• نظریه بازی‌ها و انرژی

    من روزهای ۹ و ۱۰ دی در موسسه بین‌المللی مطالعات انرژی دوره آموزشی در زمینه “نظریه بازی‌ها و کاربردهای آن در سیاست‌گذاری و اقتصاد انرژی” خواهم داشت. اطلاعیه دوره را این‌جا می‌گذارم.
  • تجاربی از یک همایش

    احتمالا دوستان زیادی از موضع شدیدن منفی من نسبت به تحصیل (و نه پژوهش) در رشته‌های میان‌رشته‌ای اطلاع دارند. منطقم هم به طور خلاصه این است که آموزش این رشته‌ها ملغمه‌ای است از مباحث مختلف که هیچ کدام عمق لازم را پیدا نمی‌کند و وقتی کسی پس از تحصیل رشته مشغول به کار پِژوهشی می‌شود ابزارها/روی‌کردهای پیچیده‌ای را به کار می‌گیرد که صرفا در حد مقدمات با آن آشنا است و در نتیجه در بسیاری اوقات کارش بسیار ضعیف و دارای خطاهای فراوان خواهد بود. این هفته در یک کنفرانس مربوط به جمعیت‌شناسی و مهاجرت بودم. کمی روی این حوزه متمرکز شده‌ام تا مقاله “اختیار مهاجرت و انباشت سرمایه انسانی” را جلو ببرم (بر خلاف انتظارم این مقاله تفریحی مورد استقبال چند نفر آدم معروف قرار گرفت و من هم تصمیم گرفتم خیلی جدی رویش کار کنم). راستش در ایران کارهای جمعیت‌شناسی دیده بودم و آن‌ها را بسیار ابتدایی و ضعیف یافته بودم ولی آن‌را به شرایط ایران ربط داده بودم. متاسفانه در این همایش دقیقا مقاله‌ها و نظراتی شنیدم که تکرار کننده همان خاطرات بود. گوشه‌هایی را نقل می‌کنم. ۱) این مقاله را چند نفر از چند مرکز مهم نوشته بودند. ایده این بود که از طریق نگاه کردن به جمعیت و مساحت کشور مقصد و مبدا نرخ مهاجرت را پیش‌‌بینی کنند. برای این کار از مدل بسیار قدیمی جاذبه استفاده کرده و فقط توان جمعیت را متغیر گرفته بودند و نهایتا دیده بودند که برخی متغیرها معنی‌دار و برخی غیرمعنی‌دار هستند. (چند اسلاید آخر فایل مال این مقاله نیست). کامنت من به ارائه‌دهنده: اولا لازم است یک مدل تئوریک بسازید که رابطه بین جمعیت و مساحت و مهاجرت را توضیح دهد. تا جایی که من یادم هست جمعیت از یک طرف پراکسی اقتصاد مقیاس است و از طرف دیگر اگر بر مساحت تقسیم شود شاخص چگالی جمعیت است...ادامه مطلب ...
  • کاتین

    نمی‌دانم چرا آندره وایدا در ایران چندان شناخته شده نیست. تمام فیلم‌هایی که من ازش دیده‌ام بدون استثنا عالی بوده‌اند. کاتین را ندیده بودم و ام‌شب دیدم و خواستم به عنوان یک فیلم فراموش نشدنی توصیه کنم که ببینید. اتفاقا فیلم را با دو دوست لهستانی دیدم و یکی‌شان نتوانست تحمل کند و وسطش رفت. شاید پاراگراف بعدی توضیح دهد چرا. کاتین روایت ماجرای قتل‌عام هزاران نفر از افسران ارتش و روشن‌فکران لهستان به دست ارتش سرخ است. ایده اصلی هم این بود که طبقه متفکر این کشور نابود شوند تا کشور دوباره پا نگیرد. اگر اشتباه نکنم پدر وایدا هم جزو قتل‌عام شده‌گان بوده است. یکی از نکات غم‌انگیز لهستان برای من این است که این ملت ۵ سال با نازی‌ها جنگیدند و هنوز نفس نکشیده در دام استبداد چهل ساله سرخ – قصابان کاتین – گرفتار شدند. اگر پیدا کردید زوج مرد آهنی / مرد مرمری را هم ببینید. هم درک جالبی از آن‌چه در داخل نظام سوسیالیستی می‌گذشت می‌دهد و هم تعجب‌برانگیز است که چه طور وایدا توانسته آن‌ها را در اوایل دهه هشتاد و زمانی که کمونیسم لهستانی هنوز برقرار بود بسازد. در نزدیکی شهر کراکوو که پایتخت فرهنگی لهستان است و اکثر روشن‌فکران لهستانی – مثل خود وایدا یا کولاکوفسکی (درس‌های کوچک در باب مفاهیم بزرگ)- آن‌جا زندگی می‌کنند شهر دیگری قرار دارد که کمونیست‌ها ساخته‌اند و در واقع مجتمع مسکونی آن کارخانه معروف فولاد که فیلم‌ها درباره آن است به شمار می‌رود. الان توری در کراکوو برقرار است که با اتوبوس‌های دوره کمونیسم ملت را به بازدید این شهر می‌برند تا تضاد شهرسازی آن دوره را با کراکوو که شهری است با معماری تیپیکال شهرهای امپراتوری اتریش-مجارستان نشان دهند.
  • کلاسیک‌خوانی

    اجازه بدهید قبل از این‌که موضوع کهنه‌ شوند راه حلی که خودم ترجیح‌ داده‌ام در مقابل سوال به‌روز ماندن انتخاب کنم را این‌جا بگویم. در پست اصلی این را نگفتم تا از نظرات دیگران بهره‌ بگیرم. طبعا همه حسی از گزینشی خواندن داریم. من زمانی با تمام وجود این موضوع را حس کردم که از خانه دیدنی گوته در فرانکفورت بازدید می‌کردم. آن‌جا کتاب‌خانه بزرگی در طبقات بالا بود که کتاب‌های داخلش را همان طور نگه داشته بودند و من داشتم به این فکر می‌کردم که ۲۰۰ سال پیش که احتمالا حروف‌چینی و چاپ و توزیع کتاب به آسانی ام‌روز نبود هر کتابی چاپ نمی‌شد و در نتیجه خریدار کتاب گزینش راحت‌تری داشته است. الان خاطرم نیست که چه کتاب‌هایی را توانستم در آن کتاب‌خانه تشخیص دهم (اصلا چیزی را تشخیص دادم یا نه؟) ولی حسم این بود که گوته مثلا احتمالا چیزهایی مثل نوشته‌های هومر یا دانته یا کانت یا افلاطون یا هیوم یا آگوستین و قطعا عهد عتیق و جدید و … را در کتاب‌خانه‌اش داشته و با آن‌ها مشغول بوده است. آن‌جا بود که جواب سوالم را گرفتم: هوس به‌روز ماندن را سخت سرکوب کن و نگذار پا بگیرد. در این دنیا این قدر کلاسیک ارزش‌مند وجود دارد که صدها عمر برای خواندن همه‌شان کم است. کلاسیک‌هایی که ریسک خواندن‌ و بی‌فایده‌ یافتن‌شان کم‌تر از چیزهایی است که هر روز از این طرف و آن طرف سبز می‌شود و عمقی که به آدم می‌دهند قطعا بیش‌تر است. دو کلمه هم راجع به رشته خودمان بگویم. خوش‌بختانه این اصل پای‌بند بودن به کلاسیک‌ها در اقتصاد کاملا جواب می‌دهد. در خیلی از حوزه‌های اقتصاد که من سر و کار دارم مقالات مهم و کلیدی معتبر مال دهه ۸۰ و ۹۰ و گاهی قبل از آن است. به دوستی می‌گفتم که در هر حوزه اقتصاد (البته منظورم حوزه‌های نظری است...ادامه مطلب ...
  • ثروت از دست رفته

    اول این نوشته حجت قندی را بخوانید. سوالی که پیش آمده این است که منظور از ثروت نابود شده در جریان بحران چیست؟ به قول یکی از خوانندگان حجت ما که چیزی شبیه به سونامی یا زلزله نداشتیم که باعث تخریب شده باشد و عده‌ای دارایی‌‌شان را از دست داده باشند. پس در عمل چه چیزی از دست رفته است؟ یک جواب به این سوال این است که هنوز چیز زیادی از دست نرفته است! بخش مهمی از ثروتی که از دست رفته است مربوط به سال‌های آینده است. سعی می‌کنم با مثال موضوع را توضیح دهم. فرض کنید من سهام یک شرکت تولید مواد معدنی را دارم. قیمت سهم شرکت بوده ۱۰۰ تومان و حالا یک دفعه شده۵۰ تومان و من دارایی‌ام نصف شده است. این نصف شدن دارایی از کجا آمده است؟ برای پاسخ به این سوال باید ببینیم آن ۱۰۰ تومان از کجا آمده بود. به طور ساده می‌توانیم بگوییم آن ۱۰۰ تومان به این خاطر صد تومان بود که دارنده آن انتظار داشت سال بعد ۱۵ تومان و سال بعدش ۱۷ تومان و سال بعدش ۱۶ تومان و الخ سود بگیرد. وقتی ارزش فعلی همه این سودها را جمع کنیم به عدد ۱۰۰ تومان می‌رسیم. معنی ۱۰۰ تومان هم این است که من حق خودم بر این سودهای آینده را به شما واگذار می‌کنم و در عوض ام‌روز ۱۰۰ تومان می‌گیرم که معادل ارزش فعلی آن سودهای آینده است (ماجرا خیلی پیچیده‌تر از این است و این قیمت‌گذاری تابع این است که من و شما چه قدر ریسک‌گریز هستیم؛ باورمان نسبت به احتمال‌های آینده چیست، چه دهک مالیاتی داریم و الخ ولی فعلا از آن‌ها صرف‌نظر می‌کنیم) حالا اگر بحران مالی مثل بحران اخیر رخ دهد همه می‌دانند که تقاضا برای مواد معدنی در سه سال آینده کم خواهد بود و لذا قیمت آن افت می‌کند....ادامه مطلب ...
  • پاراداکس ایتالیا

    ایتالیا برای من یکی از پاراداکس‌های بزرگ اقتصادی است. کافی است چند باری به این کشور سفر کرده باشید تا با روحیه سهل‌گیر این ملت آشنا باشید. من رییس و هم‌کار و هم‌کلاسی و استاد ایتالیایی داشته ام و نسبتا با خلق و خوی آن‌ها آشنا هستم. هیچ فراموش نمی‌کنم که یک بار در سرمای ژانویه به رم سفر کرده بودیم و شوفاژ هتل خراب بود. نیمه شب رفتم و خواستم درست کنند و گفتند درست می شود. صبح پا شدم و دیدم که خبری نیست. با شکایت رفتم که بابا این چه وضعش است. مسوول پذیرش به جای حل مشکل تلفن صاحب هتل را گرفت و او هم با خون‌سردی برایم توضیح داد که می دانی رفیق، الان آخر هفته است و تعمیرکارها تعطیل هستند. اگر تا دوشنبه صبر کنی حتما مشکل را حل می کنیم! داشتم فکر می کردم اگر چنین داستانی در اتریش پیش آمده بود صاحب هتل خودش و متصدی پذیرش را همان بغل دار می‌زد. یک بار دیگر در ونیز از قطار جا ماندیم و بلیط‌‌مان هم از نوعی بود که فقط برای آن ساعت خاص معتبر بود. رفتیم باجه فروش بلیط که ببینیم چه کنیم. دریغ از یک نفر که انگلیسی صحبت کند. خلاصه رفتیم اتاق رییس ایستگاه و او هم زنگ زد این طرف و آن طرف و حرف زد و دعوا کرد و آخرش گفت مسوول بلیط قبول نمی کند ولی شما با مسوولیت من سوار شوید و به کنترل‌کننده بلیط بگویید من گفتم مشکلی ندارد! همین ماجرا در آلمان رخ داد و مسوول بلیط و قطار و هر کس دیگری توضیح دادند که امکان ندارد بشود با بلیط نوع خاص که ساعتش رد شده سوار قطار دیگری شد. قاعدتا هر کس که به ایتالیا سفر کرده یا با این کشور روابط تجاری و غیره داشته باشد داستان‌های مشابه زیادی از این...ادامه مطلب ...
  • Fancy Methods

    یک سنت عالی در جامعه علمی اقتصاد (فاینانس همیشه در نوشته‌های من زیرمجموعه اقتصاد است و لذا نیازی به ذکر اسمش به صورت جداگانه نیست) هست و آن این‌که روش‌های جدید و ظاهرا پیچیده ریاضی اگر منجر به درک به‌تری از مسایل کلیدی نشوند هیچ ارزشی ندارند و کسی آن‌ها را جدی نمی‌گیرد. گاهی اوقات کسانی که از مهندسی (خصوصا مهندسی صنایع) به این حوزه وارد می‌شوند در ابتدای امر از این سنت جا می‌خورند ولی بعد عادت می‌کنند که به جای “ابزارهای” حل مساله روی محتوای مساله و “درکی” که در مورد دنیای بیرون می‌دهد تمرکز کنند. البته می‌دانم کسانی که بیرون رشته هستند – خصوصا در ایران – توهماتی در مورد این که علم اقتصاد بازی ریاضی است دارند که این توهم آن‌قدر از واقعیت دور است که نیازی به پاسخ ندارد. شاید این توضیح قضیه را روشن تر کند که حتما در درون علم اقتصاد هم کسانی هستند که کارهایشان فقط بازی با این ابزارها است ولی آن‌ها معمولا افراد درجه سوم و معمولا در مراکز سطح پایین هستند که جدی گرفته نمی‌شوند و کارشان هم توجه کسی را جلب نمی‌کند و نماینده علم اقتصاد نیستند. اصطلاح رایجی که افراد با تجربه‌تر در این مواقع به کار می‌برند “روش‌های تفننی” است. این جمله استانداردی است که “You showed us some FANCY METHODS, but where is the REAL problem or new insight?”. در مقابل یک استاد خوب دانش‌جویانش را تشویق می‌کند که یک پازل و یا مساله مهم را در علم پیدا کنند و سعی کنند آن را کمی شکاف بدهند (Crack It) که معنی‌اش این است که جنبه‌هایی از مساله را که تاریک بوده روشن کنند تا بقیه از زاویه عمیق‌تری به موضوع نگاه کنند. به این هم باید توجه کرد که گاهی برای افراد غیرمتخصص فهم این‌که چرا اثبات وجود یا یک‌تایی یا هم‌گرایی یک رابطه...ادامه مطلب ...
  • به‌روز ماندن

    نگاهی کردم به کتاب‌هایی که روی میزم داشتم و در واقع در این مقطع تاریخی دارم می‌خوانم. کتاب‌هایی در مورد اقتصاد منابع طبیعی و انرژی برای به‌تر فهمیدن موضوع مقاله‌ای که می‌نوشتمَِ، یکی دو تا کتاب معادلات دیفرانسیل تصادفی و غیرتصادفی برای حل مسایل ریاضی مقاله و چند کتاب در زمینه نظریه اختیارات حقیقی برای این‌که چارچوب نظری مدل‌سازی‌ام درست باشد. یک کتاب از خاطرات Quantها (ریاضی‌دان‌ها و فیزیک‌دان‌هایی که وارد فاینانس شده‌اند) آن طرف یک راهنمای لینوکس و یک کتاب آموزش جاوا که نصف و نیمه خوانده شده بودند. فاوست را که چند وقتی است صبح‌ها در قطار می‌خوانم و هنوز تمام شده و دست آخر کتاب فهم نقد فیلم مجید اسلامی. این یک نمونه از سبد چیزهایی که من به طور معمول می‌خوانم. متاسفانه سرم این قدر شلوغ است که با این که مشترک اکونومیست بودم عملا نمی‌رسیدم بخوانمش و فقط ورق می‌زدمَِ، فاینانشال تایمز را فقط وقتی در هواپیما باشم می‌خوانم و مدت‌ها است نتوانسته‌ام یک رمان بخوانم (پری‌شب به خودم استراحت دادم و خاطره دلبرکان غم‌گین را خواندم). خواندن در زمینه جامعه‌شناسی و سیاست مدت‌ها است که تعطیل شده و بعید می‌دانم دیگر شروعی برای آن‌ها باشد. این آخرها برنامه گذاشتم که کمی بیش‌تر فروید بخوانم و در عرض دو ماه فقط ۴ کتاب قطع معمولش را آن‌هم نه چندان دقیق خواندم. مدتی است که تقریبا هیچ کار بیزنسی نمی‌کنم و صبح تا شب وقتم دست خودم است. درس‌هایم تقریبا تمام شده و امتحان ندارم. خیلی اهل وب‌گردی و وبلاگ‌خوانی نیستم. هیچ وقت تلویزیون نمی‌بینم. فکر می‌کنم که فقط دو کار وقت‌گیر مهم دارم. مسافرت زیاد می‌روم و رفقایم را زیاد می‌بینم. از هر وقتی هم برای خواندن استفاده می‌کنم و می‌بینم که به سختی می‌توانم در حد قابل قبولی چیزهایی در راستای علاقه‌ام بخوانم. چند ماهی است که بدجوری نگران این شده‌ام که اگر وضعیت...ادامه مطلب ...
  • بحران مالی و کارگاه اختیارات حقیقی

    هفته قبل جایی صحبتی راجع به بحران مالی داشتم که اسلایدهایش را این‌جا می‌گذارم شاید به درد بخورد. ممنون از کامنت‌های مربوط به ارائه. دارم همه نظرات را جمع می‌کنم تا در یک پست آن‌ها را جمع‌بندی کنم. من روزهای ۴ و ۵ دی یک کارگاه آموزشی در زمینه اختیارات حقیقی خواهم داشت که توسط گروه مالی ایران برگزار می‌شود. آگهی برنامه را می‌توانید این‌جا دریافت کنید. با دوستان توافق کرده‌ایم که به خوانندگان وبلاگ ۲۰ درصد تخفیف اضافی بدهیم. اگر خواستید از تخفیف برخوردار شوید کامنت‌ بگذارید یا به من ایمیل بزنید.
  • مهاجرت و انباشت بهینه سرمایه انسانی

    قبلا هم گفتم که پست “روزهایی که می‌گذرد” گرچه واکنش‌های تندی را برانگیخت ولی خوب برای من این فایده را داشت که یک ایده تحقیق ازش گرفتم. سر ناهار با یکی از دوستان راجع به ایده گپ زدیم و خوشمان آمد و تصمیم گرفتیم جلو ببریمش. این هفته هم ایده مقدماتی را ارائه می‌کنیم که بقیه نظر بدهند. خلاصه ایده این است: یک فرد متخصص باید در مورد نرخ بهینه انباشت دو نوع از سرمایه انسانی تصمیم بگیرد: نوع اول سرمایه انسانی جهانی (مثلا برنامه نویسی یا مهندسی یا ریاضیات مالی یا زیست‌شناسی) و نوع دوم سرمایه انسانی محلی (مثلا زبان محلی؛ قوانین و مقررات، شبکه ارتباطات و غیره) است. فرد یک مساله بهینه‌سازی دینامیکی را حل کرده و روی نرخ بهینه سرمایه‌گذاری روی این دو نوع از سرمایه انسانی تصمیم می‌گیرد. کلیت مدل تا این‌جا یک مساله کلاسیک سرمایه‌گذاری با دو دارایی جای‌گزین و هزینه‌های محدب است که جواب درونی (Interior) برای آن به دست می‌آید. حالا جنبه جدیدی به مدل اضافه می‌کنیم و آن امکان مهاجرت است. فرد در هر لحظه از زمان شکاف دست‌مزدها بین کشور فعلی و کشوری که شانس مهاجرت دارد را مشاهده می‌کند. فرض می‌کنیم نسبت دست‌مزد یک فرآیند تصادفی (براونی هندسی) است. بنا بر این فرد این اختیار را دارد که در هر لحظه از زمان مهاجرت کند و با انتقال سرمایه انسانی جهانی خود – و فقط بخشی از سرمایه انسانی محلی – به کشور جدید و ادامه سرمایه‌گذاری روی سرمایه انسانی (و یا توقف آن در صورت بهینه بودن) از مزایای شکاف دست‌مزد برخوردار باشد. از تئوری اختیارات می‌دانیم که فرد این تصمیم را در یک نقطه بهینه خواهد گرفت که از یک سری شروط استاندارد به دست می‌آید. علاوه بر اجرایی کردن این اختیار یک سری هزینه‌ها دارد که از مهم‌ترین آن‌ها از دست دادن سرمایه انسانی محلی انباشه شده،...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها