• شکست فجیع در تحقیق

    نمی توانم روی نوشتن مطلب جدی تمرکز کنم. خودم را بدجوری توی دردسر انداخته ام. دیدم کلا شش هفت ماه بیش تر ممکن است در این موسسه نباشم (امیدوارم که این طور نباشد و سال بعد هم این جا باشم) و لذا باید از فرصت استفاده کنم و تا می توانم چیز یاد بگیرم. در نتیجه چند تا درس و گروه سمینار اضافی برداشته ام و حالا تقریبا هر هفته یک امتحان و یکی دو تا ارائه سنگین دارم. تا از یکی خلاص می شوم فوری آن یکی سر و کله اش پیدا می شود. کنارش هم باید دو سه تا مقاله ای که دستم است را تمام کنم. دو در هم که اصلا نمی شود کرد. خصوصا ارائه ها را که باید تک تک کلمات و نقدهایت را با دقت انتخاب کنی. این جور که برنامه ام نشان می دهد دقیقا تا سه ماه دیگر اوضاع همین طوری است (هفته ای حداقل یک امتحان و یک ارائه) و اگر بخواهم همین طور به گرفتن درس های مورد علاقه ادامه دهم فکر کنم تا آخر سال همین طور بماند. به حال اوضاع بدجوری فشرده شده است. حالا این وسط یک دردسر جدید هم پیدا شد. مقاله اصلی ام که راجع به رفتار رای دهندگان تحت تعادل هماهنگ شده بود، داشت خوب جلو می رفت. اثبات قضیه کلیدی را تمام کردم و چند هفته متوالی سرش با استادم بحث کردیم و کلی خوش حال بودیم که از زمان بندی جلو هستیم. گفت آماده اش کن که برای جایی بفرستیمش. نشستم و مقاله را توی لاتک تایپ کردم. فقط یک چیزی کمی اذیتم می کرد و آن این که یک جوری تعادلی که پیدا کرده بودم زیادی از حد خوش رفتار بود. همش فکر می کردم یک جای کار باید ایراد داشته باشد. شب آخر که می خواستم بروم پیش استاد گفتم...ادامه مطلب ...
  • رفقای مقیم یو اس می گم بهتون بد نگذره یک موقع. تا الان سه تا درس با سه تا استاد آمریکایی از سه دانشگاه خیلی معروف داشتم. سری های زمانی مالی با تسای از شیکاگو، نظریه تصمیم با بلوم از کرنل و قیمت گذاری دارایی ها با ورنر از مینه سوتا. امتحان هر سه نفر گلابی به معنای واقعی بود. دقیقا مدل آمریکایی: اگر تعریف ها را بدانی می توانی همه سوالات را حل کنی. هر سه را شب امتحان خواندم و از هر سه هم نمره الف گرفتم یا می گیرم. ما واقعا داریم این جا شکنجه می شویم با این امتحان های مدل المپیادی استادان اروپایی. بعدش هم موقع پذیرش نمره ها را نگاه می کنند و می گویند چرا معدلتان ب است و الف نیست. پ.ن: آقا من این پست را با لحن شوخی و مزاح نوشتم ولی انگار قضیه جدی شد و مخالف و موافق پیدا کرد. ظاهرا باید برای برخی رفقا که متوجه لحن نوشته نشده اند توضیح بدهم که نمونه آماری من فقط این سه تا است (ان شاا… به زودی یک نفر از ایلی نوی و یک نفر از برکلی را هم تجربه خواهیم کرد) و معلوم است که نمی شود روی آن حرف زد. مجبور شدم این را بنویسم که کسی برداشت جدی بودن از این پست نکند و احیانا رگ های غیرت آمریکاییش بیرون نزند (برخی کامنت ها را ببینید). متاسفانه بر خلاف آمریکا حداقل در موسسه ما نمره ها را روی منحنی نمی برند و این از حیث معدل خیلی به ضرر ما تمام می شود. ضمنا جهت اطلاع برخی دوستان دیگر این جا بحث بیزنس اسکول نیست بل که بحث تحصیلات تکمیلی اقتصاد است. بین اقتصاد و بیزنس مقدار قابل توجهی تفاوت وجود دارد!
  • مهندسی صنایع

    اجازه بدهید این پست را از بحث فقر فاصله بگیرم و برگردم. این پست ممکن است برای همه جالب نباشد ولی چون عده قابل توجهی از کسانی که این جا را می خوانند مهندس صنایع هستند یا به نوعی با آن سر و کار دارند فکر کردم بحث های چگالی آموزش را به یک سرانجامی برسانیم. ۱) من در آن جا ادعا کردم که مهندسی صنایع جذابیت خودش را از دست داده است. دوستان در مقابل به آگهی های استخدام اشاره کردند. فکر می کنم اکثر این دوستان کمی جوان تر از من هستند و بازار کار سال های ۷۲-۷۵ را در تحلیل وارد نمی کنند. مهندسی صنایع تا قبل از دهه هفتاد به شدت مهجور بود و فارغ التحصیلان آن به ندرت کاری پیدا می کردند. در اوایل دهه هفتاد این رشته کشف شد و در نیمه اول این دهه با یک رشد ناگهانی مواجه شد. کارفرمایان تازه به اهمیت مسایل سازمانی و مدیریتی پی برده بودند و فکر می کردند مهندسان صنایع می توانند برایشان معجزه کنند. در نتیجه تقاضا برای مهندسان صنایع و دست مزد پیش نهادی برای آنان به شدت بالا رفته بود و فاصله قابل توجهی با بقیه رشته های مهندسی پیدا کرده بود. این حباب به دو دلیل اصلی در نیمه دوم دهه هفتاد شکست. یکی افزایش قابل توجه عرضه مهندسان صنایع (فکر کنم واحد جنوب به تنهایی سالانه ۱۰۰۰ نفر فارغ التحصیل داشت) و یکی هم عدم تطبیق قابلیت ها و عمل کرد مهندسان صنایع با انتظاراتی که کارفرمایان از آنان داشتند. کافرمایان دریافتند که مسایل سازمانی پیچیده تر از این حرف ها است و درس هایی که مهندسان صنایع می آموزند آن قدر قوی نیست که مسایل آنان را حل کند. در واقع کیسه شعبده مهندسان صنایع لو رفت و بسیاری از مهندسان فنی در مدت کوتاهی با مفاهیمی مثل کنترل پروژه،...ادامه مطلب ...
  • امنیت غذایی

    بخش مهمی از تور تامین اجتماعی به بخش خوراک مربوط می شود که دلایل آن و تاثیراتش در سلامت و قابلیت های نسل های آینده روشن است. روی کرد کلی برای تامین امنیت غذایی همان طور که در کشور ما هم رایج است پرداخت یارانه به برخی محصولات پایه و یا ارائه سهمیه های غذا به طبقات محروم است. این سیاست ها باید چند ویژگی اصلی داشته باشند تا منجر به ناکارآمدی و شکست برنامه ها نشوند: ۱) یارانه آن ها به طبقه نیازمند برسد. تجربه جهانی می گوید اگر یارانه عمومی باشد در این صورت ممکن است طبقات ثروت مندتر به علت مصرف کل بیش تر یارانه بیش تری دریافت کنند. ما در ایران سوبسید گسترده عمومی روی مواد غذایی نداریم ولی موضوع درباره آب و برق و بنزین صادق است. ۲) یارانه ذایقه مصرف کنندگان را به سمت کالاهای وارداتی یا گران متمایل نکند. این اتفاق فی المثل در مورد برنج در ایران افتاده است. برنج یارانه ای باعث شد تا این ماده وارد سبد غذایی بسیاری از طبقات شود که قبلا مصرف کننده آن نبودند. ۳) فرصت سوء استفاده از شبکه درگیر در توزیع آن را به حداقل برساند. مثلا اگر نان را دو نرخی کنیم در این صورت احتمال خیلی زیادی دارد که نانوایی های سوبسیدی آرد خود را پنهانی در بازار آزاد بفروشند. ۴) یارانه ها متوجه طرف تقاضا باشد تا طرف عرضه. به این ترتیب هم انگیزه تولیدکننده برای افزایش بهره وری از بین نمی رود و هم مصرف کننده قدرت انتخاب کافی متناسب با ترجیحات خود را دارد. یارانه نان در ایران باعث هدردهی گسترده آن می شود. ۵) با بزرگ کردن بخش ناکارآمد دولتی باعث ایجاد کسری بودجه پایدار و در نتیجه تورم های ناشی از آن نشود. باز یارانه سوخت یک مثال است که هر ساله با بلعیدن چیزی بین هفت...ادامه مطلب ...
  • مهار فقر و بازار آزاد

    مدت نسبتا طولانی است که این کابوس فقر در ایران من را رها نمی کند. متاسفانه بی تدبیری های دولت جدید هم مساله را تشدید کرده و همان هایی که به امید گشایشی در زندگی شان به این آقا رای داده بودند تا به حال بیش تر از همه از ماجرا ضرر کرده اند. اگر ماجرا این طور جلو برود و شوک های تورمی دوباره دامن جامعه را بگیرد بی آن که مکانیسمی برای حمایت از اقشار پایین تعبیه شده باشد معلوم نیست چه بر سر زندگی عده زیادی از افراد می آید (تبعات اجتماعی-امنیتی آن هم جای خود ولی من فعلا دغدغه ام آن آدم ها است). بنا بر این الان بیش تر از هر زمان دیگری باید راجع به این سوال اساسی که “چه طور می شود در درون نظام اقتصادی مبتنی مکانیسم بازار، حداقل معیشت را هم برای همه فراهم کرد” بحث کرد و راجع بهش نوشت و به گوش کسانی که فعلا عهده دار امور هستند رساند. من در چند پست آتی روی این موضوع متمرکز می مانم. سوال مقدماتی این است که چرا باید اساسا به این موضوع پرداخت؟ به نظرم دو جواب برای مساله داریم. اول این که مکانیسمی که ما از آن دفاع می کنیم در درازمدت پاسخ می دهد و مساله فعلا این است که در زمان فعلی عده قابل توجهی از آدم ها با این فقر مواجه هستند و از آن رنج می برند. بنابراین یک اقتصاددان مسوول این سوال را پیش رویش خواهد داشت که تا زمان تحقق رشد اقتصادی چه مکانیسم هایی را می شود تعبیه کرد که کم ترین میزان انحراف از مسیر بهینه تخصیص منابع را ایجاد کند و در عین حال وضع افراد فقیر را در همین فاصله به حداقل قابل قبولی به تر کند. مساله دوم جدی تر است. ما از مکانیسم بازار به طور...ادامه مطلب ...
  • فهم من از ازدواج

    من راستش با نگاه غالب بر فلسفه ازدواج که هم از تریبون های رسمی و هم از زبان بسیاری از زوج ها – حتی زوج های خیلی مدرن – بیان می شود موافق نیستم و آن را نمی پسندم. فکر کنم بارهای بار این را از زبان زوج ها – خصوصا خانم ها – شنیده ام که ازدواج فرصتی برای ” با هم حرکت کردن ” ، ” با هم پریدن ” ، ” به هم تکیه کردن ” و ” با هم ساختن ” و خلاصه انواع این “باهم” های مختلف است. می دانم که لزوما گفتن این حرف ها به معنی تحقق آن ها نیست و آدم ها گاه آمال خودشان را در قالب واقعیتی که تصویر می کنند بیان می کنند ولی فهم من این است که می شود شکل تا حدی متفاوتی هم به مساله داد. به نظرم به جای این همه تاکید بر حذف فردیت و ذوب آن در ” ما ” می توان ازدواج را فرصتی برای لذت متقابل دید در عین این که دو طرف زندگی روحی مستقل خود را با همه علایق و اهداف و روحیات حفظ می کنند. منظور من از این استقلال به جای یک کلمه گنگ به ابتذال کشیده شده واقعا استقلال عینی و ملموس و عملی و فیزیکی است. دو نفر آدم بالغ مسیر زندگی خودشان را می روند و در این مسیر آن قدر به خودشان اعتماد و اتکا دارند که نیازی به بال یا هم راه دیگر نداشته باشند منتها بر حسب طبیعت انسانی شان از بودن با کسی از جنس دیگر لذت می برند. بی آن که این لذت جای انواع لذت ها یا تجربه های دیگر را تنگ کند. ازدواج در تعریف من دیگر آن شکل نهادی-اجتماعی-وظیفه ای-اخلاقی و همه چیزهای از این نوع را البته ندارد و بر اساس قرارداد مبتنی بر لذت...ادامه مطلب ...
  • چند کلمه در باب گوجه!

    متاسفانه ایران نیستم که ماجرا را از نزدیک ببینم ولی از منابع متعدد راجع به قیمت گوجه خوانده ام و می دانم که شده است هر کیلو ۳۵۰۰ تومان. راستش در اتریش که به خاطر نداشتن کشاورزی قوی به لحاظ قیمت مواد کشاورزی کشور بسیار گرانی است ما معمولا گوجه را کم تر از این قیمت می خریم. یک سال قبل که هر کس که چیزی از اقتصاد می فهمید دادش درآمده بود که بابا بودجه به این بزرگی تبعات تورمی خواهد داشت و از نیلی گرفته تا توکلی همه هشدار می دادند که نقدینگی را زیاد نکنید رفقا آن قدر تنشان گرم بود که به این حرف ها گوش نکردند و این شد که شد. می خواهم بگویم در این که تورم بالا هست و دلایلش هم تقریبا بدیهی است حرفی نیست. با این همه من چند کلمه راجع به همین بحث گوجه فرنگی دارم: ۱) اولا به نظر می رسد سلیقه یا قدرت خرید مردم دچار تحولات اساسی شده است. من به خوبی یادم می آید که با این که در خانواده متوسط به بالایی زندگی می کردیم ولی در زمستان به ندرت گوجه فرنگی می خریدیم برای این که بسیار گران و البته خوبش معمولا نایاب بود. شاهدش هم همیشه در ذهنم هست که بساط سالاد از آخرهای پاییز تا اوایل بهار جمع می شد و جایش ترشی می خوردیم. تابستان ها هم گوجه خشک می کردند و برای غذاهای خاصی مثل آب گوشت، گوجه خشک شده استفاده می کردند. می خواهم بگویم این طور که من یادم می آید (و البته زمان خیلی قدیم نیست، شاید تا همین ده سال قبل) گوجه چیزی نبود که جایش در سبد مصرف زمستان این قدر جدی باشد و گرانی اش باعث اعتراض گسترده شود. در واقع گوجه در زمستان واقعا گران و کم یاب بود و البته کسی هم...ادامه مطلب ...
  • دست مزد و تخصیص

    به قول یکی از رفقا که کامنت گذاشته بود این سوال در سطح درس اکون ۱۰۱ (مقدمه ای بر اقتصاد) است. فرض کنیم که این ادعا که زنان علی رغم بهره وری برابر با مردان حقوق های کم تری دریافت می کنند درست باشد. در این صورت در یک بازار رقابتی و با فرض عقلانیت عوامل چه پیش بینی برای نرخ بی کاری زنان و مردان در سطح کل جامعه می کنید؟ آیا این پیش بینی با واقعیت های بیرون سازگار است؟ راهنمایی۱) : به دنیای واقع نگاه کنید. کارگران ساختمانی افغان با وجود بهره وری بالاتر دست مزد کم تری از کارگران ایرانی دریافت می کنند و تبعیض در آن بازار مشهود است. وضع استخدام نیروی کار افغان و ایران در چنین بازارهایی چه طور است؟ کدام طرف بیش تر بی کار است؟ یک مثال دیگر در دنیای واقع دختران قالی باف هستند که دست مزد کم تری از مردان دریافت می کنند. در روستاها عمده نیروی کار قالی بافی از چه جنسی است؟ راهنمایی ۲) : تحت این فرض برابری بهره وری و پایین تر بودن دست مزد زنان فرض کنید که یک بنگاه به هر دلیلی صاحب درصد بزرگ تری از نیروی کار زن نسبت به بقیه رقبا است. به نظر شما در بازار رقابت وضع این بنگاه در مقابل رقبا چطور خواهد شد؟ این وضع بقیه بنگاه ها را تشویق می کند تا نیروی کار خود را از کدام جنس استخدام کنند؟ * این بحث فعلا در سطح درس اکون ۱۰۱ است. بحث پیچیده تر در قالب مدل های چانه زنی دست مزد را بعدا مطرح می کنیم.
  • تبعیض؟

    دی روز با یکی از رفقای فمینیست روی این پست ما قبل آخر بحث کردیم و من دیدم که فعلا برای تفاهم بر سر مفاهیمی پایه ای مشکل داریم. مساله اول به بحث این بر می گردد که اساسا تبعیض یعنی چه؟ یک تعریف می تواند این باشد که تبعیض یعنی ترجیح فردی به فرد دیگر به خاطر ویژگی هایی مثل رنگ و جنسیت و مذهب و نژاد و غیره به جای توجه به شایستگی های فردی. به عبارت دیگر تبعیض موقعی رخ می دهد که با وجود قابلیت های برابر بین دو نفر یکی از آن ها به خاطر باور کلیشه ای که لزوما به موضوع انتخاب مربوط نیست ترجیح داده می شود مثلا بین یک زن و مرد با تحصیلات و تجربه و الخ یک سان، مرد به زن ترجیح داده می شود. در تخصیص های اداری تبعیض خیلی راحت قابل ردیابی است. اگر مثلا در کنکور ورودی دانش گاه ها بگویند که اگر یک دختر و پسر نمره یک سان داشتند یکی از آن ها به خاطر جنسیتش ترجیح داده می شود یا اگر بگویند در شرایط برابر سفیدپوستان به نسبت سیاه پوستان از حق بیش تری برای نشستن روی صندلی اتوبوس دارند فوری متوجه تبعیض می شویم. با این همه در بازار ماجرا به شدت پیچیده تر از آن است که به نظر می رسد. فعلا این مثال را مطرح می کنم که ببینم نظر شما چیست؟ شغلی داریم که جذابیت چهره یا صدای فرد روی کیفیت شغلش اثر می گذارد (مثلا مهمان داری هواپیما، گویندگی اخبار، معلمی کودکان یا بازاریابی). دو نفر مرد و زن یا حتی دو نفر زن با تحصیلات و تجربه و تخصص کاملا یک سان ولی با خصوصیات فیزیکی کاملا متفاوت مراجعه می کنند و آن یکی که چهره یا صدای جذاب تر داشت انتخاب می شود. دقت کنید که بر...ادامه مطلب ...
  • قدرت قرص

    فکر کنم در چند پست اخیر همین طور روی مساله کار زنان متمرکز بمانم. مقاله ای در ژورنال اقتصاد سیاسی سال ۲۰۰۲ چاپ شده که اسمش هست قدرت قرص یا Power of Pill. ایده این مقاله و مقاله های دیگری که این فرضیه را مطرح می کنند این است که پیش رفت های فنی و تغییرات قانونی که در عرضه قرص های جلوگیری از بارداری در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی رخ داد باعث شد تا وضع زنان در بازار کار به طور چشم گیری بهبود یابد. نقش “قرص” در ماجرا را می توان به چند طریق دنبال کرد. اولا این روش ها نقش عنصر تصادفی در برنامه ریزی آموزشی زنان جوان را تضعیف کرد و به آن ها امکان داد که بتوانند با تمرکز بیش تری در رشته هایی که نیاز به آموزش طولانی دارند (مثل پزشکی یا حقوق) وارد شوند. این موضوع باعث ارتقاء سطح سرمایه انسانی زنان می شود. حامله گی برنامه ریزی شده وقفه های ناگهانی در کارراهه شغلی را هم کم کرده و باعث تمرکز بیش تر روی یک حوزه شغلی می شود. از طرف دیگر به کارگیری این روش و روش های مشابه ریسک استخدام زنان برای کارفرمایان (ریسک ناشی از ترک ناگهانی شغل به علت بارداری ناخواسته) را کم تر می کند و لذا به نزدیک شدن بهره وری زن و مرد و در نتیجه کاهش فاصله بین دست مزدهای آنان کمک می کند. هر چند مقاله اصلی موضوعی را بررسی می کند که برای جامعه ما موضوعیت ندارد (جلوگیری از بارداری برای زنان جوان ازدواج نکرده) ولی حدس می زنم که بتوان اثرات جدی مشابهی را در کشور ما هم دید. اگر دقت کنید بسیاری از زنان جوان ازدواج کرده دهه شصت در سال های اولیه دهه بیست عمرشان باردار می شدند و این باعث وقفه جدی بین پایان دانشگاه و یا...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها