• یک سورپرایز پیچیده در شب تولد

    امشب من در میان بهت ناشی از سورپرایز رفقا بیست و نه ساله شدم. ماجرا این بود که بچه‌های گروه چای داغ (حلقه روشن‌فکران دینی و عرفی مقیم وین) تصمیم گرفته بودند که صاحب چای داغ را سورپرایز کنند و بدون اطلاع خودم شب تولد همگی به خانه ما بیایند. با اشتباه یکی از اعضای جدید گروه ماجرا لو رفت و من خبر دار شدم و گروه سورپرایزکننده‌ها هم ایمیل سوزناکی فرستاد و ضمن تشریح برنامه‌هایی که قصد اجرایش را داشتند و پیام‌های تک تک اعضا پایان ماجرا را اعلام کرد. من هم کلی حالم گرفته شد که علاوه بر این‌که خودم فرصت سورپرایز شدن را از دست دادم زحمات بچه‌هایی که برای این کار برنامه‌ریزی کرده بودند هم هدر رفت. غافل از این‌که در لایه پیچیده‌تر ماجرا ادامه دارد و عامل نفوذی گروه سورپرایز در منزل ما (مریم) با هم‌دستی بقیه اعضا برنامه جدیدی را جلو می‌برند. طبق برنامه‌ریزی و به عنوان نکته انحرافی قرار بود امشب یکی از دوستان به منزل ما بیاید تا سه نفری جشن خاموشی برای تولد من برگزار کنیم. پیش‌نهاد کردم که خودم آش‌پزی کنم و خوراک ماهی لاکس چینی با سس مخصوص مکزیکی (شماها باور نکنید! من املت درست کنم می‌گویم غذای مخصوص اسپانیولی است) درست کنم. خلاصه این ‌که شب که رفیقمان زنگ زد و در را باز کردم با صحنه غیرمنتظره‌ای شدم. جای شما خالی به جای یک نفر ۱۵ نفر پشت در منتظر بودند و باقی ماجراها. آن شام سه نفری را هم بین ۱۵ نفر به علاوه خودمان تقسیم کردیم و الخ. رفقای گروه چای داغ یک درجه پیچیده‌تر از من بودند و فهمیدند که وقتی من می‌دانم که چون سورپرایز لو رفته است پس تصور می‌کنم که سورپرایزی در کار نیست. این در واقع معادل این است که منتظر سورپرایز نیستم و لذا همان برنامه قبلی ظاهرا لغو...ادامه مطلب ...
  • حداقل‌ها در اقتصاد

    چند وقت پیش محمدرضا فرهادی‌پور بخش‌هایی از صحبت‌های دارون عاصم‌اوغلو را آورده بود که در آن وی به دانش‌جویانی که قصد کار روی مباحثی مثل نهادگرایی و اقتصاد سیاسی را دارند توصیه کرده بود که اول اقتصاد سنتی و نئوکلاسیک را خوب یاد بگیرند و بعد سراغ تحقیق روی موضوعاتی از این دست بروند. مهدی ایجی (که به نوعی سخن‌گوی نهادگرایان در وبلاگستان است) به این جمله عاصم‌اوغلو نقد وارد کرده بود و گفته بود که این خوب یاد گرفتن اقتصاد حد و مرزی ندارد و بنابراین جمله عاصم‌اوغلو حرف مفیدی نیست. متاسفانه نقد به اصطلاح معرفت‌شناختی مهدی بر یک موضوع عملی و ملموس مثل برخی از نقدهای دیگرش فایده چندانی ندارد و فقط می‌تواند مشغله فکری و موضوع بحث خوبی برای بحث کافه‌ای باشد. واقعیت این است که مثل هر علم دیگری حداقل‌های لازم در اقتصاد تئوکلاسیک حد و مرز مشخص و تقریبا پذیرفته شده‌ای بین علما دارد و لازم نیست که هر کسی این حد و مرز به دل‌خواه تعریف کند. روش دست‌یافتن به این مرز تعریف شده هم آسان است. کافی است یک نفر برنامه درسی چند دوره تحصیلات تکمیلی اقتصاد در چند دانش‌گاه یا موسسه خوب آمریکای شمالی یا اروپایی را نگاه کند تا این مجموعه ابزارهای حداقلی را به خوبی بشناسد. برنامه‌های تحصیلات تکمیلی اقتصاد اتفاقا دقیقا با هدف آموختن این پایه لازم و تا حد خوبی کافی به دانش‌جویانی که از پیشینه‌های تحصیلی مختلف می‌آیند طراحی شده‌اند. چیزی که در این برنامه‌ها هدف است عمدتا یاد دادن زبان استاندارد برای تحلیل و مدل کردن مسایل اقتصادی و کسب قابلیت کافی برای خواندن و نوشتن مقاله‌های معمول علم اقتصاد است. برای سنجش این قابلیت هم یک معیار مشخص وجود دارد که روزبه بارها بر آن تاکید کرده است. به صورت تصادفی یک مقاله از یک ژورنال خوب اقتصادی مثل اکونومتریکا یا ژورنال آو اکونومیک استادیز...ادامه مطلب ...
  • مردان اندیشه

    با این دو کتاب مشهور برایان مگی یعنی مردان اندیشه و فلاسفه بزرگ – با ترجمه عالی عزت الله فولادوند- سال ها است که محشورم. با این که هر دو کتاب را به قولی “جلد تا جلد” خوانده ام ولی عجیب است که هر بار که خسته ام و دنبال یک گفت و گوی فلسفی خوب می گردم تا حالم را جا بیاورد می توانم باز یکی از گفت و گوهایش را باز کنم و از نو بخوانم و لذت ببرم و تحت تاثیر قرار بگیرم. خوبی کتاب های مگی این است که به جای بازی با کلمات و اصطلاحات مستقیم سراغ سوالات اساسی رفته (البته در حد بضاعت یک گفت و گوی تلویزیونی) و این ویژگی برای خواننده غیرمتخصصی مثل من فوق العاده است چون انسان را مستقیم در مرکز مسایل اساسی فلسفه مورد بحث قرار می دهد. اگر خواستید قدرت کتاب را ببینید فصل هایدگر را با دقت بخوانید تا متوجه منظور من شوید. اگر به فلسفه علاقه دارید و دنبال یک منبع قابل اعتماد می گردید که بتوانید یکی دو ماه برای خواندنش وقت صرف کنید توصیه می کنم از این دو کتاب غافل نشوید. تجربه من می گوید بیش از یک فصل در هفته نباید خواند و بقیه هفته را باید به فکر کردن و خواندن حول آن فصل اختصاص داد.
  • اقتصاد فمینیستی

    دی‌روز با یکی از استادان دانش‌گاه وین مشورت می‌کردم که اگر احیانا خواستم دکترایم را در وین بخوانم آیا استاد راهنمای خوبی پیدا می‌کنم یا نه؟ گفت البته من تخصصم به علایق تو نمی‌خورد ولی فلانی (یکی از خانم‌های استاد دانش‌گاه وین) می‌تواند گزینه خوبی برایت باشد و کارش به علایق تو نزدیک است. گفتم چطور؟ گفت آخر او هم مثل تو حوزه تخصصش اقتصاد فمینیستی است!!! گفتم آخر من که این‌ کاره نیستم. گفت پس چرا همه مقاله‌هایی که در گروه مقاله‌خوانی ماکرو ارائه می‌کنی و قرار است ارائه کنی راجع به مسایل زنان است؟ دیدم راست می‌گوید: چند هم‌سری، جهیزیه و نظام کاستی، کار زنان خانه‌دار، تاثیرات لوازم خانگی، قرص‌های ضد بارداری، … مجبور شدم توضیح بدهم که این یکی جزو علایق روشن‌فکری‌ام است و علایق حرفه‌ای‌ام که به درد بازار کار هم بخورد روی کاربردهای نظریه بازی در ساماندهی صنعتی و اقتصاد مالی است. به هر حال برایم جالب بود که یک استاد متخصص اقتصاد فمینیستی جدیدا در دانش‌گاه وین استخدام شده است. همین یکی دو هفته پیش هم یک کارگاه در مورد اقتصاد فمینیستی برگزار کردند. فعلا می‌خوام یک سرش بهش بزنم و کمی راجع به اقتصاد فمینیستی با هم گپ بزنیم. از دی‌روز هم هر وقت این صحبت یادم می‌افتد از تصورشان نسبت به خودم خنده‌ام می‌گیرد. بندگان خدا فکر می‌کنند علایق پژوهشی من اقتصاد فمینیستی است و نمی‌دانند برخی فمینیست‌های عزیز به خاطر همین حرف‌ها به خون من تشنه هستند.
  • اقتصاد برای همه و پرسش‌نامه تاثیرات اجتماعی وبلاگ‌ها

    ۱) در تعطیلات فرصتی شد تا روی نسخه اولیه و پیش‌نویس کتاب کار کنم. هر چند بعد از آن سرم مجددا شلوغ شد و نتوانستم ادامه بدهم. گفتم قبل از این ‌که ادامه دهم نسخه اولیه را روی سایت بگذارم که شما هم بخوانید و به طور اساسی نقدش کنید. البته هنوز کتاب تا کامل شدن فاصله زیادی دارد. متنش هنوز اتصال منطقی لازم را ندارد، سوالات برخی بخش‌ها هنوز نهایی نشده است، نمودارها در داخل متن نیامده است، مشخصات کتاب‌شناختی کامل نیست، متن‌ها در بخشی قسمت‌ها بیش از حد طولانی است، برخی مباحث خوب باز نشده و الخ. از این گذشته شما ممکن است به نظرتان برسد که برخی مباحث بی‌فایده یا نامتناسب با مخاطب این کتاب است یا جای برخی مطالب دیگر خالی است یا برخی نتیجه‌گیری‌ها می‌تواند به‌تر شود و الخ. ممنون می‌شوم اگر نظراتتان و نقدهایتان را بگویید. ۲) محمدرضا واعظی از رفقای قدیمی است که الان در دانش‌گاه نوادا فوق لیسانس می‌خواند و مشغول نوشتن تز فوق لیسانسش است که در مورد تاثیرات اجتماعی وبلاگ‌ها است. پرسش‌نامه الکترونیکی‌شان در این آدرس قرار دارد. کمک بزرگی خواهد بود اگر به این آدرس سر بزنید و با صرف چند دقیقه وقت پرسش‌نامه را پر کنید. من از طرف رضا از شما تشکر می‌کنم. پ.ن ۱) یک نقد مشترک این بود که انگلیسی کلمات کلیدی را هم بیاورم. این موضوع را به کل فراموش کرده بودم و بسیار ممنونم بابت این تذکر.
  • نوستالِِژی

    به خودم می‌گویم نوستالژی‌ها را آسان به باد نده و خودم وسوسه می‌شوم که توصیه‌ام را زیر پا بگذارم. پارسال ناپرهیزی کردم و مجموعه آثار صمد را بعد از نزدیک به بیست سال دوباره خواندم و آن برج عاجی که از خواندن حریصانه تک‌تک‌ کتاب‌هایش در نه سالگی و ده سالگی ساخته شده بود برایم فرو ریخت. دی‌شب هم دو سه قسمتی از هزاردستان را دیدم (شاید بعد از پانزده سال) وحس کردم با آن شاه‌کاری که در ذهنم بود فاصله زیادی دارد. تصمیم برای حفظ یا نابودی آگاهانه نوستالژی یک جور انتخاب برای ماندن در ذهنیت کودکی و غوطه خوردن عمرانه در لذت آن یا شکستن بت‌های ذهنی و رو به رو شدن با حقیقت تلخ است. انتخاب دوم شاید به بالغ زیستن نزدیک‌تر باشد ولی بهایش رها کردن لذت مجانی است که می‌توانست تا آخر عمر به عنوان مخدر روح به کار برود. پ.ن: ممنونم از ساغر بانو. نیم‌فاصله‌ درست شد.
  • سرهمنوشتنکلمات

    من دانشی در باب زبان شناسی یا اصول نگارش ندارم ولی چون بارهای بار با کامنت های اعتراضی دوستان مواجه شده ام فقط توضیح می دهم که از چه نظری پیروی می کنم که کلمات را جدا می کنم. بر حسب آن چیزی که از بزرگان ماجرا آموخته ام اعتقاد دارم که هر قدر زبانی که استفاده می شود معنای روشن تری داشته باشد اندیشه مان روشن تر و دقیق تر خواهد بود. از روشنی زبان هم این را می فهمم که هر کلمه تا حد امکان به معنی دقیق و واقعی خود نزدیک باشد. کوروش علیانی سال ها قبل این مثال را برایم زد که سلام معنی مشخصی دارد (آرزوی سلامتی) ولی وقتی به کسی می گوییم “سلام” منظورمان این نیست که “من آرزو می کنم تو سلامت باشی” بل که فقط فقط یک چیزی می گوییم که به طرف احترام گذاشته باشیم. کلمه “سلام” این جا معنی واقعی خودش را به تدریج از دست داده است. این یک جور نابود کردن زبان است. به متن های راهنمایی و دبیرستان مراجعه کنیم. “دهقان” در واقع بوده ده گان یا دانشجو در واقع بوده دانش جوینده. همان طور که دهقان برای مان یک کلمه بسیط جلوه می کند “دانشجو” هم اگر سر هم نوشته شود فقط یک معنی قراردادی- ضمنی را منتقل خواهد کرد حال آن که اگر بنویسیم ” دانش جو ” به مخاطب گفته ایم که من دارم راجع به کسی صحبت می کنم که دانش می جوید. اگر بگویم “بیچارگی” چیزی در مایه های بدبختی و درد و این ها گفته ام ولی اگر بنویسم “بی چاره گی” یعنی وضعیتی که طرف در آن فاقد چاره است و لذا مثلا بی چاره گی از “بد بختی” متمایز می شود. تمایل شخصی من این است که در موقع نوشتن یا موقع سخن گفتن دقیق به این تفکیک معنایی...ادامه مطلب ...
  • اثرات منطقه ای جنوب خلیج فارس

    اثرات جغرافیایی در رشد اقتصادی موضوعی شناخته شده است. مجاورت یک منطقه با یک منطقه توسعه یافته تر باعث می شود تا منابعی مثل فن آوری به منطقه مجاور سرریز شود (مثلا از طریق تاسیس مراکز مونتاژ در مناطق کناری) و در مقابل نیروی کار منطقه کم تر توسعه یافته امکان حضور در بازار هم سایه گان توسعه یافته تر را به دست آورد. از طرف دیگر مشاهده توسعه یافتگی روی سطح انتظارات سیاست مداران و مردم کشورهای مجاور تاثیر گذاشته و آن ها را تشویق به پیروی از این رفتار می کند. نهایتا این که چون معمولا ساختار جغرافیایی و جمعیتی کشورهای هم سایه به هم نزدیک است امکان تقلید از کشورهای موفق بیش تر فراهم است. خوشه های رشد را در مناطق مختلف دنیا می توان دید. یک نمونه بسیار مشهود آن کشورهای آسیای شرقی هستند که مثل دومینو یکی پس از دیگری مسیر رشد را طی کردند و هم اکنون هم استراتژی توسعه خود را به کشورهای کم تر توسعه یافته تر منطقه مثل فیلیپین و ویتنام صادر کرده اند. رفتار مشابهی در کشورهای اروپای شرقی و خصوصا بخش های مرکزی تر آن مثل چک، اسلواکی، مجارستان و لهستان مشاهده می شود. نهایتا سیستم اسکاندیناوی مثال دیگری از پیروی از سیستم اقتصادی و مسیر رشد مشابه در چهار کشور هم سایه در شمال اروپا است. کشورهای عرب جنوب خلیج فارس ظاهرا این مسیر را آغاز کرده اند. الگویی که دوبی به عنوان یک کشور مناسب برای سرمایه گذاری خارجی آغاز کرد هم اکنون توسط قطر و بحرین در حال دنبال شدن است. امیر فعلی قطر با کنار زدن پدرش این کشور را در زمان کوتاهی از یک جامعه بدوی به سمت دنبال کردن مسیر توسعه یافته گی سوق داد. الجزیره و خطوط هوایی قطر به عنوان دو نماد مهم تصویر قطر را در اذهان عمومی زیر و...ادامه مطلب ...
  • منزلت اجتماعی و تحصیل

    در بسیاری موارد منافع ناشی از تحصیل ممکن است تماما به خود فرد باز نگردد و مثلا منافعی را برای نسل های آینده به دنبال داشته باشد یا منجر به گسترش علم یا فرهنگ در جامعه شود بی آن که دست مزدی بابت آن به فرد پرداخت شود. از تئوری اقتصاد می دانیم که اگر چنین اتفاقی بیفتد میزان سرمایه گذاری افراد روی آموزش کم تر از میزان بهینه اجتماعی آن خواهد بود. به زبان ساده تر اگر مثلا کسی در رشته باستان شناسی تحصیل کند از یک طرف خودش از طریق دست مزد بالاتر در آینده منتفع می شود و لذا برای تحصیل انگیزه خواهد داشت. از طرف دیگر کار او ممکن است منافعی هم برای کل جامعه داشته باشد که تمام ارزش آن در قالب دست مزدی که به فرد داده می شود متجلی نمی شود. فرض کنیم که این امکان بود که حقوق باستان شناسان دقیقا معادل ارزشی می شد که برای جامعه و نسل های آینده تولید می کنند. در این صورت حقوق باستان شناسان بالا می رفت و افراد انگیزه بیش تری برای سرمایه گذاری روی این حوزه داشتند. در حالی که وقتی دست مزد باستان شناس کم تر از این رقم (منظور رقم معادل ارزش اجتماعی) است طبعا از میزان سرمایه گذاری افراد روی تحصیل در این رشته کاسته می شود و لذا جامعه با میزان کم تری از سرمایه گذاری روی آموختن باستانی شناسی نسبت به وضعیت بهینه مواجه خواهد شد. این مساله در تمامی جوامع وجود دارد و به دلایل مختلف امکان بازگرداندن کل ارزش کار افراد در قالب پرداخت های پولی وجود ندارد و لذا مکانیسم های دیگری فعال می شود. یکی از مکانیسم ها این است که جامعه از طریق اعطای پرستیژ و منزلت اجتماعی به افراد تحصیل کرده سعی می کند بر مطلوبیت ناشی از تحصیل بیفزاید. فکر کنم...ادامه مطلب ...
  • سهمیه بندی جنسیتی

    ظاهرا بحث سهمیه بندی جنسیتی دانش گاه ها دوباره مطرح شده است. به نظرم از دو زاویه مختلف می توان به قضیه نگاه کرد: ۱) اگر تحصیلات دانش گاهی را فرصتی برای گسترش مهارت های عمومی افراد و زمینه ای برای ارتباط اجتماعی آنان بدانم در این صورت اساسا سهمیه بندی موضوع نادرستی است. من برعکس معتقدم در جامعه ای مثل ما باید به نفع زنان تبعیض مثبت اعمال کرد چون تحصیلات دانش گاهی برای زنان می تواند برخی تبعیض های دیگر را کاهش دهد. ضمن این که نفس سهمیه بندی با عدالت در تضاد است چرا که با وجود برتری یک زن در رقابت ورودی دانش گاه جای او به یک مرد داده می شود. این عین تبعیض است. ۲) در نگاه دوم اگر هدف از تحصیلات دانش گاهی را تربیت متخصص برای زمینه کاری مشخص بدانیم موضوع ممکن است کمی فرق کند. دقت کنید که همه بحث ما با فرض یارانه ای بودن تحصیلات دانش گاهی در ایران است و گرنه در یک نظام آموزش عالی که خود دانش جو هزینه اش را می پردازد که اساسا این جور بحث ها منتفی است. اگر این فرض “تربیت متخصص” را بپذیریم آن وقت این نتیجه را هم خواهیم داشت که منابع ملی کشور باید به طریقی هزینه شود که بالاترین بازدهی را داشته باشد. به عبارت دیگر تحصیلات دانش گاهی فقط یک سرمایه گذاری خصوصی برای فرد نیست چون هزینه اش از طرف جامعه تامین می شود و لذا در کنار بازده خصوصی بازده اجتماعی آن هم باید در نظر گرفته شود. در این چارچوب ممکن است استدلال برخی طرف داران سهمیه بندی از یک حیث درست باشد که بازده سرمایه گذاری روی نیروی کار زن در برخی رشته ها ممکن است کم تر باشد چون نهایتا زنان در مقایسه با مردان به نسبت کم تری در بازار کار...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها