• تقدیم به مخالفین اقتصاد بازار

    ۱) معروف بود که می گفتند درس اقتصاد خرد یک و دو را با دکتر طبیبیان بگیرید بعد طرف دار سرسخت تعدیل اقتصادی می شوید. من این را به عینه دیده ام. بچه هایی که چپ دو آتشه می رفتند توی موسسه و راست بیرون می آمدند. پس احتمالا خبری بود که آدم ها را این طوری می کرد. به نظرتان ماجرا کمی به ندانستن پایه های موضوع مربوط نیست؟ ۲) کسی که بدون خواندن حتی یک کتاب مقدماتی درسی در زمینه نظریه اقتصاد خرد و قیمت ها (پیش رفته هایش پیش کش) فکر می کند اقتصاد بازار را قبول ندارد یا آن را زیر سوال می برد مثل کسی است که با خواندن کتاب های عامه پسند و اطلاعات عمومی به خیال خودش نظریه های داروین و انشتین و فروید را رد می کند. ۳) به نظرتان اگر فی المثل من بگویم جامعه شناسی ساختارگرا حرف مفت است بهم نمی خندند و نمی گویند شما اول یک چند تا مقاله تخصصی بخوان و بعد نظر بده؟ حالا نمی دانم بعضی ها چرا این قدر راحت در باب میراث علمی اسمیت و والراس و میزس و هایک و شومپتر و فریدمن حرف می زنند و عین خیالشان هم نیست که این بنایی است که ذره ذره روی یک سری نظریه ساخته شده است که برای فهمیدن تک تک شان باید کمی زحمت کشید. ۴) اقتصاد بازار و مکانیسم های آن دستگاهی نظری است که سالیانه هزاران محقق نسبتا باهوش بر پایه آن مقاله می نویسند و بعضی هاشان جایزه نوبل می گیرند و اتفاقا هم هیچ کدامشان هم متوجه این اشکالات بدیهی و ساده که منتقدان درس خوانده در رشته های دیگر یا حتی آدم های درس نخوانده به آن وارد می کنند نمی شوند. این کمی عجیب نیست؟ ۵) دنیای واقعی با مدل اقتصاد آزاد تفاوت دارد. این اصلا...ادامه مطلب ...
  • اقتصاد روزمره

    این جا به خاطر رقابت دو تا اتفاق افتاده. یکی این که قیمت ها کاملا حاشیه ای است و دوم این که تنوع محصولات/خدمات خیلی زیاد است و عملا برای هر سطحی از قدرت خرید گزینه های جدیدی برای انتخاب وجود دارد. در نتیجه آدم به طور روزمره کاملا تحت فشار است که برای هر تصمیم خرید یک مساله بهینه سازی را حل کند. توی این بهینه سازی معنی هزینه فرصت خیلی ملموس می شود. مثلا اگر خرید روزمره را به جای فروشگاه زنجیره ای نزدیک خانه از یک جایی کمی دورتر انجام بدهی می توانی با صرفه جویی هفتگی یک مجموعه هیجان انگیز بلندگوی رایانه بخری. اگر بخواهی کنسرت بروی می توانی یک هفته به جای غذا خوردن توی سلف دانشگاه از خانه غذا بیاوری یا از سوپرمارکت چیزی بگیری و با این صرفه جویی بلیط کنسرت را بخری. اگر به جای قطار خواب با قطار معمولی سفر کنی می توانی یک شب پول هتلت را ذخیره کنی و بیش تر سفر بمانی. اگر روزها موقع غذاخوردن نوشیدنی کنار غذایت سفارش ندهی می توانی با این صرفه جویی آخر ماه یک بلیط رفت و برگشت به یک پایتخت اروپایی بگیری. اگر لامپ های خانه تان را کم مصرف انتخاب کنی می توانی با پولش در طول سال یک ماشین لباس شویی بخری. اگر کتاب های درسی ات را دست دوم بگیری با پول چهار تا کتاب می توانی یک پرینتر خوب بخری. اگر خانه طبقه سوم بدون آسانسور بگیری با صرفه جویی سالانه یک لپ تاپ می خری. از این مثال ها فراوان است و می توانم همین طور ادامه دهم. برایم جالب است که با این که توی ایران هم زندگی نسبتا دانش جویی مثل این جا داشتیم ولی اصلا این احساسی که از *هزینه فرصت* در این جا دارم را آن جا تجربه نمی کردم. احتمالا یک...ادامه مطلب ...
  • پنج جوابی

    «وقتى دلارهاى نفتى را به ریال تبدیل مى کنیم تقاضاى کل اقتصاد بالا مى رود، واردات کالاهایى که قابل وارد کردن باشند از جمله تولیدات صنعتى و کشاورزى گسترش پیدا مى کند و این به کاهش قیمت چنین کالاهایى منجر مى شود و براى تولیدات داخلى مضر است و از طرف دیگر قیمت کالاهاى غیرقابل تجارت مانند مسکن بالا مى رود و به این ترتیب ضریب کل تورم در کشور افزایش پیدا مى کند و این به ضرر تولیدات داخلى، طبقات محروم جامعه و صادرکنندگان کالا است.» «در همان جلسه به آقاى رئیس جمهور گفتم شما فقط قدرت اجرایى دارید ولى تمام امکانات در اختیار شما نیست و سیستم با شما همراه نیست. مثلاً کمبود ده میلیون تن سیمان را چه مى کنید که آقاى احمدى نژاد پاسخ داد، وارد مى کنیم. اما من گفتم ظرفیت این همه واردات را نداریم و به روندى که اصطلاحاً به آن دموراژ مى گویند منجر مى شود و همین اتفاق هم در سال ۵۲ رخ داد. وى گفت: اگر در ۳۶۵ روز سال و به صورت ۲۴ ساعته سیمان وارد کنیم بلایى بر سر بنادر و حمل و نقل مى آید که در آن سال ها رخ داد و عملاً کشتى هاى حامل بار در بنادر مى خوابیدند و امکان تخلیه بار وجود نداشت.» «اینکه تصور کنیم اتمام طرح هاى عمرانى به اشتغال مى انجامد و از محل درآمدهاى آن درآمدهاى مالیاتى افزایش مى یابد حکایت یک کاسه ماست و آب دریاست که اگر دریا دوغ شود چه شود، اما اگر بشود» فکر می کنید این سخنان می تواند از زبان چه کسانی بیان شده باشد؟ ۱) دکتر مسعود نیلی و هم فکران (معروف به تعدیلی ها) ۲) دکتر احمد توکلی و هم فکران (معروف به راستی ها) ۳) علی مزروعی و هم فکران (معروف به مشارکتی ها) ۴) چای داغ و رفقا...ادامه مطلب ...
  • انتقال فشار

    وزارت بهداشت به همه بیمارستان های خصوصی و دولتی دستور می دهد که موظفند بیماران اورژانسی خصوصا مصدومان ترافیکی را فورا پذیرش کنند. تا این جای ماجرا درست است ولی مشکل وقتی پیش می آید که خیلی از بیماران اورژانسی بیمه نیستند و اطرافیانشان هم به تجربه دریافته اند که می توانند کاری کنند که هزینه درمان را نپردازند و لذا عملا کل هزینه به گردن بیمارستان ها می افتد. این یک نمونه عینی انتقال فشار از یک نهاد به نهاد دیگر و شانه خالی کردن از بار مسوولیت است. اگر کشور بیمه همگانی داشت یا اگر مکانیسمی وجود داشت که بیمارستان ها می توانستند در موارد این طوری بعدا پولشان را از دولت بگیرند یا مثلا مقدار ثابتی بابت این نوع خدمات از دولت یا تامین اجتماعی بگیرند باز ماجرا درست بود ولی تا جایی که من می دانم چنین مکانیسمی هم وجود ندارد. در نتیجه بیمارستان خصوصی که به زحمت سرپا ایستاده است با این سیاست عملا مجبور می شود بخشی از وظیفه نظام تامین اجتماعی را به عهده بگیرد. نمونه دیگر انتقال فشار کنترل کرایه تاکسی ها است. در اقتصادی که تورم ۱۵ درصدی دارد فشار آوردن به رانندگان تاکسی برای ثابت نگه داشتن کرایه شان در سال آینده دقیقا به این معنی است که بگویید آقا امسال بیش از ۱۵ درصد از قدرت خریدت را کم می کنیم (چون هم هزینه تعمیر و نگهداری بیش تری باید بدهد و هم در نقش مصرف کننده کالاها را گران تر بخرد) تا بقیه مردم راضی باشند و دلشان خوش باشد که تاکسی گران نشده است. این جا هم راننده تاکسی باید جور بی نظمی مالی دولت را بکشد. البته در عمل هم دیده ایم که عامل های اقتصادی که انسان عقلانی هستند با این نوع انتقال فشارها چه طور برخورد می کنند.
  • دوستی داشتیم که معمار بود و اصلا هم مذهبی یا حزب اللهی نبود. دقیقا یازده سال پیش بود که یک بار رفتم دفترش و دیدم این عکس بالا را در سایز خیلی بزرگ زده توی اتاق کارش. گفتم این برای چی؟ گفت من از دیدن این چهره های مصمم و معتقد لذت می برم ولو این که با آن ها هم عقیده نباشم. زدم این جا و می خواهم یک وقتی از روش نقاشی بکنم. از این حرفش خیلی خوشم آمد. امروز داشتم برای کاری دنبال عکس های جنگ می گشتم. این عکس آمد و یاد آن خاطره افتادم. راستی کسی از آن عکس معروف که مادری سربند پسرش را قبل از اعزام به جبهه می بندد آدرسی دارد؟ اگر بدید کلی به کارم می آید. می خواهم صحبتی برای خارجی ها بکنم و این عکس خیلی حرف دارد که راجع به جنگ بگوید.
  • به حق چیزهای نشنیده

    آقا من خل شدم یا شما هم همین احساس را دارید. این فرمایشات را بخوانید: «ایرج ندیمی مخبر کمیسیون اقتصادی مجلس گفت: کاهش ۷۹ هزار میلیارد ریالی هزینه های جاری و عمرانی نسبت به لایحه پیشنهادی دولت برای سال ۸۵ موجب کسری بودجه شدید دولت می شود و نباید در صحن علنی مجلس به تصویب برسد.» از کی تا حالا کم کردن هزینه های دولت باعث افزایش کسری بودجه می شه؟ ببین آقا من اهل تئوری توطئه و اینا نیستم ولی فکر کنم کاسه ای زیر نیم کاسه است. چون این ایرج ندیمی یه جوری وابسته به جناح دوم خرداد هم است. می شه ماجرا را این جوری دید که احتمالا دیده مجلس سوتی دولت احمدی نژاد در پیشنهاد یک بودجه تورم زا را اصلاح کرده و این باعث محبوبیت احمدی نژاد می شه گفته یه چیزی بگم که دوباره بودجه برگرده تا با تورم اساسی که درست می شه مردم حسابی طرف دار احمدی نژاد بشوند. شاید هم از احمدی نژاد اینا پول گرفته تا این حرف ها را بزنه تا وقتی فردا به خاطر بودجه تورم رفت بالا بگند نگفتیم از بودجه عمرانی کم نکنید تورم زا است! این را هم ببینید بد نیست: «نایب رئیس کمیسیون عمران مجلس هم با غیر اصولی دانستن مصوبه کمیسیون تلفیق در جهت کاهش اعتبارات عمرانی ، خاطرنشان کرد : تزریق بودجه به بخش هایی که دچار اشکال هستند همچون بیکاری تورم زا نیست و واقعا معلوم نیست که اقتصاد دانان ، چطور به این نظریه ها دست پیدا می کنند .» راستش آقا منم نمی دونم چون خیلی سخته. تو هم بی خیال شو و سعی نکن بفهمی. ولی حالا از شوخی گذشته این تصور که تزریق پول به پروژه های عمرانی باعث تورم نمی شه اشتباه رایجی بین خیلی از سیاست مداران ما است و من بعدا در مورد دلیلش...ادامه مطلب ...
  • سرمایه انسانی

    داشتم صحبتی می کردم روی تابع تولید بنگاه ها و تصمیم گیری آن ها برای انتخاب ساختار تولید بر اساس هزینه نهایی نیروی کار و سرمایه. یکی از رفقا برگشت و گفت نظریه های مدرن مدیریت می گوید که نیروی کار هم یک جور سرمایه است. نمی دانستم چی باید بگویم فقط حس می کردم این علم مدیریت عجب همه چیز را به گند کشیده و نمی گذارد آدم کارش را بکند. خوش بختانه خودم مدیریت خوانده ام و می توانم هر چه دلم بخواهد فحشش بدهم و متهم نشوم. به بقیه رشته ها که نمی شود از گل نازک تر گفت.
  • غیرت اقتصادی

    بیانیه تند و تیز حزب کارگزاران سازندگی که با امضای غلامحسین کارباسچی و در نقد لایحه بودجه سال ۸۵ منتشر شده من را یاد بیانیه های جبهه مشارکت و و دفتر تحکیم و سازمان مجاهدین انقلاب در سال های قبل می اندازد. فرقش هم این است که به جای تکرار حرف های همیشگی در نقد مسایل سیاسی یک موضوع اقتصادی را با جزییات و عدد رقم و تحلیل هدف گرفته است. این اتفاق جالبی است. هر چند که قبلا هم نقدهای اقتصادی داشته ایم – مثلا نامه سال ۶۹ ملی مذهبی ها به هاشمی در مورد برنامه تعدیل یا نقدهای بهزاد نبوی و رفقا روی همین برنامه- ولی راستش کم تر به یاد دارم که یک حزب سیاسی این چنین دقیق به نقد یک موضوع اقتصادی پرداخته باشد. سال ۷۷ بود که پای یک تریبون آزاد توی دانش گاه از کرباسچی به عنوان بسیجی دوران سازندگی یاد کردم. منطقم هم این بود که بعد از جنگ باید عده ای پا وسط می گذاشتند و جو ضد توسعه اقتصادی را می شکستند و الان هم هم چنان همین اعتقاد را راجع به او دارم. بگذریم که حرف های بعدی توی اون تریبون آزاد چه سر و صدایی درست کرد و تا مدت ها مایه دردسر شد. حالا این بیانیه شان که خصوصا امضای کرباسچی پای آن است به من امید می دهد که دوباره آدم هایی دارند پیدا می شوند که این بار غیرت اقتصادی دارند و جلوی این کارها ساکت نمی نشینند.
  • اقتصاد برای همه

    بلاخره سرم خلوت شد و نشستم پای نوشتن کتابی که ایده اش را اولین بار هژیر داد و منم چند ماهی همش تو ذهنم باهاش مشغول بودم. تا الان حدود پنجاه درصدش پیش رفته. اسمش احتمالا باید باشد اقتصاد برای همه یا چیزی مثل آن (با اجازه آقا پویان) محتوایش تقریبا چیزی مثل همین وبلاگ خواهد بود با کمی نظم منطقی و همراه با شکل و عدد رقم بیش تر و سعی می کند به زبان ساده به مردم عادی (در واقع برای تحصیل کرده های دانشگاهی) موضوعات روزمره اقتصاد مثل درآمد سرانه و عرضه و تقاضا و تورم و بیکاری و نرخ ارز و بازار و دخالت دولت و این جور چیزها را توضیح بدهد. علی زواشکیانی هم لطف بزرگی کرد و علاوه بر تشویق های مداوم برایم کتاب Economics for Idiots را فرستاد که خیلی به کارم آمد. هنوز ایده ای راجع به شکل و اندازه ندارم و فکر کنم ناشر به تر بتواند تصمیم بگیرد. فعلا دو تا ناشر ابراز علاقه کرده اند که چاپش کنند. بسته به نظر ناشر ممکن است یک جلد یا دو جلد شود ولی هر چه هست باید کم حجم و ارزان و قابل خواندن برای همه باشد. گفتم قبل تمام شدن کار این جا خبرش را بدهم تا از ایده هایتان استفاده کنم.
  • اقتصاددان، تاریخ دان، نظریه پرداز

    یک فاجعه بزرگ وقتی رخ می دهد که کسانی که ظاهرا اقتصاد خوانده اند چیزی از تئوری های اقتصاد در مغزشان نرفته و به جایش در نقش جامعه شناس و روان شناس اجتماعی و تاریخ دان و مصلح اجتماعی سخن می گویند. آن وقت نتیجه حرفشان آشفته بازاری می شود که حد و حساب ندارد و صد جایش با هم تناقض دارد. حساسیت من هم روی همین کلمه اقتصاددان است. اگر مثلا می گفتند گفت و گو با یک جامعه شناس خب می گفتیم با متد های خودشان موضوع را بررسی می کنند ولی وقتی اسم اقتصاددان روی کسی است اولین انتظار این است که مثل یک اقتصاددان هم حرف بزند. به نمونه ای از این نظرات خواندنی که توسط دکتر ابراهیم رزاقی ابراز شده است توجه کنید. ممکن است کمی طولانی باشد ولی جان من اصل مصاحبه اش را با روزنامه ایران هم بخوانید خیلی آموزنده است. ۱)« سیاست تعدیل در پى این است که انسان را متناسب با فرهنگ غرب در نظر بگیرد و هرکس فقط از منافع خودش دفاع کند. این سیاست در پى این بوده که آدمى را با چنان خصلتى به وجود بیاورد ولى از آنجا که افراد جامعه با این دید همخوانى ندارند در مقابل چنین تغییراتى واکنش نشان مى دهند.» خب خدا را شکر هم معنی سیاست تعدیل را فهمیدیم و هم درک کردیم که انسان ایرانی تافته جدا بافته ای در جهان است که اصلا به فکر منافع خودش نیست. ۲) « مشکل ما این بود که براى مثال انگلیسى ها شرکت هند شرقى را ایجاد کردند. اما در ایران، بخش خصوصى قدرتمندى وجود نداشت و دولت هم نخواسته یا نتوانسته از این طریق، پیشگام بشود.» این که چه تفاوتی در نهادها و سرمایه های انسانی دو جامعه هست که باعث می شود انگلیسی چهار صد سال پیش شرکت سهام عام راه...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها