• مساله اساسی

    ۱) بنا بر گفته قرآن مومنین که رستگاری نصیب آن ها خواهد شد کسانی هستند که از «لغو» روی گردانند. والذین هم عن اللغو معرضون. جالب این جا است که این صفت درست پس از صفت اول مومنین یعنی خاشع بودن در هنگام نماز و به لحاظ ترتیب مقدم بر دیگر خصوصیات ذکر شده است. برای این من این آیه همیشه یکی از دل انگیزترین آیه های قرآن بود که بسیار هم جای تفسیر داشت. لغو چیست که باید از آن روی گرداند؟ ۲) این دو روزه که جزوه های معنویت آقای ملکیان را مرور می کردم این تعبیر همیشگی اش به نحوه برجسته ای به چشمم آمد که « انسان معنوی یک سوال محوری بیشتر در زندگی ندارد و آن هم این است که چه باید بکنم؟» به قول ملکیان حتی مشغول شدن به سوالات عظیمی مثل بودن یا نبودن خدا و جهان آخرت نیز اگر نهایتا کمکی به پاسخ سوال اساسی «چه باید بکنم» نکند بیشتر به تفنن می ماند. تعبیر زندگی اصیل که از اگزیستانسیالیست ها وام گرفته و در سرتا سر نوشته هایش موج می زند در واقع شاید نتیجه تلاش هایی است که در پی یافتن جواب سوال محوری به بار می نشیند. ۳) یاد دوستان قدیمی در ایران بخیر. خدا این آقای روحانی را سلامت بدارد که هر چند به لحاظ عقیده فکری و عمل سیاسی اکنون فاصله زیادی از هم داریم ولی من از او زیاد آموخته ام. یکی اش تاکیدی بود که مدام بر بحث مشغولیت های بی خودی و ظاهرا موجه عصر ما داشت. نمونه بارزش چرخ زدن در اینترنت در پی موضوعات به ظاهر مفید ولی در واقع بی ربط به مسایل اساسی انسان. یادم است یک بار بحث مفصلی با هم کردیم در باب این تعبیر «به خدا پناه می برم از علم غیرنافع». این رفیق دوست دار سقراطمان...ادامه مطلب ...
  • جزوه ها رسید. دست سینا و بهنوش درد نکند. نکته مهم این جا است که تقریبا همه شان متون منتشر نشده و قدیمی آقای ملکیان است که برای من تقریبا غیرقابل دست رس بود. جایتان خالی مثل آبی که در کویر می ریزد در حال بلعیده شدن هستند. سعی می کنم شما را هم از این خوان نعمت بی نصیب نگذارم و خلاصه هایی را این جا نقل کنم. فعلا یک چشمه : (نقل به مضمون) ملکیان در تفاوت عرفان سرخ پوستی و اسلامی می گوید که عرفان اسلامی در عین حالی که توصیف عالی از وضعیت ایده آل ولی ناموجود انسانی می دهد در تشریح روان شناسی و رفتارشناسی واقعی انسان ضعیف است. لذا با این که سر منزل مقصود را نشان می دهد ولی راه کاربردی چندانی برای پیمودن این مسیر برای تک تک آدم ها ارائه نمی دهد. ما می دانیم که دوست داریم در موقعیت ابن عربی و ابراهیم ادهم باشیم ولی نکته این جا است که فقط با *اراده کردن* نمی توان به آن جا رسید. باید خصوصیات و حالات انسانی و به تعبیر دیگر قوانین حاکم بر جهان انسانی را شناخت و متناسب با آن قدم برداشت. عرفان سرخ پوستی و نیز عرفان های شرقی (این تاکید از من است) مثل آیین های هندی و چینی روش های مشخصی را نشان می دهد که هر کسی می تواند آن ها را به کار گیرد. به خاطر این ضعف است که عرفان اسلامی مقبولیت چندانی در زندگی روزمره پیدا نکرده است. این توصیف آقای ملکیان گرهی را که مدت ها بود در موردش فکر می کردم برایم گشود.
  • داستان هایی از بیکاری و اصلاحات اقتصادی

    ۱) نوجوان که بودم از یک فروشگاه تعاونی خرید می کردیم که متعلق به یک نهاد دولتی بود و پدرم آن جا کار می کرد. علی آقایی آن جا بود که بسیار مودب و خوش خلق بود و معمولا خرید های مشتریان را بهشان تحویل می داد. زمانی این فروش گاه دچار تحولاتی شد و به خاطر تغییر ساختار دستگاه دولتی تعداد مشتریان آن کم شد و در نتیجه از پرسنلش کم کرد و ما دیگر علی آقا را ندیدیم. چند سال بعد بود که دیدم با قیافه ای تکیده و رنجور روی یک چرخ کوچک دستی سیب زمینی می فروشد. چرخش حتی از اندازه های معمول هم کوچک تر بود. نفهمیدم به خاطر این که پول نداشت بزرگ ترش را بخرد یا طاقت راندنش را نداشت. ۲) در اوایل دوره دانش جویی ام در پروژه ای کار می کردم که هدفش مکانیزاسیون سیستم های کنترل دما و رطوبت کارخانجات دخانیات بود.سیستم های قدیمی مال سی سال پیش بود و راهبری آن نیاز به چند نفر آدم داشت. ضمن این که دقتش خیلی پایین بود و به این خاطر کیفیت عمل آوری توتونش مناسب نبود. سیستم جدیدی که ما نصب می کردیم سنسورهای الکترونیکی داشت که با رایانه کنترل می شد و برنامه دما-رطوبت را به صورت خودکار و با دقت خیلی زیاد اعمال می کرد. وقتی پیاده سازی سیستم را در کارخانه دخانیات خوی شروع کردیم معنی دقیق کارشکنی کارگران را دیدم. بعد که باهاشان از نزدیک صحبت کردم متوجه شدم که همشان از این می ترسند که با این سیستم بی کار خواهند شد. توضیح دادم که سیستم فقط به اتاق کنترل مربوط است و به کار آن ها ربطی ندارد و خیالشان راحت شد. از همه بیش تر یکی بود که فهمیدم در جریان کار نقص عضو پیدا کرده و عملا کاری نمی تواند انجام دهد و...ادامه مطلب ...
  • یک بازی دیگر

    در طبیعت و جامعه رفتارهای زیادی هست که در آن طرف مقابل برای طراحی استراتژی بهینه ای که منافع او را بیشینه می کند باید استراتزی های طرف مقابل را هم در نظر بگیرد و ضمنا این نکته را هم بداند که طرف مقابل هم این نکته را که نفر اول استراتژی او را در نظر گرفته می داند و الخ تا بی نهایت (در واقع تا جایی که ظرفیت پردازش ذهن آن ها اجازه دهد). جواب نقطه تعادل این بازی بسیار متفاوت از حدس اولیه خواهد بود. فرض کنید در یک جمع هستیم و قرار است هر کسی عددی صحیح بین ۱ تا ۲۰ انتخاب کند. همه عددها را جمع می زنیم و نصف میانگین آن را محاسبه می کنیم و عدد هر کسی نزدیک تر به این نصف میانگین بود جایزه خوبی به او می دهیم. شما اگر در این بازی باشد چه عددی را انتخاب می کنید که احتمال نزدیک تر بودن آن به نصف میانگین اعداد بقیه بیشتر باشد؟ به این نکته دقت کنید که این یک بازی با عامل های هوشمند است و دیگران هم محاسباتی که شما خواهید کرد را در نظر خواهند داشت. در زندگی روزمره چه پدیده هایی را با این شکل سراغ داریم؟
  • دفاع از خودم

    هرگز دوست سابقم را که تهمتی ناجوان مردانه بر علیه من ساخت و متهمم کرد به تلاش برای کسب پست و مقام در ایران نخواهم بخشید. هر چند به نظرم تلاش برای پست گرفتن فی ذاته امر بدی نیست و من هم اگر کاری غیر از وبلاگ نویسی می کردم شاید نیازی به بیان روشن این ماجرا و دفاع از خودم نبود ولی چون این تصور از رفتارم ممکن است روی برداشت و تحلیل دوستان از نوشته هایم تاثیر بگذارد بد نیست که یک موضوعی را توضیح بدهم. خیلی روشن می گویم که در جریان نوشتن این وبلاگ و بقیه فعالیت هایم چیزی که ابدا دنبال نمی کنم کسب موقعیت کاری در دل سیستم حکومتی ایران است. به این دلایل : اول این که برنامه تحصیلی من حداقل ۶-۷ سال دیگر طول خواهد کشید و تا آن موقع چه کسی می داند که در این دنیا چه خبر است. چه کسی مرده است و چه کسی زنده. دوم این که من هرگز علاقه ای به داشتن پست دولتی ندارم. اگر داشتم که همان موقع که ایران بودم و بیشتر درگیر کارهای اجرایی بودم یکی از پیشنهادات متعددی که بهم شد را قبول می کردم یا حداقل خودم را در آن مسیر می انداختم. پیشنهاداتی که اگر هرکدامشان را چسبیده بودم شاید یک پست مدیریت رده سوم یا چهارم در یک وزارت خانه مهم داشتم که برای این سن و سال بد نبود و حداقل به خاطرش مثل برخی رفقا از مزایای سفر خارج و بورس تحصیلی و پروژه های کاری و ماشین و موبایل و لپ تاپ بهره مند می شدم. سوم این که آن هایی که من را می شناسند می دانند که اصلا سودای کار ثابت داشتن در سرم نیست. تمام چند سال گذشته را کار فری لنس کرده ام و آن مدل را بسیار دوست دارم. آن...ادامه مطلب ...
  • پراکنده هایی مرتبط به هم: نوستالژی دهه ۷۰

    ۱) در گوشه دانشکده فیزیک دانشگاه شریف اتاق کوچکی بود دورتادور مملو از کتاب و یک میز در وسط که اسمش بود دفتر مطالعات فرهنگی. من این دفتر را از یک سال پیش از این که بیایم دانشگاه می شناختم. به خاطر دوستی که با شایان مشاطیان از قبل از دانشگاه داشتم. برای سال ها دفتر جلسه ای داشت به اسم جلسه شنبه ها که یکی بحثی ارائه می کرد برای ۴۵ دقیقه و بقیه بحث می کردند برای ساعت ها. دفتر و جلساتش کسی شبیه مرشد و رهبر هم داشت. آدمی به اسم دکتر باستانی که روزی شاگرد اول کنکور شده بود و رفته بود فرانسه درس رادار خوانده بود و بعدش هم شده بود استاد دانشکده برق. خودش می گفت که از سال ۶۴ وقتش را دو قسمت کرده. نصفش را کار مهندسی می کند و نصفش را به مباحث فرهنگی اختصاص می دهد. به گمانم دکتر باستانی کم سر و صدا و زیرک و بسیار باهوش بسیاری مباحث فرهنگی را از خیلی های دیگر در این مملکت بیشتر می فهمید. ضمن این که آن قدر زرنگ بود که در سال هایی که کسی جرات حرف زدن نداشت حرف هایی بزند که الان هم گفتنش خطرناک است و کسی کاری به کارش نداشته باشد. شمس الواعظین دکتر را کشف کرده بود و داشت تشویقش می کرد که برای «جامعه» چیز بنویسد. یک بار هم چیزی نوشت دندان شکن در جواب فریبرز رییس دانا که به خاتمی توپیده بود و او را به بی عرضگی متهم کرده بود. دکتر واقع بین و استخوان خرده کرده در جریان انقلاب و سال های بعد از آن به رییس دانای پر سر و صدا هشدار می داد که اصلاحات سرعتی دارد که نمی توان از آن عبور کرد. روزنامه های شمس که توقیف شد از نوشته های روزنامه ای دکتر هم خبری...ادامه مطلب ...
  • مفاهیمی مثل آخر هفته، روز تعطیل، استراحت، مهمانی، تماشای تلویزیون یا حتی کتاب غیردرسی خواندن تقریبا از مجموعه لغاتم پاک شده است. اغراق نمی کنم. این دقیقا اتفاقی است که افتاده است. چند ماهی است که هفت روز هفته کار می کنم و اکثر آخر هفته هایم در دفتر کار می گذرد. بنده خدا مریم واقعا تحمل می کند و چیزی نمی گوید. تمام امیدم به ۲۰ روز تعطیلی است که وسط تابستان خواهم داشت و البته بخشی اش باز یک جوری به درس و این ها مربوط خواهد بود خوش بختانه از نوع تدریس نه تحصیل.
  • اقتصاد تبعیض

    بحث تبعیض بین زنان و مردان در بازار کار از موضوعات جذاب برای جامعه شناسان و فعالین اجتماعی است. این موضوع گاهی به مبحث جهانی شدن هم پیوند زده می شود که نمونه ای از آن را در این پست احمد سیف عزیز می توانید ببینید. من نمی خواهم وارد جزییات بحث بشوم ولی شاید تذکر این نکته مفید باشد که برای اقتصاددان ها مساله تبعیض یکی از موضوعات جالب است. گری بکر تز دکترای خود را در این زمینه نوشت و اولین کتابش با عنوان اقتصاد تبعیض (Economics of Discrimination) را هم بعدها منتشر کرد. تا جایی که من می فهمم می توان بین دو نوع کاملا متفاوت تبعیض در یک جامعه تمایز قایل شد هرچند ظاهر آن ها شبیه هم باشد. این تمایز نظری کمک بسیار مهمی برای تحلیل درست مساله در دنیای واقعی است هرچند معمولا رعایت نمی شود: ۱) تبعیض بر اساس تصمیم گیری اقتصادی: فرض کنید به عنوان مدیر یک بنگاه بین باید مجموعه ای از متقاضیان انتخاب کنید. در بازار کار همیشه با مساله اطلاعات نامتقارن مواجه هستیم یعنی بنگاه نمی تواند کیفیت نیروی کار را درست تشخیص بدهد و لذا به حدس متوسل می شود. حال اگر این بنگاه در بازار رقابتی یا در شرایط بیشینه کردن سود بین متقاضیان مختلف به خاطر جنسیت یا نژاد یا سن یا هر چیز دیگری تبعیض قایل شود و این تبعیض بر اساس حدسی باشد که از رابطه بهره وری نیروی کار و عامل تبعیض شکل گرفته ما با رفتار اقتصادی در تبعیض مواجهیم. دقت کنید که ممکن است این حدس ها کلیشه ای یا غلط باشد ولی نکته این جا است که *غرضی* در این تبعیض نیست. مثالش این خواهد بود که مثلا اگر کارفرمایی حدس بزند که نیروی زن *هزینه های* بیشتری برای او خواهد داشت (مثل مرخصی زایمان، احتمال ترک محل کار پس...ادامه مطلب ...
  • گمانه زنی در باب وقایع آذربایجان

    ماجرای شورش های اخیر در آذربایجان برای کسی که با وضعیت این مناطق آشنا باشد تا حدی عجیب و کمی مشکوک به نظر می رسد. جرقه قضیه را کاریکاتور مانا زد که من هر چه نگاه کردم چیز توهین آمیزی در آن ندیدم و ابتدا نتوانستم بفهمم که چرا باید در جاهایی مثل دانشگاه ها علیه آن اعتراض صورت گیرد. در قدم بعدی تحلیلی که عنوان شد این بود که در واقع کاریکاتور بهانه ای شد برای اعتراض به تبعیض ها و مسایلی که در این سال ها پوشیده مانده بود. قسمت عجیب ماجرا برای من همین تحلیل ها است. به عنوان یک آذری بزرگ شده در آذربایجان که کاملا با وضعیت منطقه آشنا هستم صحبت از تبعیض یا محرومیت مناطق آذری نشین در مقایسه با وضعیت سایر استان های اقلیت نشین (که من حداقل بخش کردنشین آن را به خوبی می شناسم) به شوخی می ماند. اولا سه استان ترک نشین ایران وضع اقتصادی تقریبا معادل وضع متوسط کشور دارند و مرکز هر سه استان جزو شهرهای به نسبت توسعه یافته کشور است. تبریز در عدد سه شهر اصلی بعد از تهران است و ارومیه و اردبیل وضعیتی به مراتب به تر از ایلام و سنندج و زاهدان دارند. این در حالی است که تفاوت سطح رفاه و تفاوت تخصیص منابع مرکزی در سایر استان های مرزی با مناطق مرکزی ایران کاملا مشهود است. ثانیا بر خلاف استان های دیگر اکثریت مطلق مسوولان این استان ها ترک زبان و بومی هستند (چیزی که مثلا در کردستان اصلا معنی ندارد) و لذا حس تحمیل شدن مدیران از بیرون چندان وجود ندارد. محور سوم حرفی بدیهی است. بر خلاف اقلیت های دیگر ترک زبان ها در قدرت سیاسی و اقتصادی حضور کاملا چشم گیر دارند. این نکته آخر را هم اضافه کنید که آذربایجان بر خلاف خوزستان مازاد اقتصادی خاصی به...ادامه مطلب ...
  • تشکر از محبت یک دوست

    من در مقابل محبت افراد خیلی شرمنده می شوم. الان ایمیل یکی از خوانندگان ندیده وبلاگ را دریافت کردم که ابتدا به ساکن گفته بود لطف می کنه و توسط یک نفر که میاد وین یک سری نسبتا بزرگ از سی دی ها و جزوه های آقای ملکیان را برام می فرسته. تازه شماره آخر مجله مدرسه را هم ضمیمه کرده. آدم این جور محبت ها را که می بینه بدجوری به کارش دل گرم می شه. در این «بی معنویتی» این جا این هدیه خاص خیلی ارزشمند بود. سینای عزیز بی نهایت ممنون.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها