• کارایی پویا

    در بحث های مربوط به حدود آزادی یکی از دوستان از این تمثیل (نقل به مضمون) استفاده کرده بود که “فرض کنیم ما در یک کشتی هستیم و فرزند من در حال مرگ است و دیگری دارویی درست کرده که حال فرزندم را خوب می کند ولی آن را به من نمی دهد. این جا دیگر مالکیت خصوصی و آزادی فردی معنی ندارد و حق داریم به زور دارو را از او بگیریم و جان این بچه را نجات دهیم”. اگر دقت کنید روح این مثال بسیار شبیه به استدلال هایی است که برای دریافت مالیات بالا و یا مصادره اموال ثروت مندان به نفع فقرا اقامه می شود. روزبه هم در جواب گفته بود که (نقل به مضمون و کمی اضافات از من) “ممکن است که سیاست عدم احترام به مالکیت خصوصی در آن لحظه بهینه به نظر برسد ولی اگر صاحب دارو حس کند که دارایی اش ممکن است به زور ازش گرفته شود انگیزه کم تری برای سرمایه گذاری در تولید دارو خواهد داشت و در بلندمدت جامعه با افت سرمایه گذاری برای تحقیق و توسعه و تولید داروهای جدید مواجه شده و وضعش بدتر می شود”. چند روز پیش با جمعی از دوستان رفته بودیم یکی از این رستوران های بوفه باز (که البته بر خلاف ایران بسیار ارزان تر از هر رستوران دیگری است و اگر کسی با استراتژی درست و گزینش مناسب غذا بخورد Value of Money خیلی بالایی کسب می کند). غذای یکی از رفقا اضافه آمد و گفت که از رستوران بخواهیم تا ظرف یک بار مصرفی بدهد که غذا را ببریم. به نظر برخی دیگر پیش نهاد معقولی بود چرا که غذا در هر صورت از جیب صاحب رستوران رفته بود و اگر نمی بردیم روانه سطل آشغال می شد پس چه به تر که اسراف نشود و بعدا خورده شود....ادامه مطلب ...
  • شئون فرهنگی و برنامه توسعه

    مرتضی در کامنتش گفته “مسائل فرهنگی- اجتماعی که به زعم حامد و امثال وی شاید مواردی غیر قابل کمی کردن و در نتیجه بی اهمیت هستند”. سعید هم در تایید صحبت او نوشته “روزی بیماری به یک پزشک مراجعه می کند و پزشک داروهایی را برای وی تجویز می کند. اوضاع بیمار با مصرف داروهاوخیم تر می شود و پس از مدت زمان کوتاهی می میرد. به سراغ پزشک می روند تا دلیل آنرا جویا شوند که پاسخ زیبایی از پزشک می شنوند: “داروهای من مشکلی نداشت فقط بدن بیمار ظرفیت و کشش تحمل انرا نداشته است !!!” (قابل توجه دوستانی که لحاظ نکردن زیر ساخت اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی را عیب نمی بینند”. فکر می کنم مرتضی عزیز در نسبت دادن این جمله به بنده و دوست عزیزم آقای مهندس ” امثال وی” کمی بی دقتی کرده است. بنده یادم نمی اید که هرگز فکر کرده باشم که “چون مسائل فرهنگی- اجتماعی مواردی غیر قابل کمی کردن هستند پس در نتیجه “بی اهمیت” هستند”. در واقع حتی مدافع این نظر هم نبوده ام که متغیرهای فرهنگی – اجتماعی قابل کمی کردن نیستند بل که بر عکس در هر جایی که این متغیرها به صورت کیلویی و بر اساس یکی دو نمونه کیفی علت چیزی قلم داد شده اند بر لزوم ارائه مطالعات بین کشوری گسترده برای اطمینان از وجود این رابطه تاکید کرده ام و لذا طرف دار کمی کردن آن ها (و یا استفاده از پراکسی های مناسبی از آن ها) تا حد ممکن هستم. اتفاقا چند سال پیش ها دو مقاله در دو کنفرانس داخلی در مورد روش های سنجش سرمایه اجتماعی و تاثیر سرمایه اجتماعی بر عمل کرد اقتصادی ارائه داده ام که علامتی خلاف ادعای مرتضی است. با این همه همان طور که قبلا هم یکی دو بار گفته ام نقدهای عمدتا بعد از وقوع (Ex-Post)...ادامه مطلب ...
  • زندگی در آکواریوم

    یکی دو روز پشت سر هم که خانه باشم و بیرون نروم و به دلیلی – مثلا بیماری یا بی حوصلگی یا وضعیت هوا نتوانم بیرون بروم – دیگر هر چیزی برایم غیرقابل تحمل می شود. نزدیک غروب نه حوصله دارم که کتاب بخوانم، نه فیلم ببینم، نه وبلاگ بخوانم و نه پای تلفن با کسی حرف بزنم و نه روی کلی پروژه عقب افتاده کار کنم از بس که از صبح زود ذهنم با این چیزها انباشته شده است. تنها کاری که می توانم بکنم آش پزی یا خوابیدن است با این که هنوز ساعت ها تا وقت خواب باقی است. در ایران هر حس دیگری را ممکن بود داشته باشم ولی هرگز و هرگز یادم نمی آید که چنین حسی بهم دست داده باشد. وقتی در چنین وضعیتی قرار می گیرم حال و روز مهاجرینی که مجبورند ماه ها و سال ها را در این شرایط سپری کنند به خوبی درک می کنم. مثلا کسانی که منتظر تعیین تکلیف وضعیت شان هستند و یا هم سران دانش جویانی که خودشان دانش جو نیستند و مجبورند صبح تا به شب را خصوصا در یک شهر کوچک و آرام و غریب آن هم احتمالا با کم پولی در یک خانه کوچک سر کنند. آمریکای شمالی را نمی دانم ولی خیلی از شهرهایی که در اروپای قاره ای دیده ام شب های سرد و تاریک و دیوانه کننده دارند – احتمالا به استثنای چند جا مثل پاریس و آمستردام و لندن که زندگی شبانه فعال و البته پرخرج دارند- لذا حتی بیرون رفتن هم وضعیت را به تر نمی کند. افسردگی کسانی که کار جدی ندارند از آن مشکلات اساسی مهاجرت است که کم تر دیده ام به آن پرداخته شود و مطمئنم خیلی از خوانندگان آن را در مقاطعی تجربه کرده اند. پ.ن: ظاهرا لینک کاست گل هزار بهار غیرفعال...ادامه مطلب ...
  • برنامه اول توسعه

    اجازه بدهید کمی روی منطق برنامه اول توسعه و سیاست های اقتصادی سال های ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۲ تمرکز کنیم. اول به این سوال بپردازیم که برنامه اول توسعه در چه شرایط اولیه ای تدوین شد؟ مواردی را از حافظه می نویسم و امیدوارم دوستان دیگر تکمیل کنند: ۱) سهمیه بندی کالاهای مصرفی و سرمایه ای و تخصیص اداری آن ها طی سال های گذشته ۲) بروز نشدن قیمت های نسبی در بسیاری از بخش ها از جمله ارز ۳) مردم خسته از کم بودهای دوره جنگ و در طلب زندگی مرفه تر ۴) مصادره کارخانجات بزرگ و کلیدی و اداره آن ها توسط بخش دولتی ۵) کسری بودجه مزمن دولت ۶) … برخی جهت گیری های اساسی برنامه اول عبارتند از: ۱) آزادسازی قیمت ها و حرکت به سمت قیمت های تعادلی خصوصا در خدمات دولتی ۲) واقعی شدن قیمت ارز و خروجی از نرخ ثابت هفت تومانی ۳) خصوصی سازی صنایع دولتی ۴) آزادسازی نسبی تجارت خارجی ۵) کاهش عرضه محصولات سوبسیدی و کاستن از حجم دولت از نقدهای کیلویی و سیاسی که به یک باره همه مصیبت های جامعه از بیکاری و تورم و خودکشی و فحشا را به اجرای برنامه های تعدیل نسبت می دهد که بگذریم یک نقد منصفانه ابتدا باید به این سوال جواب دهد که “اگر برنامه تعدیل اجرا نمی شد چه اتفاقی می افتاد؟” آیا نتایج منفی و مشکلاتی که منتقدین برنامه به آن نسبت می دهند در صورت اجرا نکردن این برنامه رخ نمی داد و یا در زمان پیش از اجرای آن وجود نداشت؟ آیا اگر این برنامه اجرا نمی شد این مشکلات با شدت بیش تری رخ نمی داد؟ مشکلی که برای ارزیابی دقیق وضعیت قبل و بعد برنامه وجود دارد این است که کشور قبلا در شرایط جنگی بود و لذا یک تغییر ساختاری در اقتصاد در سال ۶۸...ادامه مطلب ...
  • بت های روشن فکری / موسیقی

    به تجربه فراوان دیده ام که به جنگ بت های دروغین روشن فکری در جامعه ایران رفتن خطر بسیار بزرگی است. انگار روشن فکران و مخالفان حرفه ای قداستی دارند که هر چه گفتند و کردند غیرقابل اعتراض است. اگر فی المثل یک مقام سیاسی ادعایی بکند که از دید نفر دیگری با عقل سلیم نخواند و او بخواهد با نشان دادن تناقض های منطقی یا ناهماهنگی آن با واقعیت ها دروغ او را افشاء کند به شدت محبوب می شود ولی اگر پرویز پیران ادعایی در حد استاد تمامی دانش گاه پرینستون بکند کسی حق ندارد بدون غسل و وضو و اثبات حسن نیت در باب صحت ادعای او سوال کند. هر از چند گاهی واکنش ها به برخی مطالب برای من آن قدر ناامیدکننده می شود که می خواهم بی خیال قضیه شوم. این بار هم همین طور بود. الان آمدم چیز دیگری بنویسم که دیدم در بالاترین به این مطلب لینک داده شده و بنده خدایی نظر داده که “هنوز معلوم نیست که نویسنده مطلب خودش دانشجوی دکتری هست یا نه “. به این ترتیب معلوم می شود که در جامعه ایران برای پرسش از صحت ادعاها (در حد رجوع به گوگل و روزمه فرد) نیاز به مدرکی در حد دکترا به بالا است. بنده هم از فردا ادعا می کنم که دکترای زبان شناسی از ام ای تی دارم و چون بعید می دانم کسی در بین خوانندگان چنین مدرکی داشته باشد کسی حق اعتراض ندارد!. حالا برای این که این جا فقط به اعتراض خلاصه نشود چند موسیقی جدید که دوستان لطف کرده و برایم فرستاده اند این جا می گذارم. همه این موسیقی ها در بازار نایاب هستند و ظاهرا ناشر هم علاقه ای به انتشار مجدد آن ندارد و لذا حقوق مالکیت معنوی تولیدکننده آن ها نقض نمی شود. اجرای متفاوتی از ساری...ادامه مطلب ...
  • استاد پرینستون

    تنظیم کننده مصاحبه دکتر پرویز پیران در ویژه نامه عید روزنامه اعتماد گفته که “به رغم اینکه دانشگاه پرینستون امریکا به دلیل خدمات ارزشمندش به رشته جامعه شناسی، او را به عنوان «استاد تمام» می شناسد، در دانشگاه علامه طباطبایی استادیار است”. من اولین باری که آقای دکتر پیران را دیدم همین موضوع را خاطرنشان کرد و البته آن موقع گفت که در آمریکا “دانش یار” است ولی در ایران به او سمت استادیاری داده اند. مصاحبه را که خواندم برایم جالب شد که ببینم دانش گاه پرینستون به اعتبار چه فعالیت هایی به ایشان درجه “استادی تمام” داده است. اول سری به گوگل اسکولار زدم. بالاترین رقم ارجاع به مقاله های ایشان “سه” عدد بوده است. تا جایی که ذهن من یاری می کند معمولا رقم ارجاع به مقاله های مشهور استادان دانش گاه هایی در حد پرینستون معمولا در حد چند صد به بالا است. سری هم به رزومه ایشان زدم. بنا به اعلام خودشان از زمان فارغ التحصیلی در سال ۱۹۷۹ تا الان کلا ۷ تا مقاله کار کرده اند که روشن نیست چند تا از آن ها در ژورنال های داوری شده (Refereed) چاپ شده است. در روزمه ایشان اثری از حضور در دانش گاه پرینستون به چشم نمی خورد. تا جایی که دانش ناقص من می گوید برای رسیدن به رده های بالاتر از استادیاری در دانش گاه های آمریکا فرد معمولا باید دوره پنج ساله آزمایشی را طی کند و وقتی با موفقیت Tenured شد و کار علمی را ادامه داد کم کم به مراتب دانش یاری و استادی هم می رسد. من هر چه نگاه می کنم در روزمه ایشان اطلاعاتی مبنی بر سپری کردن زمان طولانی لازم برای رسیدن به مرتبه دانش یاری در دانش گاه های آمریکا را نمی بینم. شاید هم کلا تحلیل من اشتباه است و ایشان مدعی نیست...ادامه مطلب ...
  • تاکسی و بنزین

    ظاهرا تقدیر بر این است که در سایت الف مطلبی راجع به بنزین ظاهر نشود مگر این که صاحب چای داغ واکنشی به آن نشان داده باشد. این بار یکی از نویسندگان محترم بخش تحلیلی الف مطالبی در مورد کرایه تاکسی و لزوم کاهش آن نوشته بود که به نظرم دارای اشکالاتی آمد و در یادداشتیسعی کردم آن را نقد کنم که می توانید همان جا بخوانید و اگر نظری داشتید لطف کنید همان جا بگذارید. بخش اول و آخر حرف های تکراری است و سعی کردم کوتاهش کنم. بخش وسط حرف اصلی است. راستی با این همه طرف داری که من از تاکسی دارها می کنم می ترسم فردا متهمم کنند که از اتحادیه تاکسی داران و شخصی ها و خطی ها و غیره پول می گیرم 🙂 پ.ن: مدتی بود که از اظهار فضل های مخالفان علم اقتصاد دور بودم. الان دیدم یکی که خودش را دانش جو و محقق دانش گاه تهران معرفی کرده این کامنت را گذاشته : ” … به خوانندگان محترم یاداوری می شود پارادایم نئوکلاسیک که نویسنده محترم آنرا وحی منزل میداند و به هیچ وجه نمیخواند از آن دست بکشند و نمی تواند خارج از چارچوب آن فکر کند؛ سالهاست منقرض شده. در واقع چیزی که امروز وجود ندارد، پارادایم نئوکلاسیک در اقتصاد است! امیدوارم نویسنده محترم از این دانشجو و محقق کوچک ناراحت نشوند. اگر ایشان امروز به کهنه و منتفی بودن پارادایم مسلط بر ذهنشان پی ببرند، بهتر از این است که فردا با افسوس به آن برسند. توصیه پایانی از کوهن: افراد موفق کسانی هستند که زود تر علایم سقوط پارادایم ها را احساس می کنند و خود را با پارادایم جدید وفق می دهند. ” اگر محصول یکی از به ترین دانش گاه های کشور این اعتماد به نفس وحشت ناک در عین نادانی مطلق باشد وای به...ادامه مطلب ...
  • مولوی و بقیه

    آیا مولوی ایرانی بوده یا ترک؟ دعواهای یکی دو سال اخیر بیش تر تجاری و توریستی است و دغدغه من نیست ولی اصل ماجرای دست به دست شدن ملیت و عرب و عجم و ترک شدن دانش مندان و هنرمندان تمدن اسلامی برای من یک ناسازگاری منطقی دارد. حضرت مولانا در بلخ به دنیا آمد که اکنون در افغانستان ولی آن موقع جزو ایران بوده است. در سن کم مهاجرت می کند و عاقبت در قونیه که نه الان و نه پیش از آن جزوی از ایران بوده است زندگی می کند و خلاقیت هنری اش مربوط به اقامتش در این شهر است. زبان مولوی در اکثر شعرهایش فارسی است و بر همین اساس و نیز بر اساس تعلق او به سنت فرهنگی ایرانی می توان او را شاعری “ایرانی” نامید. فرض کنیم که گزاره بالا را پذیرفتیم. یعنی با قبول این که مولوی نه در ایران فعلی به دنیا آمده است و نه در ایران کار کرده است صرفا به دلیل زبان و حوزه فرهنگی که به آن وابسته بوده است وی را ایرانی بنامیم. همین موضوع در مورد محی الدین ابن عربی هم صحیح است. با این که در اندلس (اسپانیای فعلی) به دنیا آمده بود ولی به دلیل وابستگی اش به فرهنگ اسلامی و نگارش کتاب ها به زبان عربی کم تر کسی او را اسپانیایی می خواند و بیش تر عارف مسلمان می دانندش. آیا به نظرتان با این استدلال در مورد برخی افراد دیگر دچار مشکل نمی شویم؟ مثال می زنم. ابوعلی سینا در بلخ (افغانستان) به دنیا می اید و در بخارا (آسیای میانه) رشد می کند و بعد به اقصی نقاط امپراطوری اسلامی (دقت کنید در آن تاریخ دولت ملی ایرانی به مفهوم امروزی وجود ندارد) سفر می کند. معروف ترین کتاب او قانون است که به زبان عربی نوشته است. ۱) اگر...ادامه مطلب ...
  • مهریه، حق طلاق و آپشن آمریکایی

    این دوست عزیزم مطلبی نوشته که ذهن من را متوجه سوالی کرد: آیا می توان در جامعه ای حق برابر طلاق برای زن و مرد ایجاد کرد ولی سنت مهریه را هم چنان ادامه داد؟ آیا این وضعیت در تعادل است؟ به نظرم این سوال می تواند جدی باشد چرا که می دانیم جوامعی وجود دارند که حق برابر برای طلاق به زن و مرد اعطا می کنند (مثلا شمال آفریقا) و در عین حال حق زن برای داشتن مهریه بالقوه در آن ها وجود دارد. هرچند موضوع مرکزی بحث من این نیست ولی مختصر بگویم که با وجود طرف داری ام از حق برابر زنان برای طلاق، تحت شرایط خاصی (مثلا خانه دار بودن کامل زن) از وجود مهریه – علی رغم همه نقدهایی که همه می دانیم بر آن وارد است – هم طرف داری می کنم. دلیلش نوع تقسیم کار در جوامعی مثل جامعه ما است که حق الزحمه زن خانه دار را به صورت پولی پرداخت نمی کند و لذا در زمان جدایی سهمی برای مشارکت او در انباشت ثروت خانواده در طول زمان وجود ندارد. مهریه می تواند تا حدی جبران کننده ضعف این مکانیسم باشد. حال صورت مساله این است که در شرایط اعطای حق طلاق به زن – در کشور ما مثلا از طریق شرایط ضمن عقد – سقف مهریه چه قدر می تواند باشد؟ آیا همان مقدار قبلی یا کم تر/بیش تر از قبل؟ از دید من صورت مساله بسیار شبیه آپشن فروش آمریکایی است. ولی آپشن فروش آمریکایی چیست؟ American Put Option به زبان ساده قراردادی است که به صاحب آن اجازه می دهد در یک فاصله زمانی مشخص (یا بی نهایت) یک دارایی (مثلا یک سهم یا یک بشکه نفت) را به قیمت مشخصی به فروش برساند. بر خلاف آپشن اروپایی که فقط در روز آخر قرارداد قابل اجرا است...ادامه مطلب ...
  • پراکنده هایی کاملا شخصی

    عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوش است …. ماه قبل سی ساله شدم و الان مطمئنم که تقریبا به نصف میانگین سال هایی که جمعا می توانم زندگی کنم نزدیک شده ام. کمی با خودم سر و کله زدم و دیدم دیگر وقتی برای هوس بازی نمانده و باید تکلیف را یک سره کرد. یک وقتی گفتم که دیگر این جا شربت آبلیمو نخواهم فروخت و فقط چای داغ عرضه خواهم کرد. این انگار پیش درآمدی بود برای آن تکانی که انگار در زندگی ام رخ می دهد. چند وقت پیش مریم داشت Friends را می دید. دفعه قبل آن یکی سریال دوقلویش – … و شهر – را با هم دیده بودیم و لذت برده بودیم. چند آخر هفته یک نفس از صبح تا شب. این بار دیدم که عمرم به سی رسیده است و وقت تنگ. ندیدمش حتی برای یک ثانیه، هر چند می دانستم که اگر ببینم خیلی می خندم و خوب می دانستم که اگر ببینم دایره موضوعاتم برای گپ زدن – در باطن غیرحقیقی – با آدم هایی که مثل هم نیستیم وسیع تر می شود. ندیدمش به یاد عادتی کوچک در سال هایی دور. نوجوان که بودم عادتی با خودم داشتم. نوشابه مثل الان به وفور دم دست نبود. به نسبت جیب ما قیمت داشت و باید گاهی شیشه ای می خریدی و قدر جرعه جرعه اش را می دانستی. با خودم عهد کرده بودم که جرعه آخر ته شیشه را نخورم و دور بریزم و می ریختم. برگشتم و دیدم که سال ها است دیگر هیچ جرعه ای را از هیچ چیزی پیش از آن که سیر و انباشته شوم دور نریخته ام. آدم که سی ساله می شود شکمش حتی بیش تر از قبل گنده می شود و لپ هایش رفته رفته آویزان می شود. این وسط یک...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها