• برنج و جهان‌بینی و بچه

    آقای ملکیان یک بار نکته جالبی می‌گفت. می گفت شما کفش یا برنج هم می‌خواید بخرید چهار تا مغازه می رید و قیمت می گیرید و جنس را می‌بینید. ولی تعجب می‌کنم از این که بسیاری از ما برای انتخاب مسایل مهمی مثل جهان‌بینی مان به اندازه خرید یک کفش هم اهمیت قایل نیستیم. بقیه مردم را نمی‌دانم ولی موضوع حداقل در مورد خود من صادق است. آدم کفش که می‌خرد چهار جفت می‌پوشد و کمی راه می رود و روی یک حساب و کتابی که ناشی از تجربه عینی -و نه صرفا تحلیل ذهنی- است انتخاب می‌کند. انتخابش هیچ وقت کامل نیست ولی به هر حال تلاش خودش را می‌کند. ولی در مورد موضوعاتی مثل مذهب یا سبک زندگی واقعا چقدر شجاعت یا همت این را داریم که خودمان را در معرض تجربه واقعی گزینه‌های مختلف (حداقل در حد تجربه‌های خرید کفش) قرار ‌دهیم؟ راستش من هیچ خودم وقت فرصت یا جدیت این را نداشته ام که چیز زیادی راجع به ادیان هندی بدانم یا حس عارفان مسیحی یا سرخپوست را تجربه کنم. هم‌چنین تقریبا جز یکی دو مدل دم دست هیچ سبک دیگری از زندگی را – از هر دو سو- تجربه نکرده‌ام. چه می‌دانم شاید گیاه‌خواری یا طبیعت‌گرایی یا هدونیسم افراطی (لذت طلبی؟) سبک بسیار بهتری برای زندگی باشند. من به انتخاب بهینه موضعی‌ از جنس عقاید خودم اکتفا کرده‌ام که شاید هم در زندگی روزمره چاره‌ای جز این نباشد – و شاید این بهینه موضعی در واقع و به تصادف بهینه سراسری هم باشد- ولی در مورد تربیت فرزند مشترکمان ماجرا کمی پیچیده‌تر می‌شود. از یک طرف اگر همین عقاید خودم را هم به او نیاموزم ممکن است وضعش بدتر از خودم شود از سوی دیگر شاید با مانوس نکردنش با عقیده‌ای خاص این امکان را برایش بیش‌تر کنم که جستجوی بهتری کند و بهینه دیگری...ادامه مطلب ...
  • خطای حرفه‌ای شرق

    این خطای حرفه‌ای از بچه‌های روزنامه شرق واقعا نابخشودنی است. دو تا مطلب وبلاگ من را ورداشتن و بدون اطلاع خودم و بدون هر نوع ویرایشی به هم چسبوندن و توی صفحه اقتصاد روزنامه چاپ کردن. واقعا نمی‌دونم این ایده به ذهن کدوم یک از دوستانم توی روزنامه رسیده ولی هر کی بوده حتی به خودش زحمت نداده که جمله «روزبه قبلا تذکر داده بود … » را که من به عنوان لینکی به مطلب روزبه حسینی نوشته بودم را از توش برداره. بیچاره خواننده روزنامه که گیج می‌شه که روزبه کیه و چه ربطی به این مطلب داره؟ مهم‌تر از اون این‌که مطلبی را که من با زبان وبلاگی نوشتمم عینا توی روزنامه چاپ کردند. بابا من مطالب روزنامه‌ایم را کلی ویرایش می‌کنم و تو نوشتنش دقت می‌کنم. اقلا بچه‌های همشهری این قدر معرفت داشتن که وقتی مطلبی در مورد رابطه بنزین و دموکراسی را بهم سفارش دادند و بعد شیخ عطار که اون موقع تازه سردبیر شده بود خوند و گفت: یکی از بهترین مطالبی بوده که تا حالا رسیده ولی این جاش را سانسور کنید، اسمم را از روی مقاله برداشتن تا حیثیت حرفه‌ایم لکه‌دار نشه. شما این چه کاری بود که کردید آخه؟ واقعا شاکی هستم. پ.ت : نیما و اسماعیل هم در این رابطه نوشته‌اند.
  • بنیادگرایی شخصی

    من تا اندازه‌ای مذهبی هستم ولی همیشه از خودم می‌پرسم که اگر روزی فرزندی داشتم آیا حق دارم او را از سن کم مذهبی بار بیاورم؟ آیا این نوعی متمایل کردن او به سمت یک عقیده خاص و مخالف آزاداندیشی و انتخاب مسوولانه نیست؟ از زاویه دیگری اگر فرزندم در سن نوجوانی و زمانی که هنوز با من زندگی می‌کند تصمیم گرفت به گونه‌ای متفاوت از اعتقادات مذهبی من رفتار کند – مثلا بخواهد در خانه مشروب الکلی بخورد یا سگ نگه دارد- آیا حق دارم جلوی او را بگیرم و روش خودم را به او تحمیل کنم؟
  • بازهم قیمت بنزین

    ۱) آقای دکتر احمد توکلی در محافل مختلف این استدلال را تکرار می‌کنند که « اقدام دولت در افزایش قیمت بنزین به لیتری ۳۰۰ تومان موجب فاجعه اقتصادی و اجتماعی می‌شد و مجلس با قانون تثبیت قیمتها، جلوی تورمی بالای ۴۰ درصد در کشور را گرفت.» فرض کنیم – که این فرض بسیار محل تردید است- که حرف ایشان در مورد تورم چهل درصدی ناشی از واقعی شدن قیمت بنزین درست باشد آن وقت ماجرای اقتصاد ما شبیه بیماری خواهد بود که برای نجات از یک بیماری مزمن و خطرناک باید تن به یک درمان دردناک و سخت بدهد. آقای احمد توکلی مثل مادر مهربانی است که از ترس درد کشیدن بچه‌‌اش حاضر نیست این درمان اعمال شود و در نتیجه سفت و سخت مقابل اصلاح قیمت بنزین ایستاده‌ است و به آن افتخار هم می‌کند. آیا به نظر شما چنین مادری لزوما مادر عاقلی است؟ آیا این بچه که بعدا عاقل‌‌تر می شود و نیز بیماری‌اش جدی‌تر، یقه والدینش را نخواهد گرفت که چرا مرض را زودتر درمان نکردید تا من از تبعات آن فلج نشوم یا برای درمان متاخر درد و رنج بیشتری را تحمل نکنم؟ ۲) چرا مردم ما فکر می‌کنند که قیمت بنزین باعث تورم است؟ برای این‌که دولت‌های ما در سال‌های گذشته بنزین را یک باره و درست زمانی گران می‌کردند که نقدینگی جدید ناشی از کسری بودجه در آخر سال قبل به جامعه تزریق شده بود و در نتیجه مردم هم‌زمانی را با علیت اشتباه می‌گرفتند. البته چون دولت معمولا قیمت بنزین را تقریبا به اندازه نرخ تورم بالا می‌برد مردم از میزان افزایش قیمت بنزین به عنوان شاخصی برای تخمین تورم سال آتی و در نتیجه تنظیم قیمت محصولات خود استفاده می‌کنند. حالا اگر دولت بخواهد تصور وجود رابطه بین قیمت بنزین و تورم را از بین ببرد می‌تواند بنزین را مثلا در...ادامه مطلب ...
  • روزمره‌جات

    ۱) دیدم این طوری نمی‌شود. حالا که آدم‌هایی با علایق مشترک با من توی این شهر نسبتا کم هستند و بعدش هم قرار است که یکی دو سالی این‌جا باشیم باید خودم دست به کار بشوم. امشب همه بچه‌های هم دانشگاهی را شناسایی کرده و خبرشان کردم و دور هم جمع شدیم و خاطره گفتیم و کلی خوش گذشت. ایده بعدی اینه که به همه دوستان و آشناهایی که هم تیپ هستن خبر بدم که اون‌ها هم به هم تیپ‌هاشون خبر بدن و بنشینیم دور هم. ۲) دارم تصور می‌کنم که اگر اینترنت نبود وضعیت ارتباطات اجتماعیم توی یه شهر جدید چقدر وحشتناک می‌شد. از دوستان محل کار که بگذریم تقریبا تمام این سی چهل‌ تا دوست خوبمون را از طریق وبلاگ یا اورکات پیدا کردیم. اولین نفر هم یادمه. قاصدک عزیز که اصلا باورمون نمی‌شد توی غربت بشه یه دوست این طوری پیدا کرد. ۳) ریاضیات و دروس پایه مورد نیاز اقتصاد داره دیوانه کننده می‌شه. دو سه تا درس ریاضی که داشتم فقط یک سری مباحث محدود را پوشش داده و من مجبورم خودم از توپولوژی بپرم به معادلات دیفرانسیل و از اون به کنترل بهینه و از اون به آنالیز و از اون‌جا برگردم به مرور حساب دیفرانسیل چند متغیره و الخ. بدیش اینه که سر و ته ماجرا تموم شدنی نیست. اگر لیسانس ریاضی داشتم الان کلی جلو بودم. ۴) امروز رفتیم برای یکی از رفقا موبایل بخریم. کل پولی که برای خط موبایل و گوشی سامسونگ گرفتند هشت هزار تومان به پول ایران بود. هر دقیقه صحبت با موبایل همان خط هم دقیقه‌ای فقط یک سنت. قبلا گفتم که برای یک بطری آب خوردن ساده باید حداقل ۷۰ سنت بدهید. قیمت‌ها را با ایران مقایسه کنید. تازه پسرک مصری که موبایل را بهمان فروخت بیش از نیم ساعت برای انتخاب شماره رند و دلخواه مشتری...ادامه مطلب ...
  • آدم‌ها وقت‌شان را چه کار می‌کنند؟

    پرسیدم که اگر دست‌مزد آدم‌ها زیاد شود ایا بیشتر کار می‌کنند یا کم‌تر؟ همه جواب‌هایی که دوستان دادند درست بود. یعنی متناسب با شرایط ممکن است بیش‌تر کار کنند یا کم‌تر. این موضوع نمونه‌ای از مسایلی با ماهیت و تبعات اجتماعی است که می‌شود با روش‌های معمول اقتصاددان‌ها به آن جواب داد. برای جواب به این سوال ابتدا این مدل را مطرح می‌کنیم که همه آدم‌ها سعی می‌کنند وقت خود را به گونه‌ای تخصیص دهند که بیش‌ترین مطلوبیت یا لذت را برای آن‌ها ایجاد کند که خود این مطلوبیت تابعی از میزان وقت در سه بخش مختلف است: ۱) وقت کاری که هدف از آن کسب پول برای بهره‌مند شدن از امکانات موجود در جامعه است. هر چند خود کار نیز ممکن است برای شخص لذت‌بخش بوده و در واقع نوعی هدف غایی به حساب آید ولی چون عده کسانی که این شانس را دارند که چنین کاری داشته باشند خیلی اندک است از این اثر صرف نظر می‌کنیم. ضمنا همه فعالیت‌هایی که به طور غیرمستقیم به بهبود وضع کاری کمک می‌کند مثل مطالعه کاری یا آموزش را هم در این گروه می‌گذاریم. ۲) کارهای غیرمزدی مثل تعمیر وسایل منزل و آش‌پزی و تمیز کردن خانه و رساندن بچه‌ها به مدرسه و سرویس خودرو و الخ. این دسته از کارها در واقع از جنس گروه اول هستند با این تفاوت که شخص خودش را به استخدام خودش در می‌آورد و پولی رد و بدل نمی‌شود. در عین حال می‌توان تصور کرد که همه این خدمات را می‌توان با پرداخت پول از بازار تهیه کرد. ۳) وقت استراحت و تفریح (مطالعه، فعالیت‌های بشردوستانه؛ امور مذهبی، ارتباطات اجتماعی و …) که در واقع تمام تلاش‌های انسان برای بهره بردن از این بخش زندگی است. در این مدل صرف هر ساعت از وقت برای فعالیت‌های دو و سه به معنی صرف نظر کردن...ادامه مطلب ...
  • بازهم چرخ بوروکراسی

    آقاجان انگار این حضرت “بوروک‌ راسی” دست از سر ما بر نمی‌داره و می‌خواد هر جوری شده ما رو زیر چرخ‌هاش له کنه. پریروز منشی موسسه که دنبال کار ویزای من بود ایمیل کوتاه و کوبنده‌ای برام فرستاد. «حامد می‌تونی ویزای کاریت را تمدید کنی؟ اگر نه متاسفانه باید برگردی ایران و از اون‌جا برای ویزای دانش‌جویی درخواست بدی. امکان درخواست ویزا از داخل اتریش از این ماه لغو شده. ارادت‌مند». خوب مورد اولش که امکان‌پذیر نبود چون من به هوای درس خوندن بی‌خیال تمدید قرارداد کاریم شده بودم و می‌خواستم همه وقتم را برای درس بزارم. دومی هم معنی‌اش این بود که تا یک هفته دیگر باید برای همیشه با اتریش خداحافظی می‌کردم. چون موسسه ما درس‌هاش ترمی نیست و زنجیرواره و هر درسی را هم بیفتی اخراج می‌شی. ویزای دانش‌جویی اتریش هم که قربونش برم چند ماه تا یک‌سال انتظار رو شاخشه. این یعنی این‌که من حداقل چهار پنج‌تا درس‌را می‌افتادم و فاتحه تحصیلم خونده می‌شد. گفتیم ببینیم می‌تونیم از همون مسیر ویزای کاری بریم. از صبح تا ظهر تلفن را برداشتم و بخش عمده لینک‌های موجودم را فعال کردم که شاید بشه یه کاری کرد. دو سه تایی کار گیر آوردم ولی بدیش این بود که بوروکراسی لازم برای بستن قرارداد جدید هم چند هفته‌ای وقت لازم داشت و من ویزام فقط ده روز اعتبار داشت. یعنی به هر حال باید می رفتم و امتحان‌های ماه بعدم از دست می‌رفت. به رییس فعلی نازنین گفتم می تونی یه کاری کنی قرارداد فعلی‌ام یکی دو ماه تمدید بشه. اون بنده خدا هم که عازم ماموریت پاکستان بود کلی کارهاش را گذاشت کنار و این ور اون ور زنگ زد و دست آخر پاسخ بخش منابع انسانی منفی بود. چون بودجه قرارداد من مال سال ۲۰۰۵ بود و به هیچ وجه نمی‌شد توی سال بعد تمدیدش کرد. خلاصه تقریبا...ادامه مطلب ...
  • باز هم قیمت بنزین

    آن قدر گفته اند و گفته ایم که تقریبا خسته شده ایم. هر چند که الان تقریبا مطمئنیم که ماجرا فقط از سر ندانستن منطق مساله نیست که می دانیم که بعد این همه گفتن بهتر از ما می دانندش و در محافل خصوصی دانستنشان را بر ملا می کنند. ماجرا بیشتر فروختن مصالح مملکت به چند تا رایی است که قرار است بنزین مفت به مردم دادن در انتخابات آتی برای شان بیاورد. با این حال شاید بد نباشد بازهم سرنخی از قیمت جهانی بنزین داشته باشیم. آژانس توسعه آلمان پروژه ای را با همین عنوان اجرا کرده و قیمت را در تمام کشورها جمع آوری نموده است. گزارشش را که خیلی خواندنی تنظیم شده نگاه بکنید ضرر ندارد. چند تکه گزارش خیلی جالب است. در قاره آفریقا کم ترین قیمت بنزین را کشور قذافی دارد با ۹ سنت به ازای هر لیتر که برابر قیمت ایران است. بعد از لیبی قیمت کشور بعدی یعنی مصر به ۲۸ سنت صعود می کند. در آمریکا هم هوگو چاوز دارد با بنزین ارزان ۴ سنتی به مردمش رشوه می دهد و قیمت در کشور بعدی یک دفعه می شود ۳۵ سنت. در آسیا هم برادر صفر مراد نیازاف رکوددار کف جدول است با ۳ سنت به ازای هر لیتر. نفر اول اروپا هم در ارزان فروشی روس ها هستند که خوب قیمت شان حساب و کتاب بیشتری دارد و ۵۵ سنت کم تر نمی دهند. وضع ما هم خیلی بد نیست. به لطف ایده های برادر احمد توکلی و شرکای محترم که با پول مملکت رفتند و در یکی از گران ترین کشورهای جهان دکترای اقتصاد گرفتند رتبه جهانی ایران در ارزان فروشی ماده مفید بنزین در عدد چهار ثابت می ماند. یعنی بعد از ترکمنستان و عراق و ونزوئلا. قبلا هم گفتم، با هر منطقی حساب کنید این وضع فاجعه...ادامه مطلب ...
  • بناهای اروپایی

    این یک مشاهده شخصی و در حد حدس و گمان است. بین بناهای تاریخی که در این ده-دوازده شهر اروپایی که تا به حال رفته‌ام – که تازه پاریس و لندن و مسکو و ونیز جزوشان نیستند- و بناهایی که در شهرهای ایران دیده‌ام دو تفاوت مهم مرتبا توجه‌ام را جلب می‌کند: ۱) بناهای تاریخی اروپایی به لحاظ ابعاد و پیچیدگی بسیار عظیم‌تر از بناهای ما هستند. من واقعا تا پیش از دیدن این بناها تصوری از این‌که ساختمان‌های قدیمی تا چه حد می‌توانند بزرگ و باشکوه باشند نداشتم. مساحت‌های بزرگ، سقف‌های بسیار بلند، نقاشی‌ها و مجسمه‌های باشکوه همراه با صحن‌های متعدد و تو در تو ویژگی‌ خیلی از بناهای اروپایی است که من کم‌تر در بناهای خودمان می‌بینمشان. بناهایی دقیقا به بزرگی قصرهایی که در کارتون‌هایی مثل رابین‌هود دیده بودم. البته باید بگویم که با قضاوت من بناهای موجود در وین جزو بناهای خیلی باشکوه و بزرگ به حساب نمی‌آیند. ۲) چگالی بنای تاریخی در یک شهر توریستی اروپایی بسیار بیشتر از شهرهای ما است. منظورم این است که حتی اگر بناهایی مثل گنبد سلطانیه زنجان و عالی قاپو اصفهان و طاق بیستون کرمان‌شاه و قره کلیسای ماکو و تخت سلیمان میان‌دوآب و تخت جمشید شیراز و امام رضای مشهد و مناره جامع یزد و هگمتانه همدان و ارگ بم را داشته باشیم که به لحاظ عظمت تا حدی – و نه کاملا- قابل مقایسه با بناهای اروپایی هستند ولی در یک منطقه معمولا یک بنای منفرد را داریم و دیگر تا کیلومترها خبری از بنای تاریخی مهم دیگری نیست. فکر کنم اصفهان بیش‌ترین حجم بنای تاریخی را در ایران داشته باشد و من به عنوان کسی که حداقل بیست بار اصفهان رفته‌ام می‌توانم ادعا کنم که کل این بناها اعم از چهل‌ستون و میدان امام و کلیسای وانک و سی‌سه پل و منار جنبان و آتش‌گاه و غیره...ادامه مطلب ...
  • گاف

    آقا من تا امروز متوجه این نکته نشده بودم که واژه «گاف» که در جمله‌هایی مثل «طرف گاف داد» به کار می‌بریم یک کلمه انگلیسی (Gaffe) و در واقع همان کلمه‌ای است که در عبارتی مثل «گاف انرژی» به کار می‌بریم. بیش‌تر به نظرم می‌رسید که احتمالا اولین حرف یک کلمه بی‌ادبانه فارسی است. البته اگر برداشت من درست باشد ظاهرا به‌تر است بگوییم «طرف مرتکب گاف شد». این هم از گاف عمرانه ما. البته واضح است که ماجرا ربطی به«قاف» عزیز ندارد. حالا اگر دوستان لطف کنند و تکلیف واژه هم‌معنی گاف یعنی «سوتی» را هم روشن کنند قدم بزرگی در راستای شفاف‌سازی اندیشه انتقادی در ایران برداشته‌ایم.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها