• Price Discrimination

    دو ماه است که دستم نمی‌رود مطلب اقتصادی بنویسم. تا سعی می‌کنم چیزی بنویسم فکر می‌کنم در میانه خبرهای مربوط به شهدا و افراد دربند و سرکوب‌ها چه جای گفتن این حرف‌ها است. ولی بعد فکر می‌کنم که بلاخره تا ابد نمی‌توانیم خودمان را سرگرم بازی طرف مقابل کنیم. برای فردای سبز کارهای دیگری هم داریم. پس اجازه دهید کمی هم به مطالب معمول برگردم، با همه آن ملاحظاتی که قبلن گفته‌ام. به طور خلاصه بگویم که یک جواب ممکن برای سوال تفاوت قیمت فرودگاه تفاوت مربوط به تمایل به پرداخت (Willingness to Pay) در شهرهای مختلف است. فروشنده می‌داند که تمایل خرید کسی که لندن است با کسی که ساکن وین است تفاوت دارد. اگر همه بلیط را به قیمت لندن بدهد مشتری وین را از دست می‌دهد. اگر همه را به قیمت وین بدهد سود اضافی که از لندنی‌ها می‌توانست ببرد را از دست می‌دهد. بنا بر این تبعیض قیمت اعمال می‌کند و حاشیه سود بیش‌تری از کل بازار (در قیاس با قیمت‌گذاری تکی) به دست می‌آورد. شاهد این دلیل (و در واقع تا حدی رد دلایل دیگر) هم این که من که بلیط وین-لندن-نیویورک دارم و ۱۵۰ یورو کم‌تر از کسی که وسط راه از لندن سوار “همان طیاره” می‌شود پرداخته‌ام حق “ندارم” در زمان تعویض طیاره در مسیر برگشت در لندن بارم را بگیرم و بروم دنبال کارم مگر این‌که جریمه سنگینی بدهم. در مسیر رفت هم اگر از وین پرواز نکرده باشم کل بلیط‌های بعدی را هم از دست می‌دهم. دقت کنید. طرف می‌گوید اگر بلیط تهران-تبریز داری و زنجان برای ناهار-نماز نگه داشتیم و تو خواستی آن‌جا خداحافظی کنی و سری به اقوامت بزنی و بی‌خیال بقیه پرواز شوی باید کلی پول اضافی بدهی. بعضی دوستان صورت مساله را معکوس برداشت کرده‌ بودند. ضمن این‌که این مساله با مساله تخفیف به خاطر خرید بیش‌تر...ادامه مطلب ...
  • باور آرمانی به احمدی‌نژاد؟

    در این مدت تبادل نظرهایی داشته‌ام با دوستانی که به احمدی‌نژاد رای داده‌اند. قبلن یکی دو بار گفتم که این‌که کسی به خاطر منافعش (مثلن افزایش حقوق) به او رای بدهد برای من قابل فهم است ولی این‌که کسی از طبقه متوسط و بالا با دلایل ارزشی این کار را بکند تا حدی زیادی قابل فهم نیست. روشن می‌کنم که منظورم از دلایل ارزشی و کسانی که بر اساس آن رای داده‌اند چیزی فراتر و پیچیده تر از مثلن علاقه‌ داشتن به تنگ‌تر کردن حلقه فشار حکومت بر پوشش و زندگی شخصی مردم است. ترجیحاتی از این دست را می‌فهمم و (متاسفانه) درک می‌کنم که کسی نگران این باشد که جوانان یک ذره بیش‌تر نفس بکشند و به خاطر جلوگیری از رخ دادن آن احمدی‌نژاد را ترجیح بدهد. فرض می‌کنم که کسانی که مخاطب گفت و گوی ما هستند در ذهنشان ارزش‌هایی پیچیده‌تر و جدی‌تر از این ظواهر را مدنظر داشته باشند و این ترجیحی است که من بر اساس داده‌ها و تفسیرهای خودم نمی‌توانم صادق بودن یا سازگار بودن آن‌را درک کنم. امیدوارم بحث‌های ذیل این نوع مطالب به روشن‌تر شدن مساله کمک کند. روشن می‌کنم که اگر شخص احمدی‌نژاد را کنار بگذاریم کاملن می‌توانم باور یک نفر به ارزش‌های محافظه‌کارانه یا راست‌روانه (امیدوارم در لفظ مناقشه نباشد) را درک کرده و تا حدی زیادی به احترام بگذارم. این‌که نمی‌توانم صد در صد به آن احترام بگذارم این است که بخشی از باورهای محافظه‌کارانه به مداخله در رفتار دیگران مربوط می‌شود که از نظر من از اساس مردود است ولی فعلن این موضوع صحبت ما نیست. من می‌توانم درک کنم که کسی به دلیل ترجیحات و باورهای محافظه‌کارانه‌اش به مثلن محسن رضایی یا لاریجانی یا قالیباف یا ناطق نوری یا توکلی یا ولایتی رای بدهد. ممکن است چنین انتخابی انتخاب من نباشد ولی مشکل بنیادی و صد در صدی...ادامه مطلب ...
  • و عزتی که از جانب خداست، توسط بندگانش پای­مال نتواند شد.

    هنوز نمی‌دانیم اتهام دکتر رمضان‌زاده چیست و او در این نمایش چه چیزی خواهد گفت ولی ظاهرن برادرش پیش از خودش اعتراف کرده است. اعترافتش را در وبلاگ مریم بخوانید.
  • مقاله مطهری

    از همه دوستان عزیز اصول‌گرایم دعوت می‌کنم این مقاله آقای مطهری (که ظاهرن پسر کوچک مرحوم مطهری است) را با دقت بخوانند. چندباره هم بخوانند. حرفی را که این سال‌ها و خصوصن این هفته‌ها به کنایه و آشکار به‌تان می‌گفتیم به صراحت زده است. اگر آن‌ قدر که وجدان دینی و اخلاقی شما به چیزهای دیگری حساس است نسبت به ظلم به آدم‌های بی‌صدا و بی‌پناه هم حساس بود شاید الان همه‌مان وضع بسیار به‌تری داشتیم. در این بین البته همه با هم مسوولیم که ظلم به افغانی‌ها و دختران کنکوری مناطق محروم و متهمین مناطق فقیرنشین را دیدیم و واکنش چندانی نشان ندادیم.
  • فرامرز هم رفت

    می خواستم دوباره بگویم مرد چشم انتظار آمدنت هستیم یکباره سرد شد تنم از سردیت آیا بتی نمانده که نشکستیم ؟! … شب‌های شعر و شور و حماسه شب‌های تا صبح از شیعه گفتن اما شما ها، شما‌ ها چه پستید، یک عمر در حال خفتن … ما و سردار سرتیپ ها سنگین شده بودیم این دل لعنتی یک رابطه ای با زمین داشت که « عزرائیل » حیفش می آمد خدا شهیدانی مثل ما داشته باشد !! … مردم وقتی به ‹انقلاب› می رسند اشک می ریزند ، اما ‹ولی عصر› هنوز هم طرفدار دارد. حتی ‹رپ› ها هم ‹ولی عصر› را دوست دارند !! …. شما به ریش نداشته پدر « پارچه‌فروشتان » خندیده‌اید … !! آخر من خر… ! ببخشید من عاشق … !! ادای شتر درآوردم که خواب ترا دیدم: پنبه دانه … !! … آسمان جلیم، باشد جنس بنجلیم، باشد لوطی و غریب و تنها داش آکلیم باشد بین این همه فضایل ما فقط خلیم، باشد عیدتان کلاغ ها خوش ما که بلبلیم، باشد شاعر این شعرها که خیلی‌ها اولین مواجه‌شان با دانش‌گاه را با شعر معروف “سلام تهران، سلام خانم هاشمی” اش شروع می‌کردند، آن بلبل بی‌قرار ام‌روز صبح رفت. عجب هفته نحسی مرگ در چند قدمی است. قبلن تعداد دوستانم که دیگر نبودند به عدد انگشتان یک دست نمی‌رسید. مرگ چیزی بود مال داستان‌ها. دقیقن به همین معنی. حالا از حساب خارج شده است. کاش آن شش ماه پیش که تهران دیدمش بیش‌تر می‌دیدمش. چه کسی فکر می‌کرد آخرین بار باشد …
  • کنفرانس‌های مجازی

    ما دنبال راه‌اندازی منظم کنفرانس‌های علمی مجازی در حوزه اقتصاد و سیاست‌گذاری و مسایل مرتبط هستیم. سوالی که الان برای من مطرح است این است که بعد از اتفاقاتی که این چند وقت برای اینترنت افتاد آیا الان سرعت اینترنت‌های کابلی خانگی در حدی هست که بتواند به راحتی با آن صدا و تصویر یک پرزنتیشین (نه تصویر سخن‌ران) را منتقل کرد؟ می‌خواهم تخمینی داشته باشم از این‌که اگر قرار شد مثلن هر دو هفته یک‌بار کنفرانس‌هایی داشته باشیم که افراد از منزل یا دفتر یا کافی‌نت به آن وصل شوند و گوش کنند و در صورت لزوم هم سوال بپرسند چند نفر امکان فنی آن‌را خواهند داشت؟ در مقابل ممنون می‌شوم اگر کسانی هستند که تجربه برگزاری چنین کنفرانس‌هایی را هم داشته‌اند تجارب‌شان را در مورد پلت‌فرمی که استفاده کردند به ما منتقل کنند. طبعن راه جای‌گزین این است که جلسه مجازی در جایی برگزار شود که تجهیزات ویدئوکنفرانس داشته باشد و افراد فیزیکی آن‌جا حضور پیدا کنند. مشکل این راه‌حل گرفتن اتاق و هزینه‌های آن و غیره است. ترجیح می‌دهیم ارتباط کاملن توزیع‌شده و مستقیم بین سخن‌ران و شنونده‌ها باشد. هر ایده‌ دیگری در این مورد دارید لطفن بگویید.
  • بازگشت مغزها؟

    من نگرانم. نگران دوست خوبی که چند هفته است در بازداشت به سر می‌برد و از دو هفته پیش خبری از او نداریم. مجید زمانی از دوستان خوش‌فکری است که همیشه از تخصص و انرژی خود در راه خدمت به ایران استفاده کرده و ذهن باز و اهمیتی که وی برای نظر مخالفین قایل می‌شود همیشه برای من مایه احترام بوده است. مجید مدرک مهندسی خود را از دانشگاه تهران گرفت و پس از آن برای ادامه تحصیل به آمریکا آمد و دو فوق لیسانس در مدیریت و توسعه از دانشگاههای شیکاگو و کلمبیا دریافت کرد. پس از پایان تحصیل در بانک جهانی به تحقیق مشغول شد و در گسترش همکاری‌های بانک با دولت ایران موثر بود. با وجود امکانات کاری بسیار خوب و حقوق بالا مجید به این شغل به عنوان فرصت تجربه اندوزی برای خدمت در کشور نگاه میکرد و پس از یک سال کار به ایران بازگشت. در بازگشت به ایران وی در مجمع مجالس آسیایی مشغول به کار شد و به تعامل بین نمایندگان مجلس شورای اسلامی ایران و مجالس سایر کشورهای آسیایی همت گمارد. علاوه بر این، در مدت دو سال و نیمی که مجید به ایران برگشته بود در طراحی و اجرای پروژه های تحقیقاتی و نظرسنجی نیز فعال بود. به طور خلاصه مجید نمونه کمیابی از بازگشت مغزها به ایران است که برای متخصصین ایرانی خارج از کشور امید به بازگشت و خدمت را زنده نگه می‌داشت. با این پس‌زمینه؛ خبر دست‌گیری و بازداشت مجید چند روز پس از انتخابات, بدون تفهیم اتهام یا مدرکی، مایه نگرانی فراوان است. از طرفی مجید در فعالیت‌های خود همیشه به کار تخصصی و علمی، تعامل با همه مسوولان و دست‌اندرکاران با نقطه نظرات مختلف و وارد نشدن به بازی‌های سیاسی تاکید می ورزید. از طرف دیگر نظرات منطقی و معتدل وی باعث نگران کننده‌تر بودن بازداشت وی میشود. برای مثال با وجود طرفداری مجید از کاندیداهای اصلاح طلب در انتخابات اخیر، وی از معدود افرادی بود که در بحث‌های تلفنی و ایمیلی پس از انتخابات به اهمیت مستدل بودن و قانونی بودن اعتراضات به نتایج انتخابات پافشاری می‌کرد. حالا مجید در زندان است و با وجود امید اولیه خانواده و دوستان به آزادی سریع او، الان بیش از دو هفته است که از او خبری در دست نیست و پی‌جویی‌ها نیز به جایی نرسیده. نمی‌دانم که چه کسی این متن را می‌خواند اما امیدوارم که در بین خوانندگان کسانی باشند که بتوانند از وضعیت مجید خبری بگیرند و به خانواده اش خبری دهند. اگر فردی متخصص به اعتدال و مسالمت‌جویی مجید که فرصت‌های خارج از کشور را برای خدمت به ایران کنار گذاشته نیز در نظام جمهوری اسلامی تحمل نشود، نمی‌توان امیدی برای حضور عمده نخبگان در ساختن آینده ایران داشت. دوستان، ما به امثال مجید در ایران خیلی نیاز داریم.
    ادامه مطلب ...
  • توضیحاتی در مورد نامه قبلی

    چند وقت پیش عده‌ای از دوستان ما نامه‌ای را در راستای دعوت به تشکیل کمیته حقیقت‌یاب ملی تهیه کردند که با واکنش‌هایی رو به رو شد. ظاهرن چند نفر از تهیه‌کنندگان نامه پاسخ‌هایی به سوالاتی که در حین و بعد از تهیه نامه مطرح شده بود داده‌اند و توضیحاتی را در مورد شرایط فعلی ارائه کرده‌اند. می‌توانید این‌جا بخوانید.
  • علی فقط بگو این خبر دروغه

    کسی از صحت این خبر اطلاع‌ داره؟ کسی تلفن ایران علی را داره؟ دارم دیوانه می‌شوم. نمی‌دانم چه بنویسم یا بگویم. فقط دعا می‌کنم راست نباشد. کسی از علی خبر دارد؟ متاسفانه به نظر می‌رسد خبر دروغ نیست. ظاهرن تیمسار مهدی دادپی پدر علی دادپی عزیزمان در این حادثه درگذشته است. این را در مورد آن مرحوم بخوانید. من باز دعا می‌کنم علاوه بر این خبر تلخ یک خبر جزیی روزنامه ایران درست نباشد که مصیبت از این که هست بیش‌تر نباشد. کاش یک کسی از خود علی به من خبر بدهد یا اگر موبایلش را دارد اطلاع بدهد. با علی حرف زدم. خودش سالم بود ولی متاسفانه خبر مرگ پدرش را تایید کرد. خدا را شکر عجیب صبور بود. باور می‌کنید؟ علی هفته قبل این و این را در مورد سوانح هوایی نوشته و حالا یک هفته بعد پدرش را که مدیرعامل همین خط هوایی بوده در یک سانحه دیگر هوایی از دست می‌دهد.
  • هزینه‌ها از جیب ملت

    متاسفانه کابوسی که برای صنعت هوایی ایران منتظرش بودیم در حال بروز است. بویینگ‌ها و فوکر و ایرباس‌هایی که یک تا سه دهه پیش خریداری یا اجاره شده‌اند دیگر به پایان عمر خود نزدیک می‌شوند و حالا یا باید با ریسک بالا پرواز کنند و یا با هواپیماهای روسی جای‌گزین شوند. دقت کنید که این چندمین حادثه برای ایلوشین است. اگر اشتباه نکنم هواپیمایی که نزدیک کرمان افتاد و حامل نیروهای سپاه بود از این جنس بود، یک بار هم که بالای مشهد موتور از کار افتاد و با مهارت خلبان مسافرانش زنده ماندند و این هم که این بار. فکر کنم سانحه‌های دیگری هم برای ایلوشین داشتیم که به علت زیاد نبودن تعداد تلفاتش و یا نظامی بودن سرنشینانش خبرش خیلی در ذهن‌ها نمانده است. هزینه‌هایی که بلندپروازی‌ها و دنیاستیزی‌های حضرات به جیب ملت تحمیل می‌کند کم‌کم خودش را آشکارتر نشان می‌دهد. امیدوارم فشار اجتماعی ناشی از حوادث کمی آن‌ها را به خودشان بیاورد. در جواب استدلال خسته‌کننده و عوامانه راننده تاکسی‌ها و فلافل‌فروش‌های عرب و ترک طرف‌دار ا.ن در سراسر دنیا مبنی بر این‌که این مرد “شجاع” در مقابل آمریکا ایستاده است فقط به این نکته اشاره می‌کنم که این مرد “شجاع”! با مجهزترین هواپیما پرواز می‌کند و در قلب آمریکا چندین تیم امنیتی حفاظتش می‌کنند تا گزندی بهش نرسد. هزینه ماجراجویی‌ها و خامی‌های او را ملت ایران باید بدهند. کار سختی نیست که آدم به هزینه دیگران “شجاعت” به خرج دهد. به قول کرباسچی: “شما می‌دانید که هر بار که شعار می‌دهید چند بچه فقیر در این کشور بدون شیرخشک می‌مانند؟” من پیش‌نهاد می‌کنم که به جای این‌ همه پتیشن و امضای نه چندان موثر یک گروهی همت کنند و یک کمپین/لابی دسته‌جمعی برای لغو تحریم‌های بخش هوایی سیویل ایران در دنیا راه بیندازیم. طبعن هم فضای افکار عمومی و سیاسی روز دنیا و هم منافع اقتصادی...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها