• انتخاب اجتماعی و تئوری امکان ناپذیری آرو

    معمولا وقتی راجع به دموکراسی صحبت می شود ذهن ها فورا متمایل به جنبه نرماتیو مساله می شود و جنبه های فنی مساله کم تر مورد توجه قرار می گیرد. انتخاب اجتماعی (Social Choice) با استفاده از مفاهیمی که در تئوری تصمیم و بقیه حوزه های اقتصاد توسعه داده شده است روی کردی مثبته (Positive) به مقوله تصمیم گیری جمعی را در پیش می گیرد و خلاءهای مهمی را در این فرآیند نشان می دهد. انتخاب اجتماعی با این مقدمه شروع می کند که برای رسیدن به یک تصمیم جمعی از بین چندین گزینه یک روش استاندارد وجود ندارد. ما معمولا با روش رای گیری اکثریتی که در سیستم های انتخابات سیاسی استفاده می شود آشنا هستیم ولی در واقع این فقط یک روش است و انواع و اقسام روش های دیگر را می توان تصور کرد – مثلا شماره دادن به گزینه ها بر حسب اولویت و جمع شماره ها یا مقایسه دو به دو گزینه ها – که ممکن در همان تصمیم خاص منجر به نتایج کاملا متفاوتی شود. در قدم بعدی قضایای مهمی در انتخاب اجتماعی نشان می دهند که اگر چند شرط پایه برای ارزیابی روش های مختلف رای گیری قایل شویم “هیچ” روش رای گیری گروهی قادر نیست همه این شروط را به طور هم زمان برآورده سازد. تئوری امکان ناپذیری ارو یکی از قدیمی ترین و مهم ترین این قضایا است. خلاصه یکی از سه نسخه این قضیه این است که اگر شروط زیر را قایل شویم: ۱) عدم وجود دیکتاتوری: یعنی این که این طور نباشد که فقط یک نفر در جمع تصمیم گیرنده باشد و نتیجه تصمیم گروهی همیشه مطابق با علایق او باشد. ۲) خاصیت پارتو: اگر همه افراد به یک گزینه رای دادند آن گزینه انتخاب شود. ۳) استقلال از گزینه های غیرمرتبط: اگر روش ما نهایتا بگوید که جمع...ادامه مطلب ...
  • سایمون فریزر

    بررسی ها تمام شد. سایمون فریبزر به طور مطلق بر همه گزینه های اروپایی که داشتم غلبه کرد. تصمیمم را گرفتم و پیش نهاد پذیرش را تایید کردم. دلایلی که به این تصمیم رسیدم هم این ها بود: ۱) سرعت رشد سایمون فریزر در سال های اخیر خیلی بالا بوده است. رنکش خیلی بالا نیست ولی در همین یکی دو سال بیش از ده نفر استاد جدید از دانشگاه های خوب جذب کرده و تقریبا با هر کس که صحبت کردم معتقد بود که آن جا به زودی اعتبار بالایی کسب می کند. ۲) درس های سال اول را لازم نیست بگذرانم. این طوری یک سال را صرفه جویی می کنم و این دو سالی هم که خوانده ام هدر نمی رود. ۳) یکی از به ترین استادانش که در کار خودش آدم معروفی است و ارتباطات گسترده ای دارد من را می شناسد و من هم سبک کارش را بسیار دوست دارم پیش نهاد داده که از بدو ورود دست یارش شوم. ۴) در حوزه های کاربردی و مورد علاقه من به اندازه کافی آدم دارد از جمله در حوزه متدولوژی و تاریخ اقتصاد و حوزه اقتصاد منابع. ۵) پولش بد نیست. شهرش هم بد نیست. نکته منفی بزرگش این است که ممکن است لازم باشد مدتی دور از هم زندگی کنیم. ولی کاریش نمی شود کرد. به قول محسن نامجو “جبر جغرافیایی” است. رفقای ساکن ونکوور هم شهری جدید نمی خواهید؟ (البته اگر ویزا بدهند).
  • اقتصاد فن آوری

    برای خودم خوش حال بودم که از یک جایی که به علایق و قد و قواره من بخورد پذیرش گرفته ام و داشتم کارهایم را می کردم که برای ویزای کانادا اقدام کنم که یک دفعه امروز نامه پذیرش همراه با بورسیه این جا همه برنامه هایم را ریخت بهم. راستش چون فکر می کردم که از آن جا پذیرش نمی گیرم کلا بی خیالش شده بودم و فکر می کردم بروم همان کانادا. ولی حالا بین دو گزینه گیر کرده ام. سه تا از جاهایی که پذیرش گرفته ام برنامه اقتصاد به شیوه معمول است و جاهای نسبتا خوبی هم هستند که اگر آن جا خوب درس بخوانم بعدا احتمالا می توانم در یک دانشگاه اروپایی یا یک دانشگاه لایه سه آمریکای شمالی کار آکادمیک گیر بیاورم. از این طرف این موسسه ای که امروز پذیرشش آمد کمی وضعیت خاصی دارد. اسم برنامه اش هست “اقتصاد تحولات فن آوری” و موسسه مشترکی است بین سازمان ملل و دانشکده اقتصاد ماستریخت. هر دو سال یک بار ده نفر بر می دارد و مدرکش را هم دانشگاه ماستریخت می دهد. ظاهرا در حوزه خودش هم جای مطرحی است. برنامه دروسش هم کاملا روی مدل های رشد درون زا و پویایی تحولات فن آوری متمرکز است. فضایش نیمی آکادمیک – نیمی حرفه ای است و بیش تر به درد این می خورد که آدم بعد از فارغ التحصیل شدن به سازمان های بین المللی و جاهای مشابه آن بپیوندد. دلم این جا را بیش تر دوست دارد چون هم فضای کاربردی دارد و هم متمرکز روی مباحث توسعه از زاویه مدل های اقتصاد خرد است. از این طرف اشکالش این است که شانس یافتن کار آکادمیک بعد از فارغ التحصیلی کم تر می شود. تا یکی دو هفته دیگر باید تکلیفم را معلوم کنم و الان بدجوری سر دو راهی گیر کرده...ادامه مطلب ...
  • این کاغذ پاره

    اثبات قضیه و حل مساله برای من تا حد زیادی مثل شعر گفتن شاعران است. اگر یک ورقه سفید و تمیز جلویم بگذارم و مداد را تیز کنم و یک لیوان چای شکلات پهلو هم برایم خودم بریزم و بنشینم پای مقاله ام تقریبا هیچ کار خاصی انجام نمی دهم و فقط دانسته های قبلی مغزم را روی کاغذ خالی می کنم و دور خودم می چرخم. در عوض موقعیت های عجیب و غریبی مثل اتوبوس در حال حرکت و مهمانی شلوغی که حوصله ام را سر ببرد و انواع صف های مختلف برایم به ترین وضعیت برای کار روی اثبات های ریاضی و مسایل مفهومی است. تقریبا تمام قضایای مقاله ام را در چنین وضعیت هایی اثبات کرده بودم و فقط آخریش مانده بود که از صبح هیچ کاری نتوانسته بودم برایش بکنم. عصر رفتم دکتر و یک مجموعه داستان کوتاه با خودم بردم که زود تمام شد و من هنوز منتظر نوبتم بودم. حوصله ام که سر رفت کمی جیب هایم را گشتم و دیدم یک خودکار و یک تکه کاغذ پرینت شده دارم. شروع کردم در حاشیه های کاغذ با مساله ور رفتن و یک دفعه اثبات پیدا شد و پرونده این مقاله بسته شد. البته انصافا نقش کاغذ را هم نباید دست کم گرفت. مطمئنم که اگر یک کاغذ سفید آ چهار داشتم کاری از پیش نمی بردم ولی چون کاغذ پرینت شده بود و مجبور بودم روی گوشه ها و جاهای خالی کار کنم جواب پیدا شد. حالا نکته جالب این است که اگر مثلا فردا که دیدم مقاله دیگری پیش نمی رود عمدا بروم مثلا در صف دیگری منتظر شوم مطمئنم که هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. شهود مساله فقط موقعی می آید که کاملا پاک پاخته باشی یعنی اصلا و ابدا موقع حرکت از خانه نیتی برای کار روی مساله نداشته باشی و به...ادامه مطلب ...
  • نوع دوستی

    یک آزمون تجربی برای دیدن این که انسان ها کاملا منفعت طلب نیستند و به مطلوبیت افراد دیگر هم توجه می کنند بحث باقی گذاشتن ارث است. اگر افراد صرفا به مطلوبیت شخص خود فکر کنند باید برنامه بهینه سازی دینامیکی زندگی خود را طوری تنظیم کنند که در آخر عمر خود دارایی باقی نگذارند. در عمل البته تحقق این موضوع ساده نیست چون افراد با عدم اطمینان در مورد مرگ و ریسک در مصارف و بازگشت سرمایه گذاری ها مواجه هستند و نمی دانند که دقیقا کی باید از دنیا بروند تا مصرف خود را متناسب با آن تنظیم کنند و موقع مرگ دارایی خود را به صفر برسانند. این باعث می شود تا سنجش این فرض هم ساده نباشد چون نمی توانیم عامل ریسک گریزی و عدم اطمینان را از عامل نوع دوستی تفکیک کنیم. اتفاقات جدیدی که در بازارهای مالی می افتد می تواند به بررسی این موضوع کمک کند. برخی مکانیسم های مالی جدید به افراد اجازه می دهد تا دارایی های خود را تحت یک قرارداد به یک شرکت واگذار کنند و در عوض تا زمان مرگ از دریافتی مناسبی برخوردار شوند. نرخ بازگشت روی این قرارداد قاعدتا بیشتر از سرمایه گذاری عادی است چون نهایتا پس از مرگ فرد دارایی هایش به شرکت سرمایه گذار می رسد. یک شکل عینی این قرارداد این است که فرد خانه خودش را به شرکت واگذار می کند ولی هم چنان در آن ساکن است. ضمن این که هر ماه سودی هم بابت خانه اش می گیرد و بعد از مرگش خانه به شرکت می رسد. اگر چنین مکانیسم هایی گسترش یابد و ببینیم که افراد زیادی آن را می خرند در این صورت فرض نوع دوستی نقض می شود چون به این ترتیب افراد همه دارایی خود را مصرف می کنند و چیزی برای خانواده باقی نمی...ادامه مطلب ...
  • تورم و پول با پشتوانه

    یکی دو نفر از دوستان پرسیدند که آیا در ایران هم پول بدون پشتوانه رایج است؟ به نظرم این سوال یک بحث جالب را باز می کند. در ذهن خودم چندین مکالمه در ایران را به خاطر می آورم که آدم ها از چاپ پول بدون پشتوانه شکایت کرده اند و آن را عامل تورم برشمرده اند. وقتی هم پرسیدم که منظور از پول بدون پشتوانه چیست پاسخ دادند یعنی پولی که معادلش طلا در خزانه نیست و الکی چاپ شده است. من نتوانستم قانون یا سند مشخصی که این موضوع را به طور روشن بیان کند پیدا کند و لذا با قاطعیت نمی توانم در مورد ایران نظر بدهم ولی حداقل می توانم بگویم که استدلالی که مردم در کوچه و خیابان می کنند به لحاظ منطقی اتفاقا خیلی بی راه نیست و حدس می زنم ممکن است زمینه تاریخی هم داشته باشد یعنی به دوره ای اشاره کند که شاید در ایران پول پشتوانه دار (Backed Money) رایج بوده است. من شخصا البته نمی دانم که آیا چنین دوره ای در تاریخ بانک داری ایران وجود داشته یا نه و فقط از روی صحبت مردم حدس می زنم که شاید چنین دوره ای بوده باشد. بخش منطقی صحبت فوق این جا است که در شرایطی که پول پشتوانه دار باشد تورم به سختی (یا با روند و دلایلی متفاوت) رخ می دهد. برای این که در پول پشتوانه دار ارزش هر قطعه اسکناس بر حسب فلز قیمتی (مثلا طلا) مشخص است و اگر قیمت متوسط طلا (با صرف نظر از تغییرات جهانی قیمت آن) با قیمت بقیه کالاها متناسب باشد تورم در اقتصاد نمی تواند رخ دهد. برای این که نمی توان از یک طرف در مقابل یک اسکناس همان یک گرم طلای سابق را طلب کرد ولی به ازای یک کیلوگوجه فرنگی دو برابر سابق اسکناس تحویل...ادامه مطلب ...
  • مید مارچ

    به قول یکی از رفقا این “مید مارچ” بدجوری روی اعصابه. تا حالا سه تا ریجکشن از ماستریخت و تینبرگن و فاینانس فرانفکورت گرفتم و دو سه تایی پذیرش. امیدوارم تا هفته دیگه نتیجه بقیه هم معلوم بشن که لااقل تکلیفم را بدونم. راستی تا حالا کسی را می شناسید که خودش (و نه هم سرش) از ویزای کانادا ریجکت شده باشه؟ ایده ای دارید که احتمالش چقدره که کانادا ویزا نده؟
  • پول بی پشتوانه

    یکی از دوستان پرسیده بود که منظور از پول بی پشتوانه (Fiat Money) که گفته ام فاقد ارزش ذاتی است چیست؟ این سوال خوبی است چون با برداشت های نسبتا غلطی در این زمینه مواجه شده ام. در یک طبقه بندی کلی پول به دو گروه پشتوانه دار (Backed Money) و بی پشتوانه (Fiat Money) تقسیم می شود. پول پشتوانه دار پولی است که هر برگه آن به دارنده اش این حق را می دهد که مقدار مشخصی از شی قیمتی (معمولا طلا) را طلب کند. این پول در برخی مقاطع تاریخی در کشورهای مختلف رایج بوده ولی الان دیگر رایج نیست. می توانید فرض کنید که در این حالت هر دلار مثلا معادل یک گرم طلا است و لذا می توانید یک دلار خود را به بانک صادرکننده ارائه داده و یک گرم طلای خود را تحویل بگیرید. در مقابل پول بی پشتوانه یا دستوری که در واقع همان پول رایج در عصر ما است تکه کاغذی است که هیچ شی با ارزشی در مقابل آن تعهد نشده است. این تکه کاغذ فقط مثل یک حافظه عمل می کند که نشان می دهد دارنده آن قبلا خدمتی را به کس دیگری ارائه داده است. بانک صادرکننده این پول (معمولا بانک مرکزی) فقط این تعهد را دارد که در مقابل پول کاغذی دریافت شده پول کاغذی تحویل بدهد. شما می توانید مثلا هزار تومانی را به بانک مرکزی بدهید و ده تا صد تومانی بگیرید ولی ادعای دیگری نمی توانید داشته باشید.
  • باز هم تعیین ناپذیری نرخ ارز

    واکنش ها نسبت به پست تعیین ناپذیری نرخ ارز عمدتا هم راه با ناباوری بود تا جایی که حتی دوستی پیش نهاد کرده بود که این کشف خودم را در شبکه دیسکاوری اعلام کنم. واقعیت این است که این موضوع کشف من نیست بل که تا جایی که می دانم اولین بار در سال ۱۹۷۹ توسط والاس در این مقاله مطرح شد و دو سال بعد هم توسط کیرکن و والاس در این مقاله بسط داده شد. در همان مقاله اول نشان داده می شود که بازار ارز خارجی اساسا بازاری متفاوت از بقیه کالاها است. چرا که پول کاغذی بی پشتوانه (Fiat Money) اساسا دارای ارزش ذاتی نیست و لذا اگر فرض آزاد بودن انتخاب انواع ارزهای خارجی در سبد دارایی برقرار باشد، بر خلاف بازارهای دیگر نسبت قیمت دو ارز نمی تواند از طریق عوامل بنیادی (Fundamentals) تعیین شود. در اکثر کامنت های دوستان این نکته نهفته بود که سعی می کنند قیمت ارز را بر اساس نوعی عرضه و تقاضای ارز تعیین کنند. ادعای مقاله اول این است که قیمت ارز “فقط و فقط” توسط سفته بازی (Speculation) تعیین می شود و به عبارت دیگر قیمت ارز روی هر مقداری می ایستد که عوامل بازار به آن باور داشته باشند. همان طور که در پست قبل هم نوشته بودم در یک اقتصاد باز عامل ها ممکن است از فردا توافق کنند که هر دلار را به دو یورو خرید و فروش کنند و پس فردا به نیم یورو. قیمت اسمی ارز از خلال همین توافق ها مشخص می شود. در حالی که در بازار کالا چنین اتفاقی غیرممکن است و نمی توان توافق کرد که مثلا از فردا یک سیب را با دو گلابی تعویض کنیم. قیمت نسبی سیب و گلابی دقیقا توسط بازار معلوم می شود. در حالی نسبت بین ریال و تومان فقط یک توافق...ادامه مطلب ...
  • موتور رهایی

    این سوال که چه عواملی در قرن بیستم باعث رشد قابل توجه در نرخ اشتغال زنان شده است سوال مهم و جالبی برای محققان حوزه اقتصاد خانواده و بازار کار است. توضیح ها البته متفاوت است. مثلا این مقاله که قبلا هم در موردش صحبت کردم موضوع را به کاهش شکاف دست مزد زن و مرد ربط می دهد. مقاله های دیگری (که در موردشان می نویسم) به تاثیرات فرهنگی کار زنان نسل قبل اشاره کرده و می گویند که فرزندان زنان شاغل آمادگی ذهنی بیش تری برای پذیرفتن کار زنان در بازار خواهند داشت و لذا اشتغال زنان خودش را در دوره های بعدی تقویت می کند. نظریه های دیگری هم موضوع را به تحول در ساختار و فن آوری انجام شغل ها در دهه حاضر و کاهش وابستگی کارها به قدرت بدنی و در نتیجه نزدیک شدن بهره وری زن و مرد مربوط می دانند. در این بین این مقاله تاثیرگذار فرضیه جالبی مطرح می کند. نویسندگان مقاله یک مدل پویای تعادل عمومی را شبیه سازی کرده اند و دو روند تاریخی مهم یعنی کاهش شکاف دست مزد و کاهش قیمت وسایل خانگی را به عنوان ورودی شبیه سازی استفاده کرده اند. مشاهدات مدل نشان می دهد که هیچ کدام از این دو عامل به تنهایی نمی تواند تغییر جدی در نرخ اشتغال زنان ایجاد کند. دلیل موضوع به لحاظ نظری هم قابل فهم است. اگر کاهش شکاف دست مزد به تنهایی رخ دهد زنان با این که ارزش بیش تری در بازار کار دارند ولی چون باید حداقلی از فعالیت های خانگی – مثلا پخت و پز و شست و شو – را انجام دهند نمی تواند به این افزایش دست مزد پاسخ دهند و از خانه بیرون بیایبند. از طرف دیگر اگر شکاف دست مزد ثابت بماند و فقط سطح فن آوری تولید خانگی بالا برود...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها