• از خواندن ریاضیات و اقتصاد خسته شدم. باز هوایی شده بودم و دلم می خواست یه چیز درست و حسابی بخوانم. حوصله فلسفه غرب نداشتم. یک چیز ایرانی می خواستم یا فوقش عربی. از جنس دغدغه های خودم. هر چی گشتم هیچ چیز دندان گیری توی کتابخانه ام پیدا نکردم.علامت خوبی نبود.
  • لغو تغییر ساعت

    کابینه احمدی نژاد بحث تغییر ساعت را که بیش از چهارده سال بود داشت اجرا می شد و مردم هم کاملا به آن عادت کرده بودند را لغو کرد. مهم ترین توجیه مصوبه جدید این بود که نتایج این تغییر نیاز به کار کارشناسی دارد ضمن این که باعث اذیت مردم می شود. چند نکته: ۱) این تصمیم یک پیام بزرگ دارد. ما نمی گذاریم به ملت ایران سخت بگذرد حتی اگر در حد دوبار جلو و عقب کشیدن ساعت در سال باشد. آن وقت می خواهیم با این ملت مصمم تبدیل به برترین کشور منطقه شویم. آقای رییس جمهور عزیز علامت دهی در سیاست امری کلیدی است. به جای علامت راحت طلبی به تر است علامت سخت کوشی به مردم بدهید. ۲) وقتی یکی از بالاترین سرانه های مصرف و هدردهی انرژی را داریم و قیمت سوختمان جزو سه تای اول در دنیا است چه معنی دارد که با این همه مشقت سعی کنیم حدود یک درصد در مصرف برق صرفه جویی کنیم. البته این نتیجه مطالعه در آمریکا بوده است و ممکن است به علت پرمصرف بودن لامپ ها در ایران اثرش بیش تر باشد. ۳) آمارها را نگاه کنید. کشورهای اروپایی و بیش تر ایالت های آمریکا تغییر ساعت را مدت ها است که دارند. در عوض پاکستان و قزاقستان و اخیرا ایران عزیز استفاده از این روش را متوقف کرده اند. الگوبرداری و استفاده از تجارب دیگران کلا امری مفید است. ۴) تغییر ساعت دو حسن مهم دارد. یکی استفاده بیش تر از نور صبح و در نتیجه کاهش مصرف برق و دیگری روشن تر بودن هوا در زمانی که مردم در حال بازگشت به خانه هستند. برای کشور ناامنی مثل ایران اتفاقا این اثر دوم می تواند خیلی موثر باشد. ۵) یک اثر منفی بزرگ این طرح افزایش مدت زمانی است که مردم سرشب بیرون...ادامه مطلب ...
  • اقتصاد محافظه کار

    سهند که خیلی وقت ها حرف های خوبی می زند از من پرسیده که چطور می توانم در مباحث فرهنگی این قدر لیبرال باشم ولی در اقتصاد این همه محافظه کار؟ من مطمئنم که سهند که آدم بی دقت یا کم هوشی نیست از عقاید اقتصادی من به خوبی خبر دارد و لذا برچسب «محافظه کار» را همین طوری و از سر سوء برداشت به کار نبرده است. آیا حرف او به این معنی است که بین روشن فکران ما اقتصاد بازار مترادف محافظه کاری است؟ پس در این صورت اقتصاد لیبرال که قاعدتا بر اساس نوشته سهند باید نقطه مقابل این روی کرد باشد چیست؟
  • ماجراهای شریف

    ۱) هفت هشت سال پیش بود که دقیقا یادم نیست سر چه قضیه ای خیلی حس گرفته بودیم و می گفتیم حرمت محیط دانشگاه شکسته شده و از این حرف ها. یکی از بچه ها که مخش این جور جاها خوب کار می کند با مدل همیشگی اش گفت از این حرف های مفت و جوگیرانه حالم به هم می خورد. بعدها فهمیدم که راست می گفت. نکته بامزه قضیه این که این دوستمون بعدا همسر یکی از سیاسی ترین بچه های دانشگاه شد. پیدا کنید دوستمان را. ۲) کلیشه ای حرف زدن همیشه بد است. فرق نمی کند از کدام طرف باشد. اتفاقا اگر از طرف دوستان ما باشد باید بیش تر بهش حمله کرد. به نظرم بحث استفاده ابزاری از شهداء از همین کلیشه هایی است که بچه ها بدون فکر کردن در مورد معنی اش همین طوری یک چیزی را تکرار می کنند. موضع من در قبال این عبارت شبیه موضع اون دوستمان در بند یک است. ۳) به نظر من اعتراض این مدلی به دفن شهدا کار بیهوده و جوگیرانه و ناشی از تکرار یک کلیشه بوده است. اولا که چیز عجیبی نیست که در داخل محیط های این جوری کسانی دفن شوند. پس نفس دفن شهدا نمی تواند به خودی خود کار بدی باشد. ثانیا که قضیه به داخل مسجد مربوط بوده و داخل دانشگاه نبوده است. ماجرا بیش تر مربوط به رقابت سیاسی یا در به ترین حالت اختلاف سلیقه است. در این شرایط صرف این همه انرژی برای چنین ماجراهایی عاقلانه نیست. ۴) دوستان جوان رفتار شناسی راست گراها را خوب نمی شناسند. من به یک اصل اعتقاد دارم و اتفاقا بر اساسی این اصل می توانم عکس العمل به برخی رفتارها را با دقت نسبتا خوبی پیش بینی کنم. «راست گراها هیچ وقت کوتاه نمی آیند خصوصا در مقابل سر و صدای...ادامه مطلب ...
  • خواننده های وبلاگ

    روند معرفی خواننده های وبلاگ به حد سکون رسید و من امروز اطلاعاتی که لطف کردید و دادید را تحلیل کردم. فعلا این نتایج از این نمونه به دست آمده: ۱) ۱۷۰ نفر از طریق کامنت و ایمیل چیزهایی راجع به خودشان گفتند. حدود ۷۰ نفر هم از دوستان را هم شمردم که وبلاگ را می خوانند ولی احتمالا به این دلیل که می دانستند من می شناسمشون یا هر دلیل دیگری این جا کامنت نگذاشتند. با این وجود من در تحلیل ها این ۷۰ نفر را وارد نکردم چون نتایج را بایاس می کرد. ۲) یک نتیجه عجیب که راستش برای من خیلی غیرمنتظره بود و اگر درست باشد کل سبک نوشتن را تحت تاثیر قرار می دهد ترکیب خواننده های وبلاگ است. راستش توی این نمونه ۱۷۰ نفری فقط ۷ نفر دیدم که تحصیلاتی غیر از مهندسی یا اقتصاد داشتند. ضمن این که بیش از ۵۰ درصد خواننده ها دانشجویان فعلی یا سابق دانشگاه ما هستند. به این ترتیب اکثریت خواننده های این وبلاگ را یک تیپ تحصیلی کاملا خاص تشکیل می دهد که هم انتظاراتشان و هم میزان آشنایی شان با مباحث متفاوت از یک خواننده عمومی است. ۳) در بین کسانی که کامنت گذاشتند به غیر از شاید ۵ نفر وبلاگ خوان های عمومی ندیدم. وبلاگ خوان عمومی به این معنی که کسی باشد که روزانه تعدادی وبلاگ می خواند و بعد هم بگوید این جا را هم سری می زند. همه ۱۷۰ نفر را نمی شناسم ولی به نظرم می رسد خیلی از آن هایی که می شناسمشان لزوما وبلاگ خوان حرفه ای نیستند. این تحلیل حالا بعضی چیزها را برایم روشن می کند. احتمالا می توانم حدس بزنم اشتراک خواننده های این وبلاگ و وبلاگ هایی که بیشتر تیپ وبلاگ عمومی هستند کم باشد. این حرف به این معنی است که هر چند هیت...ادامه مطلب ...
  • سینمای تجاری

    «سینماى ایران هم چنان مسیر خود را بدون تغییر و با بى توجهى به سیاست هاى خرد و کلان ادامه مى دهد و کماکان با تبعیت از بازار مصرف و نیاز مخاطبانش آثارى را عرضه مى کند که در آشفته بازار سینما تنها منفعت دست اندرکاران بازار فیلم در درجه اول اهمیت قرار دارد. » جملات آغازین گزارشی در روزنامه شرق نهاد بازار دقیقا کاری را می کند که این دوستمان از آن شکایت دارد. یعنی تولیدکننده را مجبور می کند محصولی بسازد که بیش ترین جذبه را برای مخاطب داشته باشد. طبیعی است که در این فرآیند اکثر تولیدات متناسب با ذایقه اکثریت مخاطبان خواهد بود. در این بین نه مخاطب را می توان محکوم کرد که چرا این نوع محصولات را دوست دارد و نه تهیه کننده را که چرا به نیاز مخاطب توجه می کند. حالا اتفاقی که می افتد این است که یک گروه اقلیتی که همین ماهای “روشن فکر و هنردوست” باشیم ناراضی می شویم. پس دست به کار می شویم و نقش گروه فشار را بازی می کنیم. از تجاری شدن و مخاطب گرایی انتقاد می کنیم و برای دولت توجیه می تراشیم که سینمای هنری نیاز به حمایت دارد و باید بخشی از منابع مالی کشور صرف آن شود و دست آخر هم کمابیش چیزهایی گیرمان می آید. حال آن که واقعیت این است که ما در اقلیت هستیم و همانند هر اقلیت دیگری باید هزینه اضافی محصولات مورد علاقه مان را خودمان بپردازیم. پس یک ایده جایگزین این است که به جای حمله به سلیقه مخاطب عام و تلاش برای تزریق ناعادلانه منابع مالی جامعه به محصولات مورد نظر خودمان قیمت بیش تری برای این نوع فیلم ها بپردازیم. وقتی تیراژ پاسخ گوی هزینه های ساخت فیلم نیست شاید بلیط گران تر برای فیلم مرغوب تر چاره ساز باشد. می گویید پرداخت...ادامه مطلب ...
  • آرش و ایده های جدید

    آرش حسن نیای عزیز که خیلی خوش تیپ و باکلاس هست را من از صفحه اقتصاد سیاسی روزنامه شرق می شناسم. فکر کنم آرش بعدا شرق را ترک کرد و به تیم اقبال پیوست و الان هم اگر اشتباه نکنم دبیر اقتصادی اعتماد ملی است. امروز دیدم این کامنت را برای من گذاشته که چون در مورد یک مطلب قدیمی (در مورد مرحوم عظیمی) بود احتمالا به چشم خیلی ها نمی خورد لذا این جا می آورمش: «این عادت ما ایرانی‌هاست ، برای بلندشدن ، تنها راهی که انتخاب می‌کنیم سوارشدن بر شانه‌های بزرگترهاست ، لابد در لیبرالیسم ادعایی آقایان این راه،زیاد هم اشکالی نداره چون دست نامرئی بازار هر مشکلی را حل می‌کند !در تعادل ریاضی مهندسان اقتصاد که در آن تنها اصل موجود۴=۲*۲ است و عوامل دیگر هیچ دخلی وهیچ جایی ندارند ، راه توصیه‌شده‌ای هم هست . حامد جان ! حالا بعد از کوبیدن زنده‌یاد عظیمی وقت آن رسیده که در پستی جدید از اساتید تعدیل یادی کنی و آنها را یگانه دهر بخوانی ، اخلاق و انصاف هم که در اصل اصیل مکانیسم بازار جایی ندارد.این عادت ما ایرانی هاست. » کامنت آرش پر از نکته است. پر از نکته. یعنی هر جمله اش موضوع چند تا پست وبلاگی است که آرام آرام در موردشان می نویسم. پ.ت۱) نوشته امروز روزبه در باب نهادگراها و مرحوم عظیمی در واقع جواب یکی از نکاتی است که آرش مطرح کرده است. البته روزبه – شاید به این دلیل که خیلی باسوادتر از من است- با زبانی نوشته که به نظر من کمی تند است.
  • تورم و رفاه

    این سوال که آیا تورم پانزده درصدی هم راه با رشد اقتصادی اثری مستقیم روی رفاه واقعی شهروندان دارد یا نه و اگر دارد چرا؟ یکی از سوالات مورد علاقه من است. امروز یک توجیه جدید پیدا کردم. در شرایط تورمی مردم پول خود را صرف خرید دارایی هایی می کنند که بتواند سپری برای کاهش ارزش پول باشد. لذا سهم هزینه دارایی های ثابت در سبد مصرف آن ها ممکن است بالاتر از مقدار بهینه برود و جای کم تری برای کالای مصرفی باقی بگذارد. به این ترتیب مردم از حیث قدرت خرید کالای مصرفی احساس کم بود می کنند. فکر می کنم می توان شواهدی هم از زندگی روزمره ایرانی ها نشان داد. به دلیل همین ترس از کاهش قدرت خرید، *سهم* هزینه کالاهایی مثل خانه و زمین و ماشین و سکه و موبایل از کل درآمد بین ما به طور قابل ملاحظه ای بالاتر از همین *سهم* در بین افراد جوامع دیگر است. در شرایطی که حقوق یک ایرانی متوسط حدود یک هفتم تا یک دهم فردی با شغل مشابه در کشورهای غربی است، همین فرد ایرانی در سن بین بیست و پنج تا سی و پنج سالگی احتمالا بخش مهمی از درآمد فعلی و آتی خود را (از طریق پرداخت اقساط) برای خرید خانه ای به ارزش چند ده میلیون تومان هزینه می کند که تقریبا نصف قیمت یک خانه کوچک در اروپا است. تازه اگر فرد اروپایی واقعا تصمیم بگیرد در این سن خانه بخرد. به این ترتیب فرد ایرانی حتی در مقیاس درآمد خودش هم سهم کم تری برای مسافرت و لباس و پوشاک خواهد داشت. به زبان ساده اگر تورم نبود و ما تحت این فشار نبودیم که به هر ضرب و زوری شده مثلا خانه بزرگ تری بخریم که قیمتش با تورم رشد کند پول بیش تری برای خرج کردن داشتیم.
  • نوامیس مردم

    این که پلیس سعی کند مزاحمین خیابانی را کنترل کند و محیط را برای زنان امن تر کند خیلی کار خوبی است. ولی وقتی اسمش را می گذارند برخورد با معترضین به «نوامیس مردم» من حالم بد می شود. انگار این زنان شی ای بیش نیستند که به عنوان ناموس به دیگران تعلق دارند، بودنشان ذیل بودن صاحبانشان (پدر، شوهر، برادر، پسر عمو، پسر همسایه، بچه های محل، همشهری ها و الی آخر) تعریف می شود و از خود هیچ هویتی ندارند که به خاطر آن محق باشند تحت حمایت پلیس قرار گیرند. احتمالا این اصطلاح باکلاس « بازتولید نظام سلطه از طریق زبان» در این جور مواقع هم صادق است. نمی دانم دوستان روزنامه نگار فمینیست چرا سعی نمی کنند چیزهایی بنویسند و از نیروی انتظامی بخواهند دیگر این تعبیر را به کار نبرد.
  • تحلیل علیت و اشتغال زنان

    راننده یکی از دوستان نظریه ای داشت مبنی بر این که پلیس ها عامل ترافیک هستند برای این که هرجا پلیس بیش تر هست ترافیک هم سنگین تر است. بنده خدا در واقع جهت علیت را برعکس می دید. یعنی به جای این که به این نکته دقت کند که احتمالا وقتی ترافیک سنگین می شود پلیس های بیش تری در محل حاضر می شوند این طور تفسیر می کرد که پلیس های بیش تر باعث ترافیک شده اند. در علوم اجتماعی و اقتصاد چنین اشتباهی بسیار معمول است. این که جای علت و معلول را در تحلیل قضایا برعکس کنند. برای روشن نبودن جهت علیت مثال های متعددی می توان ذکر کرد. آیا دموکراسی باعث رشد اقتصادی است یا رشد اقتصادی باعث افزایش دموکراسی؟ آیا سرمایه اجتماعی عامل ثروت مندبودن جوامع است یا ثروت مند بودن عامل تقویت سرمایه اجتماعی؟ آیا بالاتر بودن هزینه تحقیق و توسعه باعث رشد صنعتی است یا برعکس؟ آیا درآمد سرانه بالاتر باعث بهبود وضع بهداشتی است یا برعکس؟ مشکل ما این جا است که ابزارهای تحلیلی آماری فقط راجع به همبستگی (Correlation) دو متغیر حرف می زنند. لذا ما فقط می دانیم که این دو متغیر با هم رابطه ای دارند به این معنی که با هم حرکت می کنند ولی چیز زیادی راجع به این که کدام یک عامل آن یکی است کسب نمی کنیم. هر چند برخی تست های اقتصادسنجی پیش رفته تا حدی چیزهایی راجع به علیت می گویند ولی تا جایی که من می دانیم این ابزارها هنوز خیلی قابل اعتماد نیستند و ما عمدتا فقط گزارش همبستگی را داریم. این ها را برای این گفتم که خیلی گول نتایج تحقیقات ریز و درشتی که مثلا تاثیر چغندر بر مشارکت سیاسی را بررسی می کند نخورید. بسیاری از این تحقیقات صرفا بر اساس رگرسیون های ساده بین دو متغیر...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها