• نمره تافل

    نمره تافلم آمد. کمی از حد انتظارم کم تر شد. شدم ۱۰۷ از ۱۲۰ که می شود معادل ۶۲۵ از ۶۷۷٫ هدف خودم این بود که ۶۴۰ (۱۱۰) بشوم و سه نمره کم آوردم. ریز نمرات بخش ها هم این طوری است. نوشتن ۲۹/۳۰ خواندن ۲۸/۳۰ شنیدن ۲۶/۳۰ صحبت ۲۴/۳۰ نمره صحبت به مراتب کم تر از آنی است که خودم انتظار داشتم. در مورد شنیدن هم می دانستم که به خاطر بی دقتی در یکی از متن ها نمره ام کم می شود. فکر کنم اگر دوباره امتحان بدهم با تجربه ای که در بخش صحبت دارم می توانم هدف ۶۴۰ را محقق کنم. کسانی که تجربه دارند می شود لطف کنند بگویند آیا نمره بالای ۶۴۰ به جای ۶۲۵ تاثیر قابل توجهی می گذارد یا نه؟
  • کنترل ظاهری قیمت‌ها یا تنبیه تولیدکننده؟

    در این بین موضوعی که معمولا مغفول باقی می‌ماند حقوق تولیدکننده‌های خرد بخش‌خصوصی است که از بخت بد در حوزه‌هایی فعالیت می‌کند که دولت، مجلس، مطبوعات، صدا و سیما یا جامعه روی قیمت آنها حساس هستند. نان، حمل‌و‌نقل، خدمات پزشکی و برخی محصولات غذایی تحت پوشش طرح قیمت‌گذاری، از این گروه کالاها به شمار می‌آیند. در عمل دولت با فشار آوردن بر تولیدکنندگان این محصولات و اصرار برای حفظ قیمت‌های سال قبل سعی می‌کند جامعه را راضی نگاه دارد. این در حالی است که از یکسو هزینه تولید در تک‌تک این بخش‌ها متناسب با تورم رشد می‌کند و از طرف دیگر صاحبان این مشاغل حق دارند همانند بقیه اقشار (از جمله کارمندان دولت) درآمد ظاهری خود را متناسب با تورم عمومی جامعه بالا ببرند تا قدرت خرید خود را حفظ نمایند. بحث‌های حول افزایش قیمت نان در هفته اخیر نشان می‌دهد که تا چه حد به حقوق بخش‌خصوصی تولیدکننده این محصول کم‌‌اعتنايي وجود دارد. حتی اگر قیمت آرد و انرژی مصرفی نانوایی‌ها ثابت مانده باشد باز عوامل دیگری مثل اجاره محل یا دستمزد کارگران یا هزینه تعمیر و نگهداری نانوایی وجود دارند که قیمت آنها تحت کنترل دولت نیست و معمولا متناسب با تورم رشد می‌کند. به این ترتیب نانوایی‌ها اگر بخواهند نان را با قیمت‌های سال‌های قبل عرضه کنند مجبورند یا از حاشیه سود خود بکاهند و یا برای جبران این زیان به اقدامات غیرقانونی مثل فروش آزاد سهمیه آرد دست بزنند. ماجرا در این حد هم ختم نمی‌شود. حتی اگر فرض کنیم که قیمت تمام عوامل تولید نان توسط دولت کنترل شود باز نانوایی‌ها با فروش نان به قیمت سال‌های قبل سودی معادل سال‌های گذشته کسب می‌کنند که اگر آن را با نرخ تورم تعدیل کنیم نشان از کاهش درآمد واقعی نانوایان دارد. نتیجه این سیاست علاوه بر اینكه باعث ترویج فساد در بخش تولید نان می‌شود این خواهد بود که از رغبت بخش‌خصوصی برای فعالیت در این بخش کاسته شده و مساله همیشگی کمبود نانوایی در کشور تشدید می‌شود. حرف آخر اينكه دولت اگر می‌خواهد اقشار آسیب‌پذیر را در مقابل افزایش قیمت ظاهری کالاهای اساسی حمایت کند باید آن را از طریق مکانیسم‌های مناسب تامین‌اجتماعی صورت دهد و فشار بخش‌های دیگر را به دوش تولیدکنندگان خرده‌پای بخش‌خصوصی منتقل نکند
    ادامه مطلب ...
  • این دومین باری است که از آدمی که سعی کرده بودم جلوی بقیه ازش طرف داری کنم ضربه می خورم. جالب است که خصوصیات هر دو مورد عین هم بود. اولی یک کامنت گذار با اسم مستعار بود که در وبلاگ های مختلفی سر و کله اش پیدا می شد و دومی یک آدمی که از نزدیک می شناختم. در هر دو مورد آدم های دیگری با من بحث می کردند که به علت ناپختگی شخصیتی و قضاوت ها و اظهارنظرهای بی حساب و کتاب این افراد (که گودرز را به شقیقه ربط می دهند) نباید به آن ها میدان داد. من هم متقابلا در هر دو مورد بارهای بار با بقیه دوستانم بحث کردم که این طور قضاوت نکنند. قبول داشتم که این آدم هایی که صحبتشان را می کنم به اندازه کافی عاقل نیستند ولی مرتب روی این تاکید می کردم که هر دو تیزبینی ها و نقدهای تیزی دارند که جالب است و باعث می شود آدم خطاهایش را بشناسد و لذا ارتباط با آن ها ارزشمند است. متاسفانه خودم در هر دو بار گرفتار خامی یا عدم تعادل شخصیتی این آدم ها شدم. یک مثالش این که در هر دو بار چیزهایی که به طور خصوصی برایشان نوشته بودم و معنایش صرفا در چارچوب آن ارتباط خصوصی قابل تفسیر بود مورد سوء استفاده قرار گرفت. مثال دیگر این که مورد تهمت هایی قرار گرفتم که روحم هم خبر نداشت و اتفاقا همیشه به شدت مراقب هستم که این کار را نکنم (سانسور کامنت و اغراق در مدرک تحصیلی). وقتی با آدم نابالغ طرف باشی ماجرا شبیه بچه ای است که ممکن است یک دفعه سنگ بردارد و به شیشه عینکت بزند و یا به دروغ جار بزند که تو یک دزد هستی و تو هم از این حرکت غیرقابل باور آن قدر غافل گیر شوی که...ادامه مطلب ...
  • نگاه مهندسی به برنامه ریزی صنعتی

    دارم از راه دور مختصر مشورتی به پروژه ای می دهم که راجع به برنامه ریزی جامع یک صنعت خاص است و عده ای از رفقای مهندس صنایع مسوولیت اجرای آن را بر عهده دارند. در اصل دقیقا نمی دانم که منظورشان از برنامه ریزی جامع چیست چون فقط به صورت موردی روی موضوعات اقتصادی پروژه کار می کنم. بخشی از کار من این شده که به این دوستان مهندس تفاوت بین نگاه مکانیکی – مهندسی و نگاه داروینی – اقتصادی را متذکر شوم. یک جایی از کارشناس پروژه شان خواسته بودند که بر اساس تقاضای موجود ظرفیت بهینه تولیدی این صنعت در کشور را حساب کند و او هم داشت با من مشورت می کرد. دیدم برداشتی که دوستان از مقوله ظرفیت دارند درست مثل برداشتی است که در برنامه ریزی تولید هست. یک کارخانه ای داری و سعی می کنی حساب کنی که چند تا ماشین برای تولید لازم داری. محاسبه ظرفیت بهینه در این مساله خاص معنی دارد ولی وقتی راجع به یک صنعت که از هزاران بنگاه کوچک تشکیل شده صحبت می کنی اساسا این نگاه بی معنی است. برای دوستان توضیح دادم که در نگاه اقتصادی بنگاه اصولا روی مرز بهینه خود تولید می کند و به محض این که از آن فاصله بگیرد سعی می کند به مقدار بهینه برگردد. این موضوع خصوصا در صنایعی که بحث چسبندگی ظرفیت ندارند بیش تر صادق است. لذا داده هایی که دوستان از میزان کل سرمایه و نیروی کار در صنعت دارند و تابع تولیدی که برای بنگاه ها تخمین زده شده است دقیقا نمایان گر وضع بهینه است (این فرضی است که در ابتدای هر کار اقتصادسنجی خرد انجام می دهیم) دوباره دوستان از این کارشناس خواسته بودند که توجیه کند که دوره صنایع با ارزش افزوده پایین گذشته و باید این صنعت را تعطیل کرد....ادامه مطلب ...
  • رمز داوینچی

    فیلم رمز داوینچی را همان اول که آمد توی سینما دیدم و بسیار لذت بردم. چند وقت پیش یکی از دوستان خبر داد که کتاب در ایران ترجمه شده و نسخه اینترنتی آن توسط ناشر ارائه شده است. دنبالش گشتم و دیدم یکی از رفقای وبلاگی نسخه فشرده آن را جایی قرار داده است. حسن ترجمه فارسی این است که پاورقی های مفصلی هم دارد و اطلاعات خیلی خوبی ارائه می کند. اول کتاب هم توضیح می دهد که بسیاری از اطلاعات داخل فیلم واقعی است. من نصف کتاب را یک نفس خواندم. امیدوارم شما هم خوشتان بیاید. اگر قبلا فیلم را دیده باشید و شخصیت ها و صحنه ها در ذهنتان باشد خواندن کتاب فوق العاده جذاب تر می شود. توصیه می کنم اول فیلم را ببینید و بعد کتاب را بخوانید و گرنه ممکن است حوصله به آخر رساندن همه ۴۴۰ صفحه را نداشته باشید. پ.ن : راستی توی این کتاب هم چند تا انجمن مخفی غربی خصوصا دیرصهیون معرفی می شود.
  • موضوع تحقیق

    یکی از سخت ترین کارهای دنیا پیدا کردن موضوع مقاله در حوزه ای است که تسلط کافی روی ادبیاتش نداری. برای پیدا کردن موضوع تحقیق سال دومم پدرم درآمد و استاد هی موضوعات را رد کرد تا بلاخره به نظرم رسید که یک داستان خوب پیدا کرده ام. رفتم پیش استاد و گفتم من می خواهم روی بازی چانه زنی با علامت دهی دروغین کار کنم و خیلی هم مرتب توضیح دادم که طرفین چون می دانند طرف مقابل استراتژی خود را بر اساس میزان صبر آن ها انتخاب می کند می توانند در قدم های اول بازی رفتار یک بازی گر صبورتر از خود را تقلید کنند و طرف مقابل را به اشتباه بیندازند. از طرف دیگر چون تقلید نوع دیگری غیر از نوع خود هزینه زا است نمی توانند این رفتار را تا ابد ادامه دهند و الخ و نهایتا ما تعادل بازی را تحت این شرایط پیدا می کنیم. در تمام مدت استاد عزیز داشت لبخند می زد و تایید می کرد. وقتی صحبت من تمام شد گفت البته این ایده خوبی است و شروع کرد به شمردن مقاله هایی که از دهه هشتاد تا الان روی این موضوع کار شده و تعادل مورد نظر من را بررسی کرده است! خدا را شکر که وسط صحبت ها یک موضوع دیگر راجع به رای دادن مطرح شد و یک دفعه گفت دوست داری روی رای گیری کار کنی؟ و مقاله های قبلی خودش را داد و من هم یک چیزی وسط پراندم و استاد خوشش آمد و گفت هوم! تعادل هماهنگ شده در بازی رای شرکتی. همین خوبه برو روش کار کن و زندگی شیرین شد. الان دوباره باید یک موضوع مقاله به لری بلوم که تا هفته بعد هم بیش تر این جا نیست پیش نهاد بدم. خودش گفت که یک موضوع جذاب روی استفاده از تئوری...ادامه مطلب ...
  • ۱۱۰%

    این جوک – شاید هم واقعیت – را که به یک مربی فوتبال نسبت می دهند حتما شنیده اید: تیم ما هشتاد درصد آمادگی کسب کرده و سی درصد دیگه هم در طول هفته آینده کسب می کند! واقعیتش این است که آدم ها خیلی متفاوت از این رفتار نمی کنند. یک مشاهده جالب در اقتصاد رفتاری این است که برای یک سری مکانیک مشکل روشن نشدن یک خودرو را بیان می کنند و از آن ها می خواهند که بگویند به چه احتمالی این مشکل مربوط به مکانیک، برق یا سوخت رسانی خودرو است. گزینه ها هم جوری است که حالت دیگری متصور نیست و لذا جمع احتمال ها باید یک باشد. در قدم بعدی از همان آدم همین سوال را می پرسند ولی این بار یک بخش – مثلا برق – را به زیربخش ها می شکنند و به جای یک سوال پنج تا سوال که همه زیرمجموعه بخش برق هستند می گذارند. مثلا می گویند مشکل می تواند از موتور، دلکو، باطری، سیم کشی، دینام، پلاتین یا سیستم سوخت رسانی باشد. نتیجه جالب این است که مجموع احتمال هایی که آدم ها به تک تک این پنج عنصر برقی می دهند بیش از احتمالی است که در مرحله اول به کل آن ها ذیل عنوان مشکل برقی داده بودند.
  • فقر …

    جامعه ایران فشار فقر روی افراد را مضاعف می کند. آدم ها نه تنها بابت محرومیت ناشی از فقر اذیت می شوند بل که باید شرمندگی ناشی از فقیر بودن را هم بر دوش بکشند. گاهی فشار این خجالت ناشی از فقیر بودن از اصل ماجرا تلخ تر و دردناک تر است.
  • اصلاحات آموزش عالی در اتریش

    1) ظاهرا این توافق عمومی وجود دارد که اصلاحات نباید معطوف به رقابتی کردن ورود برای دوره لیسانس باشد. این را هم بگویم که بحث تفکیک مقطع لیسانس و فوق لیسانس در رشته های مختلف از چند سال پیش شروع شده و در حال گسترش است. منطق این حرف جالب است. اولا معتقدند که سن شرکت در این امتحان (18 سال) و زمان لازم برای آماده شدن برای آن (17 سالگی) دقیقا سنی است که پسران عقل درست و حسابی ندارند و تازه دارند بحران های دوران بلوغ را می گذرانند. بنابراین در این سن به اندازه کافی عاقل نیستند که بتوانند تصمیم های درست بگیرند یا خوب درس بخوانند. ثانیا امتحان رقابتی باعث می شود تا یکی دو سال از شادترین دوران زندگی دانش آموزان صرف آماده شدن برای امتحان ورودی شود و نباید به خاطر افزایش کیفیت آموزش عالی این بها را پرداخت. 2) مخالفین امتحان ورودی معتقدند که آموزش عالی فقط یک سرمایه گذاری روی سرمایه انسانی افراد نیست بل که در عین حال یک کالای مصرفی هم هست. یعنی عده ای از افراد ممکن است دوره لیسانس را طی کنند فقط به خاطر این که از بودن در دانش گاه لذت ببرند. من جواب مخالفان این استدلال را نمی دانم ولی خودم می توانم بگویم که با این تعریف (که من هم موافقش هستم) باید هزینه مصرف را از مصرف کننده بگیریم و گرنه تقاضا به سمت بی نهایت میل می کند همان طور که در عمل اتفاق افتاده است. شهریه های اندکی که از چند سال پیش فعال شده تقریبا در همین راستا است. 3) باز بودن در دوره لیسانس طبیعتا منجر به تراکم دانش جو می شود و امکان گروه بندی دانش جویان بین دانش گاه های خوب و بد را هم از بین می برد. مدافعین این سیستم معتقدند که اساسا دوره لیسانس چیزی مثل دبیرستان است و لذا لازم نیست که منابع کم یاب نظام آموزش عالی یعنی" اساتید خوب" به این بخش تخصیص داده شوند. ضمن این که عدم تفکیک دانش جویان در این مقطع باعث می شود تا افراد به لحاظ اجتماعی در جمع متنوع تری درس بخوانند و بلوغ اجتماعی به تری پیدا کنند. حرفشان برای من جالب بود. برای دوره لیسانس اساتید معمولی (که به خاطر تعدد فارغ التحصیلان دکترا عده شان خیلی زیاد است) را تخصیص دهیم و اساتید خوب و حرفه ای را برای دوره تحصیلات تکمیلی نگه داریم. 4) رقابت برای به دوره بعد از لیسانس یعنی فوق لیسانس جدید و دکترا منتقل شود. در این سن دانش جویان هم به اندازه کافی علایق خود را می شناسند و هم به حدی پخته شده اند که در یک رقابت جدی شرکت کنند. ضمن این که عده زیادی از افراد در همان مقطع اول آموزش عالی را ترک می کنند و رقابت بین عده کم تری و لذا با فشار کم تری صورت می گیرد. راست هم می گویند به تفاوت فشار بین کنکور لیسانس و فوق لیسانس در ایران دقت کنید. 5) یک نکته جالبی که من از این بحث یاد گرفتم ظرافتی است که در پیاده سازی سیستم جدید دنبال می شود. مدافعین سیستم جدید فهمیده اند که رقابتی کردن آموزش عالی یا تلاش برای بالا بردن سطح آن با مخالفت های گسترده مواجه خواهد شد. بنابراین راه هوش مندانه ای انتخاب کرده اند. گفته اند که ما اصلا دست به سیستم قبلی نمی زنیم و این سیستم همین طوری به کارش ادامه دهد. در عوض سعی دارند به صورت موازی سیستم دانش گاهی جدیدی بسازند که اسمش را الیت یونیورستی می گویند و شبیه به نظام تحصیلات تکمیلی در آمریکا است. اولین برنامه ای که به این شکل طراحی شد دوره پی.اه.دی فاینانس بود که به صورت مشترک بین موسسه ما و دو دانشگاه دیگر وین اجرا شد و سیستم کاملا آمریکایی دارد. یک دوره مشابه هم در شهر گراتز و در حوزه بیوتکنولوژی پیاده شد. صحبت های مشابهی برای رشته اقتصاد هم در جریان است که هنوز عملیاتی نشده است. من از این ظرافت خیلی خوشم آمد. در بحث مدیریت تحول می گویند که یک راه مهم تحول این است که به جای دست زدن به سیستم قدیمی در داخل همان سازمان یک بخش جدید چابک درست کنید. اگر کارکرد این بخش جدید به تر از بخش های قدیمی باشد مسیر رقابت خود به خود باعث تقویت این بخش و تضعیف و حل شدن بخش های قدیمی می شود.
    ادامه مطلب ...
  • اندر حکایت مردم ایران

    تاکسی به عنوان فضایی که امکان نمونه برداری تصادفی از جامعه ایران را فراهم می کند آزمایش گاه جالبی است. یکی از تجربه/مشاهده های من در این آزمایش گاه این بود که وقتی چهار نفر دیگر با حرارت مشغول تبادل نظر عمیق در مورد یک مساله بودند – مثلا معتقدند بودند که قیمت بنزین در ایران خیلی گران است یا مثلا کرباسچی را باید اعدام کرد – وارد بحث می شدم و کمی که صحبت می کردم می دیدم همان جمع چند دقیقه بعد با شور و حرارت سابق درست ۱۸۰ درجه خلاف حرف های قبلی را می زند و هم دیگر را تایید می کند – مثلا عمیقا معتقند که مشکل آلودگی هوا این است که بنزین ارزان است یا کرباسچی واقعا خدمت کرده است -. تا حالا برایتان پیش آمده است؟ در جامعه ای که به قول یوسفعلی میرشکاک شنیدارگرا است و حتی تحصیل کرده هایش کتاب نمی خوانند – خانه چند زوج کاملا تحصیل کرده رفته اید که کتاب خانه نداشته اند یا کتاب غیردرسی نمی خوانند؟ – و رادیو اش برنامه هایش را با دلقک بازی های عوام پسند پر می کند و تلویزیونش نرگس و فرزاد حسنی پخش می کند و در دستور کار نظام آموزشی اش تفکر تحلیلی- انتقادی اساسا جایی ندارد و روزنامه هایش خیلی وقت ها خالی از تحلیل های چارچوب مند است، نمی توان انتظار داشت عامه مردم ذهن پیچیده و منظم داشته باشند و خلاف مشاهده بالایی رفتار کنند.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها