• «عبدالمطلب خطاب به ابرهه: من نگران شترهای خودم هستم، کعبه

    «عبدالمطلب خطاب به ابرهه: من نگران شترهای خودم هستم، کعبه را خدایی هست که محافظتش می‌کند.» من به این موضوع که کسی بگوید کار خیری انجام داده و برای آدم نیازمندی که بیکار بوده کار پیدا کرده است با تردید کامل نگاه می‌کنم. برای این‌که به نظرم می‌رسد که طرف به دوست و آشنا سپرده و بلاخره او را سر شغلی گذاشته است. ولی با این کار خیرش در واقع یک نفر دیگر که او هم می‌خواسته این کار را بگیرد و به آن نیاز داشته را بیکار نگه داشته‌ است. فی‌الواقع کار خیر ما این است که خیالمان را از بابت وضعیت کسی که جلوی چشممان است راحت می‌کنیم و در عوض جلوی بهتر شدن وضعیت یک نفر دیگر را که نمی‌شناسیم می‌گیریم. این بازی یک بازی جمع صفر است. برای این‌که تعداد شغل‌ها در جامعه ثابت است و ما با این کار خیرمان معمولا شغل جدیدی خلق نمی‌کنم فقط جای دو بیکار را عوض می‌کنیم. وقتی خوب دقیق می‌شوم می‌بینم تعداد این تیپ کارهای به ظاهر خیر که مجموع درد و رنج بشریت را تقریبا تغییر ثابت نگاه می‌دارد خیلی زیاد است. آن قدر زیاد که شاید قسمت عمده کارهای خیر ما را تشکیل دهد. تصور داشتن ایده‌ و برنامه‌ای برای بهبود وضع انسان‌ها معمولا توهمی بیش نیست. به این ماجرا که فکر می‌کنم اهمیت این گفته نغز سروش که بشر بهتر است «دعوی خدایی کردن و تغییر امور عالم» را نداشته باشد و به همان بندگی خودش بچسبد برایم آشکارتر می‌کند.
  • خبر ایسنا کوتاه بود: «کمیسیون برنامه

    خبر ایسنا کوتاه بود: «کمیسیون برنامه و بودجه در جلسه امروز خود واردات بنزین از محل بودجه عمومی، شرکت‌های وابسته و حساب ذخیره ارزی را ممنوع کرد.» دوستان اقتصاددان مجلس احتمالا حواسشان نیست که وقتی قیمت بنزین را ثابت نگاه می‌دارند و واردات آن را ممنوع می‌کنند نتیجه‌ای جز کمبود به وجود نمی‌آید. به این دلیل ساده که تقاضای بنزین تغییر نمی‌کند ولی عرضه آن به شدت کم می‌شود. نمایندگان عزیز به جای این‌که مساله را از راه درستش حل کنند (اصلاح قیمت) هی باید دور خودشان بچرخند و راه‌های عجیب پیشنهاد کنند. با این پیشنهاد جدید اتفاقات جالبی رخ می‌دهد: ۱) احتمالا برای فروش بنزین سهمیه تعیین خواهد شد. این باعث می‌شود افراد از الان بدانند که سال بعد بنزین کالای کمیابی خواهد بود و با خرید آن در سال جاری دست به ذخیره آن خواهند زد. مطمئن باشید از همین فردا مافیاهای مختلف دست به کار ساختن مخازن زیرزمینی و احتکار بنزین خواهد شد. چه تجارتی سودآورتر از آن. لذا منتظر افزایش ناگهانی مصرف بنزین در ماه‌های باقی‌مانده سال باشید. علاوه بر آن باید شاهد حوادث متعدد ناشی از ذخیره‌سازی بنزین در منازل باشیم. ۲) کسانی که به هر دلیل تقاضای بنزین بالاتری دارند مثلا محل کار و منزلشان دور از هم است یا اهل گشت و گذار و مسافرت هستند با کمبود بنزین مواجه خواهند شد و کسانی که مصرف کم‌تری دارند مثلا بازنشسته‌هایی که زیاد از ماشین استفاده نمی‌کنند با مازاد آن. لذا بازار سیاه خرید و فروش بنزین یا کارت هوشمند آن به راه خواهد بود. ۳) همه ما می‌دانیم که شبکه حمل و نقل عمومی به یک‌باره رشد نخواهد کرد و این کار مستلزم سال‌ها وقت است. در این مدت رفاه عده زیادی از شهروندان جامعه که برنامه زندگی‌شان را بر اساس حمل و نقل با خودرو شخصی و لذا مصرف بنزین بالا تنظیم...ادامه مطلب ...
  • اصول‌گرایی اقتصادی همکاری داشتم که

    اصول‌گرایی اقتصادی همکاری داشتم که حقوق خوانده بود. یک‌بار صحبت از طلاق توافقی شد – طلاقی که هر دو طرف راضی هستند- و او برایم توضیح داد که حتی در این صورت هم طرفین باید به دادگاه خانواده مراجعه کنند. گفتم این مخالف حقوق اولیه انسان‌ها است. وقتی دو نفر تصمیم دارند با هم زندگی نکنند (یک مساله کاملا شخصی) به نهاد‌های دیگر چه مربوط است که در کار آن‌ها دخالت کنند؟ گفت برای این‌که طلاق به نفع جامعه نیست و دادگاه دارد سعی می‌کند جلوی آن را بگیرد. گفتم نظر تو هم همین است؟ گفت من هم کاملا با این ایده موافقم. این حرفش جرقه سوالی مهم در ذهن من شد که تا مدت‌ها ادامه داشت و موضوع بحث داغی با همه دوستان حقوق‌دانم بود: «آیا وظیفه حقوق‌دانان توجه به جنبه‌های اجتماعی مساله است یا دفاع از حقوق اساسی انسان‌ها؟» جواب‌هایی که گرفتم یکی نبود و من البته روی نظر خودم محکم ماندم. به نظر من کار حقوق‌دان تنها و تنها اطمینان از برقراری نظم و قانون و نیز دفاع از آزادی‌ها و حقوق‌ اساسی انسان‌ها است. حقوق‌دان نباید دل‌نگران جنبه‌های اجتماعی مساله باشد. لذا به نظر من در قضیه دادگاه خانواده دوست من باید به جای توجه به تبعات اجتماعی طلاق و دفاع از دخالت حکومت در آن باید به موضوع آزادی‌های اساسی توجه می‌کرد. این حرف من به این معنی نیست که کسی نیست یا نباید که نگران ابعاد اجتماعی یا تبعات دیگر مسایل حقوقی باشد. این کار طبیعتا در جامعه صورت می‌گیرد و کسان دیگری مثلا جامعه‌شناسان یا نمایندگان مجلس به این ابعاد توجه می‌کنند. حرف من این است که هر کس باید به ارزش‌های حرفه خود بچسبد تا این تعادل به دست آید. اگر حقوق‌دان هم ساز مصلحت بزند دیگر کسی نیست که از حقوق و اصول دفاع کند. در نهایت هم ترکیبی از تمامی...ادامه مطلب ...
  • در این یک سال و

    در این یک سال و اندی به طور متوسط هر سه ماه یک‌بار رفته‌ام ایران. در سفر هم معمولا دو تا چمدان را خالی می‌برم و پر برشان می‌گردم که اصولا یکیش مملو از خوردنی‌های اعطایی از سوی مامان‌ها است و یکی دیگر هم پر از کتاب. در این بین انتشارات خوارزمی یکی از مراکز عمده خرید کتاب‌هایم است. از همان بار اول یاد گرفته‌ام که برای تسریع امور صاف بروم سراغ مسوولان غرفه کتاب‌های ادبی‌شان. بچه‌های خوبی هستند و من هم برای این‌که حداکثر کمک را ازشان بگیرم باید داستان همیشگی را تکرار کنم: «آقا کتاب ادبی جدید چی دارین؟» و بعد بلافاصله برای این‌که با پیشنهاد‌هایی در زمینه کتاب‌های آگاتاکریستی و دانیل استیل وار مواجه نشوم مجبور می‌شوم با کلی خجالت توضیح بدهم که ساکن خارج از کشورم (چقدر لوس است این جمله) و هر چند ماه یک‌بار یک سری کتاب می‌برم و خواهش می‌کنم بهم در انتخاب کمک کنند. برای راحت شدن کار هم البته توضیح می‌دهم که مثلا با کارهای انواع اف‌ ها مثل دکتروف و ناباکوف و بولگاکف و سایر غیر اف‌ ها مثل بل و سلین و مارکز و همینگوی و جامپالیری حال می‌کنم و در عین حال این قدر هم سرم توی کار نیست که بدانم دقیقا چه کتابی می‌خواهم. این توضیح را که می‌دهم سیل پیشنهاد‌های مفید به سویم سرازیر می‌شود. تجربه می‌گوید هر سه مرد جوانی که مسوول این غرفه هستند واقعا مشاوران خوبی برای انتخاب کتاب هستند. تقریبا همه کتاب‌های پیشنهادی‌ را دوست داشتم. همیشه هم با هم رفیق شدیم و درباره نویسنده‌ها و اوضاع و احوال کلی گپ زده‌ایم. این وسط ماجرای کتاب‌های تکراری هم بامزه است.هرچند که همیشه به آقای فروشنده توضیح می‌دهم که هم‌خانه‌ای دارم که یکی از حرفه‌ای‌ترین خواننده‌های کتاب‌های ادبی است و لذا احتمالا در آخرین سفرش همه کتاب‌های جدید به دربخور را خریده و...ادامه مطلب ...
  • قیمت منطقه‌ای آب آیا قیمت

    قیمت منطقه‌ای آب آیا قیمت آب باید در شهرهای مختلف ایران یک‌سان باشد؟ فکر کنم کم‌تر کسی پیدا شود که این حرف من را که«این قیمت باید کاملا متفاوت باشد» را قبول داشته باشد. داشتم روی همان پروژه کذایی آب و فاضلاب کار می‌کردم که به این نتیجه رسیدم که از این زاویه کم‌تر به مساله نگاه شده است. در واقع قیمت‌گذاری آب ( و سایر محصولات دولتی مثل بنزین و بنزین) در بهترین حالت خود هزینه‌های تولید را در نظر می‌گیرد. یعنی اگر دولت و مجلس تمام استدلال‌های شرکت‌های آب و فاضلاب را بیذیرند حداکثر حاضر خواهند هزینه‌های مربوط به تصفیه و انتقال و نگهداری زیرساخت‌ها را در قیمت آب منعکس کنند. چون این هزینه‌ها احتمالا در شهرهای مختلف کمابیش یک‌سان – دقت کنید می‌گویم کمابیش – است به نظر ایشان قیمت در‌ شهرهای مختلف باید در یک حول و حوش باشد. با همین فلسفه است که برای آب در بودجه سالیانه تعرفه تعیین می‌شود. در این بین چیزی که اصلا مورد توجه قرار نمی‌گیرد موضوع قیمت خود آب خام است. بر اساس همان جمله مورد علاقه من یعنی «قیمت باید منعکس‌کننده کمیابی یک کالا باشد» قیمت آب در هر شهری باید علامت مناسبی به شهروندان در مورد میزان آب در دسترس در آن ناحیه ارائه بدهد. با این فلسفه قیمت آب مثلا در زاهدان و یزد نباید با رشت یا ارومیه برابر باشد. در شهرهایی که نسبت منابع آب به جمعیت کم است قیمت باید به اندازه کافی بالا باشد. این حرف من ممکن است برای بسیاری عجیب و برای «عدالت‌خواهان» و «طرفداران مردم» حتی بی‌رحمانه به نظر برسد ولی به باور من این ماجرا همانند خیلی از واقعیت‌های جهان بیرون موضوعی است که کاملا «واقعیت» دارد و اگر امروز در موردش سهل‌انگار باشیم فردا باید بی‌رحمی واقعیت را با تمام وجود حس کنیم. منطق من ساده است....ادامه مطلب ...
  • انگلیسی دردسر همیشگی من انگلیسی

    انگلیسی دردسر همیشگی من انگلیسی را به شیوه خاص خودم و تقریبا بدون حضور در کلاس یاد گرفته‌ام و لذا دانش انگلیسی‌ام نوعی پستی و بلندی دارد. یعنی یک چیزهایی را خیلی خوب بلدم و یک‌جاهایی حسابی می‌لنگم (مثلا در تلفظ‌ها یا اسلنگ‌ها). در این بین یک تجربه جالب برای من یاد گرفتن لغت‌های روزمره بود. مدتی بود که همش با خودم کلنجار می‌رفتم که چطور باید لغات مورد نیاز برای گفتگوهای روزانه پیچیده را یاد گرفت. کتاب‌های عمومی که می‌خواندم و روش معمول آموختن از متن (هم به معنای متن نوشتاری و هم گفتاری) چندان برایم مفید نبود یعنی یک چیزهایی را یاد می‌گرفتم و یک چیزهایی جا می‌ماند. تا این‌که فهمیدم ماجرا جواب ساده‌ای داشته که من از آن غافل بودم. دیدم که کتاب‌هایی هستند که اکثر لغات معمول در نهاد‌های مختلف مثل دادگاه و پزشک و بانک و فرودگاه و کلمه‌های مربوط به بیان احساسات و توصیف شرایط و آب و هوا و مدیریت جلسات و گفتگو پای تلفن و غیره را به صورت منظم توضیح داده‌اند. در واقع یکی دو تا آخر هفته کافی است تا آدم هر یک از این نوع کتاب‌ها را بخواند و طیفی از این لغات را که هم برای مکالمه و هم برای خواندن روزنامه‌ها و مجله‌ها و درک خبرها به کار می‌آیند را یاد بگیرد. همین مشکل را با نوشتن هم دارم. خصوصا که با توجه به حوزه کاری‌ و علمی‌ام نیاز به نوشتن گزارش‌ها و مقاله‌هایی با لحن نسبتا ادبی و سنگین دارم که کمی پیچیده‌تر از نوشتن مقاله‌های علمی و فنی است. تا الان ایده خواندن و یادگرفتن از متن‌های دیگران را دنبال کرده‌ام ولی این بیشتر به سعی و خطا شبیه است و بازدهش زیاد نیست. مدتی است دارم فکر می‌کنم که حتما باید کتاب‌هایی برای اصول نوشتن متون انگلیسی وجود داشته باشد که من از آن...ادامه مطلب ...
  • علایم مدرکی بسیاری از کشورهای

    علایم مدرکی بسیاری از کشورهای پیشرفته با فزونی عرضه نیروی کار تحصیل‌کرده نسبت به فرصت‌های شغلی متناسب با مدرک مواجهند. در نتیجه بسیاری از تحصیل‌کردگان نهایتا مشاغلی را اشغال می‌کنند که لزوما مرتبط با تحصیلات آن‌ها نیست و خیلی هم شکایتی بابت این کار ندارند. در ایران البته عادت قدیمی مدرک داشتن = شغل سطح بالا هنوز در فرهنگ کشور جاری است و لذا شکایت از این‌که شخصی با مدرک لیسانس یا دکترا کار غیرمرتبط دارد امری رایج است. با روند آتی عرضه نیروی کار تحصیل‌کرده طبعا این موضوع تشدید هم خواهد شد. حالا نکته جالب این‌جا است که با وجود این‌که آموزش‌هایی که فرد در دانشگاه می‌بیند لزوما به محتوای کار او ربط ندارد ولی تحصیلات دانشگاهی هم‌چنان در بازار کار مهم است. یک دلیل این موضوع نقش اطلاعاتی است که مدرک دانشگاهی بازی می‌کند. مدرک در واقع از طریق علامت دادن به بازار کار نشان می‌دهد که صاحب آن واجد حداقل توانایی‌های فردی است چرا که توانسته به دانشگاه وارد شده و نهایتا دروس آن‌را با موفقیت بگذراند. نظام آموزشی با این کار به طرف تقاضا در بازار کار (بنگاه‌ها) کمک می‌کند تا تخمین بهتری از قابلیت نیروی کار به دست آورند و لذا در نهایت در کارا شدن بازار کار موثر است. شبیه همین وضعیت را در ایران هم می‌بینیم. کیفیت آموزش ممکن است در بسیاری از دانشگاه‌ها یکی باشد ولی فارغ‌التحصیلی از دانشگاه‌های سطح بالاتر شانس‌های بالاتری را در بازار کار به همراه می‌آورد. فارغ‌التحصیل شدن از دانشگاه معتبر بیش از آن‌که نشانه کیفیت آموزش‌های ارائه شده به فرد باشد نشان‌دهنده قابلیت‌های شخصی وی است. اتفاقا خاصیت علامت‌دهی مدرک دانشگاهی به خاطر نظام شدیدا رقابتی ورود به دانشگاه در ایران می‌تواند حتی قوی‌تر از کشورهای دیگر باشد.
  • کالای عمومی و کیفیت زندگی

    کالای عمومی و کیفیت زندگی هرچند که دستمزد مشاغل ساده یا اداری در ایران کم‌تر از شغل‌های مشابه در کشورهای پیشرفته است ولی بسیاری از شاغلین مشاغل حرفه‌ای دستمزد‌هایی نسبتا قابل رقابت با اروپا دریافت می‌کنند. فی‌المثل یک استاد دانشگاه در رشته اقتصاد – که تازه رشته‌ای کاربردی و پردرآمد است- در اتریش در بدو استخدامش چیزی حدود دو هزار یورو حقوق می‌گیرد. همین استاد در ایران حقوقش تقریبا هفتصدهزار تومان است. با نرمال کردن هر دو حقوق با شاخص هزینه‌های زندگی می‌بینیم که تفاوت چندان زیاد نیست. این موضوع را هم در نظر بگیرید که استاد اروپایی – خصوصا در شروع کارش- معمولا درآمدی غیر از حقوق دانشگاه ندارد ولی استاد ایرانی از طرق مختلف مثل حق‌التدریس اضافی و پروژه‌های پژوهشی و مشاوره و غیره درآمد قابل توجهی کسب می‌کند که شاید سرجمع درآمدش را حتی از استاد اروپایی بالاتر هم ببرد. این البته عجیب نیست چرا که طی سال‌های اخیر به خاطر رشد تقاضا تفاوت دستمزد‌ها در برخی زمینه‌ها مثل فن‌آوری اطلاعات یا حوزه‌های مهندسی یا مشاوره کسب و کار یا تدریس زبان خارجی و الخ بین ایران و کشورهای پیشرفته به طور قابل ملاحظه‌ای کم شده است. با این وجود، نکته جالب این‌جا است که علی‌رغم تفاوت کم بین دستمزدها سطح زندگی و میزان رضایت این دو فرد تفاوت زیادی با هم دارد. چرا؟ به نظر می‌رسد ریشه این تفاوت در میزان مصرف کالای خصوصی نباشد. چون میزان مصرف خصوصی همان استاد ایرانی و اروپایی می‌تواند تقریبا یکسان باشد. می‌گویم تقریبا چون به هرحال مصرف شهروند کشوری با درآمد سرانه ۴۰.۰۰۰ هزار دلار (۳۰.۰۰۰ دلار با شاخص قدرت خرید) طبیعتا باید بالاتر از شهروند کشوری با درآمد سرانه ۲۲۰۰ دلار (۵۵۰۰ دلار با شاخص قدرت خرید) باشد. با وجود این اختلاف درآمد سرانه هر دو نفر تقریبا در خانه‌هایی با مساحت یکسان زندگی می‌کنند، انرژی و غذای...ادامه مطلب ...
  • یک اشتباه بزرگ من در

    یک اشتباه بزرگ من در زندگی‌ام تغییر رشته از برق به صنایع بود. قسمت اولش کار درستی بود ولی مقصد را اشتباه انتخاب کردم. اگر دید فعلی را داشتم به احتمال زیاد می‌رفتم ریاضی کاربردی. اشتباه بزرگ‌ترم این بود که فوق‌لیانسم را ام.بی‌.ا خواندم. صنایع رفتن حداقل این حسن را برایم داشت که وقت آزاد بیشتری برایم باقی می‌ماند که صرف فعالیت‌های دانشجویی کنم و از این کار خیلی خوشنودم. ولی تنها حسن ام.بی.ا کمی اعتبار حرفه‌ای بود که بعید می‌دانم در درازمدت تاثیری در آینده کاری از این به بعدم داشته باشد. در واقع الان که نگاه می‌کنم از دوره ام.بی‌.ا تقریبا هیچ چیز دندان‌گیری که یاد گرفته‌ باشم و در مسیر شغلی‌ آینده‌ام به طور جدی به کار بیاید پیدا نمی‌کنم. حقیقتش اون موقع دوست داشتم برای فوق‌لیسانس یا فلسفه علم شریف را بخوانم یا سیستم‌های اقتصادی-اجتماعی موسسه را و فکر می‌کنم هر کدام را خوانده بودم الان راضی‌تر بودم. ولی وقتی ام.بی.ا شریف راه افتاد کمی جو زده شدم و به موسسه ترجیحش دادم. کمی هم البته بدشانسی آوردیم چون آن سال موسسه وضعیتش به هم ریخته شد (یادم نیست چرا) و دیگر انگیزه‌ای برای رفتن به آن‌جا باقی نماند. فعلا هم دارم تاوان این دو اشتباه را پس می‌دهم. سر پیری و معرکه‌ گیری. کتاب‌های ریاضی قدیمی‌ام را جمع کرده‌ام و نشسته‌ام به خواندن جبر خطی و توپولوژی و فرآیند تصادفی و سیستم‌های پویا. یک کم ضایع است ولی چی کار کنیم دیگر. خلاصه دوستان تجربه من که تا به حال چهار رشته دانشگاهی را تجربه کردم (و از دم در دو سه تا دیگر برگشته‌ام) می‌گوید که اگر دوست دارید کار نظری یا حتی دانشگاهی بکنید یا مثلا از خواندن صفحه اندیشه شرق لذت می‌برید یا حوصله کل کل با فمینیست‌ها را دارید یا وقتی دکتر نیلی را می‌بینید دوست دارید بزرگ که شدید مثل...ادامه مطلب ...
  • در خیلی از شهرهایی که

    در خیلی از شهرهایی که من دیدم رستوران‌ها غذای روز دارند. منوی روز معمولا مجموعه‌ای از غذاهای عادی موجود در منو (مثلا ترکیبی از سوپ و غذا و نوشیدنی) است که با قیمتی تقریبا نصف قیمت روز‌های دیگر ارائه می‌شود. دلیلش هم روشن است. اولا غذا در تیراژ بالا تهیه می‌شود و در نتیجه قیمت تمام شده‌اش کم می‌شود. ثانیا تقریبا تمام آن به فروش می‌رسد و لذا ریسک دور ریختن ندارد که رستوران مجبور شود این ریسک را در قیمت خود لحاظ کند. این کاهش قیمت البته عامل رونق کار رستوران‌ها است چون قیمت را در حدی پایین می‌آورد که برای کسانی مثل دانشجویان یا کارمندان جذاب باشد و در نتیجه تقاضای جدید درست می‌کند. تا جایی که من دقت کرده‌ام وقتی رستورانی غذای روز دارد اکثریت مردم آن‌را ترجیح می‌دهند. حالا نمی‌دانم چرا ما این مفهوم را در ایران نداریم. فکر کنم اگر رستوران‌ها دست به این کار بزنند بتوانند تقاضای جدید قابل‌توجهی بین همان قشر دانشجو و کارمند ایجاد کنند و به نوعی به جایگزینی برای ساندویچی‌ها (یا غذای شخصی) تبدیل شوند. پ.س: برخی رستوران‌های ایرانی غذای روزی دارند که معمولا یک نوع خورشت است و قیمتش هیچ فرقی با قیمت نرمال ندارد. واضح است که منظورم من این نوع غذای روز نیست.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها