• اقتصادسنجی در مقالات داخلی

    یک چیزی که به کرات (نزدیک به همیشه) در مقالات اقتصادی نوشته شده در داخل می‌بینم توضیحات طولانی و غیرلازم اقتصادسنجی است. خیلی از مقالات از تعریف مفاهیم ساده و بدیهی اقتصادسنجی که استفاده‌ کرده‌اند (مثل هم‌جمعی) شروع می‌کنند و بعد نتایج انواع و اقسام تست‌های مکانیکی و استاندارد مربوط به غیرهمبسته بودن پس‌ماندها و نرمال بودن آن‌ها و غیره را گزارش می‌کنند. بعضی حتی فراتر از این رفته و اسم نرم‌افزار اقتصادسنجی که استفاده شده را هم ذکر می‌کنند! تا جایی که من از مقالات خوب می‌فهمم کسی نکات بدیهی این جوری که با یک دکمه در نرم‌افزار اقتصادسنجی تولید می‌شود را گزارش نمی‌کند مگر این‌‌که دلیل خیلی خاصی برای آن وجود داشته باشد. فرض خواننده این است که شما به عنوان مدل‌ساز انواع و اقسام دقت‌های لازم را برای اطمینان از برقراری فروض کلاسیک به خرج داده‌اید و این‌ها همه باید در پشت صحنه باشد. چیزی که در عوض در مقالات ایرانی غایب یا کم‌رنگ است و در واقع اصل کار مدل‌ساز است گزارش تست‌های پای‌داری (Robustness Checks) به خواننده است. مساله درون‌زایی را چه طور تخفیف داده‌اید؟ آیا نتایج با به کارگیری متغیرهای ابزاری دیگر هم همان هستند؟ آیا در بازه‌های زمانی مختلف همین نتایج به دست می‌آید؟ آیا شهود اقتصادی نتایج معقول است؟ … این کارها مکانیکی نیست و نیازمند زحمت و خلاقیت نویسنده است و خواننده بیش‌تر می‌خواهد این چیزها را بداند وگرنه خوراندن سری زمانی نقدینگی و تورم به نرم‌افزار و استفاده از روش وقفه‌های توزیع‌شده (روش محبوب ۹۰ درصد مقالات در ایران) برای بررسی رابطه آن‌ها که کار نصف روز است.
  • قناعت از مصرف

    وقتی طرف عرضه بخش غذا دچار شوک‌‌های منفی می‌شود – مثلن به خاطر خشک‌سالی یا سیل یا گرمای هوا یا آفات و غیره – کل تولید غذا در یک منطقه کم می‌شود. اگر اتفاقی برای بخش تقاضا نیفتاده باشد (مثلن اقتصاد وارد رکود ناگهانی نشده باشد) این کم‌بود – در مقایسه با دوره‌های قبلی – باید از یک جایی جبران شود. راه اولش این است که از ذخایری که سوداگران (Speculators) بازار برای این روزها ایجاد می‌کنند – و خیلی هم نقش مثبتی دارند – مصرف کنیم. ولی این ذخایر ممکن است محدود باشد یا اصلن چیزی در انبارها باقی نمانده باشد – خصوصن اگر دوره‌های قبل هم دوره‌های بدی بوده باشند-. در قدم بعدی باید از مصرف واقعی کاسته شود. مثلن تولید سوخت‌های گیاهی کم شود یا تغذیه حیوانات در روستاها رقیق شود. اگر این هم کافی نبود باید از مصرف آدم‌ها کاسته شود تا تعادل عرضه و تقاضا برقرار باشد. راه دیگری نیست. سوال این است که بار کاهش مصرف (که نتیجه مستقیم افزایش قیمت است) بر دوش کدام طبقه خواهد بود؟ فرض کنید فردا ببینیم که به خاطر جهش قیمت گندم قیمت نان باگت از ۲۰۰ تومان شده ۳۰۰ تومان. آیا برای مهمانی فردا باگت کم‌تری می‌خریم؟ احتمالن نه! در سبد مصرف طبقات متوسط سهم گندم و سیب‌زمینی و غیره آن‌قدر بزرگ نیست که حتی ۵۰ درصد افزایش قیمت فشار جدی وارد کند (دقت کنید که سهم باگت از هزینه مهمانی فردا اندک است). ضمن این‌که این طبقه ظرفیت مالی کافی برای تحمل افزایش قیمت را دارد. پس تنها گروهی که باید از مصرف‌شان کم کنند تا کم‌بود تولید جبران شود ضعیف‌ترین طبقات هستند که هم سهم غذاهای پایه (مثل گندم) در سبد غذایی‌شان بزرگ است و هم درآمد محدود دارند. فشار کم‌بود تولید ابتدا به این طبقات وارد شده و اگر کاهش مصرف آن‌ها هم کم‌بود...ادامه مطلب ...
  • عیش غیرمدام

    چند وقت پیش لندن بودم. دوستی پیش‌نهاد کرد که فرد دیگری را ببینم. ریاضی خوانده بود و در بازار مالی از شرط‌‌بندی روی اشتباهات بقیه پول درمی‌آورد. فکر می‌کردم دیدار دل‌پذیری نباشد و خیلی زود این طوری شد. دقیقه پانزدهم بود که فکر کردم دیگر نتوانستم ادامه گفت و گو را تحمل کنم. آقای دکتر- مهندس داشت توضیح می‌داد که کشورهایی مثل چین (حالا چرا چین؟) از “دانش‌مندان”‌ خواسته‌اند تا مسایل‌شان را بررسی کنند و راه‌حل‌ها را پیدا کنند. ظاهرن “دانش‌مندان” مدنظر ایشان بعد از بررسی “همه جانبه” و بر اساس “آخرین متدهای علمی” مساله مشکل اول را قماربازی تشخیص داده‌ بودند و حتمن راه‌حل‌های لازم را پیش‌نهاد کرده بودند … یک وقتی در جمع ایرانی (عمدتن از نسل‌های قبل‌تر) که اکثریت‌شان (شاید همه) در جهان آلمانی زبان تحصیل کرده بودند، شنونده سخن‌رانی بودم . آقایی داشت می‌گفت که چهل سال پیش جایی در “آلمان” (این به نظرم مهم است) در تز دکترایش مشکلات ایران را بررسی کرده و “پروفسور” مربوطه هم ذیل تز ایشان نوشته که اگر به توصیه‌های ایشان عمل شود کشور ایران از یک کشور عقب‌مانده به یک کشور مترقی تبدیل خواهد شد! بعید نیست که آقای “پروفسور” ایشان یکی از “دانش‌مندان” مورد نظر آقای داستان اول باشد. چیزی که سعی کردم به دوست اول توضیح بدهم این بود که مرحوم آگوست کنت بیش از یک قرن است که فوت کرده است و علوم اجتماعی – از جمله اقتصاد – احتمالن مهم‌ترین پیش‌رفتی که در یک قرن کرده‌اند این است که بدانند که کلن تلاش برای درک جامعه چه قدر کار پیچیده‌ و گاه عبثی است و از آن مقام ساده‌لوحانه‌ای که برای خود تصور می‌کردند کمی پایین بیایند و عمده قضیه را به مثابه بازی متوسطی ببینند. نفی نمی‌کنیم که رسانه‌ها و دانش‌گاه و بقیه نهادهایی از این دست چه قدر در ساختن این مقام خداگونه...ادامه مطلب ...
  • عیش غیرمدام

    رفته بودم خانه‌‌مان در ارومیه. گلستان سعدی کنار دست بود. برداشتمش و یک بعد از ظهر خواندمش. هنوز که هنوز است لذت آن معاشرت عصرگاهی با سعدی با من هم‌راه است. یادش که می‌افتم می‌فهمم می‌شود عمر را بی‌ می و معشوق سر نکرد. از این همه عمر که رفته انگار فقط همین نقطه‌های روشنش ارزش زندگی کردن داشته. یک قدم زدن شبان‌گاهی در کنار مزار بایزید در بسطام، یک چای زعفرانی در باغ خیام در نیشابور، یک غروب در حیات شاه‌ نعمت‌الله در ماهان، یک صبح تا عصر در موزه هنرهای مدرن در مونیخ، یک پیاده‌روی از دره‌های پشت شیرپلا به کلک‌چال در طلوع بهاری تهران، یک بعد از ظهر در موزه هنرهای مفهومی در تهران، یک سخن‌رانی سروش در شب قدر دانش‌گاه تهران، اولین ساعات بعد از عقد با مریم که با صدای بهشتی‌اش برایم تمام مدت آواز خواند و راه رفتیم،‌ … حیف که غیرمدام است.
  • درس زندگی

    یک درس مهم از زندگی گرفته‌ام. هر وقت که به نصیحت‌های عقل معاش‌اندیش متوسط خودم – و یا دیگران مجهز به این عقلانیت – گوش نکرده‌ام و در تعیین مسیر زندگی‌ام شوریدگی پیش گرفته‌ام بعدتر خیلی خوش‌حال‌تر بوده‌ام. فکر کنم دیگر به این قاعده روزگار اعتماد دارم. هر وقت که تردید می‌کنم یاد همه آن موقعیت‌های قبل می‌افتم که از دیوانگی پشیمان نشده‌ام و عمده پشیمانی که دارم از مَال‌اندیشی‌ها بوده.
  • احترام به آدم

    در میز بغلی قهوه‌خانه دو تا دختر جوان نشسته‌اند. پیرمرد موآشفته و خمیده‌ای که حداقل از ظاهر لباس و قیافه‌ و رفتارش کمی “غیرمعمول” به نظر می‌رسد و مدت طولانی پشت یکی از میزها نشسته بود راهش را به طرف میز آن‌ها کج می‌کند. خیره می‌شوم که ببینم چه می‌شود. (با تاسف) یک لحظه ذهنیت رایج در ایران بر پیش‌بینی‌ام غلبه می‌کند: دخترها رو ترش خواهند کرد و با نگاه تحقیرآمیزی به سرتاپای پیرمردِ عجیب به نوعی او را دفع خواهند کرد. خوش‌بختانه این اتفاق نمی‌افتد. کارشان را متوقف می‌کنند و به حرف پیرمرد گوش می‌کنند. گویا سوالی می‌پرسد یا شاید نظری می‌دهد و یکی دو دقیقه بعد راهش را می‌‌گیرد و می‌رود. یک نکته‌ای که در زندگی در غرب – با زاویه‌های مختلف در اروپا و آمریکای شمالی – مشاهده کرده‌ام و یاد گرفته‌ام، احترام حداقلی برای همه افراد مستقل از موقعیت اجتماعی و اقتصادی آنان است. نزدیک همین قهوه‌خانه یک ایستگاه بزرگ مترو است که محل تجمع پانک‌ها و الکلی‌ها و معتادان بی‌آزار است. آدم‌هایی که برخی‌شان حتی نمی‌توانند درست روی پای خود بایستند و عملن این طرف و آن طرف ولو هستند. با مریم چندین بار از موقعیت‌هایی صحبت کرده‌ایم که دیده‌ایم پلیس به دلیلی آمده که راه‌روی اصلی مترو را خلوت کند و مهم‌ترین مانع هم همین جماعت بوده‌اند. لحن گفت و گوی پلیس را که به فارسی ترجمه کنیم چیزی می‌شود مثل “خانم‌ها و آقایان، لطفن تشریف‌ ببرید یک جای دیگر الان این‌جا کار داریم”. نمی‌گویم محبت یا ملایمت. ممکن است لحن‌شان خشن، صدای‌شان بلند و جواب‌شان خودپسندانه باشد ولی مهم این است که در زبان آلمانی که “تو” و “شما” مثل فارسی ضمایر جداگانه‌ای هستند به ندرت خطاب “تو” به یک فرد غریبه (ولو خارجی قانون‌شکن) می‌شنوی. یک بار مامور بلیط قطار دو پسر آسیایی را که بدون بلیط سوار شده بودند را گیر...ادامه مطلب ...
  • واردات نهادها

    در اتریش حق تقدم همیشه با عابر پیاده است (طبعن جایی که چراغ وجود ندارد). معنی تحت‌الفظی این قانون – که در اکثریت موارد هم رعایت می‌شود – این است که راننده اگر ببیند که یک نفر دارد از پیاده‌رو آن طرف خیابان (و نه طرف خودش) وارد خط‌کشی عابر می‌شود یا قصد ورود دارد باید بایستد و صبر کند تا عابر رد شود. حتی اگر با لحاظ کردن سرعت معمول ماشین و آدم احتمال این‌که عابر در زمانی که ماشین دارد از خط‌کشی عابر سمت خودش (که الان خالی است) رد می‌شود به این طرف خیابان برسد و ماشین به او بخورد واقعن صفر باشد. این قانون بر اساس یک بده بستان (Trade-off) وضع شده است. یک ماشین که ممکن است چند نفر سرنشین داشته باشد و هزینه محیط‌زیستی و اقتصادی ترمز و توقف کردنش به نسبت قدم‌ کند کردن یا ایستادن یک آدم خیلی بالاتر است باید این کار را بکند تا احتمال تصادف را به صفر مطلق برساند. کشور خلوت و آرامی مثل اتریش می‌تواند این هزینه اضافی را از طرف سواره‌ها تحمل کند ولی روی جان آدم‌ها ذره‌ای ریسک نکند. حجم پیاده‌ها و خانم‌های بچه‌دار و افراد خیلی مسنی که فعالانه در شهر تردد می‌کنند زیاد است و سرعت زندگی و فاصله‌ها و غیره‌ها هم آن‌قدر زیاد نیست که توقف ماشین‌ها مساله بزرگی باشد. فرض کنید یک نفر بخواهد همین طوری و فکر نکرده این قانون را – که به نظر خیلی مترقی می‌رسد – برای شهری مثل تهران پیاده کند. احتمالن نتیجه‌‌‌اش برای قفل کردن ترافیک شهر معلوم است و البته این هم روشن است که همه ساله تعدادی عابر به خاطر نداشتن مقرراتی از این دست تصادف خواهند کرد. در باب این اثر منفی‌اش شکی نیست ولی چاره‌ای هم نیست. در شهر بزرگ و پرترافیکی مثل تهران همان قدر که امنیت عابر مهم است...ادامه مطلب ...
  • سبک‌سر

    نشسته‌ام در اتاق انتظار خانم دکتر برای یک بررسی نسبتن معمولی قبل از یک سفر محتمل طولانی. زود رسیده‌ام، فردا باید یکی از مقاله‌هایم را جایی ارائه کنم و می‌خواهم از وقت استفاده کنم. لپ‌تاپ را در می‌آورم و بی‌خیال و کمی خوش‌حال و طبق معمول پر سر و صدا – به قول مریم به شیوه طبل کوبیدن – شروع می‌کنم به تکمیل پرزنتیشین. چند دقیقه بعد اطرافم را نگاه می‌کنم. غیر از من خانم جوان دیگری هم نشسته. یادم می‌افتد یک سال پیش همین موقع‌ها روی همان صندلی نشسته بودم و منتظر بودم که برای بررسی احتمال وجود یک بیماری جدی که یکی دوماهی زمین‌گیرم کرده بود و اگر جدی بود شاید چیز زیادی از عمرم – حداقل در شکل فعلی‌اش – باقی نمی‌ماند؛ تست شوم. احتمالن آن روزِ تست تنها چیزی که برایم مهم نبود سخن‌رانی روز بعد بود. یک سال گذشت، آن احتمال رد شد و چند هفته بعد من هم کم‌کم حالم خوب شد و دوباره به غفلت زندگی معمول و غیرمرگ‌اندیشانه برگشتم. فکر کردم شاید خانم پیراهن نارنجی هم در موقعیت آن روز من باشد. تایپ‌کردن سبک‌سرانه را کنار گذاشتم. فضا دوباره آرام شد. دقیق‌تر که نگاهش کردم دیدم سرش را پایین انداخته و بین دو دستش گرفته است …
  • خلع سلاح

    بچه که بودم ظلم بزرگی در حق مهندسان و تاریخ و جامعه‌شناسی خوانده‌های فک و فامیل کرده‌ام. آن موقع واقعن خیال می‌کردم اگر کسی مثلن مهندس رایانه است باید بتواند به همه سوالات فنی در مورد آخرین مدل‌های قطعات رایانه یا نرم‌افزارهای مختلف جواب بدهد یا اگر تاریخ خوانده باید برای همه پرسش‌های تاریخی من جواب داشته باشد. حالا روزگار دارد ازم انتقام می‌گیرد. وقتی در کار تحقیق هستی بیش‌تر وقتت صرف خواندن مقاله‌های فنی یا حداکثر موضوعات خبری و روایتی (Anecdotal) مربوط به موضوع کار خودت می‌شود. مقاله‌های جدی اقتصاد و فاینانس هم که قربان‌شان بروم خواندن دقیق و جزیی هر کدام‌شان گاهی تا چند روز وقت می‌برد و همیشه هم یک خروار مقاله و کتاب فنی نخوانده روی میز و صفحه رایانه انبار شده و منتظر است. این طوری می‌شود که آدمی مثل من حداقل فعلن کلن بی‌خیال دنبال کردن اخبار رسمی روز اقتصادی دنیا است. اخبار ایران را هم شاید یکی دو بار در هفته یک جا ببینم. اخبار غیررسمی و شب‌نامه‌ای که جای خود دارد. حالا وقتی در جمع غیرتخصصی خصوصن ایرانی هستی اولن مردم فکر می‌کنند تو باید از همه ابعاد اقتصاد جهانی سر در بیاوری: بحران یونان چه خواهد شد؟ از کجا بدانم؟ شنیده‌ای قیمت طلا نسبت به نفت رفته بالا؟ کی؟ ایرلند هم دارد ورشکست می‌شود؟ خدا نکند. شما به‌تر می‌دانی که ۵۰ درصد مردم آمریکا زیر خط فقر هستند؟ جدی؟ فضای اطراف ما معمولن از داده‌های رسمی تغذیه می‌شود. چند تا بانک داده مشهور مثل بانک جهانی و صندوق پول و بلومبرگ و کریسپ و امثال آن‌ها هست که همه می‌شناسند و کمابیش با رفتار داده‌هایشان حداقل در حوزه خودشان آشنا هستند. به این خاطر اگر در یک سخن‌رانی تخصصی کسی صحبت از داده‌ای کند که من نمی‌شناسم با دقت گوش می‌کنم چون با احتمال بالایی می‌دانم که احتمالن از یک منبع...ادامه مطلب ...
  • احتکار پیاز

    چند وقت پیش که پستی در مورد زمان‌های کم‌بود مواد غذایی نوشته بودم اشاره‌ای هم به نقش مثبت سوداگران (Speculators) کرده بودم که با مخالفت یا تردید برخی دوستان مواجه شده بود. سعی می‌کنم موضوع را کمی بیش‌تر باز کنم. اولن دلیل حضور سوداگران در بازار وجود شوک‌های تصادفی در طرف عرضه (تولید نفت،‌ بارش، دمای هوا و الخ) و تقاضا (شوک بهره‌وری به بخش‌های دیگر و رشد یا کاهش تقاضا در بخش کشاورزی یا انرژی یا تغییرات ناگهانی دمای هوا و الخ) است. اگر رفتار عرضه و تقاضا کاملن مشخص بود دیگر جایی برای حضور سوداگران نبود و حداکثر یک عده نقش ذخیره‌ساز بین دوره‌های با قیمت پایین (تابستان برای نفت خام و گندم) و بالا (زمستان برای سوخت و گندم) را ایفا می‌کند. وقتی هم لغت سوداگرا یا اسپکولتر را به کار می‌برم به طور ضمنی به ریسکی که این بازی‌گران تحمل می‌کنند هم اشاره داریم. سوداگران با تخمین وضعیت دوره بعدی دست به ذخیره‌سازی می‌زنند و چون وضعیت دوره بعد یک متغیر تصادفی است ممکن است تحقق دوره بعد آن به سمت بالا بردن یا ثبات یا حد پایین آوردن باشد. اگر قیمت بالا برود سوداگران سود می‌کنند ولی اگر ثابت بماند یا پایین بیاید مجبورند محصول در انبار را با زیان بفروشند. با ایفای این نقش ذخیره‌کننده سوداگران به هم‌وار شدن قیمت بین دوره‌های مختلف کمک می‌کنند چون در دوره فراوانی و ارزانی، محصول را خریده و قیمت آن‌را بالاتر می‌برند و در دوره کم‌بود محصول را به بازار عرضه کرده و ضمن سود بردن قیمت آن را پایین می‌کشند. این نقش مثبت است و می‌شود نشان داد که رفاه مصرف‌کننده را بیش‌تر می‌کند. سوال این است که آیا این بازی‌گران می‌توانند با دست‌کاری قیمت‌ها و ایجاد موقعیت انحصاری رفاه مصرف‌کننده را کم‌تر بکنند؟ سوال خصوصن در کشور ما جدی است. مثلن چند سال پیش شایعه‌ای...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها