• چیزی که من بهش مبتلا شده‌ام را احتمالن بهش می‌گویند “افسردگی” که معادل فارسی‌اش می‌شود “دپرسیون” . کتابی که مدت‌ها بود منتظر بودم تا بیایم از کتاب‌خانه این‌جا بگیرم توی کیفم هست ولی حال ندارم تمامش کنم. دوستانم آن لاین هستند و پیام می‌دهند و حال ندارم جواب بدهم. فیلم هست و حال ندارم نگاه کنم. پایین خانه‌ام سالن ورزش مجانی است و حال ندارم بروم بدوم. حال ندارم وبلاگ و مقاله بنویسم. حال ندارم پروژه‌های نیمه کاره را تمام کنم. حال ندارم سمینارهای آن‌لاینی را که باید هماهنگ کنم ردیف کنم. حال ندارم ایمیل‌هایم را جواب بدهم. حال ندارم … اوایلش فکر می‌کردم زودگذر است و تمام می‌شود. به خیال خودم همان هفته اول گرد و خاک لباس‌هایم را تکاندم و سعی کردم زندگی جدیدی تعریف کنم. بعد که زمان گذشت دیدم ماجرا عمیق‌تر از آن چیزی بود که فکر می‌کردم. این وابستگی روحی آن‌قدر بود که تازه تازه اثراتش ظاهر می‌شود. برای من افسردگی تنها ناشی از اتفاقاتی که برای مردم آن‌جا افتاده و امیدهای میلیون نفری که به باد رفته نیست. کنارش افسردگی مربوط به از دست روحیه برای آینده حرفه‌ای هم است. همیشه می‌گفتم که اگر روزی نتوانم به صورت حرفه‌ای به ایران برگردم خسرالدنیا و الآخرت شده‌ام. حالا دقیقن همین طور شده. اگر به خودم بود و اگر می‌دانستم که قرار است مدت طولانی این‌جا زندگی کنم دیوانه نبودم اقتصاد بخوانم. چیزی می‌خواندم که خودم ازش لذت ببرم: چه می‌دانم شاید جامعه‌شناسی دین، تاریخ خاورمیانه، مطالعات ادیان، مطالعات شهری و الخ و می‌رفتم گوشه‌ای کاری می‌کردم که از محتوایش لذت ببرم. همه انگیزه اقتصاد خواندنم به این بود که آدم برود آن‌جا و بتواند منشاء تاثیر مثبتی بشود. این حوزه کار همه‌ مفید بودنش دست آخر به دولت وصل است و اگر قرار باشد دولتی که سرکار است این باشد فاتحه امثال ما خوانده است....ادامه مطلب ...
  • محمدرضا

    رضا نمونه عالی از علوم انسانی‌دانی است که حکومت را نگران می‌کند. فروتن، دقیق، باهوش، ساده‌‌زیست، اهل مراقبت از نفس و مستقل است. بورس حکومتی را برای تحصیلش استفاده نکرده و لذا وابستگی ندارد. درس جامعه‌شناسی‌اش را دقیق و تحلیلی خوانده و با اسم‌ها و اصطلاح‌‌های پست مدرن لاس کافه‌ای نزده است. بر همه این‌ها بیفزایید که درک عینی از مسایل داخل ایران دارد. در بطن عمل سیاسی بوده، با لایه‌های قدرت و نخبه‌گان سیاسی و فرهنگی دم‌خور بوده و روان‌شناسی نظام‌های سنتی را خوب می‌شناسد. این‌ ویژگی‌ها را که جمع کنید از دلش روشن‌فکر درس‌خوانده‌ دقیقی بیرون می‌آید که نوشته‌هایش مرتبط (Relevant) ، منصفانه و مفید و راه‌گشا است و چه کم داریم از دست روشن‌فکران. بی‌تردید این چند ماه زندان هر چند برای خودش و فاطمه و خانواده و دوستانش بسیار سخت بوده ولی در عوض دو حسن مهم داشته است. اول این‌که مطمئنم رضا از گفت و گو با بازجویش بسیار آموخته و الان خیلی خوب ذهنیت و شگردهای طرف مقابل را می‌شناسد و می‌تواند ده‌ها صفحه تحلیل خواندنی از این آموخته‌ها بنویسد. دوم این‌که این دوست نازنین را که شاید برای عده‌ای شناخته‌شده بود برای میلیون‌ها ایرانی شناساند. الگوی زندگی برای نوجوانان همین‌طوری ساخته می‌شود. مگر بقیه که الگو شدند چه کار کرده بودند؟. به امید آزادی بقیه دربندان.
  • نیاز به کمک

    من دنبال یک اتاق در برکلی برای ماه اکتبر و شاید نوامبر می‌گردم. اگر کسی احیانن جایی سراغ داشت ممنون می‌شوم خبری بدهید. می‌دانم خانه پیدا کردن در آن منطقه در این مدت کوتاه کار شاقی است و باید به همه راه‌های ممکن متوسل شوم. قیمتش چندان مهم نیست ولی ترجیحن موش نداشته نباشد 🙂 پ.ن: درخواستم را روی یکی از سایت‌ها پست کردم. یک ساعت بعد پیش‌نهادی آمد. آدرس را برای یکی از دوستانی که پست را خوانده بود و لطف کرده و پیام داده بود فرستادم. معلوم شد که در همان خانه زندگی کرده است! و خیلی راضی بود. من هم نهایی‌اش کردم. کاش آدم همیشه این قدر خوش‌شناس باشد.
  • در روان‌شناسی آزادگی

    اگر مرحوم طالقانی زنده می‌ماند آیا سرنوشتی بدتر از آقای منتظری در انتظار او نبود؟ چرا میرحسین و کروبی الان این قدر محکم ایستاده‌اند؟ چرا خواهر و هم‌سران شهید باکری‌ها این نامه‌ها را می‌نویسند و این مصاحبه‌ها را می‌کنند؟ چرا پسران شهید بهشتی وسط ماجرا هستند؟ چرا خانواده شهید قدوسی× مراسم ترحیمش را لغو می‌کنند؟ چرا سید حسن شجاعانه به احمدی‌نژاد و حامیانش بی‌اعتنایی می‌کند؟ چرا بیت آیت‌الله خمینی این قدر به اصلاح‌طلبان نزدیک است؟ چرا پدر شهید جهان‌آرا این قدر برای موسوی مایه گذاشت؟ … می‌دانیم دهه شصت دهه ایده‌آلی نبوده و همه آن مشکلات را داشته است. دامان خیلی‌ها هم از آن مشکلات و تنگ‌نظری‌ها (البته تا حدی غیرقابل اجتناب) پاک نیست. ولی سوال این است که چه فرقی بین تندروهای آن دهه‌ با سرکوب‌گران الان است؟ آیا سعید حجاریان دهه شصت با صادق محصولی این روزها تفاوتی دارد/ندارد؟ چرا بسیاری از انقلابی‌های آن موقع الان شجاعانه پای مطالبات آزادی‌خواهانه ایستاده‌اند و هزینه می‌دهند؟ آیا این تفاوت بین آدم‌های آن دهه و این روزها فقط یک تصادف است یا می‌توان ریشه‌هایی از تفاوت‌های شخصیتی و فکری را از دل تاریخ بیرون کشید و حتی این تفاوت‌های ظریف و غیربدیهی را در آن روزها هم ردیابی کرد؟ من سال‌ها است که به دنبال جواب این سوالم و شواهد و فرضیه‌هایم را از خلال گفت و گوها و خوانده‌هایم در ذهنم انباشته‌ام. هنوز نمی‌توانم چیزی بنویسم چون تئوری منسجمی ندارم ولی حداقل می‌دانم یک سوال خیلی مهم وجود دارد که کم‌تر کسی به آن می‌پردازد: “چه عامل‌هایی توضیح می‌دهد آیا که یک فرد یا جریان تندرو می‌تواند ده یا بیست سال بعد آزادی‌خواه و/یا برابرطلبی جدی و صادق ‌شود؟” پاسخ این سوال هم باعث می‌شود تاریخ گذشته را یک‌سویه و غیرمنصفانه نخوانیم (من هم گاهی دچار همین مشکل می‌شوم) و هم برای از این به بعد درک درست‌تری از ساخت...ادامه مطلب ...
  • کتاب‌خانه دوستان

    یکی از مهم‌ترین موضوعاتی که من در خارج از ایران از دست داده‌ام سرک کشیدن و ناخنک زدن به کتاب‌خانه‌های دوستان در مهمانی‌ها است. یکی از لذت‌های اساسی این است که منزل دوست کتاب‌خوانی دعوت شوی که کار و علاقه‌اش تا حدی با تو متفاوت است و اول مهمانی اول کل کتاب‌خانه را مرور کنی، وسطش یکی دو کتاب را ورق بزنی و بخوانی و آخرش شب هم یک چند تایی را امانت ببری و گاهی هم یادت برود که پس بدهی 🙂 خارج از ایران این امکان کم‌تر است. هم اصولن کم‌تر منزل کسی می‌روی (آستین استثایی از آن طرف است. از روزی که رسیده‌ام هنوز هیچ شبی در خانه غذا نخورده‌ام)، هم به خاطر گران بودن کتاب خارجی، آدم‌ها آن مدلی که ما در ایران کیسه کیسه از جلو انقلاب و کریم‌خان کتاب می‌خریدیم نمی‌خرند و لذا کتاب‌خانه‌های زندگی‌های دانش‌جویی به بزرگی ایران نیست. نهایتن این‌که تفاوت کتاب‌های تو و بقیه خیلی زیاد نیست چون بلاخره همه سعی می‌کنند گزیده‌ای از کتاب‌های خوب را با خودشان بیاورند و لذا این گزینش‌ها اشتراک خیلی زیادی دارند. دی‌شب منزل دوست تاریخ‌دانی که متخصص تاریخ ترکیه است بودم. کتاب‌خانه‌ انگلیسی/فارسی/ترکی‌اش به قول معروف به کتاب‌خانه امثال ما عمود (Orthogonal)بود و لذا اکثر کتاب‌ها برایم جدید بود. چند تایی که ورق زدم یاد این لذت از دست رفته افتادم که بعد مدت‌ها دوباره تکرار شده بود. ما ها معمولن سعی می‌کنیم این فرصت از دست رفته را با سرک کشیدن به کتاب‌فروشی‌های بزرگ و مرور کتاب‌ها جبران کنیم ولی باز هم جای آن‌ چیزی را که از شبکه اجتماعی‌مان در ایران و در باب موضوعات مورد علاقه‌مان می‌گرفتیم نمی‌گیرد.
  • پرسش‌هایی در باب تقلب

    اولن ممنون از نظرات جالبی که در مخالفت و موافقت با فرضیه تقلب القاء شده ارائه شد. دوست داشتم نظرات را دسته‌بندی می‌کردم ولی حجم نظرات این قدر زیاد شد و وقت من هم محدود که نتوانستم این کار را بکنم. فقط این را بگویم که تعدادی از نظرات مخالفی که در رد این فرضیه ارائه شده بودند برای من هم قابل قبول بودند و در واقع فرضیه ارائه شده را تضعیف می‌کردند. یک گروه نظر موافق هم برایم جالب بود و آن این‌که اگر تقلب هم بود چه اصراری بود که این قدر تابلو و واضح باشد. شاید این سوال دقیق‌تری از فرضیه من باشد. حالا که بحث باز شده‌ است اجازه بدهید یک بار برای همیشه این بحث را هم بکنیم که بعد از این مدت شواهد تقلب جدی که داریم چه قدر قوی است. می‌دانم که برای خیلی‌ها این بحث جذاب نیست ولی واقعن معتقدم اگر قرار باشد در آینده درست حرکت کنیم باید به این نوع سوال‌ها پاسخ دقیق بدهیم و این فضای فعلی را که هر کس را – از خودی‌ها – که تردیدی در ماجرا وارد می‌کند را سرکوب می‌کند کمی تغییر دهیم. جمع‌بندی من این است: در سطح کلان حس عمومی‌ام از آرای احمدی‌نژاد و تا حدی کروبی می‌گوید که دست‌کاری‌هایی وجود داشته است. برای من کار سختی است که باور کنم احمدی‌نژاد ۲۵ میلیون رای آورده باشد. ولی در سطح خرد من هنوز به جمع‌بندی قطعی نرسیده‌ام. دلایلم هم این‌جا است: سوال کلیدی این است: مکانیسم تقلب چه بوده است؟ ۱) جواب روزهای اول این بود که نتایج صندوق‌ها یک چیز بوده و عدد اعلام شده یک چیز دیگر. با کمال تاسف پاسخ اولیه بسیاری از دوستان هنوز هم این استدلال است. این استدلال دیگر درست نیست چون به هر حال ریز نتایج صندوق‌ها اعلام شده است و ظاهرن عدد مجموع تا...ادامه مطلب ...
  • روح تهران

    تبارنگاری تهران معاصر: کاویدن ناخودآگاه‌های‌های منجر به نوستالژی‌‌های شهری، جست و جوی روح شهر در گذر جریان‌های تاریخی، اتفاقات و حافظه مکان‌ها، ساختار جغرافیایی، اسم‌هایی که به جغرافیای محلی پیوند خورده‌اند، زبان، معماری ساختمان‌ها، خیزش و سرکوب و پیروزی، مرز شهر و طبیعت، مقاومت‌های پنهان، موسیقی منتشر در فضا، تجربه‌های مدرنیسم، انقلابی‌گری، بنیادگرایی، تکنوکراتیسم، شهر بی‌ستاره، … چه قدر این شهر مثل همه شهرهای از این جنس موضوع برای نوشتن دارد ولی حیف که بر خلاف شهرهای دیگر نویسنده زیاد ندارد. هر بار که داستانی را می‌خوانم که ماجراهایش در بطن تهران واقعی اتفاق می‌افتد سخت هیجان‌زده می‌شوم. افسوس که این داستان‌ها زیاد نیستند.
  • معرفی چند پایگاه تفکر

    برای من کار در یک تینک‌تنک خوب و مستقل جذاب‌ترین کار دنیا است. چرا که هم لذت کار تحقیقاتی آکادمیک را دارد و هم به دنیای واقع نزدیک‌تر است و با مسایل واقعی سر و کله می‌زند. از آن‌طرف مشکل برخی تینک‌تنک‌ها (خصوصن در آمریکا) این است که به یک جناح سیاسی وابسته هستند و لذا باید نظرات آن‌ها را پشتیبانی کنند. در ایران هم از نزدیک ده سال پیش چند موسسه که شکل پایگاه تفکر داشتند راه افتادند که من نمی‌دانم الان چه وضعیتی دارند. باید از وحید پرسید که خود به تنهایی یک تینک‌تنک است. امیدوارم بعدن فرصتی بشود و راجع به دلایل موفقیت یا محدودیت‌های پایگاه‌های تفکر ایرانی صحبت کنیم. علی‌الحساب چند تا از تینک‌‌تنک‌های خارجی که می‌شناسم و گاهی کارهای‌شان را دنبال می‌کنم را معرفی می‌کنم. امیدوارم بقیه هم اگر موسسات جالبی می‌شناسند بگویند که فهرست کامل‌تر شود. البته محض رضای خدا موسساتی از جنس AEI معرفی نکنید. ۱) Resources for the Future: یکی از معروف‌ترین موسسات محیط‌زیستی در دنیا. واقع در واشنگتن ۲) World Resource Institute: باز هم محیط‌زیستی ولی جنبه‌های سرمایه‌گذاری در مسایل محیط‌زیستی در آن پررنگ‌تر است ۳) BRUEGEL: یکی از معروف‌ترین موسسات اروپایی. مستقر در بروکسل و عمدتن متمرکز بر مسایل اروپایی ۴) Baker Institute:کارهای‌شان در مورد سیاست منطقه‌ای انرژی خصوصن در رابطه با روسیه جالب است این‌جا می‌توانید فهرستی از پای‌گاه‌های تفکر اروپایی را پیدا کنید. من شخصن دو مانع اصلی برای کار در خیلی از این نوع موسسات دارم: اول این‌که یک زبان دوم اروپایی جهان‌گستر (مثلن فرانسه یا اسپانیایی) یا یک زبان جذاب برای این موسسات (مثلن چینی) نمی‌دانم و دوم این‌که در دانش‌گاه‌هایی درس نخوانده‌ام که با این موسسات متصل باشند و برای آن‌ها شناخته شده باشند. اگر می‌خواهید خارج از ایران در این فضا کار کنید به این دو موضوع به طور جدی فکر کنید.
  • مهمانی دوستانه

    بعضی از کامنت‌های پست قبل پاک شدند. این سیاستی بود که مدتی بود دوست داشتم عملی کنم و از ام‌روز اجرا خواهد شد. از این به بعد هم هر کامنتی که به جای نقد منطق نوشته مساله را شخصی کند بدون این که حتی دقیق خوانده شود پاک خواهد شد. دلیلش هم خیلی ساده است. نمی‌خواهم به خاطر پیش‌بینی ناراحتی اعصاب ناشی از برخی نظرات بی‌انصافانه یا مغرضانه یا نادانه دچار خودسانسوری شوم. این‌جا شبیه یک مهمانی بزرگ در منزل خصوصی است. ما با جمعی از این دوستان نشسته‌ایم و خاطره می‌گوییم و درد دل می‌کنیم و گاهی جوک می‌گوییم و خیلی وقت‌ها هم بحث‌های جدی می‌کنیم و هم‌دیگر را نقد می‌کنیم و خلاصه محفل‌مان را داریم. حالا عده‌ای غریبه بدون دعوت می‌آیند و مثلن وسط یک خنده دوستانه می‌گویند این جوک‌تان چه قدر بی‌مزه بود. خیلی ساده ازشان خواهش می‌کنیم دیگر تشریف نیاورند تا مزاحم جمع ما نشوند. ضمن احترام به همه، لطفن هر کس که از این بعد کامنتش پاک شد این طور تعبیر کند که عذرش خواسته شده است (برای جلوگیری از سوء تفاهم اول مطمئن شوید کامنت‌‌تان در سیستم منتشر شد). این طوری جمع دوستانه ما تمرکز و صمیمتش را حفظ می‌کند. طبعن آدم در جمع دوستان هم‌دل بحث جدی می‌کند و کارش به دعوا هم می‌کشد و کلی هم از این دعوا لذت می‌برد ولی دعوا با رفیقت کجا و شنیدن تهمت‌ها یا تخیلات غریبه‌ها کجا. طرف در روزهای اول بعد از انتخابات که حال‌مان تا حد مرگ بود برداشته نظر داده که بنده دنبال پست و مقام از احمدی‌نژاد هستم!! در این ایام به اندازه کافی موضوع برای دپرس شدن داریم که نخواهیم دردسر جدید اضافه کنیم. قبلن هم به همین دلایل خواهش کردم مطالب من را به بالاترین نفرستید. من خیلی صادقانه ترجیح می‌دهم تعداد خواننده‌ام نصف باشد ولی عمده مخاطبم دوستانم باشند....ادامه مطلب ...
  • بی‌وطن

    یک ساعت دیگر راه می‌افتم بروم ینگه دنیا برای ۵ ماه. ویزایم تک بار ورود است. مریم نمی‌تواند با من بیاید چون ممکن است ویزا ندهند. مریم چهار روز دیگر می‌رود ایرلند برای ده ماه. ویزایش تک‌بار ورود است. موقع گرفتن ویزا بهش تذکر دادند که می‌دانی که نمی‌توانی هم‌سرت را حتی برای دیدار دعوت کنی. من مجبور شدم ۵ روز مانده به پرواز بلیطم را از مسیر لندن پس بدهم و کلی ضرر کنم. چون فهمیدم افسر مهاجرت ممکن است خوشش نیاید که به من اجازه دهد تا از این ترمینال به آن ترمینال بروم تا هواپیمایم را سوار شوم. پارسال که آمریکا بودم از دانش‌گاه برکلی پیش‌نهاد ویزیت گرفتم. نتوانستم عملی‌اش کنم چون ویزای اتریشم در حال انقضاء بود و اگر می‌ماندم نمی‌توانستم برگردم این‌جا. همه این‌ مشکلات کوچک به کنار معلوم نیست کی بشود برای ایران ویزا گرفت. آن‌هم در به‌ترین حالتش ویزای توریستی!

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها