• تحصیل اقتصاد در اروپا

    ایمیل های زیادی از دوستان دریافت می کنم که راجع به تحصیل در اروپا می پرسند. قول داده بودم که چیزی می نویسم. اول از همه باید بگویم که مدارس اروپایی اقتصاد در ایران تقریبا ناشناخته هستند. من غیر از بچه های موسسه خودمان، یکی از دوستان در مانهایم، دوست دیگری در تینبرگن و دوست دیگری که اخیرا به فرانکفورت رفت ایرانی دیگری را در اروپا ندیده ام. نکته ای که باید به طور جدی به آن توجه کرد تغییرات اساسی است که در برنامه های اقتصاد اروپا رخ داده است. نکته های مهم در این رابطه که به ذهن می رسد شامل این موارد است: ۱) بسیاری از مدارس خوب شیوه قدیمی اروپایی را که تز محور بود کنار گذاشته اند و سیستم آمریکایی مبتنی بر دو سال درس و امتحان جامع را پیاده کرده اند. من هیچ برنامه خوب اقتصاد در اروپا نمی شناسم که فاقد این دو سال درس باشد. ۲) تغییر دیگر پرداخت پول به دانش جویان است که پیش از این معمول نبوده است. اتفاقا یک حسن اروپا این است که بسیاری از مدارس اروپایی پول را در قالب بورس و نه دست یاری استاد پرداخت می کنند و لذا هیچ انتظاری جز درس خواندن و تحقیق از دانش جو ندارند. تقریبا در تمام مدارسی که من می شناسم پولی که پرداخت می شود بسیار مناسب است و برای یک زندگی دو نفری راحت (سبک اروپایی) کفایت می کند. ۳) یک اشکال بزرگ اروپا این است که همان طور که قبلا گفتم اکثر مدارس اروپا روی حوزه های خاصی ریاضیات و تئوری اقتصاد متمرکز هستند و روش های اقتصادسنجی در آن ها ضعیف است یا دید جامعی از اقتصاد به دانش جویان نمی دهند. اگر بخواهم از قیاس استفاده کنم اروپا ریاضی دان هایی تربیت می کند که کمی هم اقتصاد بلدند ولی آمریکای شمالی...ادامه مطلب ...
  • بازار کار اقتصاد

    یک فرق بسیار مهم و کلیدی در بازار کار رشته های علوم انسانی به طور عام و اقتصاد به طور مشخص با مهندسی وجود دارد. در علوم انسانی باید جزو یکی دو درصد بالای کشور باشی تا بتوانی کار مناسب و دل خواهت را انجام دهی و گرنه اگر یک اقتصاددان متوسط باشی احتمالا مجبور خواهی شد تن به پروژه ها و کارهایی بدهی که چندان رضایت بخش نیست. در مهندسی این طور نیست. اگر دانش و توانایی ات از یک حداقلی بالاتر باشد و یک مهندس متوسط باشی معمولا کار مناسب (مناسب با تعریف ایران) گیر می آوری. هزاران نفر از بچه هایی که مهندسی خوانده اند در شرکت های مهندسی مشاور یا پیمانکاری یا رایانه ای یا مراکز تحقیقاتی مشغول کارهایی هستند که برایشان جدی و ارضاء کننده است در حالی که عدد بچه هایی که اقتصاد خوانده اند و کار دل خواه خود را انجام می دهند بسیار کم تر از این است. دقت کنید که بحث من فقط از زاویه مالی نیست و کیفیت خود کار در این جا محور بحث است. تعداد پروژه های تحقیقاتی / مشاوره ای اقتصادی که واقعا نیاز به دانش و تخصص بالا دارد در کشور بسیار محدود است. در مقابل تعداد زیادی کار سطح پایین تر هست که کسی انتظار حرف دقیق در آن را ندارد (یا اصلا نمی توان چنین حرفی را در آن فضا زد) و باید با بلا بلا گفتن پرش کرد. این جور پروژه ها معمولا زینت بخش تصمیماتی است که از قبل مشخص شده و فقط نیاز به یک توجیه ظاهرا علمی دارد. از زاویه مالی اتفاقا ممکن است بازار کار لایه دوم جذاب تر هم باشد ولی ارضای شغلی آن قابل مقایسه با مورد اول نیست. با این تعریف اگر فرد سخت گیری باشید ورود به رشته ای مثل اقتصاد از حیث بازار کار...ادامه مطلب ...
  • روزمره

    دارم از بوداپست می نویسم. همین الان از امتحان جی آر ای برگشتم. ریاضی را شدم ۸۰۰/۸۰۰ و بخش لغت را گند زدم و شدم ۸۰۰/۳۳۰، امیدوارم بخش نوشتن را خوب بشوم و این نمره پایین را جبران کنم. دی روز شروع کردیم به بوداپست گردی تا سومین پایه امپراطوری عظمت باخته اتریش- مجارستان (به همراه وین و پراگ) را از نزدیک ببینیم. بوداپست از آن چیزی که فکر می کردم ثروت مندتر و منظم تر بود. در مقایسه با پراگ که میراث حکومت کمونیستی در آن هنوز هم به چشم می خورد بوداپست تقریبا فرق خیلی اساسی با شهرهایی مثل وین یا مونیخ نداشت. بخش اعظم وقت دی روز را برای مجموعه یهودیان صرف کردیم که شامل یک کنیسه خاص (با معماری نشات گرفته از کلیساهای مسیحی و مسجد مسلمانان شامل دو مناره) و موزه و گورستان یهودیان بود. مجارستان پیش از جنگ جهانی دوم با ۲۵% یهودی بزرگ ترین درصد جمعیت یهودی در کل اروپا را داشته که بنا بر اسناد این موزه از مجموع یک میلیون نفر یهودی ساکن مجارستان نزدیک به ۶۰۰ هزار نفر آن ها در عرض ۵۰ روز و در اواخر جنگ کشته شدند. در این قتل عام هیتلر تنها نبود و حکومت مجارستان نیز به کمک نازی ها رفته بود. در حیاط گورستان بنای بزرگ داشتی بود که نام سیاست مداران اروپایی که با تهیه اسناد هویت جعلی یا اعطای پناهندگی توانستند جان عده قابل توجهی از یهودیان را نجات دهند بر آن نوشته شده بود. ماجرای هلوکاست بوداپست و یادبودهای قربانیان سرشناس آن را که دنبال می کردم دائما لبخندهای احمقانه حضرت مهرورز که فاجعه به این بزرگی را به تمسخر می گیرد و برایش مسابقه کاریکاتور راه می اندازد جلوی چشمم بود. کامنت های مطلب قبلی را چک کردم و دیدم که عده ای از دوستان اعتراض کرده اند که من...ادامه مطلب ...
  • رمز پیروزی انتخاباتی اصول گرایان چیست؟

    من خودم جواب سوال فوق را ندارم ولی از امروز صبح که نتایج انتخابات را بررسی کرده ام این سوال یکی دو سال اخیر در ذهنم دوباره جرقه زده است. به عنوان کسی که وقایع سیاسی را از سال ۷۰ دقیقا دنبال می کنم در فهم رفتار دو سال اخیر مردم ایران تقریبا عاجز مانده ام. ۱) جناح راست یکی از مهم ترین پیروزی هایش را در انتخابات مجلس چهارم به دست آورد. در آن سال ها فضای به شدت تخریبی علیه نیروهای موسوم به خط امام درست شده بود. به خوبی خاطرم هست که شایعه کرده بودند که کروبی فرار کرده، آیت الله موسوی اردبیلی از دنیا رفته، محتشمی در ماجرای لاکربی دست داشته و الخ. این فضا باعث شده بود تا مردم مشکلات جنگ و بعد از آن را به تندروی نیروهای چپ گرا نسبت دهند و در مقابل هاشمی و جناح راست را که در آن زمان متحدد یک دیگر بودند نویدبخش یک سیاست خارجی کم تنش و اقتصاد بازتر بدانند. ۲) با قدرت گرفتن راست در دولت هاشمی – وزارت کشور و علوم و اقتصاد و فرهنگ و الخ – و آشکارتر شدن سیاست های محافظه کارانه و بسته آن ها از یک طرف و جان گرفتن دوباره نیروهای خط امام و ارائه تحلیل های مستمر راجع به خطر راست سنتی، جامعه تحصیل کرده به نوعی در مقابل این جریان موضع گرفت. به گونه ای که اگر پاره ای اتفاق ها در انتخابات مجلس پنجم اتفاق نمی افتاد این جناح ممکن بود اکثریت را در مجلس از دست بدهد. رفتار مردم در مجلس پنجم برای من کاملا قابل فهم بود. راست سنتی به عنوان جریان بسته و بی کفایتی مطرح شده بود که از یک طرف اگر بر سر کار بیاید آزادی های نسبی ایجاد شده در زمان هاشمی را برخواهد چید و از طرف دیگر...ادامه مطلب ...
  • ابهام در بازار نفت

    موضوع مقاله ای که قرار شد با بلوم بنویسم معلوم شد. قبلا توضیح دادم که وجود ابهام باعث می شود تا انگیزه برخی افراد برای خرید دارایی کم تر شود و این خودش را در قیمت دارایی نشان می دهد. در واقع می توان به نوعی عنصر “ابهام گریزی” و سودی که افراد از آن صرف نظر کرده اند تا دارایی های بدون ابهام را جای گزین دارایی های مبهم در سبد خود کنند اندازه گرفت. همین موضوع در بازار نفت هم صادق است. تا جایی که من می دانم بازار نفت “حداقل” با دو ابهام بزرگ رو به رو است. یکی تغییراتی که در پیش بینی مربوط به ذخایر نفت رخ می دهد. با کشف هر میدان نفتی جدید پیش بینی های قبلی در مورد ظرفیت های عرضه به هم می ریزد. فکر کنم همین مثال مفهوم ابهام و فرق آن با ریسک را نشان می دهد. تا حد کمی که من با بحث اکتشاف معدن آشنا هستم فرآیند کشف یک معدن و هزینه استخراج آن کاملا غیرقابل پیش بینی است و لذا قراردادهای مالی برای تامین مالی این نوع پروژه ها با پروژه های ساده های مثل ساختمان فرق می کند. ابهام دیگر در بازار نفت به وجود فن آوری های جای گزین بر می گردد. هم اکنون تعداد زیادی برنامه تحقیقاتی روی انواع اشکال انرژی جای گزین در جریان است که یا شکست می خورند یا به صورت موردی کاربرد پیدا می کنند و یا به طور کامل جای سوخت فسیلی را خواهند گرفت. این که این فن آوری ها به کجا خواهد رسید هم توزیع احتمال چندانی ندارد و موضوع مبهمی است. حدس اولیه ما این است که وجود چنین ابهام هایی خودش را در قیمت پیش خرید نفت برای زمان های آتی نشان می دهد. فعلا قرار شده به عنوان بخش اول کار سعی کنم...ادامه مطلب ...
  • من فکر می کردم قضیه عدم فعالیت دی اه ال در ایران حل شده ولی این طور که شنیدم هنوز برقرار است. حالا اگر کسی بخواهد یک سری مدارک را در عرض سه روز از ایران به اروپا بفرستد باید چه کار کند؟ آیا پست ایران این کار را می کند؟ به موقع تحویل می دهد؟ تجربه ای داشته اید؟ جای گزینی می شناسید؟ راستی بخشی از مدارک در داخل پاکت های دربسته است که نباید توسط کس دیگری باز شود و مستقیم به دانشگاه برسد. آیا پست اصرار دارد که پاکت ها را باز کند؟ پ.ن : از همه دوستانی که لطف کردند و اطلاعات دادند بی نهایت ممنونم. تقریبا راه حل را گرفتم. خوانندگانی که با مشکل مشابه رو به رو هستند حتما کامنت ها را بخوانند. طیف وسیعی از تجارب در آن جا بیان شده است.
  • با این که یاسر کراچیان را چند سال است که ندیده ام ولی مواضع سیاسی مان خیلی شبیه همه. جوری که یک وقت هایی فقط می خوام بگم “همون که یاسر گفت”. دلیلش هم روشنه : هر دو حقوق بگیر و مزدور جمهوری اسلامی هستیم. البته اون حقوقش را از طریق شعبه جمهوری اسلامی مستقر در دانشگاه تورنتو دریافت می کرد و من از طریق شعبه مستقر در موسسه مطالعات پیش رفته وین.
  • ابهام گریزی

    تفاوت بین ریسک و ابهام (Ambiguity or Uncertainty هر دو لغت مرسوم است) را اولین بار نایت در کتاب معروفش “ریسک، عدم قطعیت و سود” در سال ۱۹۲۱ مطرح کرد. ریسک به موقعیت هایی گفته می شود که تصمیم گیرنده از نتیجه یک فرآیند اطمینان ندارد ولی توزیع احتمال روی آن را می داند. ابهام وقتی است که حتی توزیع احتمال نتایج فرآیند را هم نمی داند. پاراداکس السبرگ یکی از اولین آزمایش های تجربی برای بررسی این موضوع بود که قبلا هم همین جا یک شکلی از آن را مطرح کرده بودم. شکل اولیه این آزمایش می تواند به خوبی ماجرا را توضیح دهد. دو گلدان داریم که اولی شامل ۵۰ توپ قرمز و ۵۰ توپ سیاه هست. در مورد دومی هیچ چیزی نمی دانیم فقط می دانیم که در داخل آن ترکیبی از توپ های سیاه و قرمز وجود دارد. افراد می توانند یکی از گل دان ها را انتخاب کرده و یک توپ از داخل آن بردارند. اگر توپ قرمز باشد جایزه می گیرند. اگر در این مثال دقت کنید انتخاب یک توپ و دیدن نتیجه آن از گل دان اول ریسکی و از گل دان دوم تحت ابهام است. هر چند هیچ تضمینی نیست که نتیجه انتخاب یک توپ لزوما قرمز باشد ولی ما می دانیم که این توپ به احتمال ۵۰% قرمز خواهد بود. راجع به گل دان دوم حتی همین توزیع احتمال را هم نداریم و لذا تحت شرایط ابهام هستیم. بعد از مطرح شدن پاراداکس السبرگ در دهه ۶۰ تلاش های متعددی صورت گرفت که توابع تصمیم گیری پیش نهاد شود که مساله ابهام را هم در درون خود بگنجاند. یک کلاس مهم از این توابع بر پایه ظرفیت ها (Capacity) بنا شده اند. ظرفیت یک سنجه احتمال است که بر خلاف سنجه های سنتی که ما می شناسیم تجمعی نیست. یعنی احتمال...ادامه مطلب ...
  • نقد استدلال

    کاش بین درس های رنگارنگ و سراپا فایده نظام آموزشی ما یک درس کوچک در هر پایه درسی بود که چیزی مثل بخش نقد استدلال جی آر ای را درس می دادند و امتحان می گرفتند یا حداقل در کنار انشاهای مربوط به به تر بودن علم از ثروت و فواید گاو و گوسفند این نوع انشاء را هم تمرین می کردند. برای دوستانی که احیانا با ماجرا سر و کار نداشته اند، ایده کلی مساله این است که یک پاراگراف شسته رفته و خیلی متین و معقول می دهند و می گویند تا می توانید از استدلال این پاراگراف خطای منطقی بگیرید. خطاهای منطقی هم معمولا از چیزهایی مثل اشتباه گرفتن علیت و هم زمانی یا تعمیم یک نمونه کوچک به کل جامعه یا تکیه بر یک اثر جزیی و بخشی برای پیش نهاد یک راه حل بنیادی ناشی می شود. هر قدر پنبه پاراگراف بیچاره را بیش تر بزنید نمره به تری می گیرید. پنبه زنی که تمام شد تازه می فهمید این پاراگراف خیلی معقول و متین در واقع داشته حرف بی ربطی می زده که در نگاه اول به چشم نمی آمده است. فکر نمی کنید جامعه ما بدجوری به پرورش چنین مهارتی نیاز دارد و جای چنین آموزشی خیلی خالی است؟ پ.ن : ما البته اهل جسارت و شوخی با بزرگ ترها خصوصا خانم دکتر احمدنیای عزیز نیستم. ولی چه کنیم که در فهرست موضوعات جی آر ای که باید پنبه اش زده شود عین یکی از مطالعاتی که ایشان در پی نوشت پستشان بهش ارجاع داده اند آمده است. پ.ن ۲: مثل هر نقد دیگری مخاطب اول این پست خودم هستم. اگر با سیستم جی آر ای نقد شود پنبه خیلی از پست های خودم هم زده می شد (که معمولا هم زده می شود) و البته چه قدر خوب است.
  • مرگ دیکتاتور

    پینوشه مرد. دو روایت از نقش او در تاریخ شیلی هست. یکی چهره دیکتاتوری که چند هزار نفر را کشت و آزادی را برای سال ها در کشورش سرکوب کرد و دیگری سرباز نجات بخشی که کشورش را از غلتیدن به ورطه مارکسیسم نجات داد و ثبات و شکوفایی اقتصادی برایش ارمغان آورد. من تاریخ دان نیستم و لذا صلاحیت اظهارنظر در بخش سیاسی مساله را ندارم. فقط در مورد قسمت آخر که مربوط به شکوفایی اقتصادی است – و معمولا توسط روشن فکران تاریخ نویس وارونه جلوه داده می شود – مدتی است می خواهم چیزی بنویسم که فعلا فرصت نشده است. در هر صورت او هر چه بود در این که یک دولت دموکراتیک را که رهبری مردمی و تا حدی محبوب (توضیح : در ایران در مورد میزان محبوبیت آلنده کمی اغراق می شود) بر سر آن بود سرنگون کرد و حکومت نظامی به وجود آورد و مثل بقیه حکومت های نظامی دهه ۷۰ و ۸۰ در آمریکای لاتین سیاست سرکوب آشکار و پنهان مخالفان را در پیش گرفت شکی نیست – احتمالا حتی خشن تر و آشکارتر از کشورهایی مثل برزیل و آرژانتین -. در این قسمتش احتمالا اختلاف نظری نداریم. حال به واکنش دولت فعلی که بعد از سرنگونی عملی حکومت پینوشه سر کار آمده است دقت کنید. دولت گفته که برای مرگ او مراسم رسمی برگزار نمی کند این حرف خیلی معنی دارد چرا این اطلاع را می دهد که به لحاظ منطقی این امکان به ذهن متبادر می شده که مراسم برگزار بشود و دولت تصمیم گرفته این کار را نکند. با این حال به ارتش اجازه داده شده تا پرچم های مراکز نظامی را نیمه افراشته کند و او را با احترامات نظامی دفن کند. برداشت من از مجموعه اتفاقاتی که بعد از تغییر حکومت ها در آمریکای لاتین، آفریقای جنوبی و...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها