول برخوردار شود. کل تولید ناخالص جهان حدود سی هزار میلیارد دلار در سال است و کل جمعیت جهان حدود شش میلیارد. به عبارت دیگر تولید سرانه متوسط جهانی حدود ۵۰۰۰ دلار است که برای تامین یک زندگی مناسب برای همه کاملا کافی است. پس چرا اقتصاددان های هم فکر ما با این که این وضع را می بینند مدافع وضع مطلوبی نیستند که این توزیع نسبتا برابر در آن رخ دهد و همه از حداقل ها برخوردار شوند. اشکال کار کجا است؟ به عبارت دیگر چرا این سیاست بازتوزیع ممکن است کار نکند؟
  • تفاوت دست مزد ها

    چرا دست مزد کارگران کشورهای صنعتی و کشورهای توسعه نیافته با وجود کار یک سان این قدر با هم متفاوت است؟ اول از همه باید این را روشن کنیم که وقتی از تفاوت دست مزد صحبت می کنیم منظورمان تفاوت دست مزد واقعی یعنی دست مزد نرمال شده بر اساس هزینه های زندگی است. به عبارت دیگر گران بودن قیمت ها در یک کشور یا شهر (که البته موضوع دقیقی نیست و بعدا در موردش توضیح می دهم) توضیحی برای مساله ما نیست چرا که حتی پس از کسر این هزینه ها باز دست مزد یک کارگر اروپایی حدود پنج برابر یک کارگر ایرانی است. این تفاوت از کجا می آید؟ متناسب با فهم ما از مکانیسم های اقتصادی داستان های متفاوتی برای توضیح این تفاوت می توان روایت کرد. من روایت خودم را ارائه می کنم که البته مثل هر داستان دیگری مجبورم ساده سازی هایی در آن انجام بدهم. خوش حال می شوم دوستان منتقد روایت های دیگر را ارائه کنند. فرض کنید دو روستا داریم با مجوعه ای از نیروی کار و مقداری زمین. فرض می کنیم کیفیت زمین (مواهب اولیه خدادادی) در دو روستا برابر است و زمین های هر روستا توسط یک مالک اداره می شود. سوال اول این خواهد بود که تعداد و مزد کارگرانی که روی زمین کار می کنند چطور تعیین می شود؟ ما می دانیم که هر کارگری که روی زمین کار می کند مقداری به محصول تولیدی اضافه می کند. در عین حال می دانیم که با یک زمین ثابت ارزش افزوده یک نفر کارگر اضافی با افزوده شدن به تعداد کارگران کم می شود. یعنی من اگر فقط یک نفر کارگر روی زمینم داشته باشم و یک نفر دیگر اضافه کنم، این یک نفر اضافی مقدار زیادی به تولید من می افزاید. در مقابل اگر صد نفر کارگر داشته...ادامه مطلب ...
  • رسوای جماعت

    دوستی داشتیم که همیشه می گفت برای این که بتوانی در ایران کار اثرگذار بکنی و در ابتذال و بی خاصیتی رایج غرق نشوی باید شعار و منشت این باشد که «خواهی نشوی هم رنگ، رسوای جماعت شو!». الان این سخن رانی آقای ملکیان را دیدم یاد آن افتادم.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها