• مالیات بر بطری

    در شرایطی که مردم کشور ما در قبال محیط بسیار غیرمسوولانه رفتار می‌کنند بطری‌های پلاستیکی دارد در عمل تمام باقی‌مانده محیط زیست را می‌بلعد. سری به تنگه واشی بزنید و وضعیت را با ده دوازده سال پیش که هنوز دشت بکری بود مقایسه کنید تا عمق فاجعه را دریابید. آینده این روند را هر کسی می‌تواند بفهمد. در نتیجه روشن است که باید برای این تهدید اساسی مناظر طبیعی راهی اندیشید. طبق معمول راه‌حل‌های فرهنگی – و آموزش از کلاس اول ابتدایی و همه ایده های بامزه این طوری – بیش‌تر به درد کاغذ می‌خورد. ما به مکانیسمی نیاز داریم که خیلی سریع جواب بدهد و طبعا این مکانیسم اقتصادی است. به نظرم یک راه حل موثر کاری است که برخی کشورهای دنیا انجام می‌دهند. مالیات اضافی روی بطری پلاستیکی و پس دادن آن در صورت برگرداندن بطری. حالا سیاست را برای ایران کمی محلی‌تر کنیم. اولا بطری آب کالای لوکس است و لذا مالیات بستن روی آن اثر خفیفی روی رفاه دارد. از طرف دیگر این مالیات باید این قدر سنگین باشد که مشوق لازم را ایجاد کند. قیمت بطری آب الان چیزی حدود ۲۰۰ تومان است. روی آن مالیات می‌بندیم و می‌کنیمش ۳۵۰ یا ۴۰۰ تومان. خیلی دور از ذهن نیست که بخشی از کسانی که این قدر بی‌مسوولیت است که بطری آب را در کنار دریا و قله کوه رها کند با ۱۵۰ تومان اضافی انگیزه برای بازگرداندن آن پیدا نمی‌کند. ولی ما در این ایران یک مکانیسم دیگر داریم و آن هم بی‌کاری است. لازم نیست صاحب بطری آن را به محل‌های جمع‌آوری برگرداند بل‌که این کار برای کسانی که قصد کسب درآمد داشته باشند جذاب خواهد بود. بابت هر بطری ۱۵۰ تومان به فرد بپردازید و ببینید که از فردا یک تک بطری رها شده هم در هیچ منطقه‌ای از ایران که قابل دست‌رسی باشد...ادامه مطلب ...
  • سقوط مجدد شاخص‌ها

    بورس سهام وین ام‌روز صبح باز شد و پس از آن که در ظرف چند دقیقه شاخص سهام نزدیک به ۹ درصد سقوط کرد بسته شد (و البته دارد دوباره باز می‌شود). خب این اتفاقا قابل پیش‌بینی بود چرا که شاخص‌های دان جونز دی‌روز افت کرده بودند و در آن زمان بورس‌های اروپایی بسته بودند. همین اتفاق ام‌روز برای شاخص آلمان هم افتاد. این موضوع را سال‌ها است همه می‌دانند که توزیع لوگ نرمال توزیع مناسبی برای تخمین رفتار قیمت سهام نیست چرا که اتفاقاتی که احتمال وقوع آن ها بر اساس این توزیع (و لگاریتم آن یعنی توزیع نرمال برای بازده) بسیار بسیار کم است و باید در نظر هر چند صد سال یک بار رخ دهد در عمل هر چند دهه یک بار واقعا اتفاق می افتد. اتفاق قبلی هم سقوط بازار سهام در سال ۱۹۸۷ بود. حالا این روزها همه این موضوع را از نزدیک لمس می کنند. برای این حس عددی از ماجرا پیدا کنید به این فکر کنید که اگر بازده (تغییرات قیمت) سهام به صورت نرمال توزیع شده باشد و ما فرض کنیم میانگین بازده در “سال” حدود ۰٫۱ است (یعنی عددی بسیار کوچک برای هر روز و عددی بسیار کوچک تر برای هر دقیقه) آماره این اتفاق که ظرف “چند دقیقه” بازده به عدد ۰٫۱- برسد چند برابر انحراف معیار استاندارد روزانه (حدود ۰٫۰۲۵) است و احتمال این آمار چه قدر است؟ در مورد آینده رشته فاینانس دو دیدگاه وجود دارد. یک دیدگاه این است که عمر این علم تمام شد و ما دوباره به دهه های اول قرن بیستم باز می گردیم که در آن سرمایه گذاری بیش از این که یک علم باشد یک هنر شخصی بود. یک دیدگاه هم این است که تقاضا برای کسانی مثل متخصصان “اقتصاد مالی” و ” اقتصاد اطلاعات” و کسانی که در حوزه مدل های...ادامه مطلب ...
  • سواری مجانی و وبلاگ مشاوره مدریت

    این روزها بدجوری از سطح غیرقابل تحمل سواری مجانی جامعه مان حالم گرفته است. سواری مجانی این جا, سواری مجانی آن ها, سواری مجانی همه جا. فکر کنم باید در مورد برخی فعالیت هایم تجدید نظر کنم. پ.ن: و این هم کار دسته جمعی خوبی از گروهی از دوستان جوان من که سواری مجانی نمی گیرند و به مشارکت در کار جمعی متعهدند :)) وبلاگ مشاوره مدیریت که قرار است بستری برای حفظ ارتباط بین افراد شرکت کننده در کارگاه مهارت های مشاوره مدیریت باشد و البته از نویسندگان مدعو هم استقبال می کند.
  • نوبلیست ها در وین

    من مثلا قرار بود الان در ژنو باشم و احتمالا الان از زیارت منزل ژان ژاک روسو و موسسه مطالعات بین الملل – که پارسال پیش‌نهادشان را رد کردم و بعید نیست که بعد از دیدن ماجرا از نزدیک کلی پشیمان می‌شدم – بر می‌گشتم. داشتم می‌رفتم این کنفرانس و گفتم حالا که باید از زوریخ رد شوم دو روزی در سوییس توقف کنم و رفقایی را ببینم و سری هم به ژنو بزنم. کارها همه ردیف بود و حتی قرارها را تنظیم کرده بودم که ناگهان خبر رسید که استیگلیتز و ماندل و ماسکین قرار است دو روزی این‌جا باشد. نتیجه این شد که بنده متحمل مقدار نسبتا قابل توجهی خسارت شدم و برنامه سفرم را تغییر دادم تا بتوانم حداقل ام‌شب – یعنی دقیقا یک ساعت و ربع دیگر – در سخن‌رانی عمومی شرکت کنم و فردا صبح مستقیم بروم کنستانتز. فردا جلسات خصوصی‌تر هستند و برای جلسه استیگلیتز باید شبه مقاله‌ای می‌نوشتی در مورد این که “علم اقتصاد چه کمکی به سیاست‌گذاری می‌کند” و اگر شانس می‌اوردی جزو ۲۵ نفری می‌شدی که در جلسه خصوصی با او شرکت می‌کردند. من دیگر از خیر این یکی گذشتم که به کنفرانس برسم. از بدشانسی ما هم همین ام‌شب پانل جذابی در کنفرانس برگزار می‌شود که با حضور افراد دنیای عمل و دانش‌گاه تاثیر بحران بر آینده را بررسی می‌کند. خلاصه شنیدن سخن رانی آقایان نوبلیست هم برای ما کلی هزینه مالی داشت و هم هزینه فرصت. یک شنبه و دوشنبه هم می‌روم فرانکفورت که هم دوستانی را ببینم و هم در یک برنامه مختصر در بورس فرانکفورت شرکت کنم. برای بانک مرکزی اروپا دیر جنبیدم و برنامه بازدید دوشنبه‌ این هفته اش پر شده بود و ما از بازدید محروم شدیم.
  • بحران مالی آمریکا

    اگر علاقه‌مند به دنبال کردن ریشه‌ها و تحولات بحران اخیر هستید وبلاگ حجت قندی را از دست ندهید. حجت چندین مقاله و پست مفصل و مفید نوشته که ماجرا را به زبان ساده توضیح داده است. خصوصا مقاله‌ای که در الف منتشر کرده بود. پویان هم کمی خلاصه‌تر چکیده آخرین وضعیت را ارائه می‌کند. من هم مقاله‌ای در تحلیل “طرح نجات از زاویه اقتصاد آزاد” نوشته‌ام که احتمالا ام‌روز جایی منتشر می‌شود و لینک می‌دهم. پ.ن: مقاله بررسی طرح نجات از زاویه اقتصاد آزاد را در سایت الف بخوانید.
  • کارگاه‌های آموزشی در انجمن بین‌المللی مدیران ایرانی

    دوستان در انجمن بین‌المللی مدیران ایرانی (I-AIM) قصد دارند تا دوره‌های آموزشی جدیدی را به فهرست فعالیت‌های انجمن اضافه کنند. با توجه به این‌که بسیاری از خوانندگان این وبلاگ جزو مشتریان یا مدرسان بالقوه این دوره‌ها هستند فکر کردیم که یک راه خوب برای شناخت اولویت‌های بازار ایران استفاده از نظرات خوانندگان وبلاگ است. در نتیجه اگر شما هم در مورد دوره ای آموزشی که به درد مدیران ایرانی می‌خورد ایده ای دارید، لطفا با گذاشتن یک نظر در قسمت نظرات این پست و بیان نام دوره و شرح مختصری از آن و مخاطبان بالقوه (و در صورت نیاز سایر ملاحظات) ایده خود را با ما به اشتراک بگذارید. با توجه به هدف این نظر سنجی دریافت نظرات بیش‌تر به حداکثر کردن کارایی این طوفان فکری کمک خواهند کرد و برای این منظور دنبال کردن نکات زیر بسیار مفید خواهد :بود – هدف ارایه ایده برای دوره های آموزشی است و نه تحلیل مزایا و معایب ایده های مختلف. در مرحله بعد ( نظرسنجی جامع) کار تحلیل مزایا و معایب و نیاز بازار به صورت منسجم و بر اساس مجموعه ای منتخب از ایده های ارایه شده در این‌جا انجام خواهد شد. لذا در این‌ مرحله هر ایده ای حتی ایده های ظاهرا دور از دست‌رس کاملا ارزش‌مند هستند. از طرف دیگر نقد سایر ایده‌ها در زیر این مقاله موجب سانسور ذهنی ایده های بالقوه جالب دیگران شده و لذا از پویایی هم‌فکری جمعی می‌کاهد. ممنون می‌شویم اگر نظرهای غیرمرتبط با این پست یا پیشنهادها و انتقادهای خود نسبت به انجمن را به صورت مستقل با ما در میان بگذارید (می‌توانید این‌گونه نظرها را برای ما به (info [at] i-aim [dot] org) بفرستید. – در صورت تمایل لطفا نام و مشخصات خود را همراه با ایده ارایه کنید که در آینده در صورتی که انجمن سوالی در مورد جزییات ایده...ادامه مطلب ...
  • چند لینک

    ۱) این مطلبی است که در مورد بانک‌های سرمایه‌گذاری از اکونومیست ترجمه کردم و در دنیای اقتصاد چاپ شده است. ۲) یک سری از دوستان داخل ایران سایتی در مورد مد و پوشاک به اسم دوخت راه انداخته‌اند. من از ایده‌شان لذت بردم. یکی می‌پرسید همین کارت مانده بود که بروی در کار سایت لباس و خیاطی! گفتم اولا که خودم خوش‌ لباس نیستم و می‌توانم از این‌ها یاد بگیرم. ثانیا به نظرم خوش سلیقه‌گی در پوشش چیزی است که به وضوح روی روحیه و نشاط آدم‌های جامعه تاثیر دارد و لذا اتفاقا کار ارزش‌مندی است. حیف که این رفقا خیلی پول ندارند وگرنه اگر پول حسابی به من می‌دادند حتما مقاله‌ای در رابطه با پوشش و رشد اقتصادی برایشان می‌نوشتم :)) . چند باری که سایت را خواندم نکته‌های جالبی یاد گرفتم. گفتم این‌جا معرفی کنم که شما هم سری بزنید. ۳) کنفرانس بین‌المللی مدیریت ام‌سال هم برگزار می‌شود. می‌توانید سایت‌شان را ببینید. من هم احتمالا سخن‌رانی در مورد “سرمایه‌گذاری در شرایط عدم اطمینان و استراتژی بنگاه‌ها” خواهم داشت. ۴) مرتضی حسینی‌نژاد عزیز هم وبلاگ‌نویس شد. وبلاگ حرفه‌ای و خواندنی که به صورت مشترک با اکبر شاهمرادی (که ساکن کانادا و متخصص مدیریت ریسک است) می‌نویسند.
  • مهاجرت و Real Options

    تصمیمات مربوط به مهاجرت شامل چندین اختیار (Option) مختلف است. در درجه اول کسی که در کشور خودش است این اختیار را دارد که آن‌جا را به مقصد کشور بعدی ترک کند. این بسیار شبیه به اختیار سرمایه گذاری است. اگر حتی روی موضوع دقیق‌تر شویم گزینه‌ای مثل مهاجرت کانادا که به فرد اجازه می‌دهد تا در فاصله زمانی مشخصی اقدام به مهاجرت کند و یا آن‌را برای مدت محدودی به تعویق بیندازند (Option to Defer). این اختیار قیمت دارد (درست مثل اختیار روی وام بانکی که ظرف چند ماه معتبر است). حال فرض کنیم فرد به هر دلیلی به کشور مقصد رسید. او می‌تواند یک اختیار خروج (Shut Down Option) داشته باشد که به کشور خودش برگردد یا فاقد این اختیار باشد (مثلا اگر پناهنده باشد). در کنار آن برای برخی اختیار سوییچ یعنی مثلا رفتن از اروپا به آمریکای شمالی هم همیشه وجود دارد. فهرست این اختیارها را می‌توان گسترش داده و عناصر دیگری در آن شناسایی کرد ولی داستانی که ذهن من را به خود جلب کرد این بود: آیا می‌توان مهاجری را در مقصد تصور کرد که مطلوبیتش از زندگی در آن‌جا L باشد و این L اصلا سطح مطلوبی نباشد. فرض کنیم پیش از تصمیم به مهاجرت فرد دقیقا نمی‌تواند کیفیت زندگی‌اش در مقصد چه خواهد بود چون این موضوع یک متغیر تصادفی است که دو حالت به خود می‌گیرد: می‌تواند H (خوب) یا L (بد) باشد. نتیجه این متغیر تصادفی در واقعیت در پریود بعدی آشکار می‌شود. حال فرض کنیم اگر فرد پیشاپیش بداند که وضعیت محقق شده اچ خواهد بود مهاجرت را به وضعیت فعلی خودش ترجیح می‌دهد و اگر پیشاپیش بداند که ال خواهد بود وضعیت فعلی خودش را به مهاجرت ترجیح می‌دهد. دوست ما مهاجرت می‌کند و از قضا وضعیت ال محقق می‌شود. فرد حق بازگشت به کشورش را هم دارد....ادامه مطلب ...
  • توضیحاتی در باب مهاجرت

    خب ظاهرا این پست مربوط به بیان یکی از مشاهدات من واکنش‌های متعددی را بر انگیخته است. مثلا نگاه کنید به ۱ , ۲ , ۳ , ۴ , ۵ , ۶ , … ببخشید اگر نوشتید و من متوجه نشدم. فکر کردم حالا که این همه بحث گسترده شده چند توضیح را بدهم تا از سوء تفاهم جلوگیری شود. الف) تئوری مهاجرت: مهاجرت ماجرایی چند وجهی است و تصمیم در مورد آن تابع چندین عامل کلیدی از جمله روحیات و ترجیحات فرد‌ (از جمله میزان سازگاری او با وضعیت و محدودیت‌های کشور قبلی)، موقعیت و موفقیت‌های او در کشور قبلی، رشته تحصیلی، کشور میزبان، سن، جنسیت و … است. هیچ کس نمی‌تواند یک نسخه کلی برای مهاجرت بنویسد. میزان رضایت کسی که برای دکترا می‌آید با کسی که در ۱۸ سالگی سفر می‌کند با کسی که در سن بالا برای کار می‌رود با کسی که پناهنده می‌شود و الخ متفاوت است. مهاجر استرالیا و کانادا با مهاجر سوئد و آلمان فرق دارد. وضعیت مهاجر وسط آمریکا با مهاجر ساحل شرقی و ال ای متفاوت است. حتی اوضاع مهاجر ساکن مونیخ در آلمان می‌تواند به کل متفاوت از مهاجر ساکن برلین و هامبورگ باشد و الخ. مایلم این را تاکید کنم که من هر وقت هر چیزی در باب مهاجرت بنویسم «صرفا عکسی از یکی از ده‌ها زاویه ماجرا است». دوست دارم عکس‌های متفاوتی را روایت کنم و گرنه روایت رایج هالیوودی/اورکاتی (همان عکس پستی سابق) از مهاجران جوان آمریکای شمالی مبتنی بر تم «اوری نایت پارتی، اروی ویک‌اند هایکینگ، اوری دی بایکنیگ و اوری ایوینینگ دیتینگ» به اندازه کافی در ایران شناخته شده است. ما روایت‌های دیگری هم لازم داریم. مثلا روایت زنان از مهاجرت، روایت مدیران اجرایی، روایت اهل قلم و روشن‌فکران , … … من هم روایت هم تیپ‌های خودم را می‌نویسم. شاید ما در بین مهاجران...ادامه مطلب ...
  • روزهایی که می‌گذرد

    چهار سال قبل، در روزهای اولی که آمده بودیم این‌جا، دوستان ایرانی که رفقا معرفی کرده بودند را می‌دیدیم تا هم کمی اطلاعات بگیریم و هم من به شیوه معمول خودم شبکه اجتماعی جدیدم را در محل سکونت تازه بسازم و توسعه بدهم – و البته چه خیال باطل و تلاش عبثی بود این دومی-. چیزی که در این دیدارها برای من عجیب و غیرقابل باور بود نوعی از افسردگی بود که به خوبی در رفتار و نگرش و شیوه برقراری ارتباط این دوستان تازه می‌دیدم و نمی‌توانستم هضمش کنم. تازه کسانی که من می‌دیدم عموما به نوعی جزو خوش‌بخت‌ترین ایرانی‌های مقیم اروپا به حساب می‌آمدند. یعنی پناهنده‌ای نبودند که سال‌ها بلاتکلیفی و در به دری و سختی کشیده باشند یا کسانی نبودند که با بی‌پولی دوره دانش‌جویی سر کرده باشند. آدم‌هایی بودند که اکثرا با ارز ارزان دانش‌جویی درس خوانده بودند و مشاغل حرفه‌ای داشتند و دست‌شان به دهنشان می‌رسید. در همان روزهای اول دوستی را دیدیم که مدیر یک بخش تخصصی یک شرکت مهم اتریشی بود. بر خلاف تصور قبلی من از چنین آدمی که باید منبع انرژی و خلاقیت و امید به آینده باشد او را به شدت ناامید و منفعل یافتیم. در حدی که در همان دقایق اول آشنایی با ما آن‌را به اشتراک گذاشتش. پرسیدیم که ماجرا چیست؟ خنده‌ای کرد و گفت که هیچ نیروی امیدبخشی در زندگی‌اش ندارد. تعریف کرد که به سقف رشد شغلی‌اش رسیده است و می‌داند که بالاتر از آن برای او به عنوان یک خارجی به سختی به دست می‌آید (یا شاید با تخصص خاصی که او داشت دیگر بالاتر از آن واحد خاص برایش امکان نداشت). آن قدر هم از ایران دور بوده که دیگر نمی‌تواند شرایط کار و زندگی در ایران را تحمل کند و لذا نمی‌تواند برگردد و کاره‌ای شود، بچه‌هایش بزرگ شده‌اند و از هم فاصله...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها