• توان‌مندگزینی در بازار روستایی

    با مفهوم کژگزینی (Adverse-Selection) اکثرن آشنا هستیم. کژگزینی یعنی وقت انتخاب بیمه اختیاری باشد فقط کسانی که احتمال بیش‌تری برای استفاده از بیمه دارند قرارداد بیمه می‌خرند. افراد در معرض بیماری بیش‌تر بیمه درمانی، رانندگان ماجراجو بیش‌تر بیمه ماشین و افراد در معرض بی‌کاری بیمه بیکاری می‌خرند. این موضوع باعث می‌شود تا شرکت‌های بیمه فقط با افراد پرهزینه مواجهه شوند و لذا کل بازار به شکست برسد. به همین دلیل است که مثلن بیمه خصوصی بی‌کاری خیلی در دنیا پیدا نمی‌شود. یک راه حل موضوع هم مداخله دولت برای اجباری کردن برخی بیمه‌ها مثل بیمه درمانی برای همه و جلوگیری از خرید اختیاری است. مدتی است که روی تعامل بحث تلاطم‌های محیط مثل تغییرات بارش و دما و قیمت محصولات، بیمه و تله فقر در مناطق روستایی کار می‌کنم و اخیرن به مفهوم توان‌مندگزینی (Advantageous Selection) – ترجمه از خودم است، شاید دقیق نباشد – علاقه‌ند شده‌ام. ایده اولیه‌اش را گپ زدن با یک دوست ایرانی که متخصص جامعه‌شناسی روستایی است در ذهنم انداخت. توضیح می‌داد که بیش‌تر وام‌ها و حمایت‌های صندوق‌های کشاورزی در ایران نصیب کشاورزانی می‌شود که از حداقل سواد و توان مالی برخوردارند. بعدن دیدم که اخیرن این مفهوم در ادبیات اعتبارات خرد و بیمه‌های خرد هم مطرح شده است و در آن تاثیر قابلیت ذهنی افراد در خرید بیمه مناسب برای محصولات کشاورزی‌شان بررسی می‌شود. خدمات بیمه محصولات نسبتن پیچیده‌ای هستند و فرد برای خرید آن باید قادر به درک حداقلی از مفاهیم مالی و برخی محاسبات ساده باشد. در نتیجه اگر سطح دانش کشاورز از حدی پایین‌تر باشد ممکن است نتواند خدمات بیمه مناسب خود را تشخیص داده یا فواید یک بیمه مشخص را برای خود مشخص کند و لذا از این بازار بیرون بماند یا از آن منفعت نبرد. نکته اصلی توان‌مندگزینی در بازار اعتبارات و بیمه‌های کشاورزی این است که ممکن است منجر...ادامه مطلب ...
  • زمختی

    رفته بودم در قهوه‌فروشی در دنور (مرکز ایالات کلرادو) قهوه‌ای بخرم و کمی کار کنم و منتظرم دوستانم باشم. مرد جوان سیاه‌پوستی آمد و قیمت قهوه‌ها را پرسید و علی‌الظاهر پول (یا شاید پول خرد) کافی نداشت که قهوه بخرد. گفتم رفیق بخر من پولش را می‌دهم. چیزی هم نبود. یک یا دو دلار حداکثر. مدل سیاه‌پوست‌ها که از مرام و این‌ها حال می‌کنند ذوق کرد و شروع کرد از این مدل مشت به مشت کوبیدن‌ها. من راستش بلد نبودم که چند بار باید بکوبم. فکر کردم رسمش یک‌بار است و ظاهرن از نظر او بیش‌تر از یک بار بود و دفعه بعد مشتش یک جوری روی هوا ماند. حالم گرفته شد. یک قهوه ناقابل برایش خریده بودم و شاید بیش از آن توق ذوقش زده بودم. فکر کردم شاید اگر دفعه بعد از خیر این کار بگذرم ضرر کم‌تری به مردم می‌زنم. توی تراموایی در وین نشسته بودم و چیز می‌خواندم. روی صندلی که مخصوص پیرها و معلولین و خانم‌های باردار و بچه‌بغل است نبودم و لذا الزام قانونی برای تحویل صندلی‌ام به افراد دیگر را نداشتم. نگاه کردم دیدم خانم میان‌سال مسلمانی سرپا است. آن قدر پیر نبود که به طور بدیهی جایم را بهش بدهم. آن قدر هم جوان نبود که بدیهی باشد که می‌تواند سرپا بایستد. فکر کردم بلند شوم و بهش بگویم که می‌تواند جای بنشیند. بعد فکر کردم آلمانی‌ام آن‌قدر قوی نیست که اگر جواب پیچیده‌ای داد بفهمم. من می‌توانستم مثلن بهش بگویم ” این صندلی خالی است، میل دارید بنشینید؟” ولی اگر او مثلن می‌گفت “قربانت برم مادر جان من دو دقه دیگه می‌پرم پایین!” یا مثلن می‌گفت “دمت گرم پسرم، توی این همه جمعیت کسی حواسش به من نبود!” من هیچی از جملاتش نمی‌فهمیدم. یعنی نمی‌فهمیدم می‌خواهد جایم بنشیند یا نمی‌خواهد. بعد ممکن بود ماجرای آقای سیاه‌پوست پیش بیاید. قصد نشستن داشته...ادامه مطلب ...
  • اقتصادسنجی در مقالات داخلی

    یک چیزی که به کرات (نزدیک به همیشه) در مقالات اقتصادی نوشته شده در داخل می‌بینم توضیحات طولانی و غیرلازم اقتصادسنجی است. خیلی از مقالات از تعریف مفاهیم ساده و بدیهی اقتصادسنجی که استفاده‌ کرده‌اند (مثل هم‌جمعی) شروع می‌کنند و بعد نتایج انواع و اقسام تست‌های مکانیکی و استاندارد مربوط به غیرهمبسته بودن پس‌ماندها و نرمال بودن آن‌ها و غیره را گزارش می‌کنند. بعضی حتی فراتر از این رفته و اسم نرم‌افزار اقتصادسنجی که استفاده شده را هم ذکر می‌کنند! تا جایی که من از مقالات خوب می‌فهمم کسی نکات بدیهی این جوری که با یک دکمه در نرم‌افزار اقتصادسنجی تولید می‌شود را گزارش نمی‌کند مگر این‌‌که دلیل خیلی خاصی برای آن وجود داشته باشد. فرض خواننده این است که شما به عنوان مدل‌ساز انواع و اقسام دقت‌های لازم را برای اطمینان از برقراری فروض کلاسیک به خرج داده‌اید و این‌ها همه باید در پشت صحنه باشد. چیزی که در عوض در مقالات ایرانی غایب یا کم‌رنگ است و در واقع اصل کار مدل‌ساز است گزارش تست‌های پای‌داری (Robustness Checks) به خواننده است. مساله درون‌زایی را چه طور تخفیف داده‌اید؟ آیا نتایج با به کارگیری متغیرهای ابزاری دیگر هم همان هستند؟ آیا در بازه‌های زمانی مختلف همین نتایج به دست می‌آید؟ آیا شهود اقتصادی نتایج معقول است؟ … این کارها مکانیکی نیست و نیازمند زحمت و خلاقیت نویسنده است و خواننده بیش‌تر می‌خواهد این چیزها را بداند وگرنه خوراندن سری زمانی نقدینگی و تورم به نرم‌افزار و استفاده از روش وقفه‌های توزیع‌شده (روش محبوب ۹۰ درصد مقالات در ایران) برای بررسی رابطه آن‌ها که کار نصف روز است.
  • عیش غیرمدام

    رفته بودم خانه‌‌مان در ارومیه. گلستان سعدی کنار دست بود. برداشتمش و یک بعد از ظهر خواندمش. هنوز که هنوز است لذت آن معاشرت عصرگاهی با سعدی با من هم‌راه است. یادش که می‌افتم می‌فهمم می‌شود عمر را بی‌ می و معشوق سر نکرد. از این همه عمر که رفته انگار فقط همین نقطه‌های روشنش ارزش زندگی کردن داشته. یک قدم زدن شبان‌گاهی در کنار مزار بایزید در بسطام، یک چای زعفرانی در باغ خیام در نیشابور، یک غروب در حیات شاه‌ نعمت‌الله در ماهان، یک صبح تا عصر در موزه هنرهای مدرن در مونیخ، یک پیاده‌روی از دره‌های پشت شیرپلا به کلک‌چال در طلوع بهاری تهران، یک بعد از ظهر در موزه هنرهای مفهومی در تهران، یک سخن‌رانی سروش در شب قدر دانش‌گاه تهران، اولین ساعات بعد از عقد با مریم که با صدای بهشتی‌اش برایم تمام مدت آواز خواند و راه رفتیم،‌ … حیف که غیرمدام است.
  • قناعت از مصرف

    وقتی طرف عرضه بخش غذا دچار شوک‌‌های منفی می‌شود – مثلن به خاطر خشک‌سالی یا سیل یا گرمای هوا یا آفات و غیره – کل تولید غذا در یک منطقه کم می‌شود. اگر اتفاقی برای بخش تقاضا نیفتاده باشد (مثلن اقتصاد وارد رکود ناگهانی نشده باشد) این کم‌بود – در مقایسه با دوره‌های قبلی – باید از یک جایی جبران شود. راه اولش این است که از ذخایری که سوداگران (Speculators) بازار برای این روزها ایجاد می‌کنند – و خیلی هم نقش مثبتی دارند – مصرف کنیم. ولی این ذخایر ممکن است محدود باشد یا اصلن چیزی در انبارها باقی نمانده باشد – خصوصن اگر دوره‌های قبل هم دوره‌های بدی بوده باشند-. در قدم بعدی باید از مصرف واقعی کاسته شود. مثلن تولید سوخت‌های گیاهی کم شود یا تغذیه حیوانات در روستاها رقیق شود. اگر این هم کافی نبود باید از مصرف آدم‌ها کاسته شود تا تعادل عرضه و تقاضا برقرار باشد. راه دیگری نیست.
  • درس زندگی

    یک درس مهم از زندگی گرفته‌ام. هر وقت که به نصیحت‌های عقل معاش‌اندیش متوسط خودم – و یا دیگران مجهز به این عقلانیت – گوش نکرده‌ام و در تعیین مسیر زندگی‌ام شوریدگی پیش گرفته‌ام بعدتر خیلی خوش‌حال‌تر بوده‌ام. فکر کنم دیگر به این قاعده روزگار اعتماد دارم. هر وقت که تردید می‌کنم یاد همه آن موقعیت‌های قبل می‌افتم که از دیوانگی پشیمان نشده‌ام و عمده پشیمانی که دارم از مَال‌اندیشی‌ها بوده.
  • غوره و مویز جناب محقق

    دوست خوب و نازنینی داشتیم به اسم مالک. یک روز تنهایی رفت توچال و افتاد و غریبانه مرد و دو روز هم طول کشید جنازه‌اش را پیدا کنند. در مراسمش یکی از بچه‌ها از ویژگی‌هایش گفت. خلاصه حرفش این بود که مالک اتفاقات دنیا را به هیچ نمی‌گرفت. نه از خبر خوب ذوق خاصی می‌کرد و نه از خبر بد افسرده می‌شد. حال و روزش ثابت بود و آرام زندگی‌اش را می‌کرد. من به آدم این طوری غبطه می‌خورم. به آرامش پدر روحانی‌اش هم که در مراسش حرف زد هم غبطه خوردیم. از مالک دو تا چیز به طور برجسته‌ای برای من یادگاری مانده بود: یک جاشمعی که هدیه تولد بود و این درس بزرگ. حرف آن دوستم را فراموش نکرده‌ام و این روزها بدجور ارزشش را حس می‌کنم. کلن کسی که به طور حرفه‌ای در کار تحقیق است باید روی قدرت بی‌خیالی و سرد و گرم نکردن با غوره و مویز خیلی زیاد کار کند و گرنه زندگی‌اش به باد می‌رود. خیلی خلاصه، کار محققی که می‌خواهد بلندپرواز باشد این است: سالی برای ۳۰-۴۰-۵۰-۱۰۰ جا درخواست‌هایی بفرستد: درخواست شغل،‌ درخواست بودجه، درخواست ویزیت،‌ درخواست ملاقات، مقاله برای ژورنال، مقاله برای کنفرانس و الخ. آماری که نگاه کنیم جا در دنیا تنگ است. هر کدام از این موردها باید به ۹۰ درصد تقاضاهای‌شان جواب منفی بدهند. البته دست آخر سر ارض خدا وسیع است و هیچ کلاس بی‌کلاه نمی‌ماند. فرض کنیم ۱۰۰ تا موضوع است و ۱۰۰ آدم. عرف قضیه این طوری شده که همه ۱۰۰ نفر برای همه ۱۰۰ تا موضوع درخواست می‌دهند. دست آخر به هر کس یک موضوع می‌رسد (که برای همان هم وقت کم دارد) ولی هر کس باید اول ۴۹ تا “نه” بشود تا نوبتش بشود (۵۰ تا نه را هم بعدن می‌شنود). اگر قرار باشد زندگی‌ات این باشد که هر روز صبح بیدار شوی...ادامه مطلب ...
  • test

    test
  • نسل با اراده

    مسعود علیمحمدی برای من نماینده‌ای از نسلی بود که سال‌های الگوو الهام‌بخش من در زندگی بودند. در دوره تابستانی مرکز المپیاد به ما مکانیک درس می‌داد. سه ماه تمام هر روز در میان می‌رفتیم سر کلاسش. تازه دکترایش را تمام کرده بود و عضو هیات علمی دانش‌گاه تهران شده بود و همیشه عجله داشت. حالا چرا نسل‌شان الگو بود؟ علیمحمدی و آقامحمدی و احمد شیرزاد (سه استاد فیزیک المپیاد) جزو اولین دانش‌جویان دکترایی بودند که علی‌رغم فرصت خارج رفتن، تصمیم گرفته بودند در ایران بمانند و دوره دکترای فیزیک در ایران را فعال کنند. بارها این تصمیم‌شان و نتایج آن‌‌را برای‌مان تشریح کرده‌ بودند. به نظرم ثمرات و پاداشش را هم دیدند و دیدیم و لذت بردند. این نسل بیش از آن‌که به راحتی شخصی فکر کنند به طور جدی به این فکر می‌کردند که در طول زندگی‌شان چه کار باید بکنند تا به قول صمد بهرنگی بعد از مرگ‌شان برای این سوال که “زندگی و مرگ من چه اثری روی زندگی بقیه گذاشته است” پاسخی داشته باشند. در قیاس با آدم‌هایی مثل من، این ادم‌ها خیلی باایمان‌تر و متمرکزتر و سختی‌تحمل‌کن‌تر هستند. الگوهایی که این روزها کم‌تر دور و برم می‌بینم. روحش شاد.
  • تعادل‌ ناکارا در صنعت جذابیت جنصی

    رقابت برتراند (Bertrand) مفهومی شناخته شده در نظریه بازی و اقتصاد صنعتی است. به طور خلاصه این رقابت زمانی رخ می‌دهد که بازی‌گری که در یک متغیر برتر از آن یکی باشد کل بازار را از آن خودش می‌کند. مثلن دو فروشنده کالاهای هم‌سان را در نظر بگیرید. هر کس قیمت اندک کم‌تری بدهد (صرف‌نظر از موضوعات مثل صف و معطلی) کل فروش را از آن خودش می‌کند. این وضعیت باعث می‌شود تا طرفین بر سر کاهش قیمت آن قدر به جان هم بیفتند و این جنگ را تا جایی ادامه دهند که دیگر کسی امکان کاهش قیمت را نداشته باشد. اگر اندازه بازار ثابت باشد فروشندگان از این جنگ قیمت هیچ طرفی نمی بندند ولی مصرف‌کنندگان حسابی مشعوف می‌شوند. ماجرای افزایش جذابیت بصری زنان در عصر مدرن هم ساختاری کمابیش شبیه این دارد. جزیره‌ای را در نظر بگیرید که دو زن و دو مرد در آن هستند. دو مرد در همه ابعاد مثل هم هستند جز این‌که یکی از مردان از آن یکی قوی‌تر است و لذا برای زنان جذاب‌تر. ساختار ازدواج در جزیره هم تک‌هم‌سری است. رقابت بین دو زن برای جلب توجه مرد شروع می‌شود و هر زنی می‌داند که اگر آراسته‌تر و زیباتر ظاهر شود شانسش برای ازدواج با مرد بیش‌تر می‌شود. طبیعی است که زن دیگر هم بی‌کار نمی‌نشیند و وارد این مسابقه می‌شود. دست آخر هر دو زن به شدت آراسته هستند و ممکن است بابت این آراسته بودن زحمت خیلی زیادی را هم متحمل شوند (کمرهای به غایت باریک و لباس‌های شب شکنجه‌آور و تنگ زنان اروپایی در قرن نوزدهم را به یاد بیاورید). آراستگی زنان باعث می‌شود تا مردان جزیره لذت بصری بیش‌تری به دست آورند و نشاط بیش‌تری در جزیره حاکم شود ولی چیزی در شانس ازدواج دو زن عوض نخواهد شد. مرد جذاب‌تر نهایتن زن مورد نظر را بر اساس...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها