• اقتصاد و فیزیک اقتصاد برای

    اقتصاد و فیزیک اقتصاد برای من بسیار شبیه به فیزیک است. در هر دو حوزه دستگاهی از گزاره‌های پایه و اساسی وجود دارد که اگر درست درکشان کنی می‌توانی پیچیده‌ترین مسائل را به آن گزاره‌ها تحویل و نهایتا تحلیل کنی. در فیزیک از قوانین نیوتون یا ترمودینامیک یا الکتریسته حرف می‌زدیم و در اقتصاد به قواعد اساسی اقتصاد خرد رجوع می‌کنیم. از این قبیل که همیشه منابع محدود است و همه در پی سود خود هستند و در نتیجه مطلوبیت خود را بیشینه می‌کنند. یا همیشه بین قیمت و نسبت و عرضه و تقاضا رابطه اساسی وجود دارد. این گزاره‌های ساده همیشه و همه‌جا سر و کله‌شان پیدا می‌شود و جلوی اشتباهات بزرگی را می‌گیرند. به خاطر همین گزاره‌های پایه است که هم در فیزیک و هم در اقتصاد برای یک مساله دو جواب وجود ندارد. اگر هم اختلافی در جواب‌ها است از کم اطلاعی یا بی‌دقتی تحلیل‌گران است. این قابلیت باعث می‌شود تا در هر دو علم بی آن‌که نیاز به تجربه یا آزمایش باشد نتیجه بسیاری از پیشامد‌ها را بتوان از روی تحلیل نظری و پیشینی بیان کرد. این حرف‌ها البته به معنای رد کارهای تجربی نیست. مدل‌ها در هر دو علم با واقعیت فاصله زیادی دارند و کارهای تجربی معمولا ورودی خوبی برای اصلاح مدل‌ها را فراهم می‌کنند. با این وجود در مسائل شناخته‌شده باز گزاره‌ها هستند که حرف اول را می‌زنند. دو حوزه البته یک تفاوت هم دارند. هرچند هر دو تغذیه کننده یک حوزه علمی کاربردی‌تر از خود هستند ولی به باور من تفاوت دقت نظری بین اقتصاد و مدیریت (حوزه علمی کاربردی‌ اقتصاد) بسیار بیشتر از از تفاوت بین فیزیک و مهندسی است و لذا مدیریت قیاس دوگان مناسبی برای مهندسی در بحث‌ها نیست.
  • اندر اهمیت ایده توماس کارلایل

    اندر اهمیت ایده توماس کارلایل : « مردی به نام روسو کتابی نوشت که فقط حاوی ایده‌ها بود. چاپ دوم این‌ کتاب با پوست کسانی جلد شد که به ایده‌های موجود در چاپ اول خندیده بودند.» جان مینارد کینز : « ایده‌های اقتصاددانان و فیلسوفان سیاسی – چه درست و چه غلط – بسیار نیرومندتر از آن است که مردم می‌پندارند. جهان را تعداد کمی از آدم‌ها پیش می‌برند. مردان عمل که خود را بی‌نیاز از ایده‌های نظری می‌دانند غالبا بنده چند اقتصاددان مرده هستند.» مسعود نیلی در دوره خاتمی از قدرت کنار گذاشته شد ولی دست آخر ستاری‌فر و مظاهری همان حرف‌هایی را زدند که او می‌گفت. الان هم داود دانش‌ جعفری دقیقا دارد حرف‌هایی که از نیلی آموخته را در فرمت احمدی‌نژادی ارائه می‌کند. راستی برای دور بازگشت بازی ایده جدید لازم داریم. آی اقتصاددانان و فیلسوفان سیاسی! کجایید؟
  • کار پاره‌وقت این دو روزی

    کار پاره‌وقت این دو روزی که از تهران برگشته‌ام نشاط عجیبی در خودم احساس می‌کنم. انگار وین برایم زیباتر شده است. فکر کنم دلیلش را فهمیده باشم. از این ماه کارم را پاره وقت کرده‌ام. پاره وقت یعنی علاوه بر این که همه وقتم را سر کار نمی‌رم یک معنی‌اش هم این است که ساعت مشخص حضور در محل کار ندارم. فقط باید مقدار مشخصی در ماه کار کنم. تا قبل از آمدن به این‌جا هیچ وقت کار ثابت نداشتم و همیشه نوع و زمان کارم را خودم تنظیم می‌کردم. کار یک سال گذشته اولین تجربه کار تمام وقت در عمرم بود که هر روز باید از ساعت ۹ صبح تا ۴ بعد از ظهر در دفترم می‌بودم. هر چند همیشه کلی کار داشتم و این طور نبود که بیکار باشم ولی انگار حس کشنده‌ای در این تمام وقت بودن وجود داشت که نشاط را در درونم می‌کشت. الان سرخوشم از این که هر وقت از شبانه‌روز که بخواهم کار می‌کنم. پاره وقت کار کردن لذتی دارد که وقتی در ایران بودم با حقوق‌های مفت و سفرهای خارجی و کلاس‌های آموزشی مجانی و ماشین و موبایل و وام مسکن سازمان‌های دولتی یا شرکت‌های بزرگ عوضش نکرده بودم و امیدوارم از این به بعد هم هیچ وقت از دست ندهمش.
  • درآمد سرانه بابام که پزشک

    درآمد سرانه بابام که پزشک است از سر محکم‌کاری تمامی آزمایش‌های موجود در جهان را برای چکاپ پزشکی‌ام تجویز کرده بود (حداقل ده آزمایش). کل هزینه‌اش شد هیجده هزار تومان. تقریبا کفم برید چون برای فقط یکی از این آزمایش‌ها در وین ۴۶ یورو پول داده بودم. این‌ تفاوت قیمت است که باعث می‌شود تولید ناخالص ملی (و نهایتا درآمد سرانه) در برآورد سطح رفاه جوامع خطا‌هایی داشته باشد. مثلا وقتی یک بیمار در ایران یا اروپا دقیقا همان سطح از خدمات پزشکی را دریافت می‌کند (به عنوان مثال تست خون) در حساب‌های ملی ایران برای آن دو دلار و در حساب‌های ملی کشورهای اروپایی ۵۰ دلار منظور می‌شود. در حالی‌ که خدمت واقعی یک‌سانی توسط شهروندان دریافت شده است. به همین دلیل است که با این‌که درآمد سرانه ایران تقریبا یک بیستم کشورهای اروپایی است ولی تفاوت رفاه واقعا بیست برابر نیست. شاخص قدرت خرید (PPP) که در محاسبه آن به نوعی هزینه خدمات غیرقابل تبادل (مثل مسکن و بهداشت و آموزش) به قیمت‌های جهانی تبدیل و محاسبه می‌شود به نظر من دید بهتری از سطح رفاه واقعی ارائه می‌دهد. این شاخص برای ایران حدود ۵۰۰۰ دلار و برای کشورهای غربی حدود۳۰۰۰۰ دلار است. این تصویر از تفاوت رفاه واقع‌بینانه‌تر به نظر می‌رسد.
  • کارت پارک و بازتوزیع سیستم

    کارت پارک و بازتوزیع سیستم فروش کارت پارک و استفاده از پارک‌بان‌ها خدمت جدیدی به شهروندان ارائه نمی‌کند و چیزی بر تولید و رفاه کلی جامعه نمی‌افزاید. با این سیستم همان تعداد ماشین در شهر پارک می‌کنند که قبلا پارک می‌کردند. البته شاید آرامش روانی که از حضور پارک‌بان‌ها در نزدیکی ماشین ایجاد می‌شود را بتوان به عنوان یک کارکرد مثبت برای صاحبان اتومبیل ذکر کرد. این قضیه نمونه‌ای از یک سیاست بازتوزیع درآمد است. سیاستی که از کسانی که صاحب اتومبیل هستند و بخشی از فضای شهر را اشغال می‌کنند مالیات می‌گیرد و میزان این مالیات هم معمولا آن‌قدری است که کفاف حقوق پارک‌بان‌ها را بدهد. از طریق این مالیات برای عده‌ای شغل ایجاد شده است. البته نباید گول خورد. ظرفیت ایجاد شغل از طریق سیاست‌های این‌چنینی خیلی بالا نیست ولی به هر حال می‌شود کارهایی از این جنس کرد.
  • مهاجرت موقت من جزو گروهی

    مهاجرت موقت من جزو گروهی از ایرانیان مقیم خارج هستم که بهشان می‌گویم «مهاجر موقت». مهاجر موقت به نظر من پدیده‌ای است که قبل از انقلاب وجود داشته و الان هم دوباره در حال رشد کردن است. این موقت بودن البته فقط نشان از مدت زمان اقامت ندارد. چه بسا که ده سال یا بیشتر هم طول بکشد. آن چیزی که جوهره اقامت موقت را می‌سازد تلاش‌ نکردن برای هم‌پیوند شدن با جامعه دیگر است. وارد دلایلش نمی‌شوم. همان طور که در یادداشت قبلی هم گفتم این نوع آدم‌ها دلخوشی یا سرخوشی در ایران دارند که دائما نگاهشان را به وطن معطوف می‌کند. همین باعث می‌شود که وقتی جسمن هم آن‌جا باشی دغدغه‌هایت همواره ایرانی باقی بماند. موقت‌ها در غرب هستند تا تجربه کنند و برگردند. حالا کی؟ خدا می‌داند. این مشخصه است که امثال من را از بسیاری از هم‌وطنان که خود را نجات‌یافته از جهنم ایران می‌دانند جدا می‌کند و باعث می‌شود که تقریبا حرفی با هم نداشته باشیم. از این زاویه وین زیبا برای من شهر تنهایی است. راستی یک ویژگی مهاجرین موقت آن است که وقتی به ایران می‌آیند چنان غرق سرخوشی می‌شوند که پای بازگشت ندارند. من در این بین تنها نیستم. چند نفر «مهاجر موقت» دیگری هم که در این سفرم دیدم همین حالت را داشتند.
  • اندر اهمیت عدد ۱) داشتیم

    اندر اهمیت عدد ۱) داشتیم با یکی از مدیران دولتی گپ بعد از جلسه می‌زدیم. طبق معمول که همه باید در زمینه اقتصاد کلان متخصص باشند گفت که در ده سال گذشته دویست میلیارد دلار از کشور خارج شده و در دوبی سرمایه‌گذاری شده است. گفتم آقا با عقل جور در نمی‌آید. گفتند خیر گزارش‌های رسمی این طور می‌گویند. بنده خدا البته تقصیری نداشت. از گزارش‌ها و روزنامه‌ها خوانده بود. حساب کردم که متوسط تولید ناخالص ملی این کشور در ده سال قبل کم‌تر از صد میلیارد دلار در سال بوده. نرخ پس‌انداز هم که به لطف عوامل مختلف زیر بیست درصد است پس کل سرمایه‌گذاری انجام شده سالیانه حداکثر بیست میلیارد دلار است که قسمت مهمی از آن هم توسط بخش دولتی صورت می‌گیرد. حالا چطور می‌توان تصور کرد که سالیانه بیست میلیارد دلار فقط در دوبی سرمایه‌گذاری شده باشد؟ ضمنا از آن راحت‌تر: مگر سالیانه چند میلیارد دلار ارز خارجی در اختیار بخش خصوصی است که بیست میلیارد دلارش را ببرد دوبی. ۲) با دوست عزیزم که متخصص آسیب‌های اجتماعی است گپ می‌زدیم. گفت می‌دونی هشتاد هزار زن خیابانی (تن‌فروش) در تهران است. گفتم دکتر جان شوخی نکن. گفت «تحقیقات علمی» این‌را نشان داده است. من هم با تحقیقات علمی خودم حساب کردم که اگر هر زن تن‌فروش در ماه پانزده روز کار کند و هر شب هم سی تومان کاسب شود ماهی نزدیک پانصد تومان درآمد دارد که با احتساب هشتاد هزار زن می‌شود چیزی نزدیک به ششصد میلیون دلار در سال گردش مالی صنعت فحشا فقط در تهران. این رقم حدود سه درصد تولید ناخالص شهر تهران است. فراموش نکنید که بخش ساختمان با آن عظمتش فقط پنج درصد از تولید ناخالص را تشکیل می‌دهد. ضمنا معنی این عدد یعنی سالیانه حدود چهارده میلیون رابطه جنسی نامشروع فقط با تن‌فروشان در این شهر برقرار می‌شود که...ادامه مطلب ...
  • جزیره سرگردانی به نظر من

    جزیره سرگردانی به نظر من آدم‌ها سه جورند. گروه اول اهالی داگ‌ویل‌اند‌. گروه دوم آن‌هایی‌اند که تکلیفشان را با جهان و انسان در همان پانزده بیست سال اول زندگیشان معلوم می‌کنند. یک بار برای همیشه فکر می‌کنند و تا تمام عمر بر سر فکرشان هستند. این‌ها اهل عمل‌اند و جواب‌های روشن و قطعی برای همه چیز دارند. چون کشتی نجات را یافته‌اند فقط مواظبند از کشتی به بیرون پرتاب نشوند. تغییرات کوچک در جهان فقط از عهده این‌ آدم‌ها بر می‌آید که زندگی را جدی گرفته‌اند. گروه آخر اما نیهیلیست و آسمان‌جل و سرگردانند. حالشان از این جواب‌های کلیشه‌ای برای همه سوالات به هم می‌خورد. هر چه توی ماجرا سرک می‌کشند بیشتر می‌فهمند که اوضاع بدجوری عجیب و غریب است. برای این جماعت کشتی نجاتی نیست. این‌ها فقط دست و پا می‌زنند تا روی آب بمانند. زندگی برای این‌ها همیشه با «ترس و لرز» همراه است. یک روز هم که خسته‌ شدند قضیه را ول می‌کنند و مثل آن آدم کاردرست می‌گویند «ما رفتیم شما بمانید با زندگی حقیرتان». من از این سومی‌ها خیلی حال می‌کنم.
  • درآمد‌های اضافی نفتی به نظر

    درآمد‌های اضافی نفتی به نظر من می‌رسد دولت برای استفاده از درآمد‌های اضافی ناشی از افزایش قیمت نفت گزینه‌های زیر را پیش رو دارد: ۱) دلارهای نفتی را به بانک مرکزی بفروشد و ریال حاصل از آن را در بودجه جاری هزینه کند تا با آن مثلا حقوق معلمان را افزایش دهد. این گزینه هم باعث افزایش شدید نقدینگی و تورم بالا در کشور می‌شود و هم از طریق کاهش نرخ واقعی ارز صنایع داخلی را تهدید می‌کند. ۲) ارز را به واردکنندگان بخش خصوصی بفروشد. در این صورت نقدینگی کشور تغییر نمی‌کند ولی واردات افزایش می‌یابد. در وضعیت فعلی تقریبا تمامی کالاهایی که وارد می‌شود (مثلا گندم و برنج و روغن و پوشاک و لوازم الکترونیک) در داخل هم تولید می‌شود و مجموع واردات و تولید داخل به اندازه مصرف داخلی است. افزایش چند میلیارد دلاری واردات باعث ورشکستگی صنایع داخلی و افزایش بیکاری در آن بخش‌ها می‌شود. ۳) سیستم بازرگانی خارجی زمان جنگ را احیا کرده و خود راسا کالاهای اساسی اضافی را وارد کرده وآن را فقط بین اقشار محروم توزیع نماید. در صورت وجود یک نظام تامین اجتماعی مناسب که اقشار محروم و نیازمند کمک را به درستی شناسایی نماید این روش می‌تواند بدون لطمه زدن به صنایع داخلی، رضایت اقشار کم‌درآمد را تامین نماید. این روش سه اشکال مهم دارد. اولا واجد پتانسیل بسیار بالایی برای فساد اداری است، ثانیا نارضایتی زیادی بین کسانی که این کمک را دریافت نکرده‌اند ایجاد می‌کند و ثالثا هیچ کمکی به ساختن ظرفیت‌های صنعتی جدید در کشور نمی‌کند. ۴) دلارهای نفتی را در خارج از کشور سرمایه‌گذاری کرده و از انتقال آن‌ها به اقتصاد ملی جلوگیری کند. مشابه این‌ کار در زمان شاه با خرید سهام کروپ آلمان صورت گرفت. این سیاست توسط کارشناسان اقتصادی توصیه می‌شود. ۵) دلارهای نفتی را صرف تامین مالی پروژه‌ها در بخش‌هایی کند که...ادامه مطلب ...
  • شخصیات ۱)‌ بوفه بخش خصوصی

    شخصیات ۱)‌ بوفه بخش خصوصی دانشگاه ما یه سری غذا مثل ماکارونی داشت که همیشه خدا قبل از ساعت دوازده و نیم تمام می‌شد. یکی از بچه‌ها رفت و بهشان گفت خب بابا وقتی تمام می‌شه یعنی ملت این غذا را بیشتر دوست دارند چرا از این یکی زیادتر درست نمی‌کنید؟ گفت آخه هر چه بیشتر درست کنیم بازهم می‌خورن و غذاهای دیگه می‌مونه روی دستمان! فقدان رقابت و کمبود عقل که باهم باشه تولید‌کننده این طوری راجع به ترجیحات مصرف‌کننده تصمیم می‌گیرد. قضیه کنسرت موسیقی و تئاتر‌های ما هم همین طوری شده. بعد چند سالی که یه کار از شجریان یا بیضایی یا علی رفیعی امکان اجرا پیدا می‌کنه باید از هفت خوان رد بشی تا بلیط پیدا کنی. میزان تقاضا برای بلیط شاخص خوبی از ترجیحات مصرف‌کننده تئاتر است. وقتی فضای سالن اصلی محدود است درصد تخصیص وقت سالن به نمایش‌ها باید به نسبت علاقه تماشاگران باشد نه به صورت مساوی بین همه نمایش‌ها. خیلی اعصاب خرد کن است که ببینی کالای ارزشمندی که این همه در بازار امکان فروش دارد در اوج فروشش از بازار بیرون برده شود. این یعنی آخر تخصیص درست منابع کمیاب. (البته این قدر خنگ نیستم می‌‌فهمم که صلاح نیست این جور کارها زیاد روی پرده باشند ولی خیلی دلم سوخت نتونستم «مجلس شبیه خوانی در ذکر مصائب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرزین» را ببینم. همین اسمش من را کشته! ) ۲)‌ خیلی باحال بود وقتی کشف کردم یکی از اقتصاددان‌های موسسه (همان حلقه‌ اقتصاددان‌های مورد علاقه من) که یکی دو ترم هم شریف اقتصاد مالی درس می‌داد چند ماهی است در وین زندگی می‌کند. فعلا که این هفته دو بعد از ظهر را با هم گذراندیم و به من خیلی خوش گذشت. کلی هم چیز یاد گرفتم. امیدوارم به دکتر جلالی هم خوش گذشته باشد. بخت با من یار...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها