• نمی‌دانم این دوستانی که این

    نمی‌دانم این دوستانی که این همه اصرار دارند که لزوم روزه را از روی فوایدش اثبات کنند و بگویند چون «برای سلامتی مفید است» و «استراحتی برای بدن است» و «انسان را به یاد فقرا می‌اندازد» و «موجب نظم و انضباط می‌شود» مستقل از این‌که چقدر حرفشان دقیق و مطابق واقع است به این فکر کرده‌اند که دارند امر معنوی را تا حد مفاهیم کتاب‌های «اخلاق کاربردی برای همه» و «تندرسی در ۲۴ ساعت» تنزل می‌دهند. راستی یادم باشد از ایشان بپرسم که اگر روزه برای حفظ سلامتی است پس چرا آب خوردن در آن تحریم شده است؟ آب که اتفاقا ضرری برای سلامتی ندارد.
  • ایران در رسانه‌ها من تخصصی

    ایران در رسانه‌ها من تخصصی در امر رسانه ندارم ولی وقتی تصویری که از ایران در رسانه‌های غربی هست را با آن‌چه واقعا در بطن جامعه می‌گذرد مقایسه می‌کنم حدس می‌زنم که تصور ما از وضعیت کشورهای دیگر ممکن است تا چه حد نادقیق یا خام باشد. به نظر من این امر بیش از این‌که به فقدان اطلاعات نویسنده‌های مطبوعات خارجی برگردد (که طبیعی هم هست) به غلبه مفاهیم استاندارد‌ شده‌ در زبان مطبوعات مربوط است. این مفاهیم لزوما بر قامت جوامع غیرغربی نمی‌نشینند یا قادر نیستند تفکیک بین امور را با دقت کافی انجام دهند. به عنوان مثال یادم است سال‌ها پیش که مجمع روحانیون و روزنامه سلام تنها منتقد حاکمیت بودند مقاله‌های خارجی از مجمع به عنوان جمع روحانیون تندرو (رادیکال) اسم می‌بردند. هرچند این عنوان در آن دوران خیلی غیرواقعی نبود ولی مقایسه‌ کنید تصویری که ما آن موقع از روزنامه سلام یا فعالیت‌های علی‌اکبر محتشمی داشتیم را با مفهومی که از تندرو در ذهن خواننده غربی می‌نشیند. می‌دانیم که واقعیت امر اجتماعی موضوعی ساده و تک‌بعدی نیست. مردم گاه عاشق ایده‌ای یا کسی می‌شوند و زمانی دیگر از او متنفرند، سیاست‌مداران یا روشنفکران زد و بند می‌کنند، به خطا می‌روند و از خطاهایشان یاد می‌گیرند، مردم گمراه، هیجان زده یا غیرت‌مند، خسته یا دلزده می‌شوند. زمانی منفعلند و زمانی تمام حق خود را طلب می‌کنند، زمانی تماما عقلانی حساب‌گرانه رفتار می‌کنند و زمانی ارزش‌هایشان اولویت اول می‌یابد. کسی ممکن است در منش سیاسی اصلاح‌طلب باشند و در عین حال به لحاظ اخلاقی یا اقتصادی فاسد و برعکس شخصیتی محافظه‌کار یا تندرو بسیار زیرک یا مطلع باشد. هم مردم و هم سیاست‌مداران در واقع ترکیبی از همه این واقعیت‌ها هستند و این ترکیب است که اوضاع را دگرگون می‌کند. فروکاستن وضعیت جامعه به مفاهیم استاندارد مثل محافظه‌کاری و اصلاح‌طلبی و تندروی در واقع چنین ریزه‌کاری‌های غیرصریح ولی...ادامه مطلب ...
  • رفتیم با بچه‌های دانشگاه ناهار

    رفتیم با بچه‌های دانشگاه ناهار بخوریم. طبق معمول مجبور بودم که برایشان توضیح بدم که چرا دنبال غذای گیاهی می‌گردم. این وسط یکیشان سوالی اقتصادی کرد. گفت این قضیه گوشت حلال گناه کوچک است یا بزرگ؟ منم گناهان کبیره را برایشان شمردم و البته دیدم این‌یکی جزوشان نیست. چون این‌جا الان بحث «رابطه جنسی پیش از ازدواج ممنوع» داغ است شروع کردند سر این گناه کبیره بحث کردن و یکی از دخترهای هم‌کلاسی را دست انداختن. بهش گفتم تو هم طرفدارNo Ceks Before Marriage هستی؟ گفت نه بابا من طرفدار No Marriage ام! پ.س: CEKS را این طوری نوشتم که یه دفعه وبلاگم را فیلتر نکنند.
  • شهرها قابلیت عظیمی برای عاشق

    شهرها قابلیت عظیمی برای عاشق کردن من دارند و من استعدادی شگرف برای دل باختن. معشوقه‌هایم البته یکی دو تا نیست. از نیشابور و سنندج و گرگان گرفته تا استانبول و سالزبورگ و پراگ هر یک گوشه‌ای از قلب من را ربوده‌اند و این تازه اول ماجرا است که من هنوز چیزی از این دنیا ندیده‌ام. پراگ البته سوگلی عجیبی بود. درست همان جوری که کافکا توصیفش کرده است: «آن‌گونه که به تو رخصت نمی‌دهد که بروی». و انگار وضعیت معلق زندگی من خود نتیجه این دلباختگی به شهرها است. وضعیتم شبیه عاشق هوس‌رانی است که از هر هم‌آغوشی لذتی بی‌نظیر در کامش مانده و در هر معاشقه‌ جدیدی هیجان التذاذ جدیدی را انتظار می‌کشد. این عاشق اما مغبون‌ترین مردمان هم است که پس از هر لذتی کسی در درونش ندا می‌دهد که این نیز نپاید و این یعنی بیهودگی گاه تحمل‌ناپذیر هستی را با همه وجود حس کردن. هر شهری تجلی‌گاه یکی از طنازی‌های هزارگانه‌ای است که فقط به این کار می‌آیند که قرار را از آدمیان بگیرند و سرگردانی من از این رو است که نمی‌دانم دست آخر باید خودم را راضی کنم که در خانه کدام معشوق ساکن شوم. هیچ حرم‌سرایی در این عالم یافت نمی‌شود. این روزها فقط نوشتن است که به داد من می‌‌رسد. دوست دارم و گاه مجبورم هر ساعت چیزی بنویسم تا از این وضعیت خلاصی پیدا کنم و آرزو می‌کنم کاش این‌جا طوری بود که می‌توانستم هر دم چیزی بنویسم بی‌‌آن‌که نگران چیزی باشم. می‌نویسم بی‌‌آن‌که نگران چیزی باشم.
  • هر کدام از ادیان واجد

    هر کدام از ادیان واجد عناصری هستند که در فضای خارج از آن دین و بر اساس عقل عرفی توجیهی عقلانی برای آن‌ها وجود ندارد. مثلا سیک‌ها مو و ریششان را کوتاه نمی‌کنند، هندوها از خوردن گوشت گاو پرهیز می‌کنند، یهودیان لبنیات و گوشت را با هم نمی‌خورند (در نتیجه مثلا پیتزای گوشت برایشان حرام است)، کاتولیک‌ها از وسایل پیشگیری از بارداری استفاده نمی‌کنند و مسلمانان از تماس با سگ احتراز می‌کنند. این‌ها همه اعمالی است که پیروان دیگر ادیان به طور مرتب در زندگی روزمره خود انجام می‌دهند و آن‌را مانعی برای سعادت نمی‌بینند. فی‌المثل مسلمانان به طور عادی هم موهایشان را کوتاه می‌کنند، هم چیزبرگر گوشت گاو می‌خورند و هم از کاندوم استفاده می‌کنند و از وضع زندگی خود هم راضی هستند. در حالی‌که این‌ها برای یک سیک یا یک هندو یا یک یهودی یا یک کاتولیک خطاهای بزرگی به شمار می‌روند که موجب انحراف از راه صحیح و شاید مستلزم عذابی عظیم باشند. عکس آن‌هم در مورد قضاوت مسلمین از رفتار دیگران صادق است. به نظرم برای دین‌دارانی که در جهان متکثر زندگی می‌کنند این تفاوت‌ها همیشه محرک چالش فکری است. زندگی کردن در کنار بقیه دین‌داران و مشاهده اطمینان آن‌ها از برحق بودن راهشان آرام آرام این سوال را در ذهن می‌آورد که آیا اصرار بر این فرعیات این قدر مهم است؟ برای خود من این سوال دائما وجود دارد که آیا باید اصرار بر چنین فرعیاتی را در دین‌ها کنار گذاشت و به مشترکات ادیان پناه برد یا این تکالیف را اعمالی سمبولیک تلقی کرد که سازنده هویت یک دین خاص هستند و در نتیجه به عنوان عناصر هویتی باید از آن‌ها پاسداری کرد. جواب قطعی ندارم هر چند تمایلم به سمت تاکید بر عناصر مشترک است. وقتی به عناصر مشترک فکر می‌کنم چند آیه اول سوره مومنون به یادم می‌آید. آن‌جا که می‌گوید مومنان...ادامه مطلب ...
  • رقابت کامل؟ یک اشکال تکراری

    رقابت کامل؟ یک اشکال تکراری که مخالفین اقتصاد بازار بر تئوری‌های موجود علم اقتصاد وارد می‌کنند این است که این علم بر اساس فرضیات رقابت کامل بنیان نهاده شده است و چنین چیزی در عالم واقع وجود ندارد پس کل علم فقط به درد فرمول‌های ریاضی کتاب‌های درسی می‌خورد. این اشکال همان‌ قدر سست است که کسی بگوید فیزیک مقدماتی دانشگاه چیز بی‌خودی است چون مقاومت هوا در هیچ‌ یک از فرمول‌های آن وارد نشده است. در جواب این منتقدین باید گفت: ۱) اولا مدل‌های مبتنی بر رقابت کامل تنها مقدمات کار هستند و بیشتر جنبه آموزشی دارند. در مباحث پیشرفته‌تر در مورد بازارهای بدون رقابت کامل یا مسائلی که رفتار بازار را از رقابت کامل دور می‌کند مفصلا بحث می‌شود. اتفاقا اقتصاددان‌ها چون به معجزه دست نامریی بازار در تخصیص بهینه منابع اعتقاد دارند دایم در پی این سوال هستند که چه عواملی مانع از کارکرد موثر دست نامریی می‌شود و لذا بیشتر از همه به شناخت ریشه‌ها و خصوصیات رفتارهای غیربازاری علاقه‌مند هستند. ۲) در علم همیشه تصویری از واقعیت را داریم که باید از خود واقعیت ساده‌تر باشد تا به کار آید. مدل‌های مبتنی بر رقابت کامل اتفاقا چون مدل هستند تصویری ساده‌شده و عمومی از رفتار بازار را ارائه می‌دهند. مهم این است که فرض‌های اساسی مدل و پیش‌بینی‌های آن تعارض‌های اساسی با رفتار واقعی جهان نداشته باشد. تا جایی که من می‌دانم هنوز مدلی بهتر ارائه نشده است. ۳) در عمل خیلی از بازارها رفتاری نزدیک به رقابت کامل دارند و این مدل‌ها برای آن‌ها کاربرد دارد. چندتا رشته فعالیتی که به ذهن من می‌رسد که در ایران به رقابت کامل نزدیکند این‌ها هستند: تولید محصولات غذایی، فولاد، فرش ماشینی، لوازم الکترونیکی مثل رایانه و تلویزیون، نرم‌افزارهای رایانه‌ای، پوشاک معمولی (غیر تجملاتی)، خدمات مسافرکشی و آژانس‌داری، پزشکی، آموزش و خدمات رایانه، مبلمان اداری استاندارد (از...ادامه مطلب ...
  • فوکو بشوم یا آدام اسمیت؟

    فوکو بشوم یا آدام اسمیت؟ یادم است مراد فرهاد‌پوریک‌بار می‌گفت آقا ما بالا برویم و پایین بیاییم فوکو نمی‌شویم (نقل به مضمون). من این جمله حکیمانه مراد را با تمام وجود حس می‌کنم. خوب می‌دانم که در علوم انسانی چیزی نمی‌شوم. شاید مهندس یا فیزیک‌دان خوبی می‌توانستم بشوم ولی می‌دانم که اقتصاددان طراز جهانی نخواهم شد. چون نه زبان مادریم اروپایی است که بتوانم آثار کلاسیک را راحت و روان بخوانم. نه در مدرسه و دانشگاه به ما فلسفه تحلیلی و قاره‌ای و تاریخ جهان مدرن و تفکر انتقادی درس داده‌اند. نه شهروند کشوری هستم که به هر کجای دنیا که خواستم راحت سفر کنم. نه مثل این‌ خارجی‌ها فارغ از غم معاشم که همه وقتم را برای موضوعات مورد علاقه‌ام صرف کنم و نه شهروند کشوری گل و بلبل زندگی هستم که هر روز خدا خبری در آن نباشد که ذهنم را درگیر کند. انرژی هم که دایم باید برای حل پاراداکس‌های فکری‌ام (همین عبارت به ابتذال کشیده شده دعوای قدیم و جدید) بگذارم به جای خود. دست آخر این هم بماند که نظم کاری که این‌ها در سال‌ها آموخته‌اند را هم ندارم. خلاصه مسابقه نابرابری است. من خیلی هنر کنم همین چیزهایی که در غرب درس می‌دهند را خوب یاد می‌گیرم و می‌آیم در کشور خودم مترجم و معلم این افکار می‌شوم. شک ندارم که این بهترین کاری است که می‌شود برای این کشور انجام داد. حالا هم نزدیک امتحان و درست وقتی که هم‌کلاسی‌هایم اردو زده‌اند که برای امتحان درس بخوانند داریم می‌ریم پاریس شرق را ببنیم. شاید حس نوستالژی تاریخی من در مورد بهار پراگ ارضا شود. فعلا تا سه روز خداحافظ.
  • تعدیل و فقر : به

    تعدیل و فقر : به همین سادگی؟ سیما از من انتقاد می‌کند که بدون مطالعه در زمینه مطالعات زنان نظر می‌دهم. من هم می‌گویم اتفاقا بنابر برخی دلایل بیشتر تحقیقات و مقالات مربوط به مطالعات زنان در ایران را خوانده‌ام و می‌توانم در باب کیفیت آن قضاوت کنم. در مورد ادبیات جهانی فمینیسم چیز زیادی جز چند کتاب پایه نخوانده‌ام و البته هیچ نظری هم در این زمینه نداده‌ام. ولی سوال من از سیما این‌جا است که وقتی می‌گوید «کور شدن به این حقیقت که نئولیبرالیسم فقط برای عده معدودی منفعت دارد و به دلیل ضوابطش، عده بسیاری را به فقر می کشاند؟ » یا مثلا «نمی شود که نقش اقتصاد نئولیبرال را در به فقر کشاندن بسیاری از زنان نادیده گرفت» آیا هم‌چنان به عنوان یک مردم‌شناس یا پژوهش‌گر مسایل زنان حرف می‌زند؟ من نوشته سیما را بهانه کرده‌ام و به موضوع کلی‌تری اشاره می‌کنم. به نظرم این‌جا جایی است که اقتصاددان‌ها و اقتصاددان‌خوان‌ها باید خیلی محکم بایستند و بگویند دیگرانی که در این حوزه متخصص نیستند چگونه می‌توانند در مورد موضوعی پیچیده مثل تاثیر سیاست تعدیل بر فقر این قدر راحت و قاطعانه سخن بگویند؟ حقیقت این است که در درون گفتمان اقتصاد یک پژوهشگر نمی‌تواند به سادگی برخی حوزه‌های دیگر با چند مصاحبه یا نظرسنجی و بعد چند تست آماری ساده سر و ته قضیه را هم بیاورد. ماجرا خیلی پیچیده‌هر از این است. اولا تاثیر سیاست‌های نئولیبرال در برزیل با آرژانتین و در شیلی با مکزیک و در جمهوری چک با روسیه متفاوت بوده است. پس این‌جا هم گونه‌بندی داریم و همان‌گونه که از یک فمینیسم صحبت نمی‌کنیم از یک سیاست تعدیل هم حرف نمی‌زنیم. ثانیا پژوهشگر جدی اقتصاد وقتی می‌خواهد تاثیر سیاست تعدیل را بسنجد اول سوال‌هایی مثل سوال‌های زیر مطرح می‌کند: ۱) آیا اگر سیاست تعدیل رخ نداده بود وضعیت قبلی قابل ادامه بود؟...ادامه مطلب ...
  • به قول معروف یک کلمه‌

    به قول معروف یک کلمه‌ هم از مادر عروس. حسین درخشان پس از نظریه‌پردازی‌هایش در باب مسایل مختلف حالا مدافع نظری فمینیسم شده و به مطلب سیما در نقد نوشته من این طوری لینک داده است : «نقد یک آکادمیسین بر کسی که فکر می‌کند فمینیزم را نقد کرده است» با این توضیح که «از کسی که تنها به زبان فارسی راجع به فمینیزم خوانده است چه انتظاری است». بیچاره حسین درخشان که بر خلاف من خیلی انگلیسی می‌داند هنوز فرق فمینیست و فمینیسم را نمی‌داند و گرنه اگر به تیتر مطلب من دقت می‌کرد می‌فهمید که چه گفته‌ام. «نقدی کوچک بر فمینیست‌ها» یعنی نقدی بر نحوه رفتار کسانی که طرفدار مکتب فمینیسم هستند و این هیچ ربطی به نقد «فمینیسم به عنوان یک مکتب فکری» ندارد. تازه فکر کنم بنده خدا اصلا محتوای مطلب من را نخوانده یا آن را نفهمیده که فکر می‌کند من سعی کرده‌ام فمینیسم را نقد کنم.
  • همین الان نکته‌ای – به

    همین الان نکته‌ای – به نظر خودم مهم- را کشف کردم. در بحث‌هایم با آقای احمد سیف و خانم سیما شاخساری هر دو دوست عزیز من را به «بیسوادی» متهم کردند و من آن‌ها را به «بی‌دقتی». همین دوگانگی ذهنم را به خاطرات قبلی‌تری هم برد. یادم است که مارکسیست‌ترین اقتصاددان ایران استاد محبوب من را «بیسواد» می‌دانست چون اقتصاد سیاسی نمی‌داند و استاد بنده ایشان را «بی‌دقت» چون حرف‌هایش سازگاری درونی ندارد. فکر می‌کنم دلیل مهمی برای این‌که چرا گفتگو ما و دوستان چپ خیلی جلو نمی‌رود کشف کرده‌ام. این «بیسوادی» و «بی‌دقتی» سرنخ ماجرا است. کشف رمزش با شما.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها