• فرار مغزها و رشد اقتصادی

    در ادبیات مهاجرت دو مسیر متفاوت برای تاثیر فرار مغزها روی رشد اقتصادی صحبت می شود. اثر دوم که به خروج نیروی انسانی متخصص مربوط می‌شود برای همه روشن است. ولی یک اثر اول هم وجود دارد که کم‌تر به آن توجه می‌شود. وقتی افراد گزینه مهاجرت را پیش روی خود می‌بینند انگیزه بیش‌تری برای سرمایه‌گذاری روی سرمایه انسانی دارند تا شانس خود را برای دریافت اجازه مهاجرت افزایش دهند. اگر مهاجرت نیروی انسانی با چیزهایی مثل سهمیه مهاجرت یا رقابت محدود شود در آن صورت همیشه بخشی از نیروی انسانی علاقه‌مند به مهاجرت در کشور مبداء باقی می‌ماند. متناسب با این که کدام اثر (اول یا دوم) غلبه کند مهاجرت می‌تواند اثر مثبت یا منفی روی رشد اقتصادی کشور مبدا داشته باشد. پس فردا ارائه مقدماتی یکی از مقاله‌هایی که در جهت گسترش این تئوری می‌نویسیم (با نویسنده هم‌کار) را این‌جا قرار می‌دهم.
  • مرکز تلفن

    من از وجود مرکز تلفن (Call Center) در ایران خبر ندارم. آیا کسی چنین شرکت‌هایی را می‌شناسد؟ فلسفه وجود مرکز تلفن‌ها جالب است. سازمان‌های دولتی که حجم تلفن خیلی زیاد دارند و در عین حال نمی‌توانند به تعداد کافی پرسنل استخدام کنند تا این تلفن‌ها را جواب بدهند از یک شرکت خصوصی می‌خواهند یا این خدمت را ارائه کند و در ازای هر دقیقه تماس مشترک هزینه ای را به قبض تلفن او شارژ کند. این طوری هم سوال کننده چون پول می‌دهد انگیزه دارد تماس را کوتاه و فشرده کند و فقط در مواقع لازم تلفن بزند و سرویس دهنده هم چون پول می‌گیرد انگیزه دارد جواب‌های کافی و مفصل بدهد. البته چون این‌جا ایران است قاعدتا باید سرویس رایگان ولی همیشه شلوغ و یا با پرسنل خسته و بی حوصله را نگه داشت ولی می‌توان در کنارش هم مرکز تلفن خصوصی را برای کسانی که نمی‌خواهند پشت خط منتظر بمانند یا توضیحات کافی و مودبانه می‌خواهند فعال کرد. مثال‌هایش: اداره آگاهی؛ قوانین شهرداری؛ سازمان سنجش؛ اداره گذرنامه و هر جایی که برای یک سوال ساده باید حضوری مراجعه کنید. این مساله برای من از یک جهت هم جالب است. اگر مرکز تلفن پولی راه بیفتد کسانی که دوست دارند پول آن‌را از جیب‌شان بدهند این کار را می‌کنند و لذا بار تلفن آن‌ها از مرکز تلفن رایگان کم می‌شود. به این ترتیب رفاه کسانی که از تلفن رایگان استفاده می‌کنند هم افزایش می‌یابد.
  • اخلاق

    هنر سیاست‌مدار و روزنامه‌نگار این نیست که در موضوعات بدیهی ژست اصول‌گرایی و اخلاقی بودن و اصلاح‌طلبی بگیردِ، هنر آن است که هنگام مواجه شدن با موضوعات بحث‌برانگیز و حساس (Controversial) منطقی برخورد شود. این مطلب سایت تابناک را بخوانید تا بفهمید چه می‌گویم. ۱) نویسنده مطلب انگار هنوز در عصر رجزخوانی و قبیله‌گرایی زندگی می‌کند و نمی‌داند که در عرف سیاست رایج یک کشور هر قدر هم با کشور دیگری مشکل داشته باشد آن را مسخره نمی‌کند و جای‌گاه دزدان دریایی نمی‌خواندش. ۲) عقده حقارتی که متاسفانه خیلی از ایرانی‌ها نسبت به کشورهای عربی و ترکیه دارند در سر تا سر مطلب به چشم می‌خورد. کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس سال‌ها است که فهمیده‌اند دلارهای نفتی را باید صرف سرمایه‌گذاری روی زیرساخت و نیروی انسانی و دارایی‌های جای‌گزین در سطح جهانی کرد و به همین خاطر هم روز به روز از اتکای اقتصادشان به نفت و گاز می‌کاهند. توضیحات تفصیلی‌اش بماند. واکنش ایرانی‌ها اعم از عوام و به اصطلاخ نخبه به این سیاست‌ها و پیش‌رفت‌ها مسخره کردن و بادکنکی خواندن رشد اقتصاد آن‌ها است. متاسفانه وقت ندارم که لینکش را پیدا کنم ولی یکی از افسوس برانگیزترین نوشته‌هایی که در ماه‌های اخیر خوانده‌ام مطلب یکی از نویسندگان اقتصادی مطبوعات اصلاح‌طلب (خوش‌بختانه از گروه اصلاح‌طلبان ضد اقتصاد آزاد) بود که در واکنش به صدور خاک یکی از استان‌های جنوبی برای یکی از پروژه‌های عمرانی در جنوب خلیج فارس گفته بود همین مانده است خاکمان را بدهیم به این عرب‌های مفت‌خور! جالب بود که بقیه هم تاییدش کرده بودند و کسی نپرسیده بود آیا مفت‌خور کسی است که پروژه عمرانی اجرا می‌کند یا کسی که خاکش را به صورت خام صادر می‌کند ۳) گروه‌هایی امثال تابناکی‌ها رفتار جالبی دارند. کافی است پای چیزهایی از جنس غرور و حیثیت ملی به وسط بیاید تا حتی برای مسافرت شخصی افراد هم تعیین تکلیف...ادامه مطلب ...
  • کردان رفت و ما هم خلاص شدیم. طبعا منظورم این نکته بدیهی نیست که از دست کردان خلاص شدیم بل‌که از دست ده‌ها جک و کاریکاتور و نقاشی و تحلیل بی‌مزه که این مدت صفحات وب‌سایت‌ها و ایمیل‌ها را پر می‌کرد و ملت با هیجان و علاقه در مودش حرف می‌زدند راحت شدیم. من در این مدت از یک چیز خیلی حالم گرفته بود : تنزل سطح امر سیاسی به موضوعاتی در این حد
  • عوارض برای تخصیص بهینه

    در ایران هر پولی که بابت هر چیزی گرفته شود داد مردم و ستون خوانندگان و صفحات اجتماعی روزنامه‌ها را در می‌آورد. مثال‌هایش فراوان است: پول بابت تحصیلات دانش‌گاهی؛ بابت پارکینگ؛ بابت آب و برق و گاز؛ بابت حمل زباله؛ بابت استفاده از خدمات شهری و … حتی یک خواننده‌ای (که به احتمال زیاد گذری بوده) در پای مطلب مالیات بطری گله کرده بود که همین مانده است که بابت زباله‌ هم پول بدهیم! حوصله نداشتم که جواب بدهم که بلی دوست عزیز باید بدهیم. ناهار مجانی که نداریم به کنار؛ آشغال مجانی هم نداریم! به نظرم یک دلیل برای این اعتراض‌ها این است که پول گرفتن از مصرف‌کننده را “صرفا” به عنوان مکانیسمی برای تامین مالی دولت می‌بینند و وقتی آن‌را با کیفیت خدمات مقایسه می‌کنند به نظرشان غیر عادلانه می‌رسد. حال آن‌که پولی کردن مصارف فقط برای این نیست که پولی را به خزانه دولت اضافه کند. گاهی این پول‌ها آن قدری نیست که سرجمعشان به جایی برسد. ماجرا این است که در خیلی موارد باید پول گرفت تا ۱) رفتار مصرف را کنترل کرد ۲) در زمان تخصیص منابع محدود به متقاضیان بی‌شمار؛ منبع را به به‌ترین مصرف‌کننده تخصیص داد. مثال‌هایی از این کارکرد عوارض/مالیات/شهریه زیاد است. در برخی کشورهای اروپایی مدتی است که شهریه اندکی برای تحصیلات دانش‌گاهی وضع شده است و لغو این سیاست یک محور مهم تبلیغات انتخاباتی احزاب چپ و گاهی پوپولیست است. در عمل شهریه‌های جمع‌شده گاهی کم‌تر از ۵ درصد بودجه آموزش عالی را شکل می‌دهد و معلوم است که جنبه کسب درآمدی آن بسیار کم‌رنگ است. هدف فقط این است که کسی که نمی‌خواهد جدی درس بخواند جای دیگری را در دانش‌گاه اشغال نکند. این پول تا حدی جلوی صفر بودن هزینه را می‌گیرد. در پذیرش دانش‌گاه‌ها از مکانیسم مشابهی استفاده می‌شود. درخواست پذیرش یا پولی است و یا در...ادامه مطلب ...
  • امام موسی

    مدتی است که آن چنان در خواندن و نوشتن آکادمیک در باب اقتصاد غرق شده‌ام که هیچ حس و حالی برای اقتصادی نوشتن در این‌جا ندارم. دوست دارم مدتی آزاد باشم و بیش‌تر از چیزهایی که برایم جذاب‌تر از اقتصاد هستند بنویسم. در بیست سال گذشته خواندن تاریخ خصوصا تاریخ معاصر یکی از علایق دائمی و مهم من بوده. تاریخ که می‌خوانی به دنبالش قضاوت‌ها هم می‌رسد و نظرت راجع به آدم‌ها بالا و پایین می‌شود. خیلی‌ها در خیال من آمده‌اند و رفته‌اند و از قله احترام به پایین کشیده شده‌اند و از حضیض نفرت به مقام احترام برگشته‌اند ولی وقتی به گذشته نگاه می‌کنم می‌بینم سال‌ها است که سه نفر جای‌گاه ثابتی برایم داشته‌اند: سید محمود طالقانی که از ۱۵ سال گذشته که شناختمش و کتاب‌های نایابی را در باب جزییات زندگی‌اش خواندم عاشقش شدم و هر چه جلوتر رفتم ذره‌ای از احترامم به این روح بزرگ و آزاده و پرمدارا کاسته نشد. افسوس که خیلی پیش از آن که حلال مشکلات اساسی باشد از دست رفت. مهدی بازرگان دومی بود که از قبال طالقانی او را شناختم و نمونه بی‌مانندی از اخلاق و اصول‌گرایی و میانه‌روی در سیاست ورزی برایم شد. بازرگانی که جوانان انقلابی آن سال‌ها تازه تازه ارزش منش و روش او را درک می‌کنند و می‌کوشند مثل او باشند. امام موسی صدر را دیرتر از این دو کشف کردم و واقعا برایم عجیب است که چنین گوهری در جامعه ایرانی این چنین ناشناخته مانده است – و البته می‌دانیم چرا قرار است ناشناخته بماند-. اولش قصه‌های پراکنده‌ای می‌شنیدم و بعد امکاناتی دست داد تا بیش‌تر در موردش بخوانم و بشناسمش. “عظمت خردکننده” تنها صفتی است که می‌توانم او را با آن توصیف کنم. عظمتی که عجیب با نرم‌خویی و تدبیر گره خورده است و درست در جایی که زمینه‌اش را داشت – عروس خاورمیانه –...ادامه مطلب ...
  • سال‌های امید

    داشتم دنبال چیزی می‌گشتم که به طور تصادفی رسیدم به رزومه دکتر رضا منصوری و ذهنم یک‌باره رفت به سال‌های ۷۲ و ۷۳٫ آن موقع ما دانش‌آموزان دبیرستانی علاقه‌مند به فیزیک (و البته برنامه‌نویسی سی++ و علی شریعتی و چند چیز دیگر) بودیم و دکتر منصوری کاریزمای تمام عیاری بود برای کسانی که در رویاهاشان می‌خواستند زمانی دانش‌مند-مدیری مثل او شوند. منصوری انجمن فیزیک ایران را احیا کرده بود و در قالب برنامه‌های یکی از محدود نهادهای مدنی بعد از انقلاب شروع کرده بود به نوشتن درباره چیزی که مفهومش برای خیلی‌ها تازگی داشت: “سیاست توسعه علمی”. به طرز خستگی‌ناپذیر و شجاعانه‌ای می‌نوشت و کار می‌کرد و انگار یک تنه بار تغییر ذهن سیاست‌گذاران در مورد علم و تحقیقات را به دوش می‌کشید. از آن طرف هم فکر کنم همان سال‌ها جایزه عبدالسلام – که ظاهرا جایزه معتبری در فیزیک است – را گرفته بود و ظاهرا دانش‌مندی‌اش را هم به نوعی به اثبات رسانده بود. من به عنوان یک آدم غیر متخصص در فیزیک نمی‌توانم قضاوت کنم که آیا منصوری واقعا دانش‌مند جدی هم هست یا نه – با این که تمایل دارم بگویم هست ولی خب در ایران باید از نتیجه‌گیری در مورد شخصیت علمی افراد بر اساس معروفیت رسانه‌ای‌ آن‌ها جدا احتراز کرد – ولی می‌دانم که در آن سال‌ها شخصیتی نسبتا منحصر به فرد داشت و با انرژی بی‌نظیری فعالیت می‌کرد. همان موقع حدس‌هایی بین ما بچه‌هایی که پا در کفش بزرگان می‌کردیم در جریان بود که در کابینه سوم هاشمی رفسنجانی – بلی کابینه سوم – وزیر علوم خواهد شد. البته این حدس دقیقا به وقوع نپیوست ولی خب در دوره اول خاتمی معاون تحقیقات وزیر علوم شد (و یک کار عجیب هم در جریان برکنار نصرالله پورجوادی از مرکز نشر کرد که فراموش نشدنی است). چه چیزی منصوری را تبدیل به این کاریزما کرده...ادامه مطلب ...
  • تحقیقات محلی یا جهانی

    تا جایی که من می‌دانم در رشته‌های اقتصاد و فاینانس یک تحقیق تجربی (Empirical) که داده‌های آن از کشوری مثل ایران آمده باشد تقریبا هیچ شانسی برای جلب توجه ندارد و هیچ جای “جدی” چاپ نمی‌شود. چرا که اولا اعتبار داده‌ها پایین است و ثانیا حتی اگر با داده‌های معتبر هم نشان داده شود که یک تئوری اقتصادی از آزمون داده‌های ایرانی موفق بیرون نیامده است اهمیت خاصی برای کسی ندارد. خیلی ساده همه خواهند گفت که اصطکاک‌های بازار در این کشور خیلی بالا بوده و فرضیات تئوری را از بین برده است یا ساختار خاصی حاکم بوده که به علت خاص بودنش نمی‌توان آن را در سطح یک تئوری جهان‌شمول تعمیم داد یا از آن چیزی آموخت. داده‌های کشوری مثل ایران فقط زمانی برای جامعه جهانی جذاب خواهد بود که در مورد موضوعاتی مثل اعتبارات خرد (Micro Credit) که در کشورهای توسعه‌یافته موضوعیت ندارد ارائه شود. در نتیجه یک مقاله که مثلا موضوع ثابت صدها پایان‌نامه در ایران یعنی رابطه بین عرضه پول و تورم یا تقاضای نقدینگی یا رابطه قیمت ارز و قیمت سهام و الخ در ایران را بررسی کرده و آن را رد/قبول کرده باشد اهمیت خاصی نخواهد داشت. دقت کنید که من دارم راجع به کنفرانس‌ها و ژورنال‌های معتبر صحبت می‌کنم و گرنه حتما چنین تحقیقی را می‌شود در یک کنفرانس منطقه‌ای در برمه یا قزاقستان ارائه کرد. می‌دانید که سال‌ها است نوشتن پایان‌نامه در مورد ایران برای دانش‌جویان بورسیه‌ای ممنوع است. البته منطق این سیاست اساسا چیز دیگری است – حتما خودتان حدس می‌زنید – ولی به نظرم با این‌که منطقش قابل نقد است نتایجش مثبت است. این سیاست مانع از استفاده از “آربیتراژ علمی” توسط دانش‌جویان ایرانی شده و آن‌ها را مجبور می‌کند تا اندکی بیش‌تر زحمت بکشند و تحقیق متفاوت‌تر و جهانی‌تری انجام دهند. حال اگر حوزه تحقیق را از اقتصاد و...ادامه مطلب ...
  • دقیقا سه ساعت است که دلم فقط یک چیز می خواهد و چون ندارمش خوابم نمی‌برد: ساعت دو نیمه شب اواخر تابستان یا اوایل پاییز کنار پنجره باز آخرین طبقه یک ساختمان بلند وقتی که باد ملایم خنک می وزد و جایی از بیرون صدای شجریان یا داریوش در فضا پیچیده و من تی‌شرت مشکی پوشیده ام و بعد از یک بحث دل‌انگیز با رفقا کنار کشیده‌ام و تنها با لیوانی در درست از آن بالا چراغ های روشن شهر تهران را تماشا می کنم و به این فکر می‌کنم که آدم‌های آن تک و توک خانه‌های با چراغ روشن که می‌بینم برای چه این موقع شب بیدارند و به چه فکر می‌کنند و هزار تا خیال و لذت دیگر …. من با نوستالژی‌هایم زندگی می‌کنم حتی اگر مربوط به زمانی باشند که هنوز به دنیا نیامده بودم. این‌جا چیزی برای ارضای نوستالژی‌هایم ندارد. دو ماه مانده به سفر بعدی ولی از الان خواب تهران را می‌بینم.
  • مصاحبه

    نشریه گروه مالی ایران مصاحبه مختصری با من داشته است. جواب سوالات برخی دوستان در مورد تعریف رشته فاینانس در این مصاحبه به صورت خیلی مختصر ذکر شده است. صفحه اول و صفحه دوم عذر می‌خواهم که نمی‌توانم همه کامنت‌های پست قبلی را جواب بدهم. یک نکته مهم در تحلیل من جا افتاده بود که دوستان به درستی آن را تذکر دادند. هزینه‌ای که دولت برای پس دادن بطری می‌دهد باید از هزینه تولید بطری کم‌تر باشد. در واقع اگر مساله را به صورت یک مساله طراحی مکانیسم ببینیم دو شرط باید ارضا شود. شرط سازگاری انگیزه‌ها (Incentive Compatibility) می‌گوید که تولیدکننده نباید انگیزه داشته باشد بطری خالی به دولت بفروشد و شرط مشارکت (Participation Constraint) می‌گوید قیمت ارائه شده برای بطری باید آن قدری باشد که جمع‌کنندگان انگیزه کافی برای تحویل آن داشته باشند. مثل هر مساله‌ای از این جنس ممکن است فضای جواب این مکانیسم تهی باشد یا نباشد.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها