• دخالت در بازار مسکن

    این روزها انگار نیت این است که رفقای خودمان را اذیت کنیم. اشکالی ندارد، خودی هستند. خبر این است که قرارداد‌های اجاره باید حداقل دوساله باشند. (و البته مقداری جزییات بیش‌تر که ارزش توجه و تحلیل دارد. مثلن تشویق مالکین به عقد قراردادهای تنظیم‌شده با تورم (Indexing) که مدل مرسومی در دنیا است). حسین و حجت هر دو به این موضوع اعتراض کرده‌اند. منطق‌شان هم این است که این مداخله امکان عقد قرارداد بهینه بر اساس تمایلات موجر و مستاجر را محدود می‌کند. حسین آقا خودش متخصص حقوق و اقتصاد است و احتمالن بیش‌تر از ما این چیزها را می‌داند و نکته‌اش قابل اعتنا است. با این همه می‌توان به اصطکاک‌هایی در بازار فکر کرد که گاهی باعث مفید بودن این مداخلات می‌شود. به این مثال توجه کنید: فرض کنید دو نوع مستاجر “خوب” و “بد” داریم ولی به علت عدم وجود بانک اطلاعاتی خوب از سوابق قبلی مستاجرها، یک صاحب‌خانه جدید نمی‌تواند نوع مستاجر را تشخیص دهد. قرارداد اجاره یا شرایط اعمال قانون در یک کشور طوری باشد که هزینه بیرون انداختن مستاجر “بد” – یعنی کسی که اجاره نمی‌دهد – برای صاحب‌خانه بالا باشد. مثلن صاحب‌خانه باید کلی دوندگی کند تا بتواند او را بیرون کند. در چنین حالتی گاهی برای صاحب‌خانه بهینه است که تا آخر قرارداد کاری نکند و بعد مستاجر را بیرون کند. در چنین بازاری مستاجر “بد” تمایل خواهد داشت تا قراردادهای خیلی طولانی ببند چون خیالش را برای مد طولانی راحت می‌کند. مستاجر “خوب” حاضر است قرارداد کوتاه ببندد و با این کار “خوب” بودن خودش را ثابت کند. از آن طرف قرارداد کوتاه‌مدت مستاجر “خوب” را در وضعیت قفل‌شدگی (Hold-up) قرار می‌دهد. این وضعیت وقتی است که هزینه خروج از قرارداد برای یک طرف بزرگ‌تر از طرف دیگر باشد. مثلن برای مستاجری که بچه مدرسه‌‌ای دارد هزینه نقل مکان در وسط سال...ادامه مطلب ...
  • اسراف و رشد

    در بین کامنت‌های دوستان چند تا لینک و نکته جالب در باب اثر جداسازی کالاهای مخصوص ثروت‌مندان بود که فکر کردم خوب است این‌جا ذکر شود. ایده اصلی را از این لینک که توسط فرشاد ارسال شده بود گرفته‌ام و برخی نکات را از بحث با حسین رحمتی یاد گرفته‌ام و بعد بازنویسی کرده و بسط داده‌ام. فرض کنیم اقتصاد سه نفری داریم: الف زمینی دارد و میوه تولید می‌کند. ب لباس تولید می‌کند و پ منزل الف و ب را تمیز می‌کند. الف دو دست لباس در سال لازم دارد و میزان میوه‌ای که تولید می‌کند به اندازه‌ای است که دو دست لباس را بخرد. ب به صورت بالقوه می‌تواند لباس بیش‌تری تولید کند ولی تقاضایی برای آن وجود ندارد. در این بین ب یک جزوه بازاریابی می‌خواند و با فناوری نورومارکتینگ کاری می‌کند که الف باور کند که آدم باید روزهای سه‌شنبه لباس متفاوتی بپوشد. دو دست لباس الف قبلن برای پوشش او کافی بود و لباس سوم کاملن تشریفاتی است. (این لغت دقیق نیست. من هم تعریف دقیقی ندارم و به همین شکل فازی و شهودی به کار می‌برمش تا نکته اصلی بحث را مطرح کنیم. در متن دیگری مثال به‌تری برای کالای تشریفاتی بطری گران هوای پاک است که هیچ فرقی با هوای معمولی ندارد ولی مصرف آن مد شده است.). اسم این تغییر را “شوک ترجیحات” می‌گذاریم. حالا الف باید میوه بیش‌تری تولید کند چون باید سه دست لباس بخرد. لذا بیش‌تر کار می‌کند و ب هم میوه بیش‌تری دریافت می‌کند. می‌بینیم که تشویق الف به خرید یک کالای کاملن “تشریفاتی” باعث افزایش عرضه نیروی کار، انگیزه تولید و نهایتن تولید ناخالص داخلی و درآمد سرانه اقتصاد می‌شود. تا همین‌جای قضیه جالب و غیربدیهی است و به عنوان یک نقد به مطلب اول من نشان می‌دهد که بیژن مثالی داستان ما می‌تواند کارکرد اجتماعی مثبت...ادامه مطلب ...
  • سرمایه‌دار منفعت‌رسان

    سفر هستم و به زحمت نظرات پای مطلب را دنبال می‌کنم. وقتی برگشتم و مستقر شدم سعی می‌کنم آن‌ها را دسته‌بندی کنم و به تدریج بحث کنم. علی‌‌الحساب این مطلب روزمره و شخصی را سریع بنویسم که به بحث دی‌روز هم بی‌ارتباط نیست. ام‌روز تصادفن گذرم به آکیا افتاده بود و قدمی زدم و چیزی خوردم. هر بار که در فروش‌گاه‌های این شرکت قدم می‌زنم نمی‌توانم تحسین‌‌شان نکنم. چند چیز را با هم دارند: قیمت ارزان، طراحی و رنگ خوش سلیقه و جذاب، کارکرد خوب، استفاده بهینه از فضای خانه‌های کوچک، نوآوری مداوم و فضای دوستانه. سال‌ها است مشتری هستیم و یادم نمی‌آید که جنس بنجل از ایکیا خریده باشیم. قدم زدن در این فروش‌گاه و دیدن نوآوری‌های‌شان برای من عامل رفع خستگی و تقویت روحیه است. صاحب سوئدی ایکیا از قبل ساختن همین چیزهای ارزان و خوب به قولی ثروت‌مندترین مرد جهان شده و به قولی مقداری پایین‌تر از آن. هر چه هست میلیاردر معروفی است. اگر دوست سوئدی داشته باشید برای‌تان داستان‌های جالب یا عجیب‌غریب از سبک زندگی او تعریف خواهد کرد. این‌که چه طور ماشین قدیمی سوار می‌شود، با قسمت درجه دو قطار مسافرت می‌کند و الخ. از این دست مطالب در موردش زیاد است. این فعلن یک مثال دم دست است از این‌که می‌شود ثروت‌مند بود، به عده خیلی زیادی – چه به عامه مردم در نقش خریدار و چه به انبوهی از نیروی کار در کشورهای فقیر – فایده رساند و فخرفروشانه و مسرفانه هم زندگی نکرد یا در خدمت چنین سبکی از زندگی نبود. این‌که چرا ایکیا روی این نوع محصولات متمرکز می‌شود و چرا صاحبش این طور رفتار می‌کند احتمالن بی‌تاثیر از ارزش‌های فرهنگی که این نوع خاص از سرمایه‌داری را تشویق می‌کند نبوده است. این برای برخی دوستان ما که تصور می‌کنند فقط یک نوع رادیکال از اقتصاد آزاد و فقط یک...ادامه مطلب ...
  • ما و بیژن

    بیژن پاکزاد از دنیا رفت. عده‌ای سوگوار شده و برای از دست دادن این بزرگ‌مرد آریایی و افتخار نژاد پاک ایرانی و الگوی بشریت و الخ افسوس خوردند. برای من اما زندگی و مرگ بیژن اهمیت بیش‌تری از زندگی و مرگ هر انسان معمولی دیگری – که به صرف انسان بودنش محترم است – نداشت. نه هرگز دوست داشتم جای بیژن باشم، نه تحسینش می‌کردم، نه کسی را تشویق می‌کردم که جای او باشد و نه دوست دارم در خدمت فرآیندی باشم که نهایتن به خلق و رشد او می‌انجامد. مخالفت حادی با بودنش نداشتم ولی به نظرم بودنش و نبودش هم اهمیت خاصی نداشت. بیژن و کارها و شگردهایی که به خاطر آن معروف و ثروت‌مند شد به نظرم چیزی از درد و رنج انسان‌ها کم نکرد. اگر بی‌احتیاطی به خرج بدهم شاید بتوانیم بگوییم که چیزی هم به درد و رنج موجود افزود. بیژن با محصولاتش به عده‌ای این امکان را داد که به ثروت‌ و موقعیت‌شان بنازند و نمایش آن‌را به رخ بقیه بکشند. بعید نیست که این اسباب تفاخر در نهایت خودش چیزی هم به رنج‌ها افزوده باشد. من رابطه حامی مالی ثروت‌مند و هنرمندی که اثر ماندگار خلق می‌کند و میلیون‌ها نفر را در نسل‌های بعد از لذت اثرش بهره‌مند می‌کند را می‌فهمم. متاسفانه کارهای بیژن چیزی در ردیف “دختری با گوشواره‌های مروارید” و امثال آن نبود که بگوییم ثروت مشتریانش را در خدمت ارتقاء میراث هنری و الهام‌بخشی به بشریت به کار گرفت. رمز موفقیت بیژن تا حد زیادی مدیون حس تمایزی بود که به مشتریانش می‌داد. طبعن من این‌جا از بیژن در تصویرش در فضای عمومی به مثابه یک مرد کسب و کار حرف می‌زنم. این‌که در زندگی فردی و شخصی‌اش چه بود و ثروتش را صرف چه کاری کرد را ما نمی‌دانیم و ربطی هم به ما ندارد. چه بسا آن‌را در...ادامه مطلب ...
  • نفت و دموکراسی: یک کامنت روش‌شناسانه

    دکتر هما کاتوزیان در برنامه پرگار هفته جاری نظر مشهور خود را دوباره تکرار کردند: نفت نقش بی‌طرفی در بحث دموکراسی دارد.نه باعث افزایش آن شده و نه کاهش آن. ریشه دموکراتیک بودن یک کشور را باید در تاریخ و سایر ساختارهای نهادی اساسی این کشور جست و جو کرد. (بیان از من است). من ادبیات مصیبت منابع و رابطه نفت و دموکراسی را تا حدی مطالعه کرده‌ام. حقیقتش جمع‌بندی‌ام این است که هنوز حرف خیلی مفیدی و قابل اتکایی در مطالعات تجربی معمول یافت نمی‌شود و نتایجش برای من دیگر خیلی هیجان‌انگیز نیست. برخی مطالعات شواهد ضعیفی را برای برخی آثار منفی منابع طبیعی نشان می‌دهند ولی این شواهد بین کشورها پراکندگی‌ زیادی دارد و نمی‌توان نتیجه قوی و قاطعی برای سیاست‌گذاری از آن گرفت. ضمن این‌که در چند سال اخیر اساسن این ایراد وارد شده که روش سنجش اتکای به منابع خودش دچار مشکل است و الخ. خلاصه برداشت من این است که علی‌رغم سر و صدای اولیه هنوز قدم‌های بزرگ و قابل اعتمادی در این راه برداشته نشده است. برگردم به حرف دکتر کاتوزیان. ایشان می‌گوید این مطالعات تجربی اساسن بی‌راه است چون بر اساس یک سری شواهد آماری ساده، ریشه پایین بودن دموکراسی در کشورهای مختلف را به گردن نفت می‌اندازد و از این حقیقت که فقدان دموکراسی در اکثر کشورهای نفت‌خیر ریشه تاریخی و فرهنگی دارد غافل می‌شود. من متوجه نکته ایشان هستم و پاراگراف دوم را نوشتم که بگویم در اصل حرف هم‌دلی دارم. اشکال من به دکتر کاتوزیان این است که در سطح روش‌شناختی دچار مغالطه مترسک می‌شوند. یعنی مدعایی را به مطالعات تجربی نسبت می‌دهند که منصفانه نیست بعد به این مدعای خودساخته حمله می‌‌کنند. اگر روی مدعای هر نوع مطالعه تجربی – با فرض درست بودن ساختار تست‌های آماری و اقتصادسنجی – دقیق شویم این مطالعات سعی می‌کنند بگویند که “با...ادامه مطلب ...
  • چند سال دیگر؟

    فرض کنیم عمر متوسط در یک کشور ۷۰ سال باشد. خانم الف الان ۶۵ سال دارد. به صورت آماری انتظار می‌رود وی چند سال دیگر عمر کند؟ پاسخ این سوال برای بسیاری از موسسات خصوصی و دولتی یک عدد کلیدی است. صندوق‌های بازنشستگی، شرکت‌های بیمه، شرکت‌های خدمات پرداخت سالیانه (Annuity)، مراکز بهداشتی، مراکز حمایت و نگهداری از سال‌مندان و الخ باید این عدد را بدانند تا بتوانند تخمین بزنند که به طور متوسط چند سال باید به خانم الف خدمات ارائه کنند و هزینه یا منابع مورد نیاز آن چه میزان است. جواب چیست؟ پنج سال؟ کم‌تر از پنج‌سال؟‌ بیش‌تر از پنج سال؟ در نگاه اول ممکن است بگوییم پنج سال ولی جواب بیش از پنج از سال است. در واقع گاهی خیلی بیش‌تر از پنج سال! دلیلش هم ساده است. عمر متوسط حاصل متوسط‌گیری ازعمر همه افراد یک کشور است. لذا مرگ و میر نوزادان، مرگ در اثر تصادف و حوادث کار، سکته قلبی در جوانی، مرگ هنگام زایمان، تلفات جنگ و الخ همه در این متوسط حضور دارند. برای یک نوزاد مقدار مورد انتظار سال‌های باقی مانده همان ۷۰ سال است ولی اگر کسی به سن ۶۵ برسد باید “میانگین شرطی” طول عمر وی را حساب کنیم که متناسب با دلایل سازنده عمر متوسط در کشور می‌تواند گاهی خیلی بیش‌تر از عمر متوسط باشد. در کشوری که مرگ و میر کودکان و جوانان در آن نادر است عمر متوسط و عمر متوسط مشروط به هم نزدیک‌تر می‌شود چون اکثر مرگ‌ها در اثر پیری است. ولی اگر مرگ در جوانی عدد قابل توجهی باشد (که متاسفانه برای کشور ما هنوز همین طور است)، افراد مسن‌تر بیش‌تر از عمر متوسط زندگی می‌کنند. ضمن این‌که اگر رسیدن به یک سنی نشان‌گر وجود ژن‌ها یا عادت زندگی یا بنیه و الخ قوی‌تر برای بقاء باشد خودش احتمال شرطی را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد....ادامه مطلب ...
  • مرتضی و ما

    فیلم‌نامه‌ و/یا متن گفت و گوهایش را ۱۶ سال پیش خوانده بودم. آن قدر که بیش‌ترش را حفظ بودم ولی یک جوری قسمت بود که هر کاری کردم فیلمش را گیر نیاوردم که ببینم و ماند تا همین دی‌روز که روی شبکه پیدایش کردم و دیدم. نمی‌توانستم همه‌اش را یک‌جا ببینم. کشش و آرامشش را نداشتم. هر چند دقیقه یک‌بار باید قطع می‌کردم و دوباره برمی‌گشتم. جا به جا می‌گفتم چه کرده‌ای کیومرث پوراحمد. از دی‌روز حالم دگرگون است. تا این را نمی‌نوشتم آرام نمی‌شدم. سید مرتضی یک نوشته دل‌نشینی داشت در مورد کارهای پوراحمد و مشخصن قصه‌های مجید که خب نگاه خاص خودش به سینما و بحث سینمای ملی را به تمامی در آن ریخته بود. پوراحمد انگار می‌خواست در این فیلم تلافی کند و چیزهایی که مرتضی در موردش گفته بود را اثبات کند… … [ از این‌جا به بعد نوشته طولانی بود در باب این‌که اصولن چرا آوینی فارغ از این تبلیغات رسمی هنوز برایم مهم است و چه نسبتی است بین موقعیت آوینی و کارهایش و نگاهش و عملش در بومی‌سازی و آدم‌های توی آن فیلم پوراحمد و حرف‌های‌شان و خاطره‌هایی که با آن پیوند خورده و موقعیت الان‌مان. به حکم وضعیتی که در آن هستیم این نوشته پاک شد و رفت پیش حرف‌های دیگری که به ملاحظاتی – ملاحظه‌ای غیر از آن چیزی که به نظر خیلی‌ها می‌رسد – فعلن نباید گفته شود ولی گفتم پاراگراف اول را نگه دارم که لااقل آن‌هایی که اهلش هستند را دعوت کنم به دیدن فیلم. فیلم را در زمان خودش (۲۰ سال پیش) ببینید و در رفت و برگشتی با نوشته‌های خود آوینی تا آن لذت-غم سرخوشانه‌ای که گفتم به من داد را حس کنید. (فیلم قسمت قسمت است. باید از پایین صفحه بخش آوینی را باز کنید و ۱۷ قسمت را ببینید) ]
  • تقصیر اقتصاددانان نیست! تقصیر مهندسان است!

    از اقتصاددان‌ها انتقاد می‌شود که چه جور عالمانی هستند که نمی‌توانند وقایع را پیش‌بینی کنند. منظور منتقدین و عامه مردم از وقایع، صرفن بروز چرخه‌های تجاری و رکود اقتصادی و امثال آن نیست بل‌که چیزهایی از جنس قیمت بلندمدت نفت و طلا و خانه و سهام هم هست. در این‌که دانش ما در علوم اجتماعی به طور عام و اقتصاد به طور خاص هنوز عقب‌تر – و گاهی خیلی عقب‌تر- از میزان شناخت جزیی است که علمای علوم طبیعی و زیستی و مهندسی نسبت به رفتار سیستم‌های‌شان دارند شکی نیست. از جمله این ضعف‌های ما نداشتن دید عمیق از فرآیند انتقال از یک تعادل به تعادل دیگر در یک سیستم اقتصادی است. این یک طرف قضیه است ولی علاوه بر آن می‌توان به طنز و جدی گفت که ضعف پیش‌بینی‌ وقایع اقتصادی بیش از آن‌که به اقتصاددانان مربوط باشد به علمای علوم دیگر مربوط است. مثلن قیمت نفت را در نظر بگیریم. بخشی از تحولات قیمت نفت به شوک‌های طرف عرضه مربوط می‌شود: مثلن کشف یک میدان جدید یا بازنگری در تخمین‌های قبلی در مورد حجم ذخایر یا خرابی در عرضه یک کشور یا عملی شدن پردازش شن‌های نفتی و الخ. بخش دیگر به تقاضای نفت مربوط می‌شود که باز خودش به تحولاتی مثل اثربخشی انرژی‌های جای‌گزین مثل پیل‌‌های سوختی و هیدروژنی و سیستم‌های برق خورشیدی و قابلیت اعتماد نیروگاه‌های هسته‌ای و الخ مربوط است. یک بخش تقاضا هم به رشد اقتصاد کلان مربوط است که هم شوک‌های فناوری – مثلن شوک فناوری اطلاعات – در آن موثر است و هم چرخه‌های انتخاباتی و رفتارهای اجتماعی و الخ و وارد جزییاتش نمی‌شویم. موضوعاتی مثل تمایلات محیط‌زیستی و مالیات کربن و الخ که جای خود دارد و باز منشاء آن‌ تحولات سیاسی و انتخاباتی است. خلاصه این‌که دانستن قیمت آینده نفت مستلزم دانستن رفتار آینده این نوع شوک‌ها است که ماهیت...ادامه مطلب ...
  • تک‌فرزندی، پس‌انداز و رشد

    یک گروه کوچک اینترنتی با دوستان داریم که مقاله‌های اقتصادی می‌خوانیم. ام‌روز یکی از دوستان این مقاله را معرفی کرد که من دیدم خوب است این‌جا خلاصه‌ای ازش و یک سری بحث‌های جانبی را بگویم. ماجرا به نرخ‌ پس‌انداز بالای چین بر می‌گردد که حدود ۴۰ درصد تولید ناخالص داخلی است و عملن یکی از محرکه‌های اصلی رشد اقتصاد چین است. سوال این است که مشوق این نرخ پس‌انداز بالا چیست؟ مقاله جواب جالبی به این سوال می‌دهد: سال‌ها است که در چین سیاست تک‌فرزندی اجرا می‌شود (و تا جایی که من می‌دانم در مناطق شهری جدی‌تر است). اگر والدین تمایل به انتخاب جنصیت فرزند داشته باشند ممکن است از طریق روش‌هایی – مثلن سقط جنین با جنصیت ناخواسته یا شاید روش‌های شیمیایی/غذایی؟ واقعن می‌شود؟ من نمی‌دانم. – این موضوع را تعین کنند. ظاهرن در چین چنین اتفاقی افتاده و تعداد پسرها بیش از دخترها است. این چیزی است که در ادبیات به آن دختران گم‌شده (Missing Girls) گفته می‌شود و آمارتیا سن هم به وجود آن در هند اشاره می‌کند. این مقاله موضوع دختر گم‌شده چینی و پیامدهای آن‌را بحث می‌کند. طبعن وقتی تعداد پسرها بیش از دخترها باشد، در بازار ازدواج رقابت سنگینی در می‌گیرد و در چین پسری برنده می‌شود که دارایی بیش‌تری به هم‌راه بیاورد. پس خانواده‌هایی که پسر دارند انگیزه دارند تا پس‌اندازشان را افزایش دهند تا شانس پسرشان را در بازار ازدواج ارتقاء دهند. خانواده دختردار چنین نیازی ندارند ولی چون داشتن جهیزیه بالا به ارتقاء قدرت چانه‌زنی زن در خانواده کمک می‌کند، حتی خانواده‌های دختردار هم پس‌اندازشان را ارتقاء می‌دهند تا آن‌را به سطح آورده پسر نزدیک کنند (قبلن مقاله‌هایی که همین اثر را در هند نشان می‌هند را معرفی کرده بودم). مکانیسمی که به افزایش پس‌انداز در همه خانواده‌ها منجر می‌‌شود. ماجرا با کمی تفاوت به نوعی در ایران هم قابل مشاهده...ادامه مطلب ...
  • نقاد همیشه محبوب

    برخی آدم‌ها راجع به همه یا اکثر موضوعات موضع دارند و محور مشترک مواضع‌شان این است که آن‌ها را در بین افکار عمومی خنثی محبوب می‌کند. منظورم از افکار عمومی خنثی، دیگرانی هستند که درگیر جزییات و لایه‌های پنهان یا اثرات غیربدیهی ماجرا نیستند یا موضع انتقادی جدی ندارند ولی در عین حال به نحوی با موضوع ارتباط دارند. برای این موضع همیشه محبوب می‌توان مثال‌هایی زد: حمایت مطلق از جنبه‌های محیط‌زیستی، مخالفت همیشگی با انرژی هسته‌ای، دفاع ثابت از موضع زنانه یا تبعیض مثبت به نفع زنان، مخالفت با هر نوع دخالت خارجی، مخالف ثابت با سانسور اطلاعات، مخالفت با مجازات اعدام، مخالفت با خصوصی‌سازی یا کاهش حمایت‌های دولتی،‌ ممنوعیت کار کودکان، مخالفت با سنت‌ و الخ. البته باید به ته تک‌تک این عبارت‌ها این عبارت داخل ” ” را بچسبانید تا منظور من حاصل شود: “بدون توجه به شرایط دقیق مساله و هزینه‌ها و فایده‌های دو روی سکه” به نظرم این رفتار یک رذیلت اخلاقی است. چرا که محبوبیت را به حقیقت‌جویی برتری می‌دهد و چه بسا با پوشاندن سویه‌های دیگر ماجرا و جلوگیری از بحث در مورد آن، عملن به بدتر شدن شرایط کمک می‌کند. کم‌تر موضوعی در دنیا در تمام شرایط جواب بدیهی گوشه‌ای – یعنی جواب مطلقی که فارغ از وضعیت بقیه متغیر‌ها و شرایط ثابت است – دارد. در واقعیت، اکثریت مسایل راه‌حل‌های بینا-بینی یا وابسته به موقعیت دارند. البته کاملن محتمل است، و اتفاق هم می‌افتد، که هر کسی پس از بررسی دقیق یک مساله خاص به جوابی برسد که اتفاقن در گوشه و مطلق و هم‌سو با همین مواضع باشد. بر این موضوع نقدی وارد نیست. ولی من اگر کسی را ببینم که همیشه و بدون هیچ استثنایی مواضعش روی این گوشه‌ها است، آن‌گاه دچار این تردید می‌شوم که احتمالن یک بار برای همیشه تصمیمش را گرفته و نیازی به بررسی دقیق‌تر...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها