• بچه ها متشکرم

    خدا این خواننده های وبلاگ و این کامنت های ارزشمندشون را از من نگیره. واقعا یه دنیا می ارزند. دی روز کامنت ها دقیقا به دادم رسید. چون فکر می کنم وظیفه دارم خبر بدم که نتیجه بحث چی شد جمع بندی را می گویم : ۱) یک جمع بندی جالب این بود که دوستانی مذهبی تشویقم کرده بودند که یک جوری ماجرا را بی خیال شوم و دوستانی با اعتقادات غیرمذهبی اتفاقا تاکید کرده بودند که این حق من است که این کار را بکنم. به نظرتان این پدیده مبارکی نیست؟ ۲) من با مجموعه صحبت ها به این نتیجه رسیدم که میزبانان حق ندارند از من بخواهند این کار را بکنم. ولی از طرف دیگر هم نباید کاری بکنم که جلسه همان اولش به هم بخورد و میهمانان که وقت صرف کرده اند و آمده اند وقتشان تلف شود. ۳) با یکی از دوستان که جمع میزبان را به تر می شناخت چک کردم و بهم گفت که احتمالا در جمع چیزی خیلی بدی نمی گند و جلسه را به هم نمی ریزند ولی بعدا پشت سرم می گن این یارو کی بود دیگه. خب طبیعی بود که این قسمتش برای من اصلا مهم نبود. ۴) پس تصمیم گرفتم به نام خدا را اول اسلایدهایم داشته باشم ولی بلند به زبان نیاورم. ۵) توی جلسه حسم این بود که آن هایی که باید متوجه این عبارت می شدند شدند و آن هایی که رفقای من بودند اصلا متوجه نشدند چون این اسلاید اول و تشریفاتی بود و سریع رد شد. اول صحبت توی قیافه رفقای مخالف دقت کردم و دیدم که ابروهای بعضی هاشان درهم رفت. ۶) کلا اول ماجرا به خوبی و خوشی گذشت. بعدش را نمی دانم که توانستم مخاطبین را به عرفان و کشف و شهود ناشی از درک مکانیسم بازار برسانم یا نه.
  • با نام یا بی نام خدا؟

    تا حالا در عمرم بدون «به نام خدا» متن فارسی ننوشتم و در جمع ایرانیان سخن رانی نکرده ام. در مورد خارجی ها روشن است که این طور نیست. امروز باید در جمعی ایرانی صحبتی داشته باشم ولی ازم خواسته اند به دلیل چیزی که خودشان غیرسیاسی بودن و بی طرفی جمعشان می نامند بسمه تعالی را از اول متنم بردارم. راستش گیر کرده ام. از یک طرف حس خوبی از این کار ندارم و از طرف دیگر بعضی دوستان می گویند که فکر کن که این هم یک جمع خارجی است که اصلا این چیزها برایشان معنی ندارد و مثل اون جور جمع ها رفتار کن. باز سوال فلسفی است ولی من باید تا چهار ساعت آتی تصمیم بگیرم. شما بودید چه می کردید؟
  • رژیم لاغری ویژه اقتصاددان ها!

    جان واکر مدیرعامل شرکت اتودسک که نرم افزار معروف اتوکد را نوشته (و خداییش چیز محشری نوشته. من چند سالی اتوکد درس می دادم) می گوید که برای سی سال بین ۳۰ تا ۸۰ پوند اضافه وزن داشته است. خودش می گوید یک بار به خودم گفتم ببین تو یکی از پنج تا کمپانی بزرگ نرم افزاری دنیا را درست کردی، ۵۰ میلیون دلار پول درآوردی و استاندارد طراحی با رایانه را به دنیا معرفی کردی ولی نمی تونی این چند پوند اضافه را مدیریت کنی. بعدش اضافه می کند که به فکر افتادم که من یک مهندس برق و یک مدیرم و کارم حل مساله است پس باید از همین روش ها استفاده کنم. نتیجه این فکرش کاهش وزن خودش و نوشتن کتاب بامزه «رژیم لاغری برای هکرها» با استفاده از مفاهیم مهندسی کنترل است که در واقع فقط برای هکرها نیست بلکه برای همه کسانی است که کار پشت میزی دارند. من هم راستش یک بار به خودم گفتم ببین تو یکی از ده تا وبلاگ معروف اقتصادی ایران را درست کردی (آخه کلا ده تا بیش تر نیست!)، پنجاه هزار تومان پول بابتش خرج کردی و استانداردی هم به دنیا معرفی نکردی پس باید بتونی از شر این ۲۰ کیلو وزن اضافه هم خلاص شوی (به این می گن منطق). بعدش هم اضافه کردم که من یک مهندس و یک مدیریت خوانده و یک اقتصادخوان هستم پس باید از همین روش ها استفاده کنم. نتیجه این فکرم شد ایده اصلی« ثابت ماندن سیرشدگی کل با فرض دریافت حداقل کالری». نکته اصلی این رژیم هم همین جا است. چون احتمالا می دانید که دلیل اصلی اضافه وزن آدم هایی مثل من علاقه به خوردن غذاهای چرب و اشتها برانگیز است. این را هم به تجربه فهمیده ام که اصلا نمی توانم گرسنه بمانم و حتما باید احساس سیری...ادامه مطلب ...
  • هایک

    جمله ای هست که می گوید «وقتی هایک کتاب راهی به سوی بردگی را نوشت تقریبا همه دنیا به او پوزخند زدند. زمان نشان داد که هایک راست می گفت و دنیا اشتباه می کرد». کتاب هایک که در نقد سوسیالیسم بود باعث طرد او از جمع روشن فکرانی شد که در فضای دهه ۳۰ و ۴۰ مفتون موفقیت های آن موقع سوسیالیسم بودند. انزوای هایک نزدیک به بیست سال طول کشید تا این که دوباره کشف شد و جایزه نوبل را به خاطر کارهایش گرفت. هایک نه تنها منتقد سرسخت برنامه ریزی مرکزی بود بلکه با ایده های کینز هم که چهر برجسته ای در دنیای سرمایه داری و معتقد به نوعی از دخالت دولت در اقتصاد بود مخالف می کرد. یکی از نکته های مهمی که هایک بر آن تاکید داشت و من هم تا اندازه زیادی تحت تاثیر او هستم لزوم مبتنی کردن تحلیل های کلان بر پایه رفتار فردی است. مبحثی که تا جایی که من می دانم این روزها دارد کم کم به روی کرد غالب اقتصاد کلان هم تبدیل می شود. تفسیر شخصی من از این روی کرد این است که تا جای ممکن باید از ساختن مفاهیم کلان گنگ خودداری کرده و این جور مفاهیم را بر روی توضیحی خرد و ملموس از انتخاب های انسانی بنا کرد. این حرف برخی روی کردهای موجود خصوصا مفاهیم مورد علاقه روشن فکران را به چالش می کشد. خودم می دانم.
  • دهه انقلابی ها

    رفیق باتجربه و اهل تاملی دارم که همیشه ما را از یک اشتباه در تحلیل برحذر می داشت. می گفت طبیعت انسان ها کشش هایی دارد که در مقابل زیاد شدن یک موضوع در سطح اجتماع شورش می کند و خواستار تغییر وضع موجود می شود. استدلالش را تا به این جا می رساند که می گفت مثلا روند دین گریزی در جامعه ممکن است موقت باشد و بعدها در مقابل چنین فرآیندی واکنشی رخ می دهد (چیزی مثل انقلاب اسلامی) که دوباره وضع را به یک حالت نسبتا متعادل برمی گرداند. این اتفاقاتی که دارد می افتد انگار این باور من به نوعی از پایان تاریخ و روند حاکمیت لیبرالیسم را به چالش کشیده است. همانند دهه ۶۰ که دوره چپ ها و دهه ۷۰ که دوره دولت های نظامی در جهان سوم، دهه ۸۰ که دهه محافظه کاران و دهه ۹۰ که دوره سرخوشی لیبرال ها بود دهه ما انگار دارد تبدیل می شود به دهه انقلابی ها و بنیادگراها. شور و حالی را که کتاب های دهه ۶۰میلادی تصویرش می کردند نه به آن شدت ولی تا حدی لمس می کنم. امروز که عکس های حماس را نگاه می کردم دلم پر زد به حس های انقلابی ده دوازده سال قبل. حرف این دوست ما انگار خیلی بی راه نبود. به قول مریم نفرت از تحقیر چند صد ساله دوباره دارد یک جور دیگر خودش را باز می نمایاند. آیا انقلابی های این دهه حرفه ای تر از هم تایان چهل سال پیش شان شده اند؟ این سوالی است که جوابش هیجان انگیز است.
  • بازار کوپن بنزین

    ایده مجلس مبنی بر سهمیه بندی بنزین در سال آینده و ممنوعیت واردات باعث شکل گیری یک بازار داخلی بین مصرف کنندگان مختلف می شود که مهدی یحیی نژاد هم قبلا چیز جالبی در موردش نوشته بود. در واقع این سیاست به طور ضمنی به معنی توزیع مقدار مشخصی از یارانه ولی به شکل بنزین بین تمام کسانی است که صاحب اتومبیل هستند. در قدم بعدی کسانی که مصرف شان کم تر از مقدار سهمیه دریافتی است علاقه مند خواهند بود مازاد بنزینشان را به کسانی که مصرف بالاتر دارند بفروشند. این باعث می شود تا یک قیمت واقعی در حاشیه بازار رسمی شکل گیرد که در آن کوپن بنزین خرید و فروش می شود. این قیمت قطعا بسیار بالاتر از قیمت های فعلی خواهد بود. قیمت جدید که به نوعی هزینه فرصت مصرف بنزین خواهد بود علامت های جدیدی به صاحبان اتومبیل می دهد و برخی از آن ها ممکن است به این نتیجه برسند که برایشان بهینه است که از مصرف خود کم کرده و بر فروش بنزین مازاد بیفزایند تا مازاد نقدی بیش تری به دست آورند. کسانی هم که مطلوبیتشان با مصرف بیش تر بهینه می شود بر قیمت پیشنهادی می افزایند. دست آخر یک قیمت تعادلی در بازار غیررسمی شکل می گیرد که روی خیلی چیزها تاثیر می گذارد از جمله قیمت خودروهای پر مصرف. گفته بودم که با این جور سیاست ها مخالفم ولی در مقایسه با وضع فعلی به نظرم این سیاست یک قدم به سمت شکل دهی به بازار و واقعی کردن قیمت است.
  • بزرگ نمایی آمار

    حوزه انتخاب عمومی (Public Choice) که در واقع یک جور اقتصاد سیاسی مدرن است یک درس ساده دارد: سیاست مداران هم افراد بیشینه کننده مطلوبیت هستند بنابراین در پس هر رفتار سیاسی دنبال منافعی باشید که بیشینه می شود. این موضوع شاید تا حدی بدیهی به نظر برسد ولی وقتی در یک چارچوب تحلیلی قرار بگیرد ایده های جالبی برای شناخت برخی دلایل رفتارهای سیاسی می دهد. مثلا با همین ایده می شود فهمید که چرا سازمان بهزیستی یا نهادهای مسوول در شهرداری که مسوولیت نگهداری – و نه عدم تولید- زنان خیابانی و کودکان بی سرپرست یا معتادان را بر عهده دارند و کسانی مثل متخصصین آسیب های اجتماعی که از این راه حق مشاوره می گیرند سعی می کنند آمار این نوع ناهنجاری ها را بالاتر از واقع اعلام کنند. آمارهایی که قاعدتا یک سازمان دولتی باید در اعلام آن ها محتاط عمل کند ولی معمولا این جور نهادها آن را به طرز عجیبی بزرگ نمایی می کنند. یک دلیلش می تواند این باشد: هر قدر تصویر بزرگ تری از این مساله بسازند بودجه بیش تری برای سازمان یا پروژه هایشان دریافت می کنند و در نتیجه چیز بیش تری هم گیر خودشان می آید. پس انگیزه دارند این کار را بکنند.
  • دیدار تاریخی با هودر!

    کامنت‌هایی که ملت برای ماجرای دیدار من و حسین گذاشتند آخر بامزه است. البته یک قسمت جالبش اینه که اکثر کسانی که کامنت‌های این جوری گذاشتن من را از نزدیک نمی‌شناسن و برای خودشان تصورتان عجیب دارند. اون‌هایی که من را می‌شناسن می‌دونن -و فکر کنم توی این وبلاگ هم قبلا یکی دو بار اشاره کردم- که آدم نسبتا کوتاه‌بیایی هستم که اهل قهر و دعوا هم نیستم و همیشه سعی می‌کنم تا جایی که طرف مقابل به لحاظ حداقل‌های استاندارد اخلاقی انسان غیرقابل قبولی نباشد – مثلا نژادپرست نباشد- این اختلافات را تا حد امکان از بین ببرم. در مورد حسین که تازه من فقط منتقد نوع نوشتنش بودم و البته هنوز هم هستم و باهاش پدرکشتگی که نداشتم که بخواهم به خاطر خوش‌آمد کسان دیگر فیگور دشمنی بگیرم. این وسط از رفتار حسین هم خیلی خوشم اومد. شاید من اگر جای او بودم بهش زنگ نمی‌زدم چون نمی‌دانستم حالا طرف چه جوری برخورد می‌کند و اصلا حوصله برخورد سرد و کم محلی از کسی را ندارم. وقتی زنگ زد حس کردم مثل هر دو وبلاگ‌نویس دیگه می‌تونیم بنشینیم و از حرف زدن لذت ببریم. برداشتم هم از دیدار چند ساعتی این بود که شخصیت حضوری حسین خیلی جذاب‌تر و معقول‌تر از شخصیت وبلاگی‌اش است. خب به لحاظ سیاسی و به لحاظ ایده‌هایی که حسین داشت اشتراکی با هم نداریم و من بر خلاف حسین اساسا هویت جنبشی یا اکتیویستی برای وبلاگستان قایل نیستم. بلکه معتقدم وبلاگ جایی است برای نوشتن و آموختن از نوشته‌ها و کامنت‌های دیگران و لاغیر. واضح است که او غیر از این فکر می‌کند. در مورد انتقادم به لحن نوشته‌هایش هم خیلی با هم صحبت کردیم و حسین دلایلی داشت که برای من به صورت کامل قابل فهم یا قابل قبول نبود و لذا انتقادم هنوز به قوت خود باقی است. سعی هم نکردم...ادامه مطلب ...
  • پرویز فتاح

    از بین وزیران کابینه احمدی‌نژاد از داوود دانش جعفری خوشم می‌آمد. تازگی‌ها به پرویز فتاح هم علاقه‌مند شده‌ام. فتاح با این که مهندس است و با این که از یک شرکت پیمانکاری نیمه خصوصی خارج از وزارت نیرو آمده ولی خیلی زود متوجه مساله‌ها شده و به خوبی نقش یک وزیر نیروی کلان‌نگر که دید اقتصادی دارد را ایفا می‌کند. مثلا یادم است در اولین صحبتش در مجلس از واقعی‌شدن تعرفه‌های آب دفاع کرد و بعد هم چند بار این موضوع را تکرار کرد تا زمانی‌که عملا احمدی‌نژاد جلویش را گرفت. بعد از آن لحنش را عوض کرد و صحبت از طرحی کرد که از اقشار ضعیف تعرفه آب و برق دریافت نشود ولی در عین حال اضافه کرد که من هیچ قولی به مشترکین پر مصرف نمی‌دهم که اتفاقا هر دو امر مرسومی در دنیا است. دی‌روز هم دیدم گفته بخش برق باید خصوصی و خودکفا شده و به جای دریافت یارانه از دولت، مالیات پس بدهد. من تا حالا ندیده‌ام فتاح حرف بی‌ربط بزند یا سوتی بدهد لذا از آن‌هایی است که حرف‌هایش را با دقت دنبال می‌کنم. کاش یه بیست نفر دیگر مثل او دور و بر احمدی‌نژاد بودند. هر چند نمی‌دانم این یکی را تا کی تحمل می‌کنند یا خودش تا کی حوصله می‌کند این طوری حرف بزند.
  • با دلارهای نفتی چه کنیم؟

    از این مقاله که امروز تو شرق چاپ شده خودم خیلی راضی نبودم و آن طوری که می‌خواستم از آب درنیامد. به این خاطر جمله‌ای که آخرش از بچه‌هایی که این ایده‌ها را داده بودند تشکر می‌کرد و اول کار گذاشته بودم را برداشتم تا بعدا نگند این مقاله نه چندان جالب را به اسم ما چاپ کرده. خلاصه گفتم بگم که قول و قرارها یادم نرفته. ضمنا از تیتری که شرق انتخاب کرده خوشم اومد. دستشون درد نکنه.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها