• آیا نرخ بی‌کاری معیار خروج از بحران است؟

    در جریان رکود بزرگ سال‌های ۲۰۰۷-۲۰۰۹ یکی از شاخص‌‌هایی که مردم، روزنامه‌ها، سیاست‌مداران و اقتصاددانان برای پایش وضعیت بحران استفاده می‌کردند نرخ بی‌کاری بود. یادم هست که در اوایل ۲۰۰۹ یکی از موضوعاتی که به شدت جلب توجه می‌کرد اعلان “استخدام نداریم” روی شیشه‌های یکی از بزرگ‌ترین کارفرمایان خصوصی آمریکا یعنی وال‌مارت بود. یک سال بعد شرایط عوض شده بود و اعلان “الان داریم استخدام می‌کنیم” جای‌گزین شده بود. مردم احتمالن از این مشاهدات عینی به عنوان شاخصی برای تحلیل وضعیت استفاده می‌کردند و بازتاب این تجربه روزمره را عینن در تحلیل‌ها و گزارش‌ها هم می‌دیدیم.

    نکته‌ای که این وسط قابل توجه بود عدم تطابق تحولات نرخ بی‌کاری با نرخ رشد اقتصاد بود. یعنی از سال ۲۰۱۰ به بعد بر اساس شاخص‌های رشد اقتصادی (که معیار مهم ورود وخروج از چرخه‌های تجاری است) اعلام می‌شد که کم‌کم در حال خروج از بحران هستیم ولی در همان زمان نرخ بی‌کاری هم‌چنان بالا بود و لذا می‌شد این عدم تطابق را به عنوان نشانه‌ای از خارج نشدن از بحران تلقی کرد. در این صفحه می‌توانید نمودار نرخ بی‌کاری آمریکا را ببینید. ملاحظه می‌کنید که درست قبل از رکود بزرگ نرخ بی‌‌کاری بسیار پایین و در حد نرخ طبیعی بود. درست بعد از بحران این نرخ به حدود ۱۰ درصد صعود می‌کند و کمابیش همان اطراف می‌ماند و حتی با گذشت سه سال هنوز به زیر هشت درصد نرسیده است.

    تازه این نکته را هم اضافه کنید که به اعتقاد برخی اقتصاددانان نرخ کل بی‌کاری عدد بی‌کاران را دست‌ پایین تخمین می‌زند و نمایان‌گر همه مساله نیست. بخشی از نیروی کار وقتی بی‌کار می‌شود و امیدی به بازگشت به بازار کار ندارد به کل از بازار کار خارج می‌شود و لذا جز نرخ بی‌کاری حساب نمی‌شود (چون این نرخ فقط کسانی را که فعالانه در جست و جوی کار هستند شامل می‌شود و نه کسانی که خانه‌نشین شده‌اند). مثلن کسی را فرض کنید که در مرکز آمریکا در شهر کوچکی در کارگاهی کار فنی می‌کرده و حالا کارگاه به علت واردات از چین ورشکست شده است. این فرد اگر در سن ۵۰ سالگی باشد، با تخصص فنی که بیش‌تر به کار آن کارگاه ورشکسته می‌آمد، در شرایطی که خانه‌ای هم دارد که فروشش چندان راحت نیست و هم‌سرش هم در همان منطقه کار دولتی دارد (مثال‌هایی از عواملی که جا به جایی نیروی کار به مناطق دیگر را پرهزینه می‌کند) ممکن است کلن قید جست و جو برای کار جدید را بزند و از بازار کار خارج شود.

    برگردیم به بحث اصلی. گفتیم که با برخی شاخص‌ها اقتصاد ظاهرن از بحران خارج شده ولی بی‌کاری هم‌چنان در سطح بحران باقی است. بلاخره آیا از بحران خارج شده‌ایم یا نه؟ این‌جا است که باید پیش‌فرض رشد هم‌زمان تولید ناخالص ملی و بی‌کاری را کمی عوض کرد. در شرایطی که فناوری ثابت است و نیروی کار کمابیش کیفیت یک‌سانی دارد این رابطه ممکن است برقرار باشد. مثلن شرکتی که ماشینی دارد و وقتی تقاضا بالا است دو نفر کارگر و وقتی تقاضا پایین است یک نفر کارگر در استخدام دارد چنین رفتاری را نشان می‌دهد. ولی اگر بحران هم‌زمان با تجدید ساختار و تغییرات فناوری هم‌راه باشد ممکن است فرض اولیه درست نباشد.

    حرفی که می‌زنیم تازه نیست و دو قرن قبل و از زمان ظهور ماشین نساجی گفته شده است. فناوری جدید که بیاید بهره‌وری بالا می‌رود بدون این‌که لزومن تقاضا برای نیروی کار بالا برود. این پدیده را در اقتصاد کلان Jobless Recovery می‌گویند که این‌جا می‌توانید بیش‌تر بخوانید. یک فرض (که البته یکی از فروض و توضیحات ممکن است) این است که شرکت‌ها در بحران اخیر – که فشار تولید پایین است و شرکت نیازی ندارد که از حداکثر نیروی کار موجود در بازار استفاده کند – برای این بازسازی ساختاری استفاده کرده و نیروی کار و دارایی‌های با بهره‌وری پایین‌تر را کاهش داده‌اند ولی در زمان خروج از بحران به سمت افزایش بهره‌وری نیروهای باقی‌مانده (به جای استخدام نیروی جدید) و سرمایه‌گذاری روی فناوری جدید روی آورده‌اند. لذا اقتصاد واقعن رشد تولید را تجربه کرده است بدون این‌که از عدد بی‌کاران چندان کاسته شود. طبعن این توضیحی که ازش صحبت می‌کنیم در بلندمدت صادق نیست و بلاخره در اقتصادی که موانع تولید پایین است نیروی کار مازاد فعلی با بازسازی تخصص یا جا‌به‌جایی جغرافیایی و امثال آن جذب خواهد شد ولی آن رابطه کوتاه‌مدت بین رونق و بی‌کاری برقرار نیست و نمی‌شود از روی نرخ بی‌کاری بالا لزومن نتیجه گرفت که بحران پایان نیافته است.

    البته می‌شود تعریف بحران را زیر سوال برد و گفت بی‌کاری جزوی از معیار بحران است. این نکته خارج از دامنه این نوشته است و فرض ما این بود که بحران با تغییرات تولید (و به تبع آن سرمایه‌گذاری و البته نه لزومن مصرف، چون مصرف کل در بحران‌های اخیر چندان افت نکرده است) سنجیده می‌شود.

    پ.ن: ام روز دیدم دیوید آندولفاتو هم راجع به این موضوع نوشته است. تشکر از مزدک

    بازگشت
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا با فونت انگلیسی به سوال زیر پاسخ بدهید: *

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها