• دنگ‌شو در درمان‌گاه

    رفته بودم روی بقیه دندان‌هایم خرده کاری‌های دوره‌ای بکنم در کلینیک دانش‌‌گاه وین. دو تا انترن دندان‌پزشکی کارهایم را می‌کنند. پسر ساکت‌تر بود و جلسات قبل خیلی حرف نمی‌زد. این دفعه فهمیدم که انگلیسی‌‌اش خیلی خوب نیست و به این خاطر ساکت است. وقتی آن یکی رفته بود که استادشان را بیاورد که روی یک موضوعی نظر بدهد، شروع کردیم به گپ زدن، با این آلمانی بد من. فهمیدم مسلمان اهل بوسنی است. صحبت از سارایوو شد. توضیح داد که سارای (وو) همان “سرای” ترکی و فارسی خودمان است. بعد گفتم این آهنگ سارایوو گروه دنگ‌شو را دوست دارم ولی نمی‌فهمم. گفت بیار با هم گوش کنیم. آوردم و تا بخش بوسنیایی آهنگ شروع شد، شروع کرد به خواندن. گفت که آهنگ معروف و آشنایی است و هر دو حسابی رفتیم در حس و حال وطن. استادشان که وارد شد دید که دکتر (آینده) و مریض به جای این‌که درگیر کشیدن دندان و آمپول و امثال آن باشند، هر کدام یک سر سیم آی‌پاد را در گوش دارند و دارند با هم آواز می‌خوانند و سرتکان می‌دهند. صحنه‌ای سورئال برای یک درمان‌گاه شلوغ. قرار شد اصل بوسنایی آهنگ را برایم بفرستد. شاید این‌جا گذاشتمش.
  • تحرک مشتری به جای نیروی کار

    آخر هفته دندانم شکست. گفتند قبلن عصب‌کشی شده بود و دیر یا زود می‌شکست. ظاهرن بغلی‌اش هم که ده سال پیش پر شده بود نیاز به بازسازی داشت. خلاصه باعث شد که من هم در این فرآیند دندان‌پزشکی در خارج از ایران که برای خیلی‌ها کابوس است بیفتم. نقل خلاصه‌ای از ماجرا شاید بد نباشد. شاید دوست و آشناهای دانش‌جو و غیردانش‌جوی مقیم خارج را دیده‌اید که گاه صرفن به خاطر نیاز دندان‌پزشکی به ایران سفر می‌کنند. جالب است که خدمات دندان در اکثر کشورها تحت پوشش بیمه‌های استاندارد قرار نمی‌گیرد. حتی کشوری مثل اتریش که این همه در بیمه درمانی جدی و گشاده‌دست است این یک قلم را پوشش نمی‌دهد. موضوع برایم جالب شد و رویش تحقیق کردم. ظاهرن استدلال این است که فلسفه بیمه عمومی برای موارد ضرروی و مربوط به سلامت است و نه زیبایی! لذا تا جایی که خدمات به کشیدن دندان و عصب‌کشی و امثال آن مربوط است بیمه پول می‌‌دهد ولی چون گفته می‌شود که گذاشتن دندان مصنوعی بیش‌تر کارکرد زیبایی دارد – آدم می‌تواند بدون یکی دو تا دندان یا با دندان‌های کج و الخ زندگی کند! – آن‌را پوشش نمی‌دهند. خلاصه مجبور شدیم برویم سراغ پرداخت شخصی هزینه تاج و پین دندان. چون ساختن دندان کار دستی است و قیمت نیروی تکنیسین هم در غرب گران است، قیمتش جالب بود: چیزی حدود ۱۰۰۰ یورو برای هر دندان! تازه دکترها توصیه داشتند که دو تا دیگر از دندان‌های عقل که قبلن کشیده شده و روکش‌شان کهنه شده است را هم تجدید کنم. با این ارقام می‌شود فهمید که چرا ملت ۵۰۰ یورو بلیط طیاره می‌دهند و یک سفر می‌روند ایران که دندان‌شان را درست کنند. در قدم بعدی چیز جدیدتری کشف شد: کشور هم‌سایه یعنی مجارستان انگار دکترهای خوبی دارد و قیمت نیروی کارش هم فعلن خیلی پایین است. از دوستانم شنیده بودم...ادامه مطلب ...
  • مرگ بن لادن و احتمال اتفاقات نادر

    بازارهای مالی یک سنجه کمی برای سنجش باور عمومی در مورد احتمال و میزان تاثیر تحولات سیاسی فراهم می‌کنند. اگر مرگ بن‌لادن موثق باشد، امکان خوبی برای تعیین قیمت اتفاقات نادر (Rare Events) خواهد داد. صبح‌ که بازارهای مالی باز شوند از روی قیمت اختیارات (Options) می‌شود اطلاعاتی راجع به باور ذهنی بازار از شدت و احتمال حملات خرابکارانه استخراج کرد. یک روش جالب در این موارد نگاه کردن به قیمت اختیارات خارج از سوددهی (Out of Money) است. فرض کنیم شاخص بورس – یا متوسط قیمت ۵۰۰ سهم اول – الان ۱۰۰۰ باشد. احتمال این‌که شاخص سال بعد ۹۵۰ یا ۱۱۰۰ شود عدد قابل توجهی است ولی احتمال این‌که در یک سال آینده این شاخص به مثلن ۴۰۰ سقوط کند خیلی اندک است مگر این‌که اتفاق ناگهانی عظیمی (مثل یک بحران اقتصادی شدید،‌ یک اتفاق طبیعی بسیار گسترده، حمله خرابکارانه‌ای که چشم‌انداز آینده را تیره کند، تحولات سیاسی منفی و …) رخ دهد. لذا اگر مثلن اختیار فروش* (Put Option) داشته باشیم که قیمت نقدکردن (Strike Price) آن ۴۰۰ باشد، این اختیار فقط در زمان اتفاقات خیلی نادر و عظیم ارزش خواهد داشت و در شرایط تحولات تدریجی بازار ارزشش صفر خواهد بود. چون یک اختیار فروش فقط زمانی ارزش دارد که قیمت سهام به زیر آن رقم ۴۰۰ سقوط کند و در بالای آن ارزش خاصی ندارد، درست مثل بیمه که فقط وقتی تصادف کردیم ارزش پرداخت مثبت دارد. حالا اگر ام‌روز صبح ببینیم که قیمت اختیاراتی از این جنس تغییرات شدید داشت یعنی این‌که بازار مرگ بن‌لادن را یک اتفاق مهم (یا به زبان دیگری، رفع احتمال یک اتفاق محتمل بد) ملاحظه کرده و باورش را در مورد احتمال یا شدت وقوع اتفاقات نادر منفی بازنگری کرده است. به این خاطر هم به قیمت اختیارات خارج از سوددهی (Out of Money) نگاه می‌کنیم چون قیمت آن‌ها به...ادامه مطلب ...
  • پاسخ دکتر کاتوزیان

    آقای دکتر هما کاتوزیان لطف کرده‌اند و پاسخ کوتاهی در مورد نوشته قبلی من، که نقد یکی از دیدگاه‌های ایشان بود، ارسال کرده‌‌اند. متن ایشان به انگلیسی بود و از من خواسته‌اند ترجمه کرده و این‌جا منتشرش کنم. این‌هم ترجمه فارسی پاسخ دکتر: از نوشته شما معلوم است که به این نکته که هم‌بستگی و تحلیل رگرسیون لزومن به نتایج علی منجر نمی‌شود و این‌که بسیاری متغیرهای دیگر ممکن است نتیجه تحلیل را تحت‌الشعاع قرار دهند واقف هستید. من مطمئن هستم که اگر کسی از این نوع تست‌ها را برای همه کشورهای فقیر و توسعه نیافته اجرا کند هم‌بستگی با حکومت‌های خودکامه را مشاهده خواهد کرد. باقی نوشته خیلی به نکته ساده‌ای که من در خلال بحث داشتم مربوط نمی‌شود چون من با بیش‌تر آن موافق هستم. You do display awareness of the fact that correlation and regression analysis do not necessarily establish causal connection, and that many other variables may have influenced the outcome. I am pretty sure that if you run the same kind of test for all the poor and underdeveloped countries you will find a correlation with authoritarian government. The rest of your discussion is not very relevant to the simple point I made in passing in that debate, since I agree with much of it.
  • دخالت در بازار مسکن

    این روزها انگار نیت این است که رفقای خودمان را اذیت کنیم. اشکالی ندارد، خودی هستند. خبر این است که قرارداد‌های اجاره باید حداقل دوساله باشند. (و البته مقداری جزییات بیش‌تر که ارزش توجه و تحلیل دارد. مثلن تشویق مالکین به عقد قراردادهای تنظیم‌شده با تورم (Indexing) که مدل مرسومی در دنیا است). حسین و حجت هر دو به این موضوع اعتراض کرده‌اند. منطق‌شان هم این است که این مداخله امکان عقد قرارداد بهینه بر اساس تمایلات موجر و مستاجر را محدود می‌کند. حسین آقا خودش متخصص حقوق و اقتصاد است و احتمالن بیش‌تر از ما این چیزها را می‌داند و نکته‌اش قابل اعتنا است. با این همه می‌توان به اصطکاک‌هایی در بازار فکر کرد که گاهی باعث مفید بودن این مداخلات می‌شود. به این مثال توجه کنید: فرض کنید دو نوع مستاجر “خوب” و “بد” داریم ولی به علت عدم وجود بانک اطلاعاتی خوب از سوابق قبلی مستاجرها، یک صاحب‌خانه جدید نمی‌تواند نوع مستاجر را تشخیص دهد. قرارداد اجاره یا شرایط اعمال قانون در یک کشور طوری باشد که هزینه بیرون انداختن مستاجر “بد” – یعنی کسی که اجاره نمی‌دهد – برای صاحب‌خانه بالا باشد. مثلن صاحب‌خانه باید کلی دوندگی کند تا بتواند او را بیرون کند. در چنین حالتی گاهی برای صاحب‌خانه بهینه است که تا آخر قرارداد کاری نکند و بعد مستاجر را بیرون کند. در چنین بازاری مستاجر “بد” تمایل خواهد داشت تا قراردادهای خیلی طولانی ببند چون خیالش را برای مد طولانی راحت می‌کند. مستاجر “خوب” حاضر است قرارداد کوتاه ببندد و با این کار “خوب” بودن خودش را ثابت کند. از آن طرف قرارداد کوتاه‌مدت مستاجر “خوب” را در وضعیت قفل‌شدگی (Hold-up) قرار می‌دهد. این وضعیت وقتی است که هزینه خروج از قرارداد برای یک طرف بزرگ‌تر از طرف دیگر باشد. مثلن برای مستاجری که بچه مدرسه‌‌ای دارد هزینه نقل مکان در وسط سال...ادامه مطلب ...
  • اسراف و رشد

    در بین کامنت‌های دوستان چند تا لینک و نکته جالب در باب اثر جداسازی کالاهای مخصوص ثروت‌مندان بود که فکر کردم خوب است این‌جا ذکر شود. ایده اصلی را از این لینک که توسط فرشاد ارسال شده بود گرفته‌ام و برخی نکات را از بحث با حسین رحمتی یاد گرفته‌ام و بعد بازنویسی کرده و بسط داده‌ام. فرض کنیم اقتصاد سه نفری داریم: الف زمینی دارد و میوه تولید می‌کند. ب لباس تولید می‌کند و پ منزل الف و ب را تمیز می‌کند. الف دو دست لباس در سال لازم دارد و میزان میوه‌ای که تولید می‌کند به اندازه‌ای است که دو دست لباس را بخرد. ب به صورت بالقوه می‌تواند لباس بیش‌تری تولید کند ولی تقاضایی برای آن وجود ندارد. در این بین ب یک جزوه بازاریابی می‌خواند و با فناوری نورومارکتینگ کاری می‌کند که الف باور کند که آدم باید روزهای سه‌شنبه لباس متفاوتی بپوشد. دو دست لباس الف قبلن برای پوشش او کافی بود و لباس سوم کاملن تشریفاتی است. (این لغت دقیق نیست. من هم تعریف دقیقی ندارم و به همین شکل فازی و شهودی به کار می‌برمش تا نکته اصلی بحث را مطرح کنیم. در متن دیگری مثال به‌تری برای کالای تشریفاتی بطری گران هوای پاک است که هیچ فرقی با هوای معمولی ندارد ولی مصرف آن مد شده است.). اسم این تغییر را “شوک ترجیحات” می‌گذاریم. حالا الف باید میوه بیش‌تری تولید کند چون باید سه دست لباس بخرد. لذا بیش‌تر کار می‌کند و ب هم میوه بیش‌تری دریافت می‌کند. می‌بینیم که تشویق الف به خرید یک کالای کاملن “تشریفاتی” باعث افزایش عرضه نیروی کار، انگیزه تولید و نهایتن تولید ناخالص داخلی و درآمد سرانه اقتصاد می‌شود. تا همین‌جای قضیه جالب و غیربدیهی است و به عنوان یک نقد به مطلب اول من نشان می‌دهد که بیژن مثالی داستان ما می‌تواند کارکرد اجتماعی مثبت...ادامه مطلب ...
  • سرمایه‌دار منفعت‌رسان

    سفر هستم و به زحمت نظرات پای مطلب را دنبال می‌کنم. وقتی برگشتم و مستقر شدم سعی می‌کنم آن‌ها را دسته‌بندی کنم و به تدریج بحث کنم. علی‌‌الحساب این مطلب روزمره و شخصی را سریع بنویسم که به بحث دی‌روز هم بی‌ارتباط نیست. ام‌روز تصادفن گذرم به آکیا افتاده بود و قدمی زدم و چیزی خوردم. هر بار که در فروش‌گاه‌های این شرکت قدم می‌زنم نمی‌توانم تحسین‌‌شان نکنم. چند چیز را با هم دارند: قیمت ارزان، طراحی و رنگ خوش سلیقه و جذاب، کارکرد خوب، استفاده بهینه از فضای خانه‌های کوچک، نوآوری مداوم و فضای دوستانه. سال‌ها است مشتری هستیم و یادم نمی‌آید که جنس بنجل از ایکیا خریده باشیم. قدم زدن در این فروش‌گاه و دیدن نوآوری‌های‌شان برای من عامل رفع خستگی و تقویت روحیه است. صاحب سوئدی ایکیا از قبل ساختن همین چیزهای ارزان و خوب به قولی ثروت‌مندترین مرد جهان شده و به قولی مقداری پایین‌تر از آن. هر چه هست میلیاردر معروفی است. اگر دوست سوئدی داشته باشید برای‌تان داستان‌های جالب یا عجیب‌غریب از سبک زندگی او تعریف خواهد کرد. این‌که چه طور ماشین قدیمی سوار می‌شود، با قسمت درجه دو قطار مسافرت می‌کند و الخ. از این دست مطالب در موردش زیاد است. این فعلن یک مثال دم دست است از این‌که می‌شود ثروت‌مند بود، به عده خیلی زیادی – چه به عامه مردم در نقش خریدار و چه به انبوهی از نیروی کار در کشورهای فقیر – فایده رساند و فخرفروشانه و مسرفانه هم زندگی نکرد یا در خدمت چنین سبکی از زندگی نبود. این‌که چرا ایکیا روی این نوع محصولات متمرکز می‌شود و چرا صاحبش این طور رفتار می‌کند احتمالن بی‌تاثیر از ارزش‌های فرهنگی که این نوع خاص از سرمایه‌داری را تشویق می‌کند نبوده است. این برای برخی دوستان ما که تصور می‌کنند فقط یک نوع رادیکال از اقتصاد آزاد و فقط یک...ادامه مطلب ...
  • ما و بیژن

    بیژن پاکزاد از دنیا رفت. عده‌ای سوگوار شده و برای از دست دادن این بزرگ‌مرد آریایی و افتخار نژاد پاک ایرانی و الگوی بشریت و الخ افسوس خوردند. برای من اما زندگی و مرگ بیژن اهمیت بیش‌تری از زندگی و مرگ هر انسان معمولی دیگری – که به صرف انسان بودنش محترم است – نداشت. نه هرگز دوست داشتم جای بیژن باشم، نه تحسینش می‌کردم، نه کسی را تشویق می‌کردم که جای او باشد و نه دوست دارم در خدمت فرآیندی باشم که نهایتن به خلق و رشد او می‌انجامد. مخالفت حادی با بودنش نداشتم ولی به نظرم بودنش و نبودش هم اهمیت خاصی نداشت. بیژن و کارها و شگردهایی که به خاطر آن معروف و ثروت‌مند شد به نظرم چیزی از درد و رنج انسان‌ها کم نکرد. اگر بی‌احتیاطی به خرج بدهم شاید بتوانیم بگوییم که چیزی هم به درد و رنج موجود افزود. بیژن با محصولاتش به عده‌ای این امکان را داد که به ثروت‌ و موقعیت‌شان بنازند و نمایش آن‌را به رخ بقیه بکشند. بعید نیست که این اسباب تفاخر در نهایت خودش چیزی هم به رنج‌ها افزوده باشد. من رابطه حامی مالی ثروت‌مند و هنرمندی که اثر ماندگار خلق می‌کند و میلیون‌ها نفر را در نسل‌های بعد از لذت اثرش بهره‌مند می‌کند را می‌فهمم. متاسفانه کارهای بیژن چیزی در ردیف “دختری با گوشواره‌های مروارید” و امثال آن نبود که بگوییم ثروت مشتریانش را در خدمت ارتقاء میراث هنری و الهام‌بخشی به بشریت به کار گرفت. رمز موفقیت بیژن تا حد زیادی مدیون حس تمایزی بود که به مشتریانش می‌داد. طبعن من این‌جا از بیژن در تصویرش در فضای عمومی به مثابه یک مرد کسب و کار حرف می‌زنم. این‌که در زندگی فردی و شخصی‌اش چه بود و ثروتش را صرف چه کاری کرد را ما نمی‌دانیم و ربطی هم به ما ندارد. چه بسا آن‌را در...ادامه مطلب ...
  • نفت و دموکراسی: یک کامنت روش‌شناسانه

    دکتر هما کاتوزیان در برنامه پرگار هفته جاری نظر مشهور خود را دوباره تکرار کردند: نفت نقش بی‌طرفی در بحث دموکراسی دارد.نه باعث افزایش آن شده و نه کاهش آن. ریشه دموکراتیک بودن یک کشور را باید در تاریخ و سایر ساختارهای نهادی اساسی این کشور جست و جو کرد. (بیان از من است). من ادبیات مصیبت منابع و رابطه نفت و دموکراسی را تا حدی مطالعه کرده‌ام. حقیقتش جمع‌بندی‌ام این است که هنوز حرف خیلی مفیدی و قابل اتکایی در مطالعات تجربی معمول یافت نمی‌شود و نتایجش برای من دیگر خیلی هیجان‌انگیز نیست. برخی مطالعات شواهد ضعیفی را برای برخی آثار منفی منابع طبیعی نشان می‌دهند ولی این شواهد بین کشورها پراکندگی‌ زیادی دارد و نمی‌توان نتیجه قوی و قاطعی برای سیاست‌گذاری از آن گرفت. ضمن این‌که در چند سال اخیر اساسن این ایراد وارد شده که روش سنجش اتکای به منابع خودش دچار مشکل است و الخ. خلاصه برداشت من این است که علی‌رغم سر و صدای اولیه هنوز قدم‌های بزرگ و قابل اعتمادی در این راه برداشته نشده است. برگردم به حرف دکتر کاتوزیان. ایشان می‌گوید این مطالعات تجربی اساسن بی‌راه است چون بر اساس یک سری شواهد آماری ساده، ریشه پایین بودن دموکراسی در کشورهای مختلف را به گردن نفت می‌اندازد و از این حقیقت که فقدان دموکراسی در اکثر کشورهای نفت‌خیر ریشه تاریخی و فرهنگی دارد غافل می‌شود. من متوجه نکته ایشان هستم و پاراگراف دوم را نوشتم که بگویم در اصل حرف هم‌دلی دارم. اشکال من به دکتر کاتوزیان این است که در سطح روش‌شناختی دچار مغالطه مترسک می‌شوند. یعنی مدعایی را به مطالعات تجربی نسبت می‌دهند که منصفانه نیست بعد به این مدعای خودساخته حمله می‌‌کنند. اگر روی مدعای هر نوع مطالعه تجربی – با فرض درست بودن ساختار تست‌های آماری و اقتصادسنجی – دقیق شویم این مطالعات سعی می‌کنند بگویند که “با...ادامه مطلب ...
  • چند سال دیگر؟

    فرض کنیم عمر متوسط در یک کشور ۷۰ سال باشد. خانم الف الان ۶۵ سال دارد. به صورت آماری انتظار می‌رود وی چند سال دیگر عمر کند؟ پاسخ این سوال برای بسیاری از موسسات خصوصی و دولتی یک عدد کلیدی است. صندوق‌های بازنشستگی، شرکت‌های بیمه، شرکت‌های خدمات پرداخت سالیانه (Annuity)، مراکز بهداشتی، مراکز حمایت و نگهداری از سال‌مندان و الخ باید این عدد را بدانند تا بتوانند تخمین بزنند که به طور متوسط چند سال باید به خانم الف خدمات ارائه کنند و هزینه یا منابع مورد نیاز آن چه میزان است. جواب چیست؟ پنج سال؟ کم‌تر از پنج‌سال؟‌ بیش‌تر از پنج سال؟ در نگاه اول ممکن است بگوییم پنج سال ولی جواب بیش از پنج از سال است. در واقع گاهی خیلی بیش‌تر از پنج سال! دلیلش هم ساده است. عمر متوسط حاصل متوسط‌گیری ازعمر همه افراد یک کشور است. لذا مرگ و میر نوزادان، مرگ در اثر تصادف و حوادث کار، سکته قلبی در جوانی، مرگ هنگام زایمان، تلفات جنگ و الخ همه در این متوسط حضور دارند. برای یک نوزاد مقدار مورد انتظار سال‌های باقی مانده همان ۷۰ سال است ولی اگر کسی به سن ۶۵ برسد باید “میانگین شرطی” طول عمر وی را حساب کنیم که متناسب با دلایل سازنده عمر متوسط در کشور می‌تواند گاهی خیلی بیش‌تر از عمر متوسط باشد. در کشوری که مرگ و میر کودکان و جوانان در آن نادر است عمر متوسط و عمر متوسط مشروط به هم نزدیک‌تر می‌شود چون اکثر مرگ‌ها در اثر پیری است. ولی اگر مرگ در جوانی عدد قابل توجهی باشد (که متاسفانه برای کشور ما هنوز همین طور است)، افراد مسن‌تر بیش‌تر از عمر متوسط زندگی می‌کنند. ضمن این‌که اگر رسیدن به یک سنی نشان‌گر وجود ژن‌ها یا عادت زندگی یا بنیه و الخ قوی‌تر برای بقاء باشد خودش احتمال شرطی را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد....ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها