• فلسفه در اتاق عمل: بخش اول

    چند سال پیش درد معده داشتم و حدس زدند باکتری معروف هلیکو باکتر باشد که در ایران شایع است. پیش‌نهاد کردند آندوسکوپی کنیم و کردند بدون بیهوشی. فکر کنم آن چند دقیقه‌ای که دکتر مشغول بررسی و نمونه‌برداری از معده‌ام بود دردناک‌ترین تجربه عمرم بود. گلویم خیلی به جسم خارجی حساس است و حس لوله داخل گلو وحشتناک بود. ضمن این‌که تمام مدت هر بار که نوک ابزار بیوپسی به معده‌ام می‌خورد تمام بدن به رعشه می‌افتاد. البته نتیجه باکتری مثبت بود. قرص آنتی‌بیوتیک قوی دادند و دو هفته خوردم و خوب شدم. یکی دو سال بعدش با مریم رفتیم مطب دکتر برای کنترل سالیانه. من برای این‌که آزمایش شوم که آیا باکتری کامل از بین رفته است (که رفته بود) و مریم برای تست روتین معده. بر اساس تجربه دردناک قبلی از دکتر خواستیم که با بیهوشی سریع کار کنند که کردند. اول قرار بود مریم را آزمایش کنند و من شاهدش بودم. آمپول بیهوشی را که می‌زنند چند ثانیه بیش‌تر طول نمی‌کشد که به خواب می‌روی. مریم سریع به خواب رفت و در طول عملیات اندوسکوپی بیهوش بود. ولی چیزی که برایم عجیب بود واکنش بدنش بود. دقیقا مشابه حسی که من دفعه قبل داشتم را در بدنش حس می‌کردم. دست و پایش در واکنش به جا زدن لوله یا چرخاندن ابزار کار واکنش نشان می‌دادند. من شاهد واکنش‌هایش و تکان‌ها و حتا تغییر عضلات صورتش بودم و بسیار هم برایم صحنه دردناکی بود. دیدن صحنه درد کشیدن یکی از عزیزترین آدم‌های زندگی‌ات خیلی دردناک است حتی اگر بدانی که خودش نمی‌فهمد. وقتی بیدار شد هیچ چیزی به خاطر نداشت و هیچ دردی حس نکرده بود. از آن موقع به این فکر می‌کردم: من به درون ذهن مریم راهی نداشتم. تنها امکانم دیدن واکنش خارجی بدنش بود که نشانه‌های درد را بروز می‌داند. گزارش تجربه شخصی درد را...ادامه مطلب ...
  • محمد یونس در تجارت فردا

    دست دوستان تجارت فردا درد نکند که پس از گذشت ۳۸ شماره مرتبا مجله را سرحال و خواندنی نگه داشته‌اند. کاملا آشکار است که نسل جدید نشریات و روزنامه‌نگاران اقتصادی وارد مرحله جدیدی شده‌اند و به جای تکرار موضوعات قدیمی و ساده‌سازی‌شده ادبات بروز و متنوع و تخصصی تولید می‌کنند. تجارت فردا هم یکی از این نشریات است. خسته نباشید به همه رفقا. این شماره با محمد یونس (برنده نوبل صلح برای ایجاد نظام تامین مالی برای فقرا) مصاحبه‌ کرده‌اند. من یک صفحه اول مصاحبه را این‌جا می‌گذارم. بقیه مصاحبه و کل پرونده خرده‌وام‌ها (Micro Finance) را در شماره آخر نشریه بخوانید.
  • جنسیت – فقر و انرژی

    ترم بهار نیمه دومی کلاسی را در زمینه سیاست انرژی نو درس می‌دهم و چون درس جدیدی است دست‌مان برای موضوعات باز است. پارسال که برای اولین بار درس می‌دادم به دانش‌جوها گفتم که می‌خواهم جلسه آخر فضای بحث را کمی عوض کنم: یک جلسه را به بحث رابطه انرژی و توسعه و به طور مشخص تعامل انرژی با موضوع جنسیت و فقر اختصاص دادم. ادبیات موضوع لزوما به لحاظ نظری خیلی پخته و پیش‌رفته نیست ولی به هر حال موضوعات جالب و مهمی را – خصوصا از زاویه امپریکال – تحلیل کرده است: از جمله موضوع هزینه نامتقارن انرژی برای طبقات محروم و این‌که چه طور افزایش دست‌رسی به انرژی در مناطق فقیر از زاویه تحلیل جنسیتی اثرات متفاوتی دارد. در بسیار از نقاط جهان زنان بیش‌ترین تماس را با مساله انرژی دارند٬ غذا تهیه می‌کنند و لذا در معرض دود و گازهای سمی اجاق‌های سنتی هستند و مسوولیت تهیه هیزم و خاشاک معمولا بر عهده زنان است (همان طور که در موضوع آب هم همین موضوع را داریم). لذا پیش‌رفت‌های نسبتا ساده‌ای مثل افزایش‌ دست‌رسی به چراغ خوراک‌پزی نفتی گاه ساعت‌ها در وقت زنان صرفه‌جویی می‌کند. این وقت صرفه‌جویی شده بین فعالیت‌های دیگری مثل مشارکت در بازار کار٬ تولید خانگی٬ آموزش٬ تفریحات یا صرف وقت بیش‌تر با کودکان تقسیم می‌شود. مثل خیلی مسایل دیگر جنبه جنسیتی انرژی موضوعی پنهان و ساکت بود که در سال‌های اخیر بیش‌تر مورد توجه قرار گرفته است. (این منبع را ببینید) علاوه بر مقالات یک شماره ویژه از مجله Energy Policy که روی موضوع اجاق‌های غیردودزا بوده یک مقاله مهم و جالب در این زمینه که در کلاس روی آن بحث می‌کنیم این مقاله از Taryn Dinkelman است که تاثیر دست‌رسی به شبکه برق روی اشتغال زنان را نشان می‌دهد. مثل خیلی مسایل دیگر نمی‌توانیم صرفا به هم‌بستگی این دو متغیر نگاه کنیم...ادامه مطلب ...
  • نوستالژیک دوراندیش

    برای چند هفته‌ای در شهری بودم و شبی مهمان محفل دوستانی. موقع رفتن دوستان جدیدی که همان شب اول بار هم را دیده بودیم رساندنم خانه و تعارف زدم که بیایند داخل و آمدند و تا دم صبح نشستیم به گپ و گفت سه نفره جدیدی. چند روز دیگر را هم کم و زیاد با هم بودیم و ایام خوشی بود و یک دفعه ترسیدم. به‌شان پیام دادم که در هم‌نشینی بیش از این احتیاط خواهم کرد و کم‌تر آفتابی خواهم شد چون چند هفته دیگر می‌روم و معلوم نیست که باز هم بیایم و یا دیگر هیچ وقت هم را ببینیم و نمی‌خواهم که دلم از حدی بیش‌تر برای خاطرات مشترک و با هم بودن‌مان تنگ شود. یکی‌شان جواب ظریف و صریحی داد که من خودخواه‌تر از آنم که نگران احساسات آینده تو باشم٬ پس تا وقتی هستی مجبوری اهل معاشرت باشی! بگذریم یا در واقع نگذریم که حدسم درست بود. چند وقت که گذشت آن دو نفر دیگر با هم نبودند٬ شرایط روزگار هم ناگهان چرخید و حال و هوای‌مان به تبع این شرایط یک‌باره به هم ریخت و شاید از هم دورتر شد و آن چند بار معاشرت دست‌اخر فقط تبدیل به خاطره‌ شیرینی منحصر به فردی شد که دوباره تکرار نشد. به تبع تجربه‌های متعدد این شکلی نگاهم به زندگی متمایل به این شده که از جایی به بعد٬ از سنی به بعد یا حتی با انتظاری که از شرایط اینده زندگی‌ات داری٬ هر لحظه شیرین و ناب نقش دوگانه متضادی دارد: در لحظه درگیرت می‌کند و خوب و انرژی‌بخش (یا گاهی خلسه‌آور) است ولی بعد که زمان می‌گذرد و ازش دور می‌شوی و جزییاتش یادت می‌رود و بیش‌تر مزه شیرینش باقی می‌ماند باید درد نداشتنش را تحمل کنی. حکایت شب شراب و بامداد خمار. حدس می‌زنم عمر خواهی نخواهی آدم را در این سراشیبی می‌اندازد....ادامه مطلب ...
  • در باب علل عقب‌ماندگی ما ایرانیان

    چند سالی است که نوشته‌هایی که کارشان فهرست کردن عوامل عقب‌ماندگی ایرانیان یا دلایل فرسودگی جامعه ایران است بسیار پرطرف‌دار شده است و هر از گاهی نسخه جدیدی از این نوشته‌ها توسط یکی از استادان علوم سیاسی و اقتصاد و جامعه‌شناسی را می‌بینیم. از بقیه اسم نمی‌برم ولی کار به جایی رسید که حتی استاد ملکیان هم که همیشه اهل دقت و باریک‌بینی در نوشته‌های حوزه کار خودش است یک بار فهرستی طولانی از این عوامل را در مقاله‌ای برشمرد و فکر کنم واکنش منفی هم نسبت به مقاله‌اش کم نبود. یک ویژگی مشترک این تحلیل‌های – شبه‌‌پیامبرگونه و کلان‌نگر – این است که در نگاه اول برای مخاطب بسیار جذاب و پرطرف‌دار هستند. عقب‌ماندگی‌نامه‌های قرن ۲۱ ایران معمولا عواملی را فهرست می‌کنند که با حس روزمره مخاطبان می‌خواند. مثلا می‌گویند ما ایرانی‌ها عقب‌مانده هستیم چون اهل فلان و فلان ویژگی هستیم و مخاطب فورا نه تنها درجه‌ای از این ویژگی‌ها را در خود و اطرافیان می‌یابد بل‌که می‌بیند که سال‌ها است که خودش و والدینش بخشی از این عوامل را به عنوان عوامل عقب‌ماندگی ذکر می‌کرده‌اند و اکنون شنیدنش از زبان یک استاد پرطرف‌دار مهر تاییدی بر درک خود فرد از جامعه اطرافش هم هست. مشکل این نوشته‌ها چیست؟ چند مورد را کوتاه و فهرست‌وار ذکر می‌کنم و امیدوارم بقیه این فهرست را تکمیل کنند. ۱) برای عوامل ذکر شده در مقالات معمولا منبع علمی معتبری ذکر نمی‌شود. بیش‌تر فهرستی است که نویسنده با تامل شخصی به آن‌ها رسیده است. به این خاطر هم اکثر این نوشته‌ها یا اصولا هیچ منبعی ندارند یا منابع‌شان متون تاریخ/جامعه‌پژوهشی مدرن و علمی نیست. ۲) تفکیک علت و معلول در این نوشته‌ها معمولا روشن نیست و عنایت چندانی هم به آن نمی‌شود. مثلا خیلی روی این موضوع بحث نمی‌شود که آیا مدرک‌گرایی دلیلی برای عقب‌ماندگی است یا چون بازده به آموزش در این...ادامه مطلب ...
  • راهنمای انتخاب موضوع در دوره تحصیلات تکمیلی اقتصاد

    خب عیدی که قولش را داده بودم بلاخره آماده شد و می‌توانم قبل از پایان تعطیلاتت پستش کنم. در ادامه کار مشترکی که با مهدی فیضی عزیز در مورد راه‌نمای ادامه تحصیل اقتصاد داشتیم٬ این دفعه متن مختصری تهیه کرده‌ام که تجاربی از انتخاب موضوع پژوهش برای پایان‌نامه‌ها (عمدتا دکترا) در حوزه اقتصاد و فاینانس را مستند کرده است. تمرکز متن روی دوره دکترا است ولی فکر می‌کنم شاید برای دوستان دوره کارشناسی ارشد هم برخی نکات مفید را داشته باشد. متن برای استفاده عمومی است و لذا خوش‌حال می‌شوم که آن‌را برای هر کس که فکر کردید این مستند ممکن است برایش مفید باشد بفرستید. این نسخه فعلا اولین نسخه است و قطعا کم‌بودها و اشکالات زیادی دارد. هر نظر و پیش‌نهادی از طرف شما می‌تواند به به‌بود آن کمک کند. سعی خواهم کرد که هر سه ماه یک‌بار یک نسخه بازنگری شده از مستند را بیرون بدهم. ضمنا امیدوارم مطالب مستقلی هم از استادان و محققان دریافت کنم که بشود به کل متن اضافه کرد. در ذهن دارم که در آینده – اگر فراغت زمانی و امکانات اجازه بدهد – سایت ویکی برای این موضوع هم راه‌اندازی کنیم که بحث‌های دوستان حول موضوعات پژوهشی در اقتصاد بتواند آن‌جا شکل بگیرد.
  • لذت سینما

    چون ام‌سال قرار است فضای این وبلاگ بیش‌تر شبیه گذشته‌ها باشد سنت قبلی به اشتراک گذاشتن کتاب و موسیقی و فیلم‌هایی که ازشان لذت برده بودم را هم احیا می‌کنیم. فعلا برای دست‌گرمی یک چند تا از نمونه‌هایی از فیلم‌هایی که این اواخر دیدم و به نظرم قابل توصیه بودند را معرفی می‌کنم. یک حسن این پست‌ها است که خوانندگان هم سلیقه سینمایی آدم را می‌فهمند و فیلم‌های دیگری توصیه می‌کنند که گاه بسیار با ارزش هستند و خودم نمی‌شناخته‌ام. ۱) روزی روزگاری در آناتولی آخرین فیلم نوری بیلگه جیران که قبلا هم فیلم دوردست (اوزاک) را ازش معرفی کرده بودم. این وسط فیلم سه میمون را هم از او دیدم که بر خلاف دو فیلم قبلی مایه‌های قوی سینمای جریان اصلی ترکیه (به قول مرحوم هوشنگ کاووسی بگوییم فیلمترکی؟) را داشت و خیلی دوست نداشتم(۱). اگر اشتباه نکنم کارگردان مسیر کارش را از عکاسی شروع کرده و شاید به همین خاطر زیبایی تصویرها دست بالا را در هر دو فیلم دوردست و روزی روزگاری دارد. ۲) چهار ماه و سه هفته و دو روز٬ فیلمی عالی از Cristian Mungui فیلم‌ساز نسبتا جوان رومانیایی. فیلم از دو جهت جذاب بود٬ هم از حیث نشان دادن موقعیت اخلاقی و وجودی شخصیت‌ها و هم به واسطه تصویری که از زندگی دهه هشتاد در رومانی نشان می‌دهد. ۳) النا آخرین فیلم آندره زویاگینتسف که قبلا دو فیلم عالی بازگشت و تبعید (ترجمه دقیقی برای Banishment است؟) را از او دیده بودم. همانند دو فیلم دیگر حول محور رابطه والد/فرزندی و تعارض‌های غریزی و اخلافی و با عناصر شخصیتی/تصویری مشترک مثل سکوت شخصیت‌ها ولی بر خلاف دو فیلم قبلی در فضای شهری. خود کارگردان می‌گوید که در کارهایش سخت از تارکوفسکی و برگمن الهام گرفته است و این دقیقا حس من از دیدن فیلم‌هایش است٬ با این تفاوت که فضاها و تصویرها مدرن و...ادامه مطلب ...
  • عیدانه

    فکر کنم در ۲۵ سال اخیر هیچ سالی در اول سال به اندازه امسال افسرده نبوده‌ام. به هیچ چیزی بیش از این نیاز نداریم که دعا و تلاش کنیم که ام‌سال سایه تحریم‌های خارجی و بی‌کفایتی‌های داخلی از سر مردم ما رفع شود و زندگی همه به رونق و روال نسبی گذشته و به‌تر از آن بازگرد. علی‌رغم همه خبرهای بدی که از سختی‌های روزافزون وارد شده به مردم می‌شنویم باید امیدمان و انگیزه‌مان برای تلاش را حفظ کنیم و می‌بینم که بچه‌های داخل ایران خیلی بیش‌ از ما این روحیه را دارند. عید بر همه‌تان مبارک باشد. تبریک و خدا وقت ویژه به همه آن‌هایی که در این شرایط سخت و پیچیده هم‌چنان تلاش می‌کنند تا چرخ‌ها بگردد و گرهی از کار مردم و راهی برای زندگی و شادی باز شود. آرزویم برای خودم در سال جدید این است که به نشاط گذشته برگردم و بتوانیم با هم فکر کنیم و حرف بزنیم و در حد خودمان راه‌هایی پیدا کنیم و کمکی برای مردم باشیم. گفتم این روز عیدی کمی حس و حال این‌جا را نو کنم و به سیاق گذشته‌ها دل‌نوشته بنویسم. به شادی‌های کوچکی فکر می‌کردم که در لحظات خاصی داشته‌ام و به من آرامش بی‌انتهایی می‌دادند. فکر می‌کردم تکرار برخی خاطره‌ها از این حس‌ها لذتش را دوچندان می‌کند. نمی‌دانستم در چند سطر کدامش را باید نوشت٬ پس اختیار را دادم به دستم که پشت سر هم برای چند دقیقه هر چه می‌خواهد بنویسد و این شد تجربه لحظه‌هایی که بی‌قرارم می‌کند: حس یک شب اوایل پاییز که از کوه‌های مشرف به تهران بالا می‌روی و در آن تاریکی نیمه‌روشن از نور ماه گاه بر می‌گردی و پشت سرت چراغ‌های روشن شهر را می‌بینی٬ حس تنها نشستن دم غروب روی فرش‌های سبز صحن عتیق٬ حس دوچرخه‌سواری زیر باران در پارک خلوت شب آخر تابستان وین بعد از...ادامه مطلب ...
  • دربست یا تاکسی‌متر؟

    از هتل به جایی در مرکز شهر تاکسی گرفتیم. قبلا چندین بار این مسیر را در سفرهای مختلف رفته بودیم و نرخ حدودی کرایه هم دست‌مان بود٬ حدود ۳۵ واحد پولی. این بار هم همین قدر شد٬ یعنی دقیقش شد ۳۴ تا که خیلی نزدیک به تخمین بود. برگشتنی تصمیم گرفتیم با راننده دربست طی کنیم. اولی گفت ۱۲۰ واحد٬ دومی گفت ۴۰ تا و سومی ۳۰ تا پیش‌نهاد داد. طبعا با سومی آمدیم و تاکسی‌متر هم زد٬ احتمالا برای اطلاع خودش. شد ۲۲ واحد! یعنی در ظاهر قضیه به صورت پس‌ از وقوع (Ex-Post) ما ضرر کردیم٬ چون اگر دربست نمی‌گرفتیم به جای ۳۰ تا همان ۲۲ واحد را می‌دادیم. البته خب این استدلال کمی غیراقتصاددانانه بود چون معلوم نبود که اگر دربست طی نمی‌کردیم تاکسی‌‌متر در مقصد عدد ۲۲ را نشان می‌داد٬ همان طور که در دفعات قبلی حدود ۳۵ را نشان داده بود. به عبارت دیگر وقتی دربست طی کردیم راننده یک مساله بهینه‌سازی را حل می‌کرد که هدف آن کمینه کردن ترکیبی از مسیر و زمان بود. اگر با تاکسی‌متر طی می‌کردیم هدف راننده بیشینه کردن درآمدش با حفظ قید عصبانی‌نکردن ما بود. یعنی طبعا مسیری را نمی‌رفت که مثلا ۱۰۰ واحد بیندازد ولی می‌توانست مسیری انتخاب کند که چند واحد بیش از مسیر کمینه شارژ کند. لذا دلیلی نداشت که خروجی دو حالت یک‌سان باشد. مثال روزمره‌ای بود از تاثیر کژ‌رفتاری (Moral Hazard) و نیز انتخاب طراحی قراردادها (Contract Design) روی تخصیص بهینه منابع و رفاه اجتماعی. وقتی با تاکسی‌متر کار می‌کنیم به نظر می‌رسد که رانندگان مسیر اندکی طولانی‌تری را می‌روند که نتیجه‌اش افزایش مصرف بنزین (و آلاینده‌ها)٬ ترافیک شهری و اتلاف وقت مسافر است. مالیات بهینه بستن روی بنزین و خیابان‌ها این مشکل را برای تاکسی‌ها حل نمی‌کند چون راننده باید درصدی بیش از این هزینه‌ها را از مسافر بگیرد و لذا هزینه‌های...ادامه مطلب ...
  • نوسانات نرخ ارز و نحوه برخورد بنگاه‌های اقتصادی

    از بین سه عامل فوق بحث افزایش نرخ ارز به اندازه کافی بحث شده و در مورد تاثیر آن روی موقعیت رقابتی بنگاه‌های صادرکننده یا بنگاه‌های درگیر رقابت با رقبای خارجی می‌دانیم. من در این نوشته کوتاه روی دو محور بعدی متمرکز می‌شوم. اول به بحث عدم اطمینان بپردازیم. تقریبا به مدت ده سال مکانیسم غیررسمی مدیریت بازار از طریق تزریق نرخ ارز و نزدیک نگه‌داشتن نرخ بازار آزاد ارز و نرخ رسمی به بنگاه‌ها اطمینان می‌داد که با احتمال زیادی نرخ ارز حداقل برای افق یکی دو ساله قیمت مشخصی دارد و نوسانات حول این نرخ هم بسیار کوچک بود. از سال پیش شکست مکانیسم نوسان‌گیری و تعدیل قیمت و شکاف بین نرخ رسمی و نرخ تعادلی باعث شده ‌تا بنگاه‌ها با عدم اطمینان‌های بزرگی در مورد نرخ واقعی ارز مواجه شوند. عدم اطمینان هرچند به نسبت سطح قیمت عامل درجه دومی است ولی ادبیات اقتصادی گسترده‌ای در مورد تاثیر منفی عدم اطمینان روی رفتار سرمایه‌گذاری بنگاه‌ها وجود دارد. مثلا می‌دانیم که وقتی عدم اطمینان زیاد شود تمایل به تاخیر انداختن سرمایه‌گذاری یا مصرف بیش‌تر می‌شود که ناشی از چند عامل اصلی است. اول این‌که در شرایط عدم اطمینان ارزش اختیار تاخیر (Delay Option) بالا می‌رود چون با صبر کردن ممکن است بشود اطلاعات بیش‌تری جمع کرد یا سرمایه‌گذاری را با هزینه کم‌تر انجام داد. لذا بنگاه‌ها و مصرف‌کنندگان تمایل دارند تا سرمایه‌گذاری خود را به تاخیر بیندازند تا اطلاعات بیش‌تری کسب کنند. علاوه بر آن این‌که افزایش عدم اطمینان احتمال ورشکستگی را در پروژه‌هایی که نیاز به هزینه ثابت بالا دارند افزایش می‌دهد. یعنی شرکتی که باید محصولی را تولید کند و تا به ثمر رساندن آن باید هزینه ثابت سنگینی را متحمل شود اگر ناگهان با تغییر قیمت ارز در جهت ناخوشایند (مثلا کاهش قیمت ارز برای بنگاه‌هایی با رقیب خارجی) مواجه شوند مجبورند ورشکست شوند. بالا رفتن احتمال ورشکستگی تمایل شرکت‌ها را برای سرمایه‌گذاری کم می‌کند. مطالعات تجربی هم نشان می‌دهد که نوسان نرخ ارز و عدم اطمینان در این مورد معضلی است که در ترکیب با محدودیت نقدینگی و محدودیت وام‌گیری شرکت‌ها (ضعف نظام مالی) تشدید می‌شود. مثلا اگر بنگاه‌ها دست‌رسی کافی به منابع مالی داشته باشند نوسانات نرخ ارز هزینه سرشکن‌شده تولید آن‌ها را افزایش می‌دهد که می‌تواند نهایتا به بازار مصرف منتقل شده و فشار سنگینی به بنگاه وارد نمی‌کند. مثلا اگر بنگاه مواد اولیه وارد می‌کند با نرخ ارز جدید مواد اولیه را به قیمت گران‌تر وارد کرده و به قیمت گران‌تر هم می‌فروشد (البته اگر شوک نرخ ارز با کاهش تقاضا در داخل هم‌راه نباشد). در مقابل اگر ظرفیت نقدی بنگاه‌ها محدود باشد افزایش ناگهانی نرخ ارز باعث می‌شود تا توان شرکت‌ها برای انجام معاملات کاهش یابد یا از بین برود چرا که برای جاری نگه داشتن عملیات‌شان نیاز به حجم بزرگ‌تری از سرمایه ریالی دارند. کم‌بود نقدشونگی در بازار ارز معضل جدید دیگری است که جدید است و حداقل در یک دهه گذشته وجود نداشت. وجود بورس فعال ارز به بنگاه‌ها کمک می‌کرد تا به میزان مورد نیاز ارز خریداری کنند و لذا بنگاه‌های اقتصادی مطمئن بودند که اگر نقدینگی ریالی کافی برای خرید ارز را در اختیار داشته باشد برای دست‌رسی به ارز مشکلی نخواهد داشت. متاسفانه دشواری‌های تنظیم بازار ارز در کنار تحریم‌های بانکی باعث می‌شود تا بنگاه‌ها نتوانند با وجود تمایل به خرید ارز مبادلات لازم را انجام بدهند. ترس از چنین معضلی در کنار عدم اطمینان‌های مربوط به قیمت بنگاه‌ها را به سمت نگهداری ذخیره ارزی بزرگ‌تر سوق داده و اثرات اقتصادی متعددی دارد. از یک طرف تمایل برای افزایش ذخایر ارزی داخل بنگاه شوک‌های تقاضای جدیدی به بازار ارز وارد کرده و باعث جهش‌های ناگهانی در این بازار می‌شود. همین جهش‌ها ممکن است ترس از افزایش قیمت را در بین بقیه عامل‌ها افزایش داده و لذا با تشویق تقاضای احتیاطی آن‌ها چرخه مثبتی را ایجاد کند که باعث افزایش هرچه بیش‌تر نرخ ارز شود. در داخل بنگاه هم افزایش ذخایر ارزی به معنی کاهش ذخایر ریالی است. در شرایطی که بنگاه‌ها با معضل نقدینگی ریالی مواجه هستند نگه‌داری ارز بیش از حد بهینه فشار مضاعفی بر ساختار مالی شرکت وارد می‌کند. بنگاه‌ها برای مدیریت ریسک‌های ارز دو راه اصلی دارند که اولی استفاده از قراردادهای آتی ارز (برای تثبیت نرخ ارز برای معاملات زمان‌های آینده) و دومی هم متنوع‌سازی سبد فروش برای محافظت طبیعی در مقابل نوسانات است. در شرایط فعلی متاسفانه دست بسیاری از بنگاه‌های ایرانی از هر دو مسیر کوتاه است. بازار آتی ارز هنوز به شکل رسمی در کشور فعال نشده و امکان پوشش ریسک (Hedge) کردن با استفاده از قراردهای آتی یا اختیارات ارز وجود ندارد. علاوه بر آن اندازه کوچک بنگاه‌های ایرانی٬ تعداد محدود محصول صادراتی و شرایط سخت پیش‌روی صادرات استفاده از مکانیسم پوشش ریسک طبیعی (Natural Hedging) را هم محدود کرده است. در این شرایط هر اقدامی که عدم اطمینان مربوط به وضعیت آتی بازار ارز را کاهش دهد به به‌بود این شرایط کمک می‌کند. افزایش اعتبار دولت و بانک مرکزی از طریق خودداری از بیان سخنان غیرقابل اجرا و نشان دادن قابلیت عمل به تعهدات از تب بازار می‌کاهد. انتشار اطلاعات شفاف‌تر به بنگاه‌ها کمک می‌کند تا ارزیابی‌ درست‌تری از وضعیت آتی و احتمال‌های ممکن برای نرخ ارز داشته باشند. تسریع شکل‌گیری بازار آتی ارز و تشویق و حمایت از بنگاه‌ها برای استفاده از این مکانیسم‌ها راه دیگری است که تا حدی به کاهش اثرات موضوع کمک می‌کند.
    ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها