• بازار پیوند اعضاء

    آمارهای پزشکی نشان می دهد که صدها هزار نفر در کشورهای مختلف می توانند با پیوند کلیه به جای استفاده از دستگاه دیالیز زندگی خیلی به تری داشته باشند. از طرف دیگر فرد اهداء کننده می تواند با یک کلیه هم زندگی تقریبا در سطح قبلی داشته باشد. در این بین مساله تطابق بافت پیونده دهنده و پیوند گیرنده هم مهم است. می دانیم که هر قدر سبد اعضای اهدایی بزرگ تر باشد شانس این که افرادی که نیازمند عضو هستند عضو متناسب با بافت بدن خود را پیدا کنند بیش تر می شود. می بینید که مساله مهم این است که افراد زیادی با کلیه اضافی زندگی می کنند و عده ای هم به خاطر نداشتن یک کلیه از دنیا می روند یا زندگی سختی را تجربه می کنند. پس اگر بتوانیم کاری بکنیم که تمایل افراد دارای دو کلیه به انتقال یک کلیه خود به فرد نیازمند بیش تر شود رفاه اجتماعی را افزایش داده ایم. پس ما می خواهیم سبد کلیه ها را بزرگ کنیم. این یک سوال سیاست گذاری مهم است که چه مکانیسمی می توان برقرار کرد که این سبد را بزرگ تر کند. این گزینه ها مطرح است: ۱) یک راه این است که چیزی مثل بیمه عضو ایجاد شود. افراد در باشگاه اهدای اعضاء مشارکت می کنند و متعهد می شوند که هر وقت کسی از اعضاء به مرحله خطرناک رسید یکی از کلیه های خود را (طبعا اگر دو کلیه داشتند) به او اهداء کنند. اهداء کننده هم کسی خواهد بود که بافت بدنش شباهت بیش تری به بیمار داشته باشد. با این روش افراد ریسک را بین خود تقسیم می کنند. مشکل این روش سرباز زدن افراد از اجرای تعهد است. افراد موقعی که خودشان نیاز دارند حاضر خواهند شد ولی وقتی وظیفه اهدای عضوشان را داشته باشند غیبشان می زند...ادامه مطلب ...
  • حاشیه ای بر سقف ثروت

    در پست مربوط به سقف ثروت از دوستان خواسته بودم به جای اقتصاددان طرف دار بازار جواب بدهند که جواب ها اکثرا خواندنی بودند. من به طور ویژه از جواب خانمی به اسم مریم خیلی خوشم آمد. عین کامنتشان را این جا کپی می کنم و یک توضیح مختصر اضافه می کنم. “البته رشته تحصیلی من علوم سیاسی است و چیز خیلی زیادی از اقتصاد نمی دانم اما تصور می کنم جواب کسی که به اقتصاد بازار و طبعا داروینیسم معتقد باشد به این استدلال این خواهد بود که هر گونه دخالت در جریان طبیعی اقتصاد که بقا و رشد اصلح را یا به خطر اندازد و یا محدود کند و در مقابل به کسانی امکان رشد دهد که از توانمندی کافی برخوردار نیستند موجب به خطر افتادن رشد اقتصادی خواهد شد که از جریان طبیعی آن در نهایت همه افراد جامعه سود خواهند برد. حتی اگر به قیمت وجود شکاف طبقاتی در جامعه تمام شود. ” تنها نکته ای که من می خواهم به طور جزیی تر به توضیح ایشان اضافه کنم این است که در کنار بقیه منابع کم یاب، “شخصیت های کارآفرین” و “ثروت آفرین” در جوامعی مثل ما به شدت کم یاب هستند. حتی شاید بشود گفت یکی از کم یاب ترین ها، چون به هر حال سرمایه و نیروی انسانی تا اندازه ای در دست رس هست. در نتیجه سیاستی که بخواهد انگیزه این تیپ آدم ها را از بین ببرد جامعه را از یکی از کم یاب ترین منابع خود محروم کند قطعا وضع همه را بدتر می کند. لذا اگر ایده معلم اجتماعی مرحوم ما عملی شود و سقف ثروت (یا شکل ملایم تر آن مالیات های سنگین بر درآمد های بالا) اجرا شود احتمالا ما شاهد ظهور تعداد زیادی شرکت متوسط هم ارزش شرکت های قبلی نخواهیم بود بل که بهره وری...ادامه مطلب ...
  • این است وضع ما

    فکر کنم بد نیست یک بار بخشی از تعارف ها و ملاحظه ها کنار گذاشته شود و برخی مسایل آشکارتر به بحث گذاشته شود. ۱) در بین وبلاگ نویسان اقتصادی دوستی به اسم احمد هست که من نمی دانم کجا ساکن هستند ولی از نوشته هایشان کاملا معلوم است که به حوزه اقتصادسنجی تسلط دارند. احمد بر خلاف بقیه اهل جنجال هم نیست و گاهی می آید و مطلب آموزنده ای می نویسد و هر کس می خواند دقت و تسلط ایشان را تمجید می کند. ۲) روزبه در دانشگاه مینه سوتا درس می خواند. مینه سوتا یکی از به ترین دانشگاه های دنیا در اقتصاد کلان است ( دانشکده اقتصاد مینه سوتا در شکل گیری روی کرد جدید خرد به اقتصاد کلان نقش کلیدی داشته) و هر کسی که کمی دستش در کار باشد می داند که رفتن به آن جا کار ساده ای نیست. اگر از احسان ابراهیمی (شیکاگو) و یکی دو دوست جوان تر دیگر فاکتور بگیریم روزبه به لحاظ کیفیت محل تحصیل بین کل بچه های ایرانی تقریبا بالاترین موقعیت را دارد و یکی از امیدهای آینده برای احراز شغل آکادمیک در یک دانشگاه خوب آمریکایی است. باز کسی که با الفبای کار آکادمیک آشنا است می داند که رنک بالای یک دانشگاه یعنی چه. ۳) رضا و راد دو دوست دیگری هستند که فوق لیسانسشان را احتمالا از دانشگاه علامه گرفته اند (اگر اشتباه نکنم). این دو عزیز جدیدا وبلاگی راه انداخته اند و در مورد بازی های کوانتمی و موضوعات دیگری می نویسند. خودتان وبلاگشان را بخوانید و با وبلاگ روزبه و احمد مقایسه کنید. ۴) احمد در پاسخ کامنت این دو دوست گرامی پستی در کمال ادب نوشته و یک ماجرا را به دقت توضیح داده که توصیه می کنم اگر می خواهید از سیر تکامل اقتصاد کلان در چند دهه اخیر آگاه...ادامه مطلب ...
  • ریز می بینمت

    این اصطلاح عمیق “ریز دیدن” را که در فارسی به صورت متواتر استفاده می کنیم تا حدی یک معادل انگیسی هم داره. این جوری : He makes the others to look small or I don’t like being made to look small خلاصه خارجی دیدید ریز ببینیدش و حالش را ببرید.
  • مجله صنعت و توسعه

    آقای جهانگیری وزارت صنایع و معادن را که خاطرتان هست؟ خاتمی عزیز بعد از ادغام وزارت صنایع و معادن فهمید که حضرت شافعی این کاره نیست و فرستادش مسکو که استراحت کند. جهانگیری که آمد وزارت خانه را تکان حسابی داد. امیر حسین مهدوی را چی؟ همان پسر جوانی که در همشهری ماه می نوشت و آدم فکر می کرد هم سن و سال صادق جنان صفت است ولی در واقع ۱۹ سالش بود. بعدش هم شد دبیر اقتصادی شرق و مطلب وبلاگی من را عینا توی روزنامه چاپ کرد و باعث شد یک دعوای سهم گین با هم بکنیم (پای بقیه هم آمد وسط) و در نتیجه حسابی رفیق بشویم. حالا جهانگیری نشریه ای به اسم صنعت و توسعه در می آورد که امیرحسین مهدوی دبیر تحریریه اش است و دکتر نجفی و دکتر نیلی و چند نفر دیگر از مدیران دولت خاتمی اعضای شورای سیاست گذاری اش. خوش بختانه کل نشریه شان را می شود آن لاین خواند. بخوانید و برایشان بنویسید. من یک توصیه هم برایشان دارم. نشریه شان تمرکز ندارد و طیفی از مطالب سطح کلان (و بعضی وقت ها کلی گویی) تا حرف های جزیی و عملیاتی در آن دیده می شود. فکر کنم به تر است مطالب را کمی به حوزه اجرا نزدیک کنند.البته می دانم که در شماره های بعد قرار است روی موضوعاتی مثل تامین مالی صنعت کار کنند که عملیاتی تر است. پ.ن : این شایعه راجع به جهانگیری را فراموش نمی کنم. در دولت هاشمی استاندار اصفهان بود و موقع انتخابات ریاست جمهوری رفته بود فرودگاه به استقبال رای شهری که آن روزها کاندیدا بود. خب حدس عمومی این بود که ناطق رییس جمهور خواهد شد. ظاهرا یکی از نزدیکان ناطق هم بهش گفته بود با این استقبالی که کردی باید در دولت بعدی دنبال کاری برایت خودت بگردی. جهانگیری...ادامه مطلب ...
  • اپوزسیون رویایی

    یکی از مشکلات حکومت های بسته این است که اپوزسیون خود را خیال پرداز و غیرواقع بین بار می آورند. اگر اپوزسیون دستش توی کار باشد و مسوولیت اداره کشور را در مقاطعی بر عهده بگیرد یا حتی در سطوح پایین تر مدیریتی و اجرایی مشغول کار باشد آن وقت با واقعیت های اداره کشور و مشکلات و محدودیت های متعدد سر راه آن آشنا می شود و نقدها و ایده های خام ارائه نمی کند. در غیاب چنین ارتباطی هم تصور اپوزسیون از آدم های داخل قدرت و جریان امور به شدت از واقعیت دور می شود و هم این که آدم اپوزسیون لمس نمی کند که پیش نهاد برای بهبود امور در سطح واقعی تفاوت زیادی با حرف در جلسه حزبی و میتینگ انتخاباتی دارد. حال اگر اپوزسیون خارج از کشور هم زندگی کند که دیگر ماجرا بدتر می شود. یکی از شانس هایی که امثال ما داشتیم این بود که در دوره دانش گاه به واسطه فعالیت های دانش جویی – سیاسی و بعد از هم در کارهای مشاوره ای با عده زیادی از آدم های داخل قدرت از نزدیک آشنا شدیم و توانستیم جریان امور و پیچیدگی بهبود آن را از نزدیک ببینیم. این تجربه ها به ما نشان داد که بر خلاف تصور کاریکاتوری بیرونی مدیران دولتی خصوصا در بخش های عملیاتی نه آن قدر احمق و بی سواد هستند و نه آن قدر خائن و دزد. اتفاقا بسیاری از این مدیران از خودشان مایه می گذارند تا در یک سیستم دولتی درب و داغون که با ده ها محدودیت قانونی و مالی و نیروی انسانی مواجه است بتوانند یک کاری را جلو ببرند و منشاء اثری شوند. کسانی که با سیستم دولتی آشنا هستند می فهمند که برای کار کردن در داخل این محدودیت ها طرف باید فرد قابلی باشد تا بتواند بهبود هایی...ادامه مطلب ...
  • تعمیرات خانگی

    بچه که بودم ویژگی عجیب غریبی داشتم که خودم هم الان خوب درکش نمی کنم و آن هم این که عاشق ابزارآلات بودم. تا سن ۸-۹ سالگی فک و فامیل و دوست و آشنا به جای این که برای من تفنگ و ماشین هدیه بیاورند انواع چکش و ست آچار و رنده و گیره سوهان کاری (جدی می گم) و اره آهن بری و چیزهایی از این جنس می آورند و من را بسیار خوش حال می کردند. بعد مدتی به وسایل پزشکی علاقه مند شدم، از اول راهنمایی تا اوایل دبیرستان عاشق وسایل برقی و الکترونیکی و هویه و اهم متر بودم و نهایتا دوره دبیرستان برنامه نویسی رایانه سرگرمی ام بود. یک جوری ردپای این علاقه به ابزار و دیدن خروجی کار ملموس در کارهای بعدی ام هم باقی مانده است. الان مدتی است که کشف کرده ام که می توانم علاقه قبلی ام را با تعمیرات خانگی ارضاء کنم. نمی دانید چه لذتی دارد وقتی شیر آب لباس شویی را درست می کنم که چکه نکند یا چسب مخصوص می خرم و کابینت را آب بندی می کنم یا ویندوز رایانه ها را دوباره نصب می کنم یا وسایل چوبی ایکیا را سر هم می کنم یا ماوس را تمیز می کنم و الخ. یک جوری وقتی همش در دنیای حرف و تئوری باشی کارهای از این جنس – کار واقعی، کار بدنی، کار ملموس – حس خوبی از مفید بودن به آدم می دهد. یک وقت هایی که به پوچی نظری می رسم واقعا احتیاج دارم جعبه ابزارم را بردارم و راه بیفتم وسایل خراب هم سایه ها را درست کنم و از دیدن این که چیزهایی درست و منظم کار می کنند لذت ببرم.
  • سرمایه

    می گم این روزنامه سرمایه حالش خوبه با این سرمقاله های عتیقه اش؟ ۱ و ۲٫ بعضی وقت ها آدم فکر می کنه به جای سرمایه داره داس و چکش سرخ را می خونه.
  • سوالی از سر کنج کاوی و نگاهی کمی متفاوت به ماجرای فیلم

    من از این که به شعورم توهین شود یا منطق گزاره ها با هم جور درنیاید احساس ناراحتی می کنم. ببینید شما می توانید کمکی بکنید. اطلاعیه ها و مصاحبه ها و گزارش های رسمی از ماجرای فیلم بازی گر کذا می گوید : ۱) خانم داخل فیلم آن خانمی که مردم فکر می کنند نیست. نتیجه گیری اول : فیلم به دو نفر دیگر تعلق دارد و طبعا خانم بازی گر تلویزیون، زن و مرد داخل فیلم خصوصی را نمی شناسد. عالی. ۲) مرد مربوط به فیلم در دوبی (یا جای دیگری) شناسایی و توسط اینترپول دست گیر شد. نتیجه گیری دوم : هویت و اسم و رسم این مرد برای دستگاه مسوول در ایران مشخص بوده و در اختیار پلیس بین الملل گذاشته شده است. به نظر شما اگر مورد اول صحیح باشد مورد دوم امکان پذیر است؟ آیا از روی قیافه یک نفر فرد غیرمشهور در یک فیلم شخصی می توان هویت او را شناسایی کرد؟ تا جایی که من می دانم این کار غیر ممکن است. هیچ بانک اطلاعاتی یا نرم افزاری نیست که تصویر یک فرد معمولی را بدهی و اسم طرف را به شما بدهد. ضمن این که در بین هفتاد میلیون نفر ایرانی صدها نفر می توان پیدا کرد که قیافه شان به شدت شبیه یک نفر داخل یک فیلم باشد. من اگر بودم نسخه به تری از اطلاع رسانی را ترجیح می دادم : زن داخل فیلم هر که هست، باشد. قضیه شخصی است و به دیگران مربوط نیست. اما مرد داخل فیلم (که زن طبعا او را می شناسد) تصویر شخصی زن را بدون رضایت او منتشر کرده و باید مجازات شود. پایان توضیحات. این توضیح با عقل و شعور من بیش تر جور در می آید و شجاعانه تر هم هست. این نوع توضیح یک فایده اساسی هم دارد: در...ادامه مطلب ...
  • دویچه وله

    نتایج مسابقه اعلام شد. خوش حالم که چند تا وبلاگ خوب ایرانی در سطح بین المللی جایزه بردند. از بین برندگان آرش عاشوری نیا را می شناختم که به نظرم سایت فوق العاده ای دارد و کاملا مستحق جایزه بود. کامران آن سوی دیوار هم با اختلاف تنها سه رای در بخش ویژه دوم شده است. در بخش وبلاگ های فارسی هم زیتون خانم اول شد که خدمت ایشان تبریک عرض می کنیم. ظاهرا وبلاگ من هم دوم شده است که البته فکر کنم مقام خاصی در مسابقه به حساب نمی آید و جایزه ای ندارد. نمی دانم، شاید هم دارد. به هر حال اهمیتی ندارد. بسیار ممنون بابت لطفی که کردید و نظرهای محبت آمیزی که نوشتید. وقتی نظرها را خواندم احساس کردم نوشتن این وبلاگ تا حدی ارزشش را دارد و بلاخره یک عده را راضی می کند.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها