• سمینار کاربردهای نظریه بازی در مدیریت

    کاربردهای نظریه بازی در مدیریت Managerial Applications of Game Theory ارائه دهنده: حامد قدوسی زمان: سه شنبه 2 مرداد ساعت 17:30 مکان: خیابان سهرورد، دانشکده مدیریت و اقتصاد، طبقه دوم، سالن سمینار گروه مدیریت بیش از نیم قرن از معرفی مفاهیم پایه نظریه بازی های رقابتی (Non-Cooperative Game Theory) توسط فون نویمان می گذرد. در این مدت نظریه بازی ها هم از حیث ابزارهای نمایش رفتارهای عوامل اقتصادی و هم از جنبه مفاهیم راه حل (Solution Concepts) و تحلیل تعادل توسعه یافته است. امروزه مدل های مبتنی بر این نظریه در حوزه های مختلفی مثل اقتصاد، فاینانس، روابط بین الملل، علوم رایانه و مدیریت یه طور گسترده ای مورد استفاده قرار می گیرد. هر چند که نظریه بازی ها به دلیل طبیعت ریاضی و فنی آن کم تر در مدارس بازرگانی مورد استفاده قرار می گرفته است ولی به مرور زمان و با توسعه مفاهیم مشترک بین اقتصاد و مدیریت در سه حوزه مالیه بنگاه (Corporate Finance) ، سازمان صنعتی (Industrial Organization) و نظریه قراردادها و مکانیسم ها کم کم وارد دروس و مقالات علمی مرتبط با رشته مدیریت نیز شده است و در بسیاری از مدارس معتبر کسب و کار می توان آن را تحت عنوان دروسی هم چون تئوری رفتار رقابتی یا اصول رفتار استراتژیک مشاهده کرد. هدف این سخن رانی ارائه یک معرفی کلی و غیرفنی از نظریه بازی ها و برخی مفاهیم پایه ای آن و نشان دادن مواردی است که استفاده از مدل های نظریه بازی می تواند در درک عمیق تر مسایل مربوط به "تحقیقات مدیریت" و "سیاست گذاری بنگاه ها" مورد استفاده قرار گیرد. پس از معرفی برخی مفاهیم پایه در نظریه بازی ها و بحث در مورد رابطه مدل های نظری و تجربی در تحقیقات مدیریتی قسمت دوم بحث به موارد کاربرد این نظریه در مدیریت معطوف شده و در آن کاربردهایی مثل تحلیل رقابتی، تحقیق و توسعه، قراردادهای مالی، عرضه سهام، حاکمیت شرکتی (Corporate Governance) و طراحی حراج ها معرفی می شود.
    ادامه مطلب ...
  • پیشنهادهای فرهنگی

    در حوزه ادبیات و فلسفه و تاریخ کتاب جدید فارسی چی پیش نهاد می کنید؟ سی دی موسیقی جدید چه طور؟ پ.ن: یعنی اوضاع این قدر خراب است؟ هیچ کتابی جدیدتر از چنین گفت زرتشت و بادبادک باز و کارهای مصطفی مستور و “خانوم” مسعود بهود و مرشد و مارگاریتا و … به بازار نیامده است؟ بابا به خدا بعضی از این ها سال ها پیش درآمده اند. راستی پشنهادهای مکابیز را ببینید 🙂
  • متن باز

    دارم وب سایتم را راه می اندازم. یک بخش هم درست کرده ام به اسم متن باز که هر نوشته علمی و حرفه ای که تولید کرده ام و جنبه محرمانه یا اختصاصی کارفرما را ندارد آن جا بگذارم تا بقیه هم بخوانند. این جوری هم کارهای من خاک نمی خورد و ممکن است گاهی به درد بقیه بخورد و هم من ممکن است از نقدها و نظرهای دیگران بهره مند شوم. طبعا همه کارها در یک سطح نیست. خصوصا که خیلی شان مال ۵-۶ سال قبل است و ممکن است الان نظر دیگری داشته باشم یا بتونم نوشته بهتری ارائه دهم ولی هر چه هست را می گذارم. علی الحساب این متن تز فوق لیسانس من و این هم یک مقاله در مورد اندازه گیری سرمایه گذاری اجتماعی.
  • بایاس ناشی از ترجمه

    جرقه این بحث را مریم اول بار در ذهن من زد. گفت در ایران مردم باید همیشه وابسته به این باشند که سلیقه مترجمان چه کسی را بهشان معرفی می کند و بعد یک دفعه تب یک نفر همه جا را بگیرد و خیال کنند (کنیم) که این آدم خدای آن حوزه است. در حالی که وقتی از ایران بیرون می آیی و با دنیای اصلی علم یا ادبیات یا هنر آشنا می شوی می بینی اوه چه قدر نویسنده و متفکر هست که کسی اسمشان را هم در ایران نشنیده است و اتفاقا از آن آدم های شناخته شده مهم تر و تاثیرگذارتر هستند. این را هم می بینی که گاها آن آدمی که در ایران خدا می پنداشی را اصلا کسی نمی شناسد یا چندان جدی به حساب نمی آوردش. یکی از دوستان جامعه شناسم هم شبیه این را می گفت. می گفت در ایران چند چهره از جامعه شناسی مثل لوکاچ تبدیل به بت شده اند در حالی که وقتی خارج جامعه شناسی می خوانی می بینی که فی المثل لوکاچ هم یکی از ده ها نفر آدم سیر اندیشه های معاصر بوده و حرف هایش هم دهه ها است که مورد بحث است و نقد می شود و الخ. حالا من همین موضوع را در مورد اقتصاد می بینم. اگر از بسیاری از اقتصادخوانده ها و اقتصادنخوانده های ایران بپرسیم که به نظرتان بزرگ ترین اقتصاددان های معاصر چه کسانی هستند احتمالا فورا خواهند گفت: داگلاس نورث، جوزف استیگلیتز، آمارتیا سن و هایک و فریدمن و ؟ فهرست تمام شد. چرا؟ احتمالا به این خاطر که این چهار- پنج نفر نوشته های غیرتخصصی یا غیرفنی عامه پسندی دارند که یک نفر مترجم آن را پسندیده و ترجمه کرده و یک دفعه این اسم همه گیر شده است. البته چند تا اسم هم مثل کوز هم همه...ادامه مطلب ...
  • انتخاب رشته

    این نوشته منظم و دسته بندی شده را یک پسر ۱۸ ساله که امسال کنکور داده و ظاهرا تخمینش این است که نتیجه کنکورش هم خوب شده نوشته است. به شدت به اقتصاد علاقه مند است ولی می داند که کیفیت آموزش اقتصاد حداقل در مقطع کارشناسی در ایران خیلی خوب نیست. از طرف دیگر هم گزینه های دیگر یعنی تحصیل در مهندسی و ریاضیات و رفتن به اقتصاد در مقطع تحصیلات تکمیلی هم مشکلات خاص خودش را دارد. ببینید می توانید راهنمایی اش کنید. احتمالا این موقعیت دشوار تصمیم گیری که او الان قرار گرفته را یک روز همه ما داشته ایم. پ.ن: این قدر راهنمایی برای این دوستمان نوشته شده که فکر کنم می تواند یک دفتر مشاوره انتخاب رشته باز کند. راستش هیچ فامیلی با هم نداریم. دوستی ایمیلی و وبلاگی و از راه دور است و من در سیمای مجازی این دوستمان برق موفقیت های آتی را دیدم. از همه ممنون که راهنمایی کردند. حالا بگذارید من هم نظرم را بگویم. به نظر من دوره لیسانس اصلا قرار نیست “معلومات” به کسی بدهد بل که همان طور که یکی از دوستان هم گفته بود باید “مهارت ها” و “ظرفیت ها” و صد البته “شبکه اجتماعی و کاری” فرد را توسعه دهد. معلومات تخصصی مال دوره فوق لیسانس به بعد است (قبلا هم آمار جزیی داده بودم از این که خیلی از برندگان جایزه نوبل لیسانس اقتصاد ندارند). از طرف دیگر به نظر من برق و مکانیک خواندن به هوای رفتن به اقتصاد در مقطع بعدی زحمت زیادی است و آن قدر هم بازدهی ندارد. به لحاظ آماده سازی رشته ریاضی قطعا به ترین گزینه است. خوش بختانه شریف یک دانشکده ریاضی خیلی خوب دارد که اولا اساتید توانایی دارد (چه در حوزه های محض و چه در حوزه های مرتبط با اقتصاد مثل فرآیندهای تصادفی یا...ادامه مطلب ...
  • افسانه شغل کاذب

    هفته گذشته یکی از مسوولان اداره محیط زیست تهران ضمن تحلیل اثرات سهمیه بندی بنزین اشاره کردند که “این سیاست باعث از بین رفتن مشاغل کاذبی مثل مسافرکشی می شود”. جالب است که ایشان همان جا این موضوع را هم روشن کردند که ۵۰۰ هزار نفر در تهران از طریق این شغل به قول ایشان کاذب امرار معاش می کنند. سخنان ایشان بهانه ای شد تا موضوع “شغل کاذب” را مورد بررسی قرار دهم. بقیه مطلب این جا
  • سهمیه بندی و کشش پذیری

    1)آقاي سرزعيم از اين استدلال كه شهر خلوت و ترافيك روان‌تر شده و در مقابل فعاليت‌هاي اقتصادي همچنان ادامه دارد استفاده كرده تا به اين نتيجه برسد كه پس مردم قدرت تطبيق شرايط خود بدون كاهش جدي در مطلوبيتشان را دارند. خطاي اول اين است كه امروز فقط يك هفته از سهميه‌بندي گذشته است و بسياري از مردم مي‌توانند فعلا اين يك هفته را معلق باشند تا ببينند اوضاع چطور مي‌شود. مضاف بر اينكه اكنون فصل تابستان است و بسياري از سفرهاي ضروري دوره فعاليت مدارس هم فعلا وجود ندارد. لذا اين مشاهده شتاب‌زده از نتايج يك هفته منطقا به معني حذف كلي سفرهاي مردم نيست بلكه مي‌تواند به معني تعويق بخشي از آن تا مشخص‌تر شدن اوضاع هم باشد. نكته مهم‌تر اينكه ما هنوز نمي‌دانيم اثر سهميه‌بندي روي اقتصاد كلانشهرها چه بوده است. بايد زمان بگذرد و آمارهاي اقتصادي مشخص شود و بعد بررسي شود كه آيا سهميه‌بندي صرف اثر ركود يا رونق در اقتصاد شهرهاي بزرگ ايفا كرده است. اين اثر را هم با چشم و يا با استناد به گفته مردم نمي‌توان سنجيد بلكه بايد منتظر آمار بود. به اين مثال دقت كنيد. استاد دانشگاه يا متخصص يا پزشك جراح پرمشغله‌اي كه هزينه فرصت وقتش 30000تومان در ساعت است ولي به خاطر محدوديت سهميه بنزينش روزانه يك ساعت بيشتر معطل مي‌شود تا با تاكسي و اتوبوس تردد كند 10برابر صرفه‌جويي در مصرف بنزينش را از طريق هزينه وقتش (كه درواقع هزينه خدمت گمشده‌اي است كه مي‌شد به جامعه ارائه كرد) پرداخت مي‌كند. البته اگر روي بهره‌وري او در طول زمان مشخص مي‌شود. تاكيد مي‌كنم كه نمي‌شود قضاوت مثبت يا منفي در مورد اثرات نهايي سهميه‌بندي روي بهره‌وري اقتصاد و رفاه مردم داشت مگر اينكه نتايج آماري آن در طول زمان استخراج شود. 2) خطاي مهم‌تر ايشان استفاده از شكل پاسخ طرف مصرف به «محدوديت مقداري» عرضه بنزين براي نتيجه‌گيري كردن در مورد پاسخ به «تغييرات قيمتي» (همان كشش قيمتي) است. از سرزعيم تعجب مي‌كنم كه اين را به جاي آن به كار برده است. مفهوم كشش قيمتي به طور ساده اين است كه اگر قيمت يك كالا اندكي بالا برود آيا تركيب تابع مطلوبيت مصرف‌كننده به گونه‌اي هست كه با كاهش از مصرف اين كالا و صرف مقداري از هزينه قبلي براي كالاهاي ديگر آن كاهش مطلوبيت را تا حد امكان جبران كند يا نه. هر چه كالاي ما جانشين‌هاي بيش‌تري دور و برش باشد و هر چه هزينه انتقال مصرف به كالاي جديد كم‌تر باشد كشش بالاتري خواهد داشت و هر چه اين جانشين‌ها كم‌تر بوده يا تغيير عادث مصرف مشكل‌تر باشد كشش پايين خواهد بود. كشش بنزين هم از همين قاعده تبعيت مي‌كند. حال در آزمايش فرضي اگر كشش‌ناپذيرترين كالاهاي جهان (نمك، داروي قلب، آب آشاميدني روزانه و ...) و كشش پذيرترين كالاهاي جهان (غذاهاي تفنني، اسباب‌بازي و ...) را با محدوديت عرضه مواجه كنيم هر دو يك پاسخ كاملا مشابه خواهند داد براي اين كه مصرف‌كننده چاره‌اي جز اين ندارد. به عبارت ديگر اگر خودرو ضروري‌ترين نياز آدم هم باشد و هيچ جايگزيني هم براي آن نباشد باز وقتي عرضه بنزين 40درصد كاهش پيدا كرد لاجرم كل حمل و نقل حدود 40درصد (با صرف‌نظر از اثرات جزيي ناشي از تنظيم موتور و ...) كم مي‌شود. اين هيچ چيزي از كشش قيمتي به ما نمي‌گويد. چه بسا اگر بنزين به قيمت آزاد عرضه شود همين مردم كه به اجبار استفاده از خودرو را كاهش داده‌اند محاسبه كنند كه با اين تفاوت هزينه بنزين باز استفاده از خودرو شخصي براي شان مطلوبيت‌ بيشتري نسبت به گزينه‌هاي ديگر دارد و لذا مصرف آن را بالا ببرند.راه درست بررسي كشش قيمتي آن موقع است كه قيمت مثلا 500 تومان بشود و آن وقت مردم پيش خودشان محاسبه كنند كه آيا 500 يا 1000 تومان براي هر سفر كوتاه ارزشش را دارد يا نه. اين كه پاسخ مردم به اين سوال چه خواهد بود به طور پيشيني (A Priori) مشخص نيست و يا بايد منتظر كلان ترافيك بعد از قيمت باشيم و يا با تست اقتصادسنجي درستي كه اثرات تغييرات درآمد سرانه و قيمت كالاي جانشين و بقيه مصنوعات را از ماجرا خارج مي‌كند به قضاوت بنشينيم. خلاصه اين كه پاسخ يك استدلال روشن‌فكرانه و عوام‌پسندانه را نبايد با يك نوشته روشنفكرانه ديگر داد وگرنه در دور باطل قرار مي‌گيريم.
    ادامه مطلب ...
  • اقتصاد کاربردی برای مدیران

    یکی از دوره هایی که همیشه دوست داشتم درس بدهم “اقتصاد کاربردی برای مدیران” است که این بار احتمالا در دو سه سازمان مختلف آن را برگزار خواهم کرد. چون تجربه جالبی از درس های اقتصادی که برای دوره های مدیریت ارائه می شود نداشتم خیلی دوست داشتم که دوره ای طراحی کنم که آخر سر به مدیران دید عملی بدهد از این که چه طور با منطق اقتصادی مسایل بنگاه شان و تعامل آن را با متغیرهای کلان تحلیل کنند. این کار آسانی نیست چون از یک طرف باید تئوری یاد داد و مراقب بود که کلاس با مفاهیم انتزاعی که یادگیری آن ها در درازمدت ثمربخشی عملی دارد اشباع نشود و از طرف دیگر به مجموعه ای حرف های قشنگ بدون مبنای نظری تبدیل نشود. به هر حال سعی خودم را می کنم تا ببینم چه در می آید. تلاشم این است که روی مفاهیمی مثل تمایل به پرداخت و سنجش آن یا تاثیرات اطلاعات متقارن روی بنگاه ها و طراحی قراردادها یا تحلیل کشش و سیاست های قیمت گذاری و الخ بیش تر وقت بگذارم. علاوه بر آن یک بخش کوچک هم راجع به اقتصادسنجی و کاربردهای مختلف آن و مسایلی که در یک مدل اقتصادسنجی ضعیف وجود دارد و باعث خطا می شود صحبت کنم تا مدیران درک به تری از این که این ابزار چه کمکی بهشان می کند و چه انتظاراتی باید از کارشناسان اقتصادسنجی داشته باشند پیدا کنند. این ها را نوشتم تا ازتان مشورت فکری بگیرم. اگر مدیر هستید یا اگر به مدیران این درس را تدریس کرده اید یا با مسایل مدیریت سر و کار دارید چه مباحثی را پیش نهاد می کنید که در دوره مطرح شود. چه مسایل عینی را برای بحث پیش نهاد می کند و الخ. پ.ن: مدیا کاشیگر زمانی دوست داشت که داستانی روی وب شروع...ادامه مطلب ...
  • گازسوز کردن خودروها

    ببینم یک سوال: آیا گازسوز کردن خودروهایی مثل پراید و سمند و پژو کار راحت و بی دردسر و عملی است؟ می دانم پمپ گاز کم است ولی فرض کنیم داریم راجع به تهران صحبت می کنیم که چند تایی پمپ گاز دارد. من از بین انواع موارد ذهنم رفته است به این شخصی های مسافرکشی که مثلا بین تهران و اراک یا رشت و تهران یا سنندج و مهاباد یا اصفهان و شهرکرد کار می کنند و فکر می کنم مصرف روزانه بنزین شان باید چیزی حدود ۱۰۰ لیتر یا حتی بیش تر از آن باشد (تهران اراک ۳۰ لیتر می خواهد. اگر در روز دو سرویس رفت و برگشت کار کند ۱۲۰ لیتر مصرف دارد، تازه از شورولت های مسیر اصفهان که بیش تر از این می سوزانند صرف نظر کردم). حالا حتی اگر سهمیه ۸۰۰ لیتری تاکسی را هم به این ها بدهند باز برای یک هفته کفایت می کند. می خواهم بدانم که آیا این ها اصولا گازسوز هستند یا در حال گازسوز کردن خودرو هستند؟ و آیا کسانی که خودرو شخصی هم دارند راحت می توانند ماشین را گازسوز کنند و مساله کم بود بنزین را حل کنند؟ پ.ن: خیلی ممنون از همه. اطلاعات بسیار مفیدی دریافت کردم. من فکر می کردم جای گزین عملی بنزین برای خودروهای مسافرکش می تواند گاز باشد ولی ظاهرا قضیه به این سادگی هم نیست.
  • ۱۰۰ فیلمی که باید قبل از مرگ ببینید

    این لیست را گم کرده بودم. قبلا تعدادی از فیلم هایش را دیده بودم و باقی مانده بود. سلیقه فیلمی من و مریم به هم نزدیک است ولی عین هم نیست. من تم های اندکی سیاسی (مثل بابل یا Crash) و تم های عشقی اندکی رادیکال (مثل Lost in Translation یا Closer) را دوست دارم و البته سلیقه ام با مریم گاهی کاملا روی هم می افتاد (مثل در Before Sunset / Before Sunrise) و گاهی هم نمی افتد. خلاصه در دموکراسی درون خانوادگی با قدرت چانه زنی برابر به این نتیجه رسیدیم که هر بار که دو تا فیلم امانت می گیریم هر کدام یکی را انتخاب کنیم. من گشتم و لیست خوبی پیدا نکردم و یک دفعه به نظرم رسید که اسم چند فیلم مورد علاقه ام را بزنم و زدم و این لیست گم شده قدیمی آمد. می توانم بگویم هر چه از این لیست دیده ام دوست داشته ام. این پست را نوشتم که در واقع غیرمستقیم خواهش کنم که اگر فیلم خوب می شناسید پیش نهاد دهید. فکر کنم با مثال هایی که زدم تم فیلم ها دستتان آمده است. باز هم از فیلم های مورد علاقه ام بگویم؟ Professional, Eyes Wide Shut, Shindler List, Green Mile, Dr Zhivago, Blue, Red, White, Vertigo, Full Metal Jacket, Liam, Europe, Natural Born Killers, Dead Poet Society, U-571, Motorcycle Diaries, A Beautiful Mind, Malena, Fog of War, Big Fish, Girl with Pearl Earring, Coffee and Cigarette, Night on the Earth, Chocolate, Cinema Paradiso, Darwin’s Nightmare, The Double Life of Veronique, Pianist, Chinatown, Lost City, Saving Private Ryan, Hotel Rwanda , Gangs of New York, Seven Years in Tibet, Goodbye Lenin, 21 Gram, Run Laura Run, The Constant Gardener, Broken Flowers, Departed, Legend of the Fall, JFK, Fargo, Seven, The Sea Inside, Unbearable Lightness of Being, Ethernal Sunshine of...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها