• مهندسی مالی چیست؟

    در مورد این سوال، این روزها چندین ایمیل دریافت کرده‌ام. ظاهرن موعد انتخاب رشته بوده و این گرایش هم جدید اضافه شده است. شاید یک جواب مختصر بد نباشد. جواب اول من این است که معلوم نیست مهندسی مالی (Financial Engineering) یعنی چی! به این معنی که هر دانش‌کده‌ای و هر کتابی آن‌را به یک معنی به کار می‌برد. من دقیق نمی‌‌دانم که این رشته در دانش‌کده‌های مهندسی صنایع ایران به چه شکلی ارائه می‌شود ولی شاید این روایت شخصی از آن بی‌ربط نباشد. روایت من این است که بعد از افول نسبی بازار مهندسی صنایع و تحقیق در عملیات، دانش‌کده‌هایی که با این موضوعات سر و کار داشتند تصمیم گرفتند تا وارد حوزه مالی شوند و قابلیت‌های کمی خود را در این حوزه استفاده کنند. لذا اسم جذاب “مهندسی مالی” را انتخاب کرده و رشته‌هایی درست کردند که موضوع کارش مباحث مربوط به مالی مثل مدیریت سرمایه‌گذاری و پورت فولیو، تخمین ریسک اعتباری، قیمت‌گذاری قراردادهای مالی و مدیریت ریسک است و در آن از ابزارهای کمی مثل شبیه‌سازی (خصوصن مونته کارلو)، روش‌های آماری، بهینه‌سازی و روش‌های محاسباتی و عددی (هم‌راه با برنامه‌نویسی حرفه‌ای) به صورت گسترده استفاده می‌شود. یک سری مباحث ریاضی هم باید علاوه بر ریاضات سنتی مهندسی صنایع به مجموعه اضافه شود که عمده آن بحث حساب دیفرانسیل تصادفی و روش‌های مارتینگل و مقداری هم اقتصادسنجی است. ظاهرن تجربه تجاری بدی هم نبوده و این رشته در مجموع در بازار کار موفق شد. این که در بازار کار موفق شد البته لزومن به این معنی نیست که به لحاظ رفاه اجتماعی هم نتایج مفیدی به بار آورد. یک نقدی هست که این رشته‌ها مغزهایی که باید در مباحث بنیادی کار می‌کردند را به سمت مباحث بازاری کشاند و به جامعه ضربه زد. این بحث دیگری است که باید در جای دیگری بحث کنیم. در هر صورت در...ادامه مطلب ...
  • او رویایی دارد

    یک وقتی در اتاق استادی بودم که درس اختیاری جذاب ولی نسبتن غیرکاربردی ارائه می‌کرد و دانش‌جویان باید با اجازه استاد ثبت‌نام می‌کردند. دوستی داشتیم که معلولیت جسمی داشت و علاقه‌مند به گرفتن آن درس بود و آمد که با استاد مشورت کند. استاد – که احتمالن بر اساس شرایط و پیشینه و آینده احتمالی او محاسباتی در ذهنش کرده بود – بهش توصیه کرد که به جای این درس، درس کاربردی‌تر دیگری را بگیرد که بازار کار فوری داشته باشد،‌ توصیه‌های مشخصی هم. دوست‌مان – شاید با دل غمین – حرف استاد را پذیرفت و رفت. بنده خدا اساسن بعد از این ماجرا آن‌قدر زنده نماند که اثرات هیچ از یک دو درس را در زندگی‌اش ببیند. من یک جوری توی دلم گفتم، استاد چرا دلش را شکستی … موقعیت آن استاد برای مشورت موقعیت آسانی نیست. از یک طرف باید مشورت صادقانه بدهد و نقش استادی خودش را درست و درمان به جا بیاورد و از طرف دیگری باید به رویای این آدم احترام بگذارد. در فیلم طلای سرخ پناهی، یک جای مهمی از فیلم پیرمرد جواهرفروش می‌آید که به زوج جوان – که آمده‌اند بین خودشان لذت نمایش خرید جواهر گران را مزه کنند – مشورت صادقانه بدهد و بگوید اگر جای آن‌ها باشد به جای جواهر طلا می‌خرد که ارزشش به‌تر حفظ شود. مشورت صادقانه‌اش گند می‌زند به همه‌چیز، جان خودش و رویای آن دو آدم دیگر و …. با این موقعیت‌های ناچندان دل‌پذیر با شدت کم و بیش‌تر همه‌مان سر و کار داریم. گاهی دوستان و خوانندگان این‌جا تماس می‌گیرند و سوال می‌کنند: به نظرت این موضوع برای تز ارشد در ایران مناسب است؟ به نظرت من برای این دانش‌گاه درخواست بدهم؟ به نظرت این رشته را بخوانم؟ و الخ آدمی که این سوال را می‌کند معمولن پر است از میل به انجام و بلندپروازی....ادامه مطلب ...
  • دوره کارشناسی، دوره رهایی‌بخشی

    دوستم همین چند روز پیش باهام تماس گرفت. چهار سال پیش کنکوری بود و بین مهندسی و ریاضی در تردید. می‌دانست که می‌خواهد بعدن اقتصاددان شود. توصیه کردم برود ریاضی بخواند. ریاضی کاربردی خواند و خوب هم خواند و کنارش هم رشته دوم اقتصاد را گذراند و کارهای مفید دیگری هم کرد و الان هم جای خوبی برای اقتصاد پذیرش گرفته است و دارد می‌رود. تماس گرفته بود که بگوید از آن توصیه و حمایت زمان کنکورش راضی است و … دیدم صحبت از فارغ‌التحصیلان بی‌کار و تطبیق ظرفیت رشته‌ها و الخ می‌کنند. کم‌تر دیده‌ام که این احتمال مطرح شود که شاید نگاه‌ رایج به ماموریت آموزش در دوره کارشناسی در کشور ما از اساس غلط یا قدیمی است. نگاهی که شاید ۵۰ سال پیش که نیروی انسانی متخصص در هر حوزه‌ای کم بوده، سیاست بهینه بوده ولی الان دیگر نیست. آن موقع قرار بوده در هر حوزه‌ای تعداد محدودی آدم تربیت شوند که صاف بروند وزارت کشاورزی و فرهنگ و نفت و دادگستری و الخ سرکارشان. پس باید تعداد صندلی‌های دانش‌گاه هم با این نیاز تنظیم می‌شده است. الان وضعیت عوض شده است. خیلی چیزها تغییر کرده است. از جمله این‌که ظرفیت مقاطع بالاتر از کارشناسی جهش کرده است، این‌که آموزش‌های غیردانش‌گاهی به وجود آمده، این‌که دیگر ادارات دولتی تنها مشتری نیروی متخصص نیستند و بخش خصوصی خودش نیروهایش را از اول آموزش می‌دهد، این‌که آدم‌ها بین کشورها و رشته‌‌ها تردد می‌کنند و تحصیلات‌شان را تکمیل می‌کنند، این‌که افراد خودشان برای خودشان تخصص جور می‌کنند و الخ. چیزی که می‌‌گویم در نگاه معمول غایب است نگاه به کارشناسی به عنوان آموزش پایه و نه آموزش کاربردی است. مفهومی که خصوصن در آمریکا و انگلیس رایج است و از آن به عنوان فن آزاد (Liberal Arts) اسم می‌برند. آدم‌ها وارد دوره کارشناسی می‌شوند بی‌آن‌که نیازی داشته باشند رشته‌ خاصی را...ادامه مطلب ...
  • نقد اخلاقی می‌کنم پس خیلی روشن‌فکرم

    الان این آواز (سرود، …؟) قدیمی “عمله دسته دسته” را دوباره شنیدم. متنش دقیق یادم نبود و وقتی گوشش دادم و به کلماتش دقت کردم، دیدم اگر الان بود نه تنها نمی‌خندیدم بل‌که یک نت بلندبالا در مورد محتوای توهین‌آمیزش می‌نوشتم. برعکس، وقتی بچه بودم و شنیده بودمش خندیده بودم و احتمالن دسته جمعی خوانده بودیمش. حرف بدیهی: دنیای آدم و ارزش‌های ذهنی‌‌اش عوض می‌شود و حساسیتش به برخی مسایل بالا می‌رود. دی‌روز داشتیم با مریم حرف می‌زدیم که آیا باید کسی را که رفته مثلن در کامیونیتی “من ایرانی اصیل فرزند کورش کبیرم و از اعراب بی‌ادب متنفرم” عضو شده را در دوستان فیس‌بوکی نگه داشت یا حذفش کرد؟: حرف بدیهی خنک: نژادپرستی بد است و ما با نژادپرستان (و عقاید مشابه آن) صنمی نداریم. حرف اندکی غیربدیهی: این ژست پریدن به هر کس که با تعبیر ما (که به صدجور سلاح خوانش لایه‌های آشکار و پنهان متن و بین خطوط و الخ هم مجهز شده تا چیزهایی که به تعبیر ما مو هستند را از ماست بیرون بکشد)‌ یک کلمه حرف نژادپرستانه یا جنسیت‌گرایانه یا ضد آزادی یا خشونت‌گرایانه و الخ زد، در دلش یک جنبه مبتذل خودمحورانه هم دارد (می‌گویم “هم”، چون بلاخره اصل اعتراضش خیلی بی‌راه نیست). قضیه خیلی وقت‌ها گرفتن ژست اخلاقی فخرفروشانه‌ای است که اتفاقن هزینه خیلی خاصی هم ندارد و سراپا منفعت برای خانم/آقای منادی اخلاق است. هر چه باشد ما اقتصاددان‌ها در پس بیان حرف‌ها دنبال منافع ناشی از بیان آن هم می‌گردیم. در بسیاری از شرایط، کسانی که این جنس حرف‌های مورد نقد را می‌زنند به لحاظ اتصال به قدرت – در این مورد خاص، قدرت ناشی از حضور در رسانه‌های رسمی و غیررسمی و اتکا به حمایت هژمونی گفتمان روشن‌فکرانه – در موقعیت فرودستی قرار دارند. بنابراین تمسخر یا طرد آن‌ها چندان کار مهمی نیست. خیلی از آدم‌هایی که من...ادامه مطلب ...
  • خطاهای سیاست‌گذاری وزارت بهداشت

    دی‌روز خبرش بود که وزیر بهداشت گفته دانش‌جویان سیگاری را اخراج می‌کنیم. این گفته خانم دکتر را به طنز برگزار کردیم و جدی نگرفتیم. ام‌روز خبرهای عجیب‌تری در راه است. آقای معاون درمان می‌گوید قرار است میزان درآمد پزشکان و حجم ویزیت آن‌ها محدود شود. آقای معاون فرموده: ۱) “نمی توانیم بگوییم پزشکان هر چقدر که توانستند و خواستند درآمد کسب کنند. در هیچ جای دنیا چنین نیست. هر شغلی سقف درآمدی دارد و مالیاتی که دولت از آن درآمدها اخذ می کند.” اولن واقعیت قضیه همه جای دنیا – احتمالن به جز کره شمالی و کوبا – برعکس این است. افراد اگر درآمد مشروع – خصوصن در مشاغل مفیدی مثل پزشکی – کسب کنند هیچ دلیلی برای بازداشتن آن‌ها وجود ندارد. هیچ شغلی هم سقف درآمد ندارد. ۲) “درآمدها از سقف لازم که بالاتر رفت مالیات هم تصاعدی بالا رفته و تا حد ۹۰ درصد می رسد” مالیات تصاعدی بالا می‌رود ولی کم‌تر جایی به ۹۰ درصد می‌رسد. در اکثر کشورها حدود ۵۰ درصد است که با این نرخ هنوز هم انگیزه کافی برای درآمد بیش‌تر را فراهم می‌کند. تازه در کشورهای معدودی مثل اسکاندیناوی که مالیات حاشیه‌ای در مشاغل پردرآمد بالا است (گاه حدود ۷۰ درصد)، خدمات دولتی و عمومی عالی ارائه می‌شود که پرداخت این مالیات بالا را توجیه می‌کند. خدمات پزشکی به دلیل سر و کار داشتن با جان آدم‌ها در بسیاری حوزه‌ها کشش قیمتی پایینی دارد. یعنی آدم‌ها به تغییر قیمت آن قدر واکنش نشان نمی‌دهند. فرد اگر قرار باشد سالی یک‌بار در مورد تیرویید یا قلب یا امکان سرطان و الخ با پزشکی مشورت کند سعی می‌کند به‌ترین پزشک را پیدا کند. برای فرد متوسط هم این که ویزیت پزشک در یک سال ۱۰ یا ۲۰ هزار تومان باشد تاثیر زیادی در انتخاب پزشک نخواهد گذاشت. نتیجه این می‌شود که اگر پزشکان مشهور مجبور...ادامه مطلب ...
  • جنایت و مکافات: لطفن پیش از تکرار کلیشه کمی بخوانید!

    کاری به جنبه‌های دیگر بحث ندارم ولی یک جمله استاندارد در بیش‌تر مقالاتی که این روزها حول مساله آمنه – و موارد مشابه – نوشته شده است خودنمایی می‌کند و شبیه وحی منزل برای مخالفان قصاص است. به عنوان مثال: “تحقیقات متعدد حقوقی و اجتماعی از قرن هجدهم بدین‌سو نشان می‌دهد که مجازات اعدام هیچ تاثیری در کاهش جرایم و خشونت‌ها نداشته است.” (امین بزرگیان، رادیو زمانه). مبنای این حرف چیست؟ اگر از زاویه تئوریک نگاه کنیم هزینه جرم قطعن روی کاهش انگیزه جرم اثر دارد، خصوصن اگر جرم از جنس جرم‌هایی باشد که با خون‌سردی انجام می‌شود. این جمله را گفتم که فعلن جرم‌های ناخواسته و تصادفی یا ناگهانی مثل کشتن غیرعمدی یک نفر در یک مشاجره دوستانه را کنار بگذارم و بیش‌تر روی جرایمی که فرد از قبل برای آن نقشه می‌کشد و ملاحظات مختلف را وارد می‌کند متمرکز شویم. این مقاله چارچوب تحلیلی ساده‌ و مشهوری از این قضیه را ارائه می‌کند. جرم‌شناسی اگر بخواهد روی شواهد استوار شود باید به روش‌های آماری اتکا کند و این روش‌ها تا همین اواخر آن‌قدر قوی نبوده‌اند که بشود نتایج قطعی از جنس گزاره پاراگراف اول تولید کند. آن‌هایی که کمی کار امپریکال در حوزه‌هایی از این جنس کرده‌اند فورن تشخیص می‌دهند که مساله با انواع و اقسام درون‌زایی‌ها و متغیرهای محذوف رو به رو است که نتیجه‌گیری از شواهد دم‌دستی یا هم‌بستگی‌های ساده آماری را مشکل می‌کند. یک مورد از مشکلات را مثال می‌زنم: این‌که ببینم اعدام زیاد شد ولی جرم سال بعد افزایش پیدا کرد خود به خود هیچ اطلاعی نمی‌دهد مگر این‌که اول بتوانیم وضعیت ناقض (Counter-Factual) آن را تصور کنیم و ببینیم “اگر اعدام صورت نمی‌گرفت جرم چه قدر می‌بود” و بعد آن‌را با وضعیت رخ‌‌داده مقایسه کنیم. تخمین این وضعیت ناقض در حالت‌‌هایی که داده‌ها محدود است و امکان آزمایش‌گاهی وجود ندارد کار بسیار پیچیده‌...ادامه مطلب ...
  • پای کار نشستن

    اصطلاحی است که باید مرتب برای خودم تکرارش کنم تا کار تحقیقم را پیش ببرم. شاید بزرگ‌ترین دستاورد ۴-۵ سال کار تحقیقی کردن همین درس کوچک در باب مقوله‌ای بزرگ بود: بدیهی‌ترین ایده‌ها را هم اگر پایش بنشینی و باهاش کار کنی کم‌کم غیربدیهی و برای بقیه جذاب می‌شود و قابلیت انتشار می‌یابد. اول کار که تازه داشتم مقاله می‌نوشتم و این درس را نگرفته بودم زود ناامید می‌‌شدم و نمی‌توانستم ته خط را ببینم. یا ایده‌ای که داشتم کار نمی‌کرد یا وقتی به خیال خودم کار می‌کرد برای بقیه جذابیت خاصی نداشت و مهم نبود و الخ. لذا کار را زود ول می‌کردم و مرتب بین ایده‌های تحقیق سرگردان بودم. به مرور زمان یاد گرفتم که همه آدم‌ها این روی‌کرد یا این قابلیت یا این فضا را ندارند که یک ایده عالی در ذهنشان جرقه بزند و هفته بعد یک مقاله حیرت‌انگیز تحویل بدهند. بعضی‌ها مثل من باید یک ایده را بردارند و ورز بدهند و ورز بدهند و … تا بلاخره یک چیزکی ازش بیرون بیاید. ورز دادن هم برای من یعنی ارائه کردنش در ۱۰ تا جای مختلف و دیدن انواع حالت‌های چهره،‌ حرف زدن با صد تا آدم و شنیدن انواع جواب‌ها، شبیه‌سازی عددی مدل و نگاه کردن به رفتار نمودارها، بازی با داده‌های مربوط به مدل، خواندن مقالات بی‌ربط و کشف قابلیت آربیتراژ علمی (انتقال شهود یک حوزه به حوزه دیگر)، فکر کردن به مساله در اتوبوس و طیاره و موقع ورزش و وسط فیلم و قبل خواب و دست آخر نوشتن و دور ریختن و دوباره نوشتن و الخ. قبلن‌‌‌ها که بیش‌تر کار مشاوره می‌کردم فکر می‌کردم مزیتم به سرعتم است. خیلی وقت‌ها کار می‌گرفتم چون می‌توانستم قول بدهم که ظرف مدت کوتاهی یک گزارش را تحویل خواهم داد. الان در کار تحقیق درست برعکس هستم. کند هستم و کندی‌ام گاه صدای نویسنده‌های هم‌کارم...ادامه مطلب ...
  • زیر پوست مملکت

    وقتی به دیدن خانواده‌ام می‌رم یک مشت چیزهای سوپری کوچک سوغاتی می‌برم. الان هفت سال است که این‌جا هستم و در این ۲۰-۲۵ باری که رفته‌ام هربار یک چیزهایی از سوپر فرودگاه خریده‌ام. هفت سال است که به سوپر سر می‌زنم و تقریبن چیزی عوض نشده است. می‌توانم چشم بسته بروم داخل مغازه و همه چیزهایی که لازم دارم را ببرم. قیمتش را هم می‌دانم. چیز جدیدی هم اضافه نمی‌شود. از آن طرف هم سوغاتی‌هایی دریافت می‌کنم یا برای بقیه می‌آورم. هر بار یک چیز جدید. دوستانم که این‌جا می‌آیند می‌برمشان که از همین دست سوغاتی‌‌های سوپری بخرند. هر بار که می‌رویم و چیزهایی پیش‌نهاد می‌کنم بیش‌تر و بیش‌تر می‌شنوم که “از این به‌ترش را جدیدن از خود تهران می‌خریم”. این دو تا مشاهده را به عنوان سمبلی از دینامیک تحولات دو طرف در بخش‌های مختلف استفاده می‌کنم (دینامیک یک متغیر با سطح آن فرق دارد). در این مدتی که در دانش‌کده‌های اقتصاد و فاینانس و انرژی این‌جا می‌گردم کم‌‌تر موضوع جدیدی به سبد موضوعات یا دروس یا مباحث اضافه شده است. اخبار درس‌ها و دوره‌ها و آدم‌های ایران را هم دنبال می‌کنم. مرتب مفاهیم جدید به سبد محصولات اضافه می‌شود. الان فکر کنم موضوع عمومی معدودی این طرف است که یک چیزی معادلش در یکی از این دوره‌ها و سمینارها و کارگاه‌های ایران ارائه نشود. آدم‌هایی که مدت طولانی از ایران دور می‌مانند و اخبار غیرسیاسی و غیرداغ آن طرف را دنبال نمی‌کنند گاهی حس‌شان را نسبت به سرعت تحولات آن‌جا از دست می‌دهند. مثلن بارها دیده‌ام که خیال می‌کنند تخصص‌شان در ایران منحصر به فرد است و کسی این چیزها را بلد نیست. احتمالن وقتی ۴-۵ سال پیش از ایران می‌آمده‌اند این طور بوده. فراموش می‌کنند که اوضاع به سرعت تغییر می‌کند. در حوزه‌های کار من یعنی فاینانس و انرژی و محیط‌زیست و امثال آن که حتی سرعت...ادامه مطلب ...
  • مداخله در اقتصاد: قاعده یا استثنا؟

    ام‌روز این آقا آمده بود موسسه هایک که در مورد آینده لیبرالیسم اقتصادی بعد از بحران صحبت کند. کشورهای مختلف را بررسی کرد و سعی کرد نشان دهد که بعد از بحران تمایل به مداخله در اکثر کشورها افزایش پیدا کرده است. حرف‌های مفیدی داشت ولی متاسفانه در برخی جاها مثل بقیه مدافعین ایدئولوژیک اقتصاد بازار تصویر سفید و سیاه و شبه‌فلسفی و بدون جزییات از ماجرا ارائه می‌داد که شنیدش جذاب نبود. موقع سوال و جواب بحثی با هم داشتیم که برام آموزنده بود و بد نیست خلاصه‌اش را نقل کنم. چون من متخصص این حوزه نیستم نمی‌دانم که آیا حرفش دقیق بود یا نه و فقط نقل قول می‌کنم. اشکالی که من به بحثش وارد کردم این بود که دوره بحران را که یک دوره غیرعادی است معیار گرفته و بر این اساس در مورد خطری که آینده بازار آزاد را تهدید می‌کند صحبت می‌کرد. گفتم که به نظرم کارا بودن نظام بازار (با همان دید اتریشی و به طور مشخص‌تر شومپتری) یک نوع کارآیی پویا و آماری در بلندمدت است. این به این معنی نیست که اگر در وضعیتی از سیستم بودیم که نزدیک به بحران بود قاعده ضمنی و سعی و خطایی بازار لزومن در کوتاه‌مدت به‌ترین راه‌حل است. مثالش هم این است که در بلندمدت به‌تر است بازار برای محل و محصول بهینه نانوایی‌ها تصمیم بگیرد ولی اگر زلزله آمده و باید فردا به مردم گرسنه نان برسانیم نمی‌توانیم به مکانیسم بازار اتکا کنیم و عقلانیت اداری‌مان را به کار می‌گیریم. چیزی که در شرایط عادی جزو موضوعات مهم مورد نقد هایک است. پیش‌نهاد من این بود که می‌توانیم به یک ساختار متناسب با وضعیت (State-Dependent) فکر کنیم که قاعده در آن با بازار است ولی نظام‌های مدیریت برای موارد استثناء باید به خوبی تعبیه شود. مثالم را از یکی از استادان ام‌آی‌تی قرض می‌گیرم...ادامه مطلب ...
  • روشن‌فکر حوزه سیاست عمومی نداریم. داریم؟

    منظورم کسی است که مشهور و پرمخاطب باشد و بتواند هر از گاهی روی موضوعاتی عمومی که برای اکثریت جامعه اهمیت دارد: مثل روابط کار، مسایل محیط زیستی، انرژی‌های نو،‌ اصلاح نظام اداری، نوع رفتار با مهاجران، نظام آموزشی، توسعه شهری، روندهای جمعیتی و الخ نظر جدی و قابل اعتنا بدهد. آدمی که معدودی حوزه علوم انسانی را خوب بداند – به نظرم اقتصاد، حقوق، تاریخ معاصر و روان‌شناسی اجتماعی جزو الزامات هستند – و از حوزه‌های عمومی دیگر هم اطلاعات معقولی داشته باشد یا در مواقع لزوم جمع‌آوری کند و به هم پیوند بدهد و یک تحلیل همه‌جانبه ولی سازگار و معطوف به تصمیم ارائه کند. کشورهای مختلف نویسنده/متفکرانی از این جنس دارند که آدم از منطق روشن و یک‌پارچه‌گی و جامعیت نوشته‌های‌شان لذت می‌برد.حتی اگر خروجی‌شان برای متخصصان آن حوزه لزومن حرف تخصصی خیلی جدیدی هم نداشته باشند – ولی پرت و غلط هم نباشد -، نگاه‌شان برای عموم مفید است. مشکل کجا است که حتی به اندازه روشن‌فکران انتقادی هم از این دست روشن‌فکران نداریم؟ حال آن‌که به نظر می‌رسد ریسک چنین مدل روشن‌فکری حتی کم‌تر باشد. در انواع و اقسام فرهنگستان‌ها و بنیادهای ایرانی آدم‌های بازنشسته‌ای (رسمی یا فکری) یافت می‌شوند که ظاهرن علاقه‌مند به ایفای این نقش بوده‌اند ولی ظرفیتش را نداشته‌اند یا نتوانسته‌اند.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها