• تحقیق و تدریس

    فرضیه غالب در آکادمی این است: شما نمی‌توانید معلم خوبی باشید مگر این‌که به طور جدی و پیوسته مشغول تحقیق باشید و معنی تحقیق هم یعنی انتشار مقاله در ژورنال‌های خوب. احتمالن این فلسفه یکی از دلایلی است که در اکثر دانش‌گاه‌ها توانایی تدریس فرد تقریبن هیچ اهمیتی برای استخدام هیات علمی ندارد و تنها عامل مورد توجه کیفیت تحقیق فرد است. من مطمئن نیستم این فرضیه برای جایی مثل ایران که به علت نبود شبکه تحقیق هزینه تحقیق خوب در آن خیلی بالا است لزومن این قدر قاطعانه درست باشد. البته با این ملاحظات: ۱) رشته به رشته یا حوزه با حوزه متفاوت است. حدس می‌زنم برای کسی که درس‌های مرتبط با تکنولوژی می‌دهد تحقیق اهمیت بیش‌تری داشته باشد تا استادی که قرار است درس‌های کلاسیکی مثل تئوری اقتصاد خرد یا استاتیک یا جبر خطی را ارائه کند. می‌توانم تصور کنم که کسی هیچ تحقیقی نکند ولی برای سال‌ها هم‌چنان معلم بسیار خوبی برای درس مبانی تعادل عمومی یا حتی نظریه بازی باشد. البته اگر فرد تحقیق نکند احتمالن درس‌ روش‌های عددی در اقتصاد یا تئوری‌های رشد را بروز درس نخواهد داد. ۲) باید بین بروز بودن، به طور دائمی مساله مهم حل کردن و انتشار مقاله خصوصن در ژورنال‌ها تفاوت گذاشت. حداقل در اقتصاد انتشار مقاله در ژورنال چنان کار وقت‌گیری است و آن‌قدر فرد را دچار وقت‌گذاشتن برای جزییات فنی و گاه غیرلازم می‌کند که فکر نمی‌کنم منفعت حاشیه‌ای زیادی برای دانش عمومی که فرد برای تدریس لازم دارد داشته باشد. احتمالن این درست است که اگر کسی به اصطلاح چوب خشک باشد و خودش را از دنیای تحقیق جدا کند بعد از چند سال معلم چندان جذابی نخواهد بود ولی می‌توانم حالت دیگری را متصور باشم که فرد مقاله‌ای منتشر نمی‌کند ولی در عوض ژورنال‌های رشته خودش را با دقت دنبال می‌کند، در کنفرانس‌های هفنگی موسسه...ادامه مطلب ...
  • بودجه تحقیق در اروپا

    یک تفاوت اروپا و آمریکا از حیث تامین مالی تحقیق به نسبت حقوق شخصی محقق و بودجه عمومی تحقیق مربوط است. این نکته‌ای است که شاید برای محققان ایرانی جالب باشد. سیستم اروپایی به طور متوسط بی‌شباهت به فلسفه نظام‌های کمونیستی نیست: محقق یا استاد پول خیلی زیادی نمی‌گیرد (گیر زندگی هم نیست ولی زندگی لوکسی ندارد) ولی زندگی علمی جذاب و راحتی دارد. در آمریکا بر عکس حقوق شخصی محقق (خصوصن استاد دانش‌گاه) نسبتن بالا است ولی گرفتن بودجه تحقیق انرژی خیلی زیادی می‌طلبد. به عنوان یک مثال از این موضوع، بودجه سفر من به عنوان دانش‌جوی دکترا در اروپا چند برابر بودجه سفر دوستان‌ هیات‌علمی‌‌ام در آمریکا است ولی در عوض حقوق استاد یک دانش‌کده بیزنس آمریکایی ممکن است دو یا سه برابر حقوق استاد من باشد. در اروپا اگر کسی محقق کمی برجسته‌ای باشد تلاش چندانی برای تامین مالی تحقیقاتش نیاز ندارد. ام‌روز یکی از استادان دانش‌گاه ما که عضو هیات علمی یاسا هم هست برنده جایزه ویتگنشتاین اتریش شد که مبلغی معادل یک و نیم میلیون یورو را برای تحقیق به او می‌دهد ولی احتمالن خودش یک سنت از این پول گیرش نمی‌آید. حقوق شخصی‌اش هم ممکن است به نسبت این بودجه تحقیق چندان بزرگ نباشد. قاعدتن این موضوع برای متوسط نظام اروپایی خصوصن در کشورهای ثروت‌مندی مثل اسکاندیناوی و اتریش و آلمان مرتبط است. مدارس جدید اروپایی خصوصن بیزنس اسکول‌های خصوصی جدید روز به روز به سیستم آمریکایی نزدیک‌تر می‌شوند.
  • بودجه دولتی تحقیق و منابع خصوصی

    بخش اعظمی از منابع مالی تحقیق در دنیا از طریق دولت یا بخش عمومی تامین می‌شود. منابع مالی این بخش‌ها هم از مالیات یا سایر منابع بودجه عمومی است و لذا دست آخر به شهروندان تعلق دارد. پس دانش‌مندی که در یک مرکز تحقیقاتی یا دانش‌گاه دولتی یا تامین مالی شده توسط دولت کار می‌کند در واقع با پول مردم کار می‌کند و بابت زمانی که صرف می‌کند حقوق می‌گیرد. سوال این است که نتیجه و منافع کار محقق متعلق به چه کسی است؟ خود شخص او یا دولت (یا عموم شهروندان)؟ به نظر می‌رسد دو گزاره رقیب در این بین وجود دارد: ۱) وقت کار دانش‌مند توسط مردم تامین مالی شده و لذا محصول کارش هم مال مردم است. درست شبیه شرکت ساختمانی که با پول دولت ساختمانی را می‌سازد ولی ساختمان متعلق به خود او نیست یا برنامه‌نویسی که با پول یک شرکت نرم‌افزاری را تهیه می‌کند ولی حق‌امتیاز نرم‌افزار مال خودش نیست. اگر به این گزینه معتقد باشیم باید بپذیریم که هر گونه منفعت شخصی از محل مهارت‌های ناشی از کار تحقیقاتی و نتایج تحقیق باید ممنوع بوده و به دولت تعلق بگیرد. به این ترتیب جایزه‌ای که محقق بابت مقاله‌اش می‌گیرد، محصولاتی که ممکن است بر اساس آن بسازد و غیره مال مردم است. ۲) در عمل نتیجه گزاره یک لزومن برقرار نیست. بسیاری از موسسات عمومی به دانش‌مندان‌شان اجازه می‌دهند تا نتیجه تحقیق را به نام خود ثبت کنند (هر چند ممکن است سهمی دریافت کنند) یا برخی بودجه‌های تحقیق دولتی به محقق این اجازه را می‌دهد تا با استفاده از نتایج تحقیق شرکت شخصی راه اندازی کند. مشاهده این واقعیت ممکن است ما را به سمت این گزاره ببرد که به دلایل انگیزشی منفعت شخصی (ولو از بودجه دولتی) باید جزیی از بسته حق‌الزحمه محقق باشد. در واقع می‌توانیم این گونه فکر کنیم که...ادامه مطلب ...
  • ادب ساده‌لوحانه

    صبح سوار تاکسی شدم. راننده از قضا آقای ایرانی محترمی بود و طول راه را گپ زدیم. وقتی رسیدیم کرایه شده بود ۸٫۵ پوند. لطف کرد و گفت هشت پوند بدهی کافی است. مثلن مودب بودم و لذا قبول نکردم و اصرار کردم همان نه پوند را بردارد. وقتی رفت یک دفعه از رفتار ساده‌لوحانه خودم عصبانی شدم. احتمالن برای آن آقای محترم حس دل‌نشین تخفیف دادن (ولو مختصر) به یک هم‌وطن خیلی جذاب‌تر بود تا آن یک پوند پول سیاه ناقابل. آن حس شاید نصف روزش را می‌ساخت. آن یک پوند پول یک بطری آب هم نیست.
  • چرا گروهی از افراد درآمدشان را بیشینه می‌کنند؟

    تحلیل پست قبلی در مورد انتخاب شغل تا حدی خوش‌بینانه یا شاید درست‌تر بگوییم شکم‌سیرانه بود. بد نیست این طرف فضیه را هم ببینیم و بپرسیم چرا با وجود آن مقدمات ظاهرن منطقی، عده زیادی عملن نوعی رفتار می‌کنند که فقط درآمدشان را بیشینه کنند. فکر کنم یک دلیل اصلی قضیه (در واقع مهم‌ترین دلیل)‌ بدیهی باشد: اگر دست‌مزد نسبی از حدی کم‌تر باشد مطلوبیت نهایی پول هم‌چنان از هر کالای دیگری بالاتر است. بنا براین فرد عملن تمام وقت امکان‌پذیرش را کار می‌کند تا هر چه بیش‌تر و به‌تر نیازهای پایه‌‌ای مثل مسکن و تغذیه و بهداشت و تحصیل فرزندان را رفع کند. به احتمال زیاد هنوز هم بیش از ۸۵ درصد جمعیت جهان در چنین وضعیتی قرار دارند. اضافه کنید که برای اکثریت جمعیت عملن گزینه‌های زیادی برای انتخاب کیفی بین شغل‌ها وجود ندارد و درآمد تنها فاکتور قابل توجه یا قابل انتخاب است. دو فاکتور دیگر هم شایسته توجه است. ۱) فقدان بازار بیمه در ابعاد مختلف (بیمه درمانی،‌ بی‌کاری،‌ از کار افتادگی و …) و ضعف بازار مالی برای تامین پیشاپیش هزینه سرمایه‌گذاری (خرید خانه، تحصیل فرزندان، ازدواج و جهیزیه فرزند و …) باعث می‌شود تا مطلوبیت داشتن دارایی‌های نقد یا نقدشونده یا درآمدزا (مثل منزل) بالا برود و لذا مساله بهینه‌سازی را به سمت انتخاب درآمد بیش‌تر و تهیه اندوخته احتیاطی برای آینده نامطمئن یا جمع‌کردن مقدار اولیه لازم برای یک فعالیت خاص سوق دهد. ۲) اگر در جامعه‌ای دایره انتخاب کالاهای غیرمادی محدود باشد طبعن عامل‌ها متمایل می‌شوند تا بیش‌تر از کالاهای مادی کسب مطلوبیت کنند و لذا درآمدشان را زیاد می‌کنند. وقتی گزینه زیادی برای رفتن به سینما و شنیدن سخن‌رانی و برنامه موسیقی و فعالیت ورزشی و انتخاب کتاب و … نباشد، اصلن عجیب نیست که آدم‌ها سعی کنند از طریق ارتقاء مدل خودرو و موبایل و مارک لباس و رفتن به...ادامه مطلب ...
  • آیا افراد لزومن درآمدشان را بیشینه می‌کنند؟

    پست قبلی نظرات جالبی را به دنبال داشت. برای پاسخ به برخی از آن‌ها شاید به این سوال مرتبط باشد که آیا افراد لزومن درآمدشان را بیشینه می‌کنند؟ تصور فرض بیشینه‌سازی درآمد یک کج‌فهمی شایع از روش تحلیل اقتصاددان‌ها است. من با استفاده از چارچوب استاندارد اقتصادی نشان می‌دهم که چه طور عوامل مختلف باعث می‌شود عامل‌های اقتصادی لزومن درآمدشان را بیشینه نکنند. این به این معنی نیست که هیچ کسی درآمد را بیشینه نمی‌کند و در پست بعدی بحث می‌کنم که چه فاکتورهایی ممکن است گروهی از جمعیت را به سمت این جواب سوق دهد. اول از همه می‌توانیم توافق کنیم که چیزی که افراد بیشینه می‌کنند مطلوبیت یا لذت و چیزهایی از این جنس است که اسمش اهمیت زیادی ندارد. فرض می‌کنیم دو نوع کالای مصرفی وجود دارد:‌ کالاهایی که مطلوبیت ناشی از آن‌ها مستقیمن و صرفا تابع پول است. گوشت با کیفیت به‌تر، خانه بزرگ‌تر، هتل لوکس‌تر، لباس راحت‌‌تر یا شیک‌تر، عطر خوش‌بو‌تر، ماشین امن‌تر و غیره مثال‌هایی برای گروه اول است. گروه دوم شامل کالاها یا خدماتی است که مطلوبیت آن‌‌ها تابع زمان مصرف نیز هست. خواندن کتاب، گذراندن وقت با دوستان، مراسم مذهبی،‌ تمرینات معنوی، کوه‌پیمایی، دیدن فیلم، عکاسی شخصی، شنیدن موسیقی، فعالیت عام‌المنفعه و الخ. نکته این گروه این است که هر چند کیفیت و لذت ناشی از آن‌ها را تا حدی می‌توان با صرف پول بالا برد ولی پول به تنهایی نمی‌تواند لذت را ایجاد کند. اگر میلیاردها تومان هم صرف کنیم احتمالن نمی‌توانیم کاری کنیم که از فیلم کیشلوفسکی یا یک بازی فوتبال در زمانی کم‌تر از ۹۰ دقیقه لذت ببریم. در این‌جا بین کیفیت و زمان یک بده بستان برقرار است. من اگر بیش‌تر کار کنم می‌توانم تلویزیون به‌تری بخرم ولی در عوض زمان کم‌تری برای تماشای فیلم دارم. از آن طرف می‌توان فرض کرد که دو نوع شغل وجود دارد....ادامه مطلب ...
  • سه پاره در باب ثروت

    دوست عزیز عالمی را بعد از مدت‌ها دیدم و بین صحبت‌ها بحث کوتاهی در مورد مقاله پیتر سینگر که ترجمه کردم بودم پیش آمد. به نظرش می‌رسید که رای سینگر فوق طاقت است و غیر از افراد معدودی چون استاد محمدرضا حکیمی کم‌تر کسی در فضای دینی چنین رای رادیکالی در باب حد اخلاقی ثروت داشته است. من در باب دفاع از سینگر نبودم و مقاله را بیش‌تر به خاطر استدلال‌های شهودی قوی‌اش ترجمه کرده بودم. صحبت‌مان بعد ذهنم را متوجه خاطرات شخصی تاریخی کرد که دوست داشتم سه پاره‌اش را این‌جا بنویسم. ارسطو در کتاب چهارم سیاست داستانی را از تالس معروف نقل می‌کند. به تالس می‌گویند که تو فلسفه می‌دانی ولی این کارت فایده عملی ندارد چرا که مال و منال نداری. تالس از روی دانشش در مورد ستاره‌ها می‌فهمد که سال بعد کشت زیتون پربار خواهد بود و لذا پیشاپیش تمام پرس‌های تولید روغن زیتون منطقه را اجاره می‌کند و پول خوبی به جیب می‌زند. من و هم‌کارانم این داستان در مقدمه مقاله جدیدی که در باب رابطه قیمت بنزین-نفت نوشته‌ایم آورده‌ایم. ارسطو البته استفاده متعالی‌‌تری از داستان کرده است. گفته تالس می‌خواسته نشان که فیلسوف اگر بخواهد می‌تواند حتی پول‌دار هم شود ولی اشتیاق و بلندپروازی فیلسوف از جنس دیگر و برای مسایل مهم‌تری است و عمرش را برای این کار تلف نمی‌کند. در زاویه‌ای دیگر ماجرا بی‌شباهت به قصه مرد گل‌خوار مثنوی معنوی نیست. سال‌های دانش‌‌جویی در ایران یک بحث ثابت‌مان این بود که چه طور باید بین تمایل نفس به کسب درآمد هر چه بیش‌تر و صرف عمر برای منظورهای مهم‌تر رابطه و تعادل برقرار کرد. معتقد بودیم که سیاست‌های کلی مثل پول‌دوست نبودن ضمانت اجرایی ندارد و حد بالایی تحمیل نمی‌کند. دوستی از در آمده و فرمول ساده‌ای را پیش‌نهاد کرده بود: برای درآمد ریالی‌تان سقف عددی مشخص بگذارید و خودتان را متعهد...ادامه مطلب ...
  • وقت تنگ است و می‌رود آب فراخ

    حضرات مولانا داستان کوتاه جالبی در مثنوی دارد که فکر کنم توجه به پیام آن برای هر کسی که (خصوصن این روزها) می‌خواهد در فضای مجازی فعالیت کند مفید باشد. می‌گوید کره اسبی با مادرش برای آب خوردن می‌‌آمدند و مراقبانی سر و صدا می‌کردند که زود آب بخورید. کره اسب دائم سر بر می‌داشت و اطراف را نگاه می‌کرد و از آب خوردن غافل می‌شود. مادرش در جواب می‌گوید که تا بوده کار همین بوده. اگر قرار باشد هر دم به آن‌ها گوش بدهی که همیشه از آب خوردن محروم خواهی بود. هین تو کار خویش کن ای ارجمند // زود کایشان ریش خود بر می‌کنند … مر سفیهان را رباید هر هوی // زانک نبودشان گرانی قوی … متاسفانه احتمالن همه‌مان گاه درگیر توجه و پاسخ‌گویی به انواع توهین‌ها و فحاشی‌ها و تهمت‌ها و برچسب‌ها و غیره می‌شویم و فراموش می‌کنیم که آن خداوندان که ره طی کرده‌اند // گوش فا بانگ سگان کی کرده‌اند پ.ن: این پست اشاره به ماجرا یا اتفاق یا شخص خاصی ندارد. داشتم چیزی می‌خواندم که در ذهنم آمد.
  • زنان خانه‌نشین شده به خاطر فقدان برنامه‌ریزی؟

    یکی از پازل‌های اقتصاد ایران این است که چرا نرخ مشارکت زنان در بازار کار از نرخ تحصیلات عالی آنان تبعیت نکرده است. به عبارت دیگر ما یک جهش در نرخ حضور زنان در دانش‌گاه را داریم ولی عین این جهش را در بازار کار مشاهده نمی‌کنیم. آقای دکتر ناصر فکوهی در این رابطه گفته‌اند: “به عبارت دیگر ما زنانی داریم تحصیل‌کرده و ماهر و توانمند ولی جامعه به دلیل عدم برنامه ریزی برای ورود به بازارکار آنها را خانه نشین کرده است .که جامعه شناسان این مسئله را اجتماعی شدن زنان به طور غیر واقعی می دانند”. متن اصلی در تحلیل‌ ایشان رفتار عقلانی و محاسبه هزینه-‌فایده عامل‌ها یعنی زنان، خانواده‌ها و بنگاه‌ها (که احتمالن مهم‌‌ترین محرک رفتاری در سطح کلان است) به کل غایب است. آقای فکوهی در جای دیگری از این متن گفته‌اند که ذهنیت خانواده‌ها که به دختران‌شان برای ازدواج فشار می‌آورند مانع دیگری برای کار زنان است. خب این حدس ایشان را باید با اعداد و ارقام سنجید. اولن سن متوسط ازدواج چه برای زنان شهری و چه روستایی (بین ۲۵ تا ۲۷) در ایران به حدی رسیده است که فرصت کافی برای ورود به بازار کار را به زنان می‌دهد. ثانین به علت رشد مکانیسم‌های جلوگیری از بارداری،‌ فاصله بین ازدواج و اولین بارداری (عمدتن خودخواسته)‌ هم بالا رفته است (که خود تصمیمی درون‌زا است و بر اساس شرایط عامل بهینه می‌شود) و لذا تولد فرزند هم دیگر به اندازه سابق مانع مشارکت زنان در بازار کار نیست. به نظر من یکی از دلایل این (ظاهرن) پازل، تمرکز بالای زنان در رشته‌های دانش‌گاهی است که بازار کار گسترده‌ای ندارند و لذا تحصیلات دانش‌گاهی لزومن شانس موفقیت فرد در بازار کار را به صورت معنی‌داری افزایش نمی‌دهد. به عبارت دیگر بخشی از جهش عددی در تحصیلات دانش‌گاهی زنان ایران از رشته‌های گروه علوم انسانی (مثل...ادامه مطلب ...
  • دروغ به نفع محیط‌زیست؟

    ایده اصلی و بخش عمده این متن مال دوستم کاوه لاجوردی است. من بخش‌های اندکی به آن اضافه کرده‌ام. دی‌شب که بازیِ اروگوئه و غنا را نگاه می‌کردیم (کاوه) پدرم توجه‌ام را به یکی از آگهی‌های زیرنویس جلب کرد: به اطلاع‌مان می‌رسانـْد که ارزشِ لامپِ کم‌مصرف ۴۰برابرِ لامپ‌های معمولی است زیرا عمرِ لامپِ کم‌مصرف ۸برابرِ لامپِ معمولی و مصرفِ برقِ لامپِ معمولی ۵برابرِ لامپِ کم‌مصرف است. (شاید ۸ و ۵ را جا‌به‌جا گفته باشم.) استدلالِ این آگهی البته که بد است چون بدونِ مقایسه‌ی قیمت‌های این لامپ‌ها نمی‌شود نتیجه‌ای گرفت؛ اما اگر فرض کنیم که این دو نوع لامپ قیمت‌شان یکی است باز هم استدلال بد و به لحاظ فنی نامعتبر است. مثلاً فرض کنید قیمتِ هر دو نوع لامپ هزار تومان باشند و کم‌مصرف هشت سال عمر کند و معمولی یک سال، و فرض کنید مصرفِ لامپِ معمولی در سال پنج‌هزار تومان باشد و مصرفِ کم‌مصرف هزار تومان. در این صورت در پایانِ هشت سال، با فرضِ ثابت بودنِ قیمتِ برق، هزینه‌ی کم‌مصرف می‌شود نه‌هزار تومان و هزینه‌ی معمولی می‌شود چهل‌وهشت‌هزار تومان. ارزشِ لامپِ کم‌مصرف کمتر از شش‌برابرِ لامپِ معمولی است. چهل‌برابر نیست. در واقع تفاوت ارزش دو نوع لامپ به شدت تابع تفاوت قیمت اولیه، عمر و قیمت مصرف برق است. هر چه هست این رابطه از جنس حاصل‌ضرب نیست و حاصل جمع دو نوع ارزش مختلف (مصرف کم‌تر و عمر بیش‌تر) است. در نگاهی اندکی فنی‌تر می‌توان ارزش دیگری به نفع لامپ معمولی هم اقامه کرد که در این آگهی نیامده است. به احتمال زیاد قیمت لامپ ‌کم‌مصرف امروز چند برابر لامپ “معمولی” است. با خرید لامپ کم‌مصرف به نوعی خودمان را در یک دوره مصرف طولانی “قفل” می‌کنیم و قابلیتی برای تغییر نداریم. ولی اگر ام‌روز یک لامپ معمولی بخریم ممکن است سال بعد لامپ‌های جدید و متفاوتی بروز کند که خیلی به‌تر از لامپ کم‌مصرف...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها