• تجربه و نویسندگی

    کم نیستند نویسندگانی و هنرمندانی که در کشورشان آثار درخشان خلق کرده اند و وقتی به تبعید – خودخواسته یا اجباری – رفته اند ناگهان همه آن خلاقیت تمام شده است. به قول یک نفر امیر نادری را ببین که یک وقتی دونده را می سازد و بعدش بیست سال است که با این که در مرکز امکانات زندگی می کند خبری ازش نیست. در این که افسردگی دوران غربت در این ماجرا کاملا موثر است شکی نیست ولی در کنار آن از دست دادن “تجربه” زندگی شاید نقش موثرتری بازی می کند. در غربت که باشی معمولا در معرض تجربه عمیقی که بتوانی آن را تا انتها لمس کنی قرار نمی گیری و این تجربه است که اساس خلاقیت را فراهم می کند. داشتیم از بسطام می رفتیم گنبد کاووس که بعدش برویم بندر ترکمن را ببینیم. از مسیر گردنه خوش ییلاق. روز قبلش از جنگل توسکستان فاصله گرگان بسطام را رفته بودیم و گفتیم از مسیر دیگری بر گردیم. پایین گردنه جایی که شالیزارها شروع می شود پیرمردی را با دختری سوار کردیم. دختر ۱۲ سالش بود و معلولیت ذهنی داشت. پدرش تعریف کرد که در شکم مادرش که بوده سگ هار مادر را گاز گرفته و بچه بیمار به دنیا آمده است. پیرمرد داشت از پاس گاه بر می گشت. فهمیدم که نیم هکتار زمین دارد – قبلا کمی بیش تر داشته و سیل گلستان بخشی را نابود کرده – که برنج و گندم می کارد و من حساب کردم که در به ترین حالت سالیانه دو میلیون تومان درآمد از این زمینش دارد. شرکت شن و ماسه آمده بود و باطله ها را در زمینش خالی کرده بود و درگیر شده بودند و آخر سر کتک هم خورده بود. حالا رفته بود شکایت کند که شاید قانون به کمکش بیاید. گفته بودند شکایتت ثبت شد. برو...ادامه مطلب ...
  • قیمت گذاری رستوران و انتخاب معکوس

    ظاهرا سازمان میراث فرهنگی و گردش گری برای غذاهای مختلف نرخ های ثابتی معین کرده که رستوران ها باید ان را رعایت کنند (البته ظاهرا این طور نیست که همه رستوران ها در عمل آن را رعایت کنند). فرض کنید همه رستوران ها موظف باشند چلوکباب کوبیده را ۴۰۰۰ تومان بفروشند. شما یک رستوران شیک و یک رستوران با ظاهر بدتر می بینید. اگر بازار رقابتی باشد و در پی غذای خوب باشید کدام را انتخاب می کنید؟ فرض کنیم کیفیت رستوران تابعی است با مشتق مثبت نسبت به ظاهر رستوران و کیفیت غذا. طبعا رستورانی که ظاهر شیک تری دارد هزینه سربار و سرمایه بالاتری دارد. چون قیمت به صورت برون زا داده شده است در بازار رقابتی هر دو رستوران باید روی خط کیفیت هم گن (مکان هندسی همه ترکیبات ظاهر رستوران و کیفیت غذا که مطلوبیت برابری ارائه می کنند) قرار داشته باشند و گرنه حذف می شوند. چون رستوران شیک تر هزینه بالاتری دارد و قیمت هم رقابتی است مجبور است از کیفیت غذا (مثلا از مخلفات غذا) بزند تا بتواند در بازار رقابتی باقی بماند. این یعنی این که اگر در پی غذای به تر هستیم به تر است رستوران غیرشیک تر را انتخاب کنیم!
  • درآمد واقعی

    برای ما که در تصمیم آمدن و برگشتن هستیم طبعا مساله درآمد واقعی یک فاکتور مهم برای فکر کردن است. ام روز با دوستی بحثی داشتیم که باعث شد یک موضوع قدیمی را در ذهن مرور کنم و جمع بندی اش را این جا بنویسم. دوست دارم بقیه هم جزییات بیش تری به ماجرا اضافه کنند. فکر کنم بتوانیم با تقریب خوبی بگوییم که در بسیاری از مشاغل حرفه ای (مثلا خدمات فناوری اطلاعات، مشاوره مدیریت، فاینانس، صنایع فناوری بالا و …) درآمدهای ظاهری در اروپا و ایران تقریبا به هم نزدیک شده است. قطعا یکی نیست ولی واقعا از آن تفاوت ده برابری که در ذهن ایرانیان است خبری نیست و ماجرا خفیف تر از این است. یک حساب سرانگشتی هم بدهم. دوستی که دکترای الکترونیک دارد بعد از مدتی گشتن شغلی به دست آورده که ماهیانه ۱۹۰۰ یورو خالص دریافت می کند. در حوزه فاینانس کسی که دکترا بگیرد و وارد صنعت یا دانش گاه بشود در اروپا در به تری حالت چیزی حدود ۳۰۰۰ یورو خالص دریافت می کند (در انگلیس که هزینه زندگی بسیار بالاتر است متوسط حقوق شروع کار در فاینانس حدود ۳۰۰۰۰ پوند در سال است. همین حقوق برای مهندسی حدود ۲۲۰۰۰ پوند است). توجه کنید که فاینانس یکی از پردرآمدترین رشته ها در دنیا است. بقیه رشته ها را با همین میزان قیاس کنید. برای این که بتوانیم تصویر درستی از رفاه داشته باشیم باید به طرف هزینه ها هم نگاه کنیم تا بتوانیم بر اساس درآمد نرمال شده تفاوت درآمد واقعی را حس کنیم. چیزی که معمولا در گزارش ها و کتاب ها بحث می شود تفاوت هزینه های خرید خصوصی (مثلا مسکن و غذا و رفت و آمد) در شهرهای مختلف است. طبیعی است که اگر هزینه خصوصی را در نظر بگیریم حتی با نظر گرفتن ماجرای جهش قیمت مسکن هنوز...ادامه مطلب ...
  • اقتصاد کار موثر

    به نظر من تولید فکری و فرهنگی موثر و به یاد ماندنی در کشور روند نزولی داشته است. این البته یک برداشت است که من برایش مثال ها و شواهدی دارم و کسانی هم ممکن است با آن مخالف باشند ولی فعلا فرض کنیم مشاهده معتبری است. سوال این است که چرا این طور است؟ قطعا نقش ممیزی و یاس آلودی فضا و بقیه ماجراها بی تاثیر نیست ولی من دنبال عامل ریشه ای تری می گردم چرا که به نظرم این روند نزولی از چندین سال قبل شروع شده و ربطی به شرایط جدید ندارد. فرضیه های مختلفی می توان ارائه کرد. من از جمله به ریشه های اقتصادی به عنوان یکی از دلایل فکر می کنم و به نظرم می رسد که تغییر در سبک زندگی و انتظارات طبقه روشن فکر و فرهنگی ما در این ماجرا بی تاثیر نبوده است. من تقریبا زندگی آدم ها از میانه دهه شصت به بعد را به خاطر می آورم. مشخصا خودم یادم می اید که با این که وضع مالی بدی نداشتم در سال های دانش جویی لیسانس هرگز پا به یک رستوران نگذاشتم. این یک عادت شخصی نبود بل که بازتابی از فضایی بود که در آن زندگی می کردیم و الان متفاوت شده است. فضایی که نماد سال های قبل تر از آنش برایم آن صحنه کلوزآپ است که محسن مخلمباف با موتور می آید دنبال بدل خودش. زندگی که خود مخملباف در بایکوت یا عروسی خوبان به تصویر می کشدش. ما همه عوض شده ایم. به زندگی های مجلل تر و تفریحات پرخرج تر و کارهای راحت تر عادت کرده ایم. این خودش فی نفسه مساله ای نیست ولی وقتی هزینه تامین این نوع زندگی و الزامات آن را کنار الزامات کار فکری می گذارم به گلوگاهی برای موثر بودن می رسم. موثر بودن و کار ارزنده...ادامه مطلب ...
  • هرکول های علمی

    احتمالا شما هم مثل من داستان هایی از نوعی که در پایین ذکر شده در مورد نوابغ ایرانی شنیده اید. در تجربه شخصی من حضور در چنین داستان هایی اصولا شرط “لازم” برای کاردرست بودن از دید “عوام علمی” در ایران است. منظورم از عوام علمی افراد صاحب تحصیلات دانش گاهی یا متخصص است که کم تر در جریان پژوهش ها و مناسبات علمی درست و کلاس جهانی بوده اند و لذا تصور نادرست یا معوجی از این فضا دارند. برخی داستان های معمول از این قرار است: ۱) فلان دانش مند ایرانی با این که دکترای باستان شناسی دارد ولی در کنفرانسی در زمینه معادلات دیفرانسیل تصادفی شرکت کرد و نظریه ای در آن جا ارائه کرد که باعث حیرت حاضرین شد. من شخصا داستان هایی شنیده ام که این استاد نابغه حتی مقاله هم ارائه نکرده بل‌که در ردیف حاضرین بوده و از مقاله بزرگ ترین دانش مندان جهان ایرادات اساسی گرفته است. ۲) تقریبا همه اساتید ایرانی روز بعد از فارغ التحصیلی پیش‌نهادی از استادشان دریافت کرده اند که همان جا بمانند و تدریس کنند ولی به علت علاقه قلبی به وطن این پیش‌نهاد را رد کرده و با پرواز بعد از ظهر برگشته اند. ۳) باز تقریبا تمامی اساتید ایرانی پیش نهاد دریافت چک سفید با تمام امکانات زندگی برای حضور در کشورهای غربی دریافت کرده اند. در اکثر داستان ها حتی ماشین برای بردن استاد از باند فرودگاه به دفتر کارش (که یک آزمایش گاه کامل هم کنار آن برای استاد تدارک دیده شده) ارسال شده است. ۴) اکثر نوابغ (خصوصا نوابغ مقیم داخل که کاندید مجلس هم می شوند) شش فوق لیسانس و چهار دکترا دارند. معمولا هم دکترای اول در رشته شیمی آنالیتیک و چهارمی در حوزه زبان شناسی سوسوری است که نشان گر تعدد استعدادهای فرد است. ۵) نوشتن تز دکترا معمولا...ادامه مطلب ...
  • اسلایدهای کلاس نظریه بازی

    اسلایدهای کلاس شنبه را می توانید از این جا دریافت کنید.
  • اقتصاد سیاسی کار فرهنگی

    اقتصاد سیاسی به ما یاد می دهد که در تحلیل پدیده ها به انگیزه ها و منافع محرکین و پیش برندگان آن پدیده دقت کافی داشته باشیم. شاید بشود از همین زاویه چیزهایی هم راجع به “تورم اهمیت کار فرهنگی” در ایران فهمید. سوال قدیمی برای من و احتمالا خیلی های دیگر است که چرا این قدر این راه حل کلی و همیشگی “لزوم کار فرهنگی” در ایران ارائه شده و خریدار دارد؟ مثلا به مساله ترافیک نگاه کنید. یک روی کرد می تواند این باشد که برویم و ببینیم که در هر گلوگاهی چه عاملی باعث کاهش بهره وری معبر می شود. این کار البته آسان نیست و نیاز به عرق ریختن و گاهی هم به نتیجه نرسیدن دارد. روی کرد مقابل هم می تواند این باشد که “باید بچه ها را از دبستان آموزش دهیم تا فرهنگ ترافیکی پیدا کنند”. من ادعا نمی کنم که رفتار افراد در این ماجرا تاثیر ندارد. مثلا بخشی از ترافیک وحشت ناک برخی خیابان ها مثل فلسطین زمانی به این خاطر بود که عابرین به چراغ سبز خودرو و چراغ قرمز پیاده توجه نمی کنند و لذا سرعت عبور خودروها از چهارراه ها کم شده و ترافیک ایجاد می شود. احتمالا با تغییر دادن رفتار افراد تا حدی این مساله حل می شود ولی راه های دیگری هم هست که جزیی تر یا اجرایی تر است. مثلا بهینه کردن زمان چراغ قرمز یا جریمه کردن عابرینی که از چراغ قرمز عبور می کنند یا تغییر مقررات به گونه ای که اگر کسی در زمان چراغ قرمز عابر روی خط تصادف کند راننده هیچ مسوولیتی نداشته باشد. موارد دوم از جنس کار فرهنگی نیست و نیاز به کار مهندسی (در معنی عام آن) دارد. ولی چرا راه حل “کار فرهنگی” برای این مساله این قدر فراگیر است؟ به نظر می رسد حداقل دو...ادامه مطلب ...
  • بانک داری در ایران

    بخش بانک داری در ایران خوب دارد پیش رفت می کند. بانک های ما چه به لحاظ محصولاتی که ارائه می کنند و چه از حیث ابزارهای مدیریت سرمایه بانک هنوز با تجارب جهانی فاصله قابل توجه دارند و لذا فرصت های زیادی برای نوآوری و بهبود در آن هست که ماجرا را خیلی جذاب می کند. این تابستان با حرفه قبلی یعنی مشاوره مدیریت وداع کردم و برگزاری کارگاه مهارت های مشاوره مدیریت هم به نوعی جنبه مراسم خداحافظی و بازنشستگی ام از این حرفه را برایم داشت. حالا دارم کارآموزی های لازم را برای ورود به مسیر شغلی جدید یعنی مدیریت سرمایه گذاری و بازارهای مالی انرژی انجام می دهم. با رفقای زیادی که در این حوزه ها کار می کنند جلسه داشتم و چند نفری از مدیران ارشد بانک ها و موسسات مالی را دیدم و از تجاربشان استفاده کردم. بدجوری دلم می سوزد که در این سال هایی که دوره اوج گرفتن بانک داری خصوصی و مدرن در ایران است تمام وقت این جا نیستم تا در جریان شکل گیری این سازمان ها تجربه کسب کنم. تجربه ای که آدم از دوره راه اندازی به دست می اورد بی نظیر است و هیچ وقت در دوره ثبات به دست نمی آید وین که هستم گاهی وسوسه می شوم که به شغل های آکادمیک خارجی فکر کنم و برای آن رقابت کنم (که البته کار راحتی هم نیست) ولی وقتی می آیم ایران علاقه قلبی قدیمی ام یعنی کار اجرایی و عملی کردن به شدت به حس مقاله نوشتن و برای ۱۵ نفر ارائه کردن غلبه می کند.
  • دزدی ادبی در دانش گاه

    در دانش گاه های دنیا یک لغت ترسناک وجود دارد به اسم دزدی ادبی (plagiarism) که دانش جویان بدجوری از آن می ترسند. طبق تعریف دایره المعارف حقوق آمریکا دزدی ادبی به معنی “عمل تخصیص دادن خلاقیت ادبی یک نفر دیگر یا گزیده ای از آن یا متن ناشی از آن گویی که خود (آقا/خانم دزد) آن را خلق کرده است”. در دانش گاه وین نرم افزاری وجود دارد که همه متون علمی تولید شده (مثلا تزها) به آن داده می شود و نرم افزار چک می کند که آیا پاراگراف هایی از متن هست که عینا از یک متن دیگر برداشته شده باشد و به آن ارجاع داده نشده باشد. چنین عملی به سختی مجازات می شود. مجازاتی که حتی ممکن است منجر به اخراج از دانش گاه شود. سال ۸۱ جایی از من دعوت کرده بودند تا درسی در مورد مدیریت رشد شرکت ها بدهم. با توجه به این که موضوع برای اولین بار در ایران تدریس می شد و کتاب استاندارد جذابی هم برای آن نمی شناختم دست به کار شدم و از مجموعه ای از کتاب ها و مقالات (و ضمنا از پایان نامه فوق لیسانس یکی از دوستان با اجازه خودش) یک جزوه درسی کامل آماده کردم. نمی دانم چه کسی بعدا لطف کرد و بدون اجازه یا هماهنگی با من کل اسلایدها را به صورت نرم افزار پاورپوینت روی یک سایت عمومی قرار داد. من هم ماجرا را زیاد جدی نگرفتم. گذشت و چند روز پیش به تصادف فهمیدم که یکی از اساتید محترم یکی از دانش گاه درسی در همین رابطه تدریس می کند و اسلایدهایی که به اسم خودش در این درس استفاده می کند عین اسلایدهای بنده بدون حتی یک خط تغییر در متن یا رنگ یا فونت و غیره است. خوش بختانه این آقای استاد بدشانس وب سایتی هم برای...ادامه مطلب ...
  • ما مردمانیم

    دی روز با رفیق باریک اندیشی در باب رفتار عجیب جامعه خودمان صحبت می کردم. می گفتم درک من این است که در دوران فترت سیاسی معمولا روشن فکران و اندیش مندان انزوا می گزینند و به کنجی پناه می برند و می اندیشند و می خوانند و در خلوت نجوا می کنند و و به امید سال های بعد می نویسند و اثر هنری و فکری خلق می کنند. ماحصلش هم می شود مثلا ورق پاره های زندان و شاعرانی که در زمانه عسرت می سرایند. در این کشور عجیب ما حتی همین اتفاق رایج هم نیفتاده است. اگر وضعیت دولت این شده است وضعیت اندیشه و هنر هم دست کمی از آن ندارد آن هم هنر و اندیشه ای که لزوما سر و کاری با سانسور و قدرت ندارد. دی شب با کلی تشریفات رفتیم که یادگار زریران قطب الدین صادقی را ببینیم. چند سالی بودی کاری از صادقی ندیده بودم و آخرین کار خوبی که از او در ذهنم بود تئاتر هفت قبیله گم شده و خصوصا صحنه شاه کار آخرش با بازی میکائیل شهرستانی بود. من منتقد تئاتر نیستم و نیازی هم نیست مقداری مطلب بخوانم تا این نوشته حرفه ای جلوه کند. چیزی که می نویسم برداشت یک تماشاگر علاقه مند به تئاتر و سینما است. اول از همه اجرا ۱۵ دقیقه دیر شروع شد. هیجان طبل و صحنه پیکار که فروکش کرد از همان دقایق اول فهمیدم که سرم کلاه رفته است و انتظاری از این تئاتر نمی شود داشت. در طول اجرا یک جمله و دیالوگ کلیشه ای بارهای بار عینا بی هیچ تغییر و هیچ نوآوری تکرار می شد که سرتاسر آن پر بود از نژاد پرستی ایرانی و کالایی کردن زنان! در جایی از تئاتر قرار بود که مثلا پسرک داستان در برابر هر حادثه ده سال کهن تر شود و...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها