• تنزیل آینده؛ معمای وایزمن – گالیه

    ام‌روز مارتین وایزمن (استاد هاروارد) در ام‌ای‌تی سخن‌رانی داشت. سخن‌رانی‌اش سر حالم آورد و گفتم این را بنویسم. یکی از کارهای مهم وایزمن در زمینه تنزیل آینده بلندمدت است که کاربرد آن در بحث‌های مربوط به ارزش‌یابی اثرات گرمایش زمین و قیمت بهینه اجتماعی کربن است. برای کسانی که علاقه‌مند به پازل‌های اقتصادی هستند این داستان شاید جالب باشد. مشاهده معروف وایزمن از این قرار است: اکسل را باز کنید و این آزمایش ذهنی را انجام بدهید. فرض کنید می‌خواهیم یک جریان نقدی در آینده بسیار دور (مثلا ۲۰۰ سال آینده) را تنزیل کنیم. کار راحتی در حد جلسه اول اقتصاد مهندسی. حالا فرض کنید که نرخ تنزیل را دقیق نمی‌دانیم و فقط می‌دانیم که نرخ تنزیل باید متعلق به یک بازه (مثلا بین ۲ تا ۷ درصد) باشد. حالا این جریان نقدی را تنزیل کنیم؟ یک راه ساده این است که به ازای مقادیر مختلف نرخ تنزیل مقدار ارزش فعلی را حساب کنیم و بعد از آن‌ها متوسط بگیریم. ایده بدی نیست و جوابی می‌دهد. حالا کاری که می‌کنیم طولانی‌تر کردن افق کار است٬ مثلا ۲۰۰ سال را به سمت ۵۰۰ سال و ۱۰۰۰ سال می‌بریم. اگر از ماجرا حد بگیریم می‌بینیم که وقتی افق طولانی می‌شود اثر «پایین‌ترین نرخ تنزیل» غالب می‌شود و نرخ تنزیل‌های دیگر اهمیت ندارند. نتیجه کار وایزمن این بود که وقتی راجع به آینده بلندمدت صحبت می‌کنیم و نرخ تنزیل بلندمدت را نمی‌دانیم حد پایین نرخ تنزیل تعیین‌کننده مقدار انتظاری است و توزیع مابقی نرخ تنزیل‌ها اهمیت ندارد. خیلی هم خوب. ماجرا وقتی جالب شد که کریستین گالیه ماجرا را سر و ته کرد و گفت از همان اقتصاد مهندسی مقدماتی می‌دانیم که یا می‌توانیم با تنزیل مقدار آینده به الان کار کنیم یا مقدار الان را به مقادیر آینده تبدیل کنیم. همان مساله را در نظر بگیرید و نرخ تنزیل‌های مختلف را امتحان...ادامه مطلب ...
  • تحولات اقتصادی و زنان

    دوستان تجارت فردا خواسته بودند تا مقاله‌ای مروری در مورد رابطه (یا در واقع تضادهای) اقتصاد آزاد و فمینیسم بنویسم. من پژوهش‌گر مسایل زنان نیستم ولی به خاطر علاقه‌ و حساسیتم به موضوع مقالات مربوط به جنسیت را در داخل مطالعات اقتصاد کار و اقتصاد توسعه دنبال می‌کنم. نتیجه‌اش شد این مقاله که بیش‌تر طرح موضوعی مقدماتی از دید یک نفر علاقه‌مند به موضوع است٬ با تمرکز بیش‌تر به سمت نقد کردن اقتصاددانان. چون مطلب تعدادی پانوشت دارد فایل پی‌دی‌اف اش به‌تر خوانده می‌شود.
  • زندان یا مراقبت الکترونیکی؟

    دیدم در خبرها آمده که بحث استفاده از پابند الکترونیکی به جای زندان در حال بررسی است و ممکن است در کشور اجرا شود. وقتی این خبر را بگذاری کنار این واقعیت که بودجه زندان‌ها کم و تعداد زندانیان خیلی زیاد است و لذا زندانیان باید در شرایط بسیار سختی روزگار بگذرانند (چیزی که در ادبیات جرم‌شناسی به آن سختی مضاعف می‌گویند) می‌بینی که ماجرا (اگر واقعا اجرا شود) می‌تواند خبر خوبی باشد که لااقل از تعداد افراد داخل زندان کم کند. کم کردن هر نفر از داخل زندان دو تا اثر مثبت دارد: هم خود آن فرد رنج کم‌تری می‌کشد و هم بقیه زندانیان امکانات بیش‌تری دریافت می‌کند و لذا به اصطلاح اکسترنالیتی مثبت دارد. لذا امیدوارم که این طرح (در کنار کارهای لازم دیگری مثل جرم‌زدایی و به‌بود کیفیت نظام بازجویی و قضایی) واقعا عملی بشود. اتفاقا امروز در فهرست مقالات در حال چاپ Journal of Political Economy مقاله‌ای (نسخه قابل دست‌رس) دیدم که خیلی جالب به این موضوع پرداخته بود. سوال مقاله این بود که جای‌گزینی زندان با مراقبت الکترونیکی چه اثراتی دارد؟ مثل خیلی مسایل اجتماعی دیگر که در آن‌ها نیروها و عوامل متضاد اثر می‌کنند در این مساله نیز اثر دو مجازات جای‌گزین از حیث کنترل جرایم خیلی روشن نیست. از یک طرف جای‌گزینی زندان با مراقبت الکترونیکی از هزینه جرم می‌کاهد چون از سنگینی (حقیقی) مجازات کم کرده است و لذا انگیزه جرم را بیش‌تر می‌کند. از طرف دیگر همه از اثرات منفی حضور در بین مجرمین و تاثیر آن روی مجرمان کم‌سابقه و شکل‌گیری شبکه‌های خلاف و امثال صحبت می‌کنیم و لذا مراقبت الکترونیکی ممکن است از این حیث برتر باشد. در هر صورت اثر خالص را نمی‌دانیم. یک راه نگاه کردن به موضوع بررسی نرخ تکرار دست‌گیری در بین زندانیانی است که به دو شیوه متفاوت مجازات شده‌اند. این متغیر تخمین‌زن خوبی...ادامه مطلب ...
  • موضوع پایان‌نامه دکترا و هم‌کاری داخل و خارج

    دوستان زیادی از من می‌پرسند که آیا ایده‌ای برای موضوع تز دکترای اقتصاد یا فاینانس دارم و هر بار باید یک ایمیل جداگانه پاسخ بدهم. در حال حاضر هم با چند نفر از دوستان به عنوان مشاور تزشان هم‌کاری می‌کنیم که خودش تجربه جالبی است. فکر کردم بحث را این‌جا عمومی‌تر بنویسم که بقیه هم مشارکت کنند و همه بهره ببریم. ابتدا برخی نکات بدیهی را که قبلا هم نوشته‌ام تکرار می‌کنم. ۱) یک تز دکترای خوب در حوزه اقتصاد باید یک مساله درجه اول مطالعه‌نشده را هدف بگیرد. جوری که نتایج مطالعه برای عده زیادی جالب و مهم باشد. از طرف دیگر اجرای تحقیق باید برای دانش‌جو ممکن باشد. لذا اهمیت مساله (از حیث تاثیرش روی سیاست‌گذاری٬ بنگاه‌ها یا خانوارها) و مطالعه‌پذیری مساله (مثلا در دست‌رس بودن داده‌های لازم برای مطالعات تجربی) و مهارت‌های خودتان (از حیث آشنایی با روی‌کردهای مدل‌سازی لازم و دست‌رسی به استادان راه‌نما و هم‌کاران مناسب برای رفع اشکال و بحث و گفت و گو) باید اصلی‌ترین معیارهای شما برای انتخاب موضوع باشند. ۲) تکرار واضحات می‌کنم که ابزار کار باید آخرین و بی‌اهمیت‌ترین معیار شما برای انتخاب تز باشد. ابزار می‌تواند روی‌کردهای جریان اصلی و مقبول در اقتصاد مثل نظریه بازی یا مدل‌سازی تعادل عمومی یا روش‌‌های تخمین ساختاری باشد یا ابزارهای کم‌ربط و غیرمعمول در اقتصاد مثل شبکه‌های عصبی و الگوریتم ژنتیک. مقهور اسم‌های دهن‌پرکنی مثل فیلتر کالمن و مونته‌‌کارلو و GARCH و امثال آن نشوید. دقت کنید که این‌ها معمولا تکنیک‌های ساده‌ای هستند که خیلی وقت‌ها ظرف یک هفته قابل یادگرفتن هستند و هیچ کس به شما به خاطر استفاده صرف از ابزار امتیاز نمی‌دهد مگر این‌که موضوع را نفهمد و مقهور اسم و پیچیدگی ظاهری ماجرا شود. ۳) در حین جست و جو و گفت و گو برای پیدا کردن تز باید ادبیات را هم خوب بخوانید و ذهن‌تان را مجهز...ادامه مطلب ...
  • داروخانه‌ها برابرترین محیط کاری برای زن و مرد

    نقدهای رادیکال‌تر معطوف به برابری دست‌مزد و فرصت‌های شغلی زن و مرد به درستی اشاره می‌کنند که صرف به بود شرایط آموزشی٬ رفع قوانین تبعیض‌آمیز و اعطای فرصت‌های بیش‌تر در قالب تبعیض مثبت ممکن است همه مساله را حل نکند (هر چند که به طور تاریخی شکاف دست‌مزد زن و مرد را تا حد زیادی کاهش داده است). در انتها به هر حال برخی ویژگی‌های فیزیولوژیک زن و مرد با هم تفاوت خواهند داشت. ضمن این‌که تفاوت‌هایی در نقش اجتماعی و نابرابری‌های دیگری در فضای جامعه وجود خواهد داشت که عمل‌کرد شغلی را تحت تاثیر قرار می‌دهد. مثلا امنیت نظام حمل و نقل برای برگشتن به خانه در ساعت تاریکی برای زن و مرد یک‌سان نیست. لذا حتی اگر محیط‌ کار برابر باشد فشار به زنان برای بازگشتن پیش از تاریک شدن هوا شرایط آن‌ها را در محیط کاری تضعیف خواهد کرد. مثال دیگرش بارداری است که امری مختص زنان است و تغییرات جسمی مربوط به آن در هر صورت وقفه‌ای روی مسیر کاری زنان ایجاد می‌کند. در مقابل ساختار محیط کار٬ فناوری انجام امور٬ مفاهیمی مثل زمان‌بندی و برنامه کاری و قواعد حاکم بر ارزیابی عمل‌کرد هم‌چنان تا حد زیادی مردانه است و لذا زنان نهایتا باید در زمینی که قواعدش تا حد زیادی توسط مردان چیده شده است بازی کنند. مثال پیش‌پا افتاده‌اش برای این فضای مردانه تغییر هورمونی زنان در طول ماه است. هر چند تک‌‌تک زنان با هم تفاوت‌هایی در این زمینه خواهند داشت و مثلا به مدد برخی داروها می‌توان تا حدی مساله را تحت کنترل درآورد ولی هم‌چنان زنان زیادی خواهند بود که چند روز در ماه توانایی جسمی یا روحی متفاوت‌تری برای کار کردن خواهند داشت. حال فرض کنید که خانمی مسوولیتی دارد که باید بر اساس برنامه‌زمان بندی غیرمنعطفی وظیفه‌ای را انجام بدهد (مثلا خلبان است یا پزشک شیفتی یا استاد دانش‌گاه)....ادامه مطلب ...
  • نوسانات نرخ ارز و عمل‌کرد صادراتی شرکت‌ها

    اول از همه این وبلاگ Vox را معرفی کنم. کار جالبی بود که در اروپا شکل گرفت و هدفش انتشار پست‌های وبلاگی در مورد مسایل اقتصادی روز بر اساس مقالات علمی است. نویسندگان پست‌ها اقتصاددان‌های مختلفی هستند که نتایج مقالات‌ فنی‌شان را به صورت یک پست وبلاگی برای انتشار ارسال می‌کنند. کمی شبیه به کاری که مجلاتی مثل ساینس و امثال آن در بخش تازه‌های تحقیقات و مقالات کوتاه می‌کنند. دنبال کردن پست‌های این وبلاگ می‌تواند خیلی آموزنده باشد٬ خصوصا برای کسانی که دنبال ایده‌های تحقیق هستند و می‌پرسند که مسایل روز تحقیق در دنیا چیست. بعد از بحران‌های ارزی اخیر یک نکته مهم این است که غیر از افزایش سطح نرخ ارز بنگاه‌ها و مصرف‌کنندگان با مساله افزایش سطح عدم‌اطمینانی (Volatility) در بازار ارز مواجه هستند و این ماجرا کل مساله را پیچیده‌تر می‌کند. می‌دانیم که وقتی عدم اطمینان زیاد شود تمایل به تاخیر انداختن سرمایه‌گذاری یا مصرف بیش‌تر می‌شود که ناشی از چند عامل اصلی است. یکی این‌که در شرایط عدم اطمینان ارزش اختیار تاخیر (Delay Option) بالا می‌رود چون با صبر کردن ممکن است بشود اطلاعات بیش‌تری جمع کرد یا سرمایه‌گذاری را با هزینه کم‌تر انجام داد. دوم این‌که تمایل به پس‌انداز احتیاطی (Precautionary Saving) زیاد می‌شود و بنگاه‌ها و خانوارها حجم بیش‌تری از موجودی نقدشونده را برای مقابله با شرایط پیش‌بینی‌نشده نگه می‌دارند. مساله دوم وقتی تشدید می‌شود که به اصطلاح بازارها ناکامل (Incomplete) باشند. اگر بازار مالی فعال باشد نیازی به پس‌انداز سطح فردی نیست چون می‌توان در صورت نیاز از بازار مالی یا بانک‌ها وام گرفت. در مقابل هر قدر توسعه نظام مالی ضعیف‌تر باشد مدیریت ریسک مجبور است در سطح فردی‌تری و توسط خود بنگاه یا خانوار انجام شود. نهایتا این‌که افزایش عدم اطمینان احتمال ورشکستگی را در پروژه‌هایی که نیاز به هزینه ثابت بالا دارند افزایش می‌دهد. یعنی شرکتی که باید محصولی...ادامه مطلب ...
  • یادداشتی در مورد مسوولیت اجتماعی

    روزنامه دنیای اقتصاد هفته قبل پرونده‌ای در مورد مسوولیت اجتماعی شرکت‌ها داشت که در آن مصاحبه‌ای با دکتر مشایخی و مقاله جالبی از دوست‌مان شوان صدرقاضی منتشر شده بود. این‌جا می‌‌توانید مطالب را بخوانید (صفحه اول٬ صفحه دوم). روزنامه سنت جالبی شروع کرده و ان این‌که پس از انتشار مقالات از افراد دیگری می‌خواهد تا در مورد آن پرونده نظر بدهند. این قدم بزرگی در مطبوعات ایران است و امیدوارم ادامه پیدا کند و نقادانه‌تر شود. اگر این جریان نقد قوی شود خودش مکانیسم درونی برای ارتقاء کیفیت مطالب و مصاحبه‌ها ایجاد می‌کند. از من خواسته بودند در مورد مطالب مسوولیت اجتماعی یادداشتی بنویسم که می‌توانید این‌جا بخوانید. *********** آیا شرکت‌ها باید وارد فعالیت‌های اجتماعی شوند؟ چرا و با چه روی‌کردی؟ این سوالی است که پرونده شماره قبل روزنامه حول آن شکل گرفته است. طرف‌داران بازار آزاد (از جمله مشخصا میلتون فریدمن) استدلال می‌کنند که مدیران شرکت‌ها تخصص‌شان اداره کسب و کار است و لزوما مهارتی در امور خیریه ندارند و سهام‌داران خودشان به‌تر می‌دانند که با سود دریافتی از شرکت چه کار خیریه‌ای انجام بدهند. لذا مدیران باید روی تنها وظیفه مدیر یعنی تولید سود متمرکز شوند و اجازه دهند نهادهای دیگری در جامعه مسوولیت‌های اجتماعی را انجام به جای بیاورند. ضمنا می‌گویند که باز کردن دست مدیران برای پرداختن مسوولیت اجتماعی باعث چندگانه شدن اهداف شرکت٬ شکل‌گیری اهداف نرم و تضعیف کیفیت نظام حاکمیت شرکتی می‌شود. پرونده در پاسخ به این استدلال جریان اصلی و کلاسیک برخی حاشیه‌ها یا روی‌کردهای متفاوت را مطرح می‌کند. مثلا دکتر مشایخی در مصاحبه‌شان به درستی به این نکته اشاره می‌کنند که گاه ذینفعان شرکت – سهام‌داران٬ کارکنان٬ مشتریان٬ تامین‌کنندگان – از این‌که شرکت مسوولیت اجتماعی خود را به جای نیاورد ناراضی شده و این موضوع سودآوری شرکت را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. در اقتصاد مالی ادبیات جالبی حول سهام گناه‌آلود (Sin Stocks) (مثل...ادامه مطلب ...
  • به کدام اقتصاددان اعتماد کنیم؟

    سروش از بچه‌های کافه اقتصاد بحث خوب و موقع‌‌مندی در مورد این‌که ایا به صرف خارج‌نشین بودن فردی باید او را جدی گرفت نوشته است. نوشته‌اش در زمان درستی نوشته شده چون تعداد ‌فارغ‌‌التحصیلان جوان رشته‌های اقتصاد و مدیریت (و با مقداری تاخیر زمانی سایر حوزه‌های علوم انسانی و اجتماعی مثل جامعه‌شناسی٬ سیاست٬ حقوق و روان‌شناسی) از دانش‌گاه‌های مختلف خارجی به حد بالایی رسیده یا به زودی می‌رسد و رسانه‌ها و موسسات داخلی هم که متوجه توجه مخاطب داخلی به دارندگان مدارک خارجی هستند مرتبا به سراغ آن‌ها می‌آیند. مدرک داشتن یا حتی معلمی در خارج از ایران به خودی خود علامت هیچ چیز خارق‌العاده‌ای نیست. این روزها نه پذیرش گرفتن از دانش‌گاه‌های – حتی اسم و رسم‌دار – آن‌قدر کار شاقی است و نه گذراندن امتحان جامع یا دفاع از تز. ‌هر چند درس خواندن یا حضور در دانش‌گاه‌های خارجی به هر حال نکات ضمنی را آموزش می‌دهد که دانستن همین‌ها هم برای مخاطب جوان‌تر در داخل ایران می‌تواند مفید باشد و شاید بخش مهمی از مخاطبان برای این نوع اطلاعات پای سخن‌رانی‌ها یا ملاقات‌ها حاضر می‌شوند. سروش به نکته خوب دیگری در مورد بی‌ارتباط بودن فعال بودن در فضای نوشته‌های وبلاگی٬ روزنامه‌ای یا ترجمه‌ای با سواد واقعی اقتصادی اشاره می‌کند. این ماجرا البته صرفا به متخصصان خارج‌نشین مربوط نیست. در داخل هم کسانی به عنوان اقتصاددان برجسته معروف و مطرح هستند که عمده شهرت‌شان را به واسطه نوشته‌های غیرمتعارف (اگزوتیک) ژورنالیستی و نه کار استاندارد علمی به دست آورده‌اند. اما نکته‌ای که با نوشته سروش اختلاف جدی دارم وقتی است که سعی می‌کند معیار شهودی و ساده‌ای برای غربال متخصصان ارائه کند و داشتن مقاله علمی را پیش‌نهاد می‌کند. به نظرم با این‌که مقاله ژورنال معیار معقول و استانداردی به نظر می‌رسد ولی برای منظور خاص ما نه تنها چندان مفید و مربوط نیست بل‌که خطاهای نوع یک...ادامه مطلب ...
  • چرخ بازی و عرض شعبده

    به لحاظ تاریخی نظریه بازی مشخصا به عنوان یک رویکرد منسجم و ریاضیمحور از دل مطالعات ریاضی و اقتصادی در حول و حوش دهه چهل میلادی و توسط کسانی مثل جان فوننویمان٬ اسکار مورگناشترن و جان نش بیرون آمد. فون نویمان در کتاب مشهورش با عنوان «نظریه بازیها و رفتار اقتصادی» مدلهای ابتدایی از بازیهایی با جمع صفر (Zero Sum Game) را ارائه و تبیین نمود. بازی از دید این نویسندگان چند عنصر اساسی دارد: مجموعهای از بازیگران با منافع متضاد یا مکمل٬ فضای انتخاب برای بازیگران (به اصطلاح استراتژیهای موجود برای هر بازیگر)٬ نتایج بازی (کل فضای متصور برای انتهای بازی) و نهایتا منافع هر یک از بازیگران در هر کدام از موقعیتهای پایانی. هر چند فوننویمان صورتبندی فرمال از برخی اشکال ابتدایی بازی را در کتابش ارائه میکرد ولی هنوز یک مساله اساسی باقی بود. نکته این بود که صرف نمایش یک رفتار اقتصادی در قالب یک بازی به خودی خود واجد ارزش تحلیلی چندانی نیست مگر اینکه نقاط تعادل (Equilibrium) بازی شناسایی و تحلیل شود. نقاط تعادل به ما میگوید که اگر بازی ساختاری مشخص داشته باشد نهایتا در چه نقاطی (از بین کل نقاط ممکن) ختم میشود و چه نقاطی از فضا توسط مجموعهای از بازیگران عاقل هرگز انتخاب نمیشود. قدم بعدی را در این راستا جان نش (John Nash) برداشت. او در تز دکترایش قضیه بسیار مهمی را اثبات کرد که نشان میداد (تحت برخی فروض و شرایط نه چندان محدودکننده) هر بازی حتما یک نقطه تعادل دارد. قضیه نش این امید را بین محققان به وجود آورد که استفاده از نظریه بازی امری عبث نیست و لذا میتوان از دل مطالعه هر بازی منطقا نتیجه مهمی را استخراج کرد. پس از این دوره اولیه نظریه بازی به سرعت در دنیای روابط بینالملل و مسایل راهبردی (Strategic) محبوب شد و پس از یک دوره درخشش در این حوزهها دوباره به دل رشته اقتصاد بازگشت و به لحاظ نظری و کاربردی بسیار گسترده شد. اینکه چرا نظریه بازی این قدر در فضای عمومی ابهت٬ جذابیت و تصویری نسبتا اغراقآمیز پیدا کرده است تا حدی ریشه در توسعه تاریخی آن و خصوصا به تاریخ نسبتا کوتاه ولی پربار این رشته در حوزه مطالعات راهبردی در دهههای پنجاه تا هفتاد دارد. به عنوان واقعیت تاریخی بخش مهمی از شهودهای پایه و کلیدی موجود در بخش کاربردی نظریه بازی در ابتدا از دل اندیشکدههایی (Think Tanks) مثل RAND بیرون آمده است که به طور خاص در آن دههها مسایل استراتژیک و نظامی علاقهمند بودند. کسانی مثل توماس شلینگ و لیود شپلی (برندگان جایزه نوبل در سالهای اخیر) و مارتین شوبیک زمان زیادی را با یکدیگر در آنجا گذرانده و در کنار مدلهای ریاضیتر اشکال شهودی و مهمی از نظریه بازی را توسعه دادند که به خصوص برای درک رفتار بازیگران در عرصه سیاست خارجی مهم بود. رابطه و تعادل بین دو قدرت جنگ سرد (آمریکا و شوروی) شاید مهمترین مساله استراتژیک مربوط به دهههای شصت و هفتاد بود و عجیب نیست که بخش مهمی از مدلهای پایه بازی حول و حوش درک تعادلهای موجود در مسایلی مثل درگیری هستهای٬ رقابت تسلیحاتی و بازندارندگی شکل گرفته و بعد به کاربردهای بعدی تسری پیدا کرده است. در یک سطح شهودی سوال اساسی که نظریه بازی از ابتدا و قرون شانزده و هفده – یعنی حتی زمانهای پیش از بروز آن به عنوان یک رشته علمی مستقل - تا الان با آن درگیر بوده است درک رفتار عاملهای هوشمند (بخوانید انسانی) و تعادلهای منتج از آنها در شرایط و موقعیتهایی است که نتیجه ماجرا ماحصل تعامل رفتار طرفین و نه تصمیم یک طرف است. ضمن اینکه هر کدام از طرفین بازی هم نه تنها به این حقیقت که خودش و طرف مقابلش موجوداتی هوشمند و بیشینهساز (انسان عاقل اقتصادی) است آگاه است بلکه میداند که طرف مقابلش هم همینگونه فکر میکند و این را در تصمیماتش منعکس میکند. اسم کل نظریه هم – که بیارتباط با بازیهای ورقی نیست – به همین اشاره دارد٬ دو طرف دارند بازی میکنند. اگر این تعبیر از بازی را در دنیای واقعی جست و جو به مثالهای بیشماری میرسیم: تقریبا هر شکلی از قرارداد همکاری دو طرفه (ازدواج٬ روابط بین کشورها٬ روابط بین شرکتها و مشتریان) و رقابتها (تسلیحاتی٬ تبلیغاتی٬ قیمتگذاری٬ معرفی محصول جدید) در قالب مفهوم بازی جای میگیرند. از بین مثالهای متعدد مربوط به الگوهای تحلیل شده در دهه شصت و هفتاد میتوان به مفهوم کلیدی بازدارندگی (Deterrence) اشاره کرد. برای بازداشتن حریف از دست زدن به عمل تهاجمی باید مکانیسمی تعبیه کرد که حریف را قانع کند که در صورت اتخاذ موضع تهاجمی (مثلا حمله اتمی) طرف ما هم واکنش بسیار سختی نشان خواهد داد. این امر که واکنش به موضع تهاجمی همیشه تهاجمی باشد امری بدیهی نیست. در برخی شرایط به نفع فرد مورد حمله قرارگرفته است که موضع آرام اتخاذ کند چون میداند که در صورت واکنش به تهاجم ممکن است مورد تهاجم شدیدتری قرار بگیرد و لذا وضعیت بدتری پیدا کند. مثلا پاسخ شدید به حمله نظامی ممکن است باعث شعلهور شدن آتش جنگ هستهای شود که همه را با هم نابود میکند. حریفی که قصد حمله دارد این محاسبه عقلانی (برای دست نزدن به عمل متقابل) را میبیند و لذا انگیزهاش برای حمله بیشتر میشود. مدلهای بازدارندگی میآموزند که تعبیه مکانیسمهایی مثل شلیک خودکار موشکهای هستهای باعث میشود تا هزینههای حمله هم برای دشمن بالا برود (چون میداند که طرف ما متعهد به ضد حمله هستهای است) و لذا دشمن هم به صورت عقلانی از دست زدن به حمله خودداری میکند. این مثال ساده حقیقت جالبی را بیان میکند که به نوعی دکترین استاندارد در روابط بینالملل و مسایل راهبردی تبدیل شده است. با قرض گرفتن مفهوم راهبردی از ادبیات روابط بینالملل میگوییم که نظریه بازی چارچوبی برای درک موقعیتهای راهبردی (Strategic) است. یک موقعیت وقتی تبدیل به موقعیت راهبردی (در مقابل بیشینهسازی فردی) میشود که حداقل دو بازیگر عاقل و محاسبهگر در طرفین ماجرا داشته باشیم که تصمیماتشان از همدیگر تاثیر میپذیرد. بنا براین مساله کشاورزی که برای پوشش محصولش در مقابل ریسکهای ممکن برنامهریزی میکند موضوع درستی برای مطالعه از طریق نظریه بازی نیست چون طرف مقابل او در این ماجرا یعنی باد و باران و آفات چندان به رفتار کشاورز واکنش نشان نمیدهند. از آن طرف همین کشاورز وقتی برای اجازه تراکتور با صاحب تراکتوری به مذاکره مینشیند یا برای تولید محصولش برنامهریزی میکند در حال حل کردن یک یا چند تا از دهها مدل نظریه بازی است چون با موجودات هوشمندی (صاحب تراکتور یا کشاورزان دیگر همین منطقه) طرف است که آنها هم محدودیتها و علایق کشاورز را در پیشنهادهای و برنامهریزیهایشان در نظر میگیرد. همین کشاورز وقتی محصول کشاورزیاش را به سفارش یک شرکت بزرگ مواد غذایی تولید میکند و محصولش هم خاص است درگیر مساله بازی میشود. کشاورز میداند که وقتی محصول را کاشت دیگر قدرت چانهزنی در برابر شرکت نخواهد داشت چون بازار دیگری برای محصولش متصور نیست. شرکت در این شرایط سعی خواهد کرد که حداقل قیمت را به کشاورز پیشنهاد بدهد تا از موضع ضعف او استفاده کند. در دنیای واقع ممکن است ماجرا واقعا به اینجا ختم شود و کسی که در موضع ضعف قرار میگیرد استثمار شود (حداقل در سالهای اول تجربه کشاورز مثال ما) ولی در در دنیای نظریه بازی کشاورز رفتار شرکت را حدس خواهد زد و لذا از ابتدا وارد این بازی نخواهد شد. شرکت هم این امتناع کشاورز را درک خواهد کرد و لذا قواعد بازی را طوری خواهد چید که نتیجه بازی چیزی متفاوت از این شرایط شود. مثلا ممکن است قیمت را پیشاپیش تعیین کند و پول پیش بپردازد. این وسط فرض بنیادی که جوهره و سنگ بنای جریان اصلی نظریه بازی را شکل میدهد (و با برداشتن این سنگ بنا بخش مهمی از عمارت نظریه بازیهای جریان اصلی فرو میریزد) فرض عقلانیت (Rationality) بازیگران است. عقلانی دانستن بازیگران این قابلیت را به بازیگران دیگر میدهد که پاسخ او را در مقابل حرکتهای فعلی خودشان پیشبینی کنند و لذا گاهی از بین گزینههای موجود گزینهای را انتخاب کنند که میدانند حریف به خاطر منافع خودش هم که شده در مقابل آن واکنش نشان نخواهد داد. حال آنکه حریف غیرعقلانی (با تعریف اقتصاددانها) ممکن است به همین حرکت چنان واکنشی نشان دهد که نه تنها برای خودش بلکه برای بازیگر اول هم بسیار مخرب باشد. عقلانیت کامل بازیگران در نظریه بازی باعث میشود تا فرق بسیار اساسی بین تصور متخصصان نظریه بازی و متخصصان بازیهای کارتی وجود داشته باشد و معمولا عدم دقت به این تفاوت بخشی از آن سوءتفاهم پیشگفته را در مورد کارکردهای نظریه بازی میسازد. در بازیهای دنیای واقع بخش مهمی از هنر بازیگران مبتنی بر گول زدن طرف مقابل (مثلا از طریق بلوف زدن) است. بر عکس٬ نظریهپردازان بازی به سختی قانع میشوند که میشود طرف مقابل را گول زد! چرا که هر حرکتی که جنبه گولزننده داشته باشد در فضای تحلیل طرف مقابل قرار دارد و لذا علامتها و حرکتهای بازی گر مقابل در این چارچوب تحلیل میشود. به عبارت دیگر بازیگر مورد تصور مدلسازان نظریه بازی از چنان قدرت فکری برخوردار است که میتواند تمام منطق ذهنی طرف مقابل را در ذهن خودش خوانده و تحلیل کند. طرف مقابل هم به این نکته که طرف دیگر تحلیل ذهنی او را میداند آگاه است و آنرا در محاسباتش میآورد و البته طرفین هم حتی این نکته را هم در ذهن دارند. این زنجیره تحلیل تو در تو را بیشتر و بیشتر تکرار کنید (همانند آیینههای مقابل هم) تا نهایتا به جایی برسید که جایی برای گول زدن طرف مقابل نماند. این همان تعادل مدنظر تحلیلگران نظریه بازی است! اینکه آیا چنین قدرت پردازش فراانسانی فرضی واقعبینانه یا برعکس بسیار غیرواقعی و گمراهکننده است محل بحث است. در عمل میدانیم که ذهن انسانها نمیتواند زنجیره استدلال را تا بینهایت ادامه دهد و لذا پس از چند دور از تحلیل رفتار طرف مقابل به جمعبندی میرسد. جمعبندی که هنوز تا پاسخ ریاضی مساله فاصله دارد. از آن سو آنهایی که از وجود چنین فرض قوی عقلانیتی دفاع میکنند معمولا به فرآیندهای ضمنی اشاره میکنند در طول زمان عقلانیت لازم برای بازیگران را ایجاد میکند. تکرار بازیها در شرایط مختلف و رفتار در سطح گروههای بزرگ از جمله امکانهایی است که میتواند رفتار بازیگرانی با عقلانیت فردی محدود را به آن عقلانیت فرابشری متصور در مدلهای بازی نزدیک کند. رویکرد متاخرتر تجربی و آزمایشگاهی به نظریه بازی در پی همین است که ببیند در دنیای واقع چه حدی از فرضیات و نتایج نظریه ریاضی بازی معتبر هستند و اگر معتبر نیستند نتایج واقعی تا چه حد با پیشبینیها تفاوت دارد. در عمل نظریه بازیها بیش از اینکه به ما بگوید که چه بکنیم سعی میکند توصیفی ارايه بدهد که چرا نظامهای اجتماعی و اقتصادی در تعادلهای خاصی باقی میمانند. مثال بسیار معروف و همهگانی شده بازی زندانی (Prisoners Dilemma) را مثال بگیریم. شکل ساده بازی این است که دو زندانی متهم به قتل در دو سلول جدا از هم قرار دارند. بازجویی پیش هر کدام میرود و پیشنهادی میدهد. میگوید که دو حالت بیشتر متصور نیست. یا رفیق دیگرت به قتل اعتراف میکند یا نمیکند. ولی اگر تو اعتراف کنی که در جرم شریک بودهای من کمکت میکنم تا مجازاتت خیلی کمتر شود و به پنج سال حبس محکوم شوی و در عوض رفیقت به حبس ابد محکوم میشود. اگر رفیقت اعتراف نکند و تو هم اعتراف نکنی نمیتوانیم به قتل متهمتان کنیم ولی مدارکی که علیهتان مبنی بر دزدی داریم را رو میکنیم و هر کدام را به ده سال زندان محکوم میکنیم. اگر رفیقت اعتراف کند و تو اعتراف نکنی تو به عنوان مجرم اصلی به حبس ابد محکوم میشوی. اگر هر دوی شما به قتل اعتراف کنید به ۲۰ سال زندان محکوم میشوید. بازی ساده زندانی یک تعادل اساسی و یک پیام مهم دارد: مستقل از اینکه طرف مقابل چه حرکتی انجام دهد برای هر کدام از زندانیها بهینه است که به جرم قتل اعتراف کنند. چرا که اگر رفیقشان اعتراف بکند یا نکند به هر حال اعتراف کردن در هر دو حالت بهتر از اعتراف نکردن است. نتیجه تحلیل بازی این میشود که هر دو زندانی برای اعتراف کردن از هم سبقت میگیرند. در حالی که اگر هیچ کدام اعتراف نمیکردند بازجو نمیتوانست به جرم اصلی محکومشان کنند و لذا هر دو مجازات سبکتری را تحمل میکردند. از دور که به ماجرا نگاه کنیم برای طرفین بهینه بود که از اعتراف خودداری کنند ولی متاسفانه «تعادل» بازی واقعی این است که هر دو اعتراف کنند و بازی تعادل دیگری غیر این هم ندارد. نکته اصلی که میخواهم برجسته کنم این است که در این بازی ساده ما درسی مبنی بر اینکه چه طور رفتار کنیم نمیگیریم ولی با شهودی که از بازی زندانی میگیریم میتوانیم طیف وسیعی از نهادها و رفتارهای اجتماعی را درک کنیم. از مسابقه تسلیحاتی تا عدم همکاری برای کاهش تبلیغات شرکتها تا رقابت پرهزینه برای تحقیق و توسعه تا رقابت تفاخر و نمایش در سطح اجتماعی! و البته از مشاهده بازی یاد میگیریم که چه قواعدی از بازی را میتوانیم عوض کنیم که تعادل دیگر آن تعادل نامطلوب قبلی نباشد و منافع اجتماعی بالاتری داشته باشد. طبعا دستکاری بازی از درک صرف آن جذابتر است. از اواسط دهه هشتاد به بعد مفاهیم ریاضی نظریه بازی وارد مرحله جدیدی شد که کاربرد آنرا از درک صرف پدیدهها به طراحی و مهندسی فضای بازی ارتقاء یا تغییر داد. مباحثی که حول عنوانهایی مثل نظریه قرارداد و طراحی بازار و طراحی حراج و طراحی مکانیسم توسعه یافتند به این سوال پرداختند که اگر مجموعهای از بازیگران داشته باشیم که رفتار آنها در چارچوب نظریه بازی درک شده باشد چه طرحی از بازی منجر به رفتارهایی از طرف آنها میشود که از دید طراح مطلوب است. هم دولتها (خصوصا در بخش مقرراتگذاری) و هم شرکتها (در مباحثی مثل طراحی حراجها یا مکانیسم تعامل با مشتری) از این نتایج بهره فراوان بردهاند. از آن سو و در مسیر دیگری نظریه بازی وارد حوزههای مختلف شده و کاربردهای آن گسترش یافته است. در حوزههای علوم اجتماعی (غیر از اقتصاد) رشته علوم سیاسی در استفاده از نظریه بازی پیشتاز است. ارتباط اولیه نظریه بازی و علم سیاست در سالهای اخیر دوباره احیا شده و مدلسازی ریاضی نظریه بازی جزیی از موارد درسی رشته علوم سیاسی در دانشگاههای مطرح شده است. کاربردهای قدیمیتر نظریه بازی بیشتر در حوزه روابط بینالمل بودند ولی کاربردهای جدیدتر موضوعاتی مثل نهادها٬ تعارضهای درون کشوری٬ انگیزههای رایدادن و روابط بین دولت و شهروندان را شامل میشود. با همه این تفاسیر که گفتیم٬ نظریه بازی ابزار جادویی نیست. درک دنیای واقع با مدلهای بازی چالشهای زیادی دارد. اول از همه٬ مدلهای بازی همانند همه مدلهای اقتصادی شکل سادهشدهای دارند که جزییات زیادی در آنها حذف میشود و گاه این جزییات برای درک یک موقعیت مهم هستند. دوم٬ یک فرض اساسی مدلهای استاندارد بازی فرض عقلانیت بازیگران است. هرچند در بازیهای رفتاری این فرض به کنار گذاشته میشود ولی به هر حال عمده شهودی که ما از نتایج مدلهای بازی داریم اتکای جدی به عقلانیت بازیگران دارند. اقتصاددانها میگویند که وقتی عقلانیت کنار برود هر چیزی ممکن است. وقتی یک یا چند نفر از بازیگران از اصل عقلانیت اقتصادی (محاسبه حسابگرانه منافع و ابزارها) تخطی کند نه تنها مدلساز بازی را دچار گیچی میکند بلکه باعث میشود که سایر بازیگران هم گیج شوند و نتوانند قاعدهای برای استراتژیهای انتخابشده طرف مقابل در ذهن تصور کنند. سوم٬ نتایج مشهور و شهودی که میشناسیم معمولا از گروه کوچکی از بازیها به دست میآیند و این نوع از بازیها دیگر شناخته شده هستند. بخش غالب توسعه نظری نظریه بازیها به سمت مدلهای پیچیدهتری رفته که منجر به صدور پیشبینیهای تجربی مشخص نمیشود و لذا بسیار مشکل است که از دل آن شهود غیرفنی مهمی بیرون آورد. در واقع همانند برخی بخشهای دیگر اقتصاد نظریه بازی هم از جایی به بعد خود به بازی جدیدی بین اقتصاددانان و ریاضیدانها تبدیل شده است که آنرا از کارکرد اصلی و شهودیاش دور کرده است.
    ادامه مطلب ...
  • فعالیت مجدد چای داغ ٍو فهرست موضوعات مهم برای ایران

    شغل معلمی اقتصاد مالی در دانش‌‌کده‌ای با علایق بین‌رشته‌ای در کلان‌شهر نیویورک را پذیرفتم و به اصطلاح از حالت نامزد بازار کار (Job Market Candidate) بیرون آمدم و لذا اگر مشکلی پیش نیاید از الان تا چند سال دیگر ثبات وقت و آرامش ذهنی برای کار پژوهشی روی مسایل ایران را خواهم داشت. چای داغ هم به تبع این تغییر دچار تحولاتی خواهد شد. تعداد مطالب خیلی زیاد نخواهد شد ولی سعی خواهم کرد که با فرکانس مرتب‌تر و معلوم‌تری – مثلا اول هر ماه – بنویسم و این‌ها البته غیر از مصاحبه‌ها و مطالبی است که به صورت موردی برای مطبوعات داخل ایران انجام می‌دهم. ضمن این‌که در کنار مطالب اقتصادی سعی خواهم کرد هر از چندی مطالب غیراقتصادی (از جمله مصاحبه‌ها با دوستان علوم انسانی کار) که قبلا قولش را دادم و کارش را هم شروع کردم ولی به علت برخی تحولات ناگهانی در برنامه کاری‌ام نتوانستم نهایی کرده و منتشرشان کنم را هم منتشر کنم. سعیم این خواهد بود که هر کدام از مطالب یک سوال یا مفهوم مشخص و مهم در مسایل اقتصادی و سیاست‌گذاری مرتبط با ایران را هدف بگیرد و سعی کند اطلاعات نظری بیش‌تری پیرامون آن‌ها به خواننده بدهد و فرصت بحث را فراهم کند. طبعا خود من بر پایه مشاهدات شخصی‌ و سفرهایم به ایران و خواندن مطبوعات داخلی و مقالات پژوهشی داخلی حسی از این مسایل مهم دارم ولی به هر حال نظر خوانندگان می‌تواند خیلی مفید باشد. به عنوان مثال من فکر می‌کنم بحث پیرامون این مباحث و روشن کردن هر چه بیش‌تر آن‌ها مهم هستند: حباب در بازار دارایی‌ها و مسکن٬ تامین مالی و نقدینگی شرکت‌ها٬ رفتار خانواده‌ها در دوران رکود اقتصادی٬ سهم بهینه بانک‌ها در اقتصاد٬ رابطه یک اقتصاد نفتی با نوسانات جهانی٬ مفهوم نقدینگی سرگردان٬ مقررات‌گذاری بهینه برای ورشکستگی (این یکی ملک طلق پویان مشایخ است و...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها