• عدم تطابق در بازار کار

    یک توضیح به نظر من جالب برای وجود بیکاری مستمر مشکل عدم تطابق بین تخصص نیروی کار و تقاضای بنگاه ها است. با توجه به تخصصی شدن شغل ها در دنیای صنعتی یک فرد نمی تواند به سرعت خودش را متناسب با شغل های موجود تطبیق دهد و برای این کار نیاز به آموزش نسبتا طولانی مدت دارد. ادامه …

  • یکی از دوستان عزیز پیشنهادی داد که به نظرم جالب بود. برای زنده نگاه داشتن وبلاگ فارسی از این به بعد یک خلاصه دو خطی از مطلب وبلاگ انگلیسی را این جا می آورم و به مطلب اصلی لینک می دهم.

  • چای داغ انگلیسی

    اگر چای توی کافی شاپی خیلی گرون نباشه – که معمولا هست- من ترجیح می دم که به جای قهوه چای سفارش بدم. معمولا می گم چای سیاه و سفارش گیرنده برای اطمینان می پرسه چای انگلیسی منظورته؟ گفتم که می رم مدتی فکر کنم. توی این مدت داشتم به درست کردن چای فکر می کردم و امروز بلاخره آب را جوش آوردم و دم کردمش. حالا این شما و این هم یک لیوان چای داغ انگلیسی.
    فعلا دو ماهی این جا خواهم نوشت و احتمالا با زبان و در مورد موضوعاتی کمی متفاوت با قبلی. اگر دوست داشتید لطف کنید و لینک این یکی را با همین اسم جدید در لینک دونی تون قرار بدید. سعی می کنم هفته ای دوبار به روزش کنم.

  • وداع موقت

    آقا من شرمنده ام. قبول دارم کار بدی کردم و باید قبل رفتن توضیح می دادم. راستش فکر کردم ممکن است لوس بازی باشد که بخواهم برای رفتن دلیل و حجت اقامه کنم ولی با کامنت ها و ایمیل ها و تلفن های محبت آمیزی که گرفتم و من را واقعا شرمنده کرد فهمیدم برداشتم اشتباه بوده پس توضیح می دهم.
    امیدوارم این تعطیلی موقت باشد. دلیل اصلی آن هم همان چیزی است که در مورد زبان ها گفته بودم و نه مشکل وقت. وبلاگ نوشتن وقت چندانی از من نمی گرفت چرا که روزانه ساعت ها پشت رایانه هستم و بین کارها وقت خالی برای نوشتن وبلاگ پیدا می شود. آن قدر هم آدم منظم و با برنامه ای نیستم که حالا ده دقیقه یا یک ربع وبلاگ نوشتن زندگی ام را زیر و رو کند. مشکل اصلی من درگیر ماندن با فضای رسانه های فارسی زبان و همین طور درگیری ذهنی خیلی شدید با بحث های وبلاگی بود که باعث می شد نتوانم آن طور که باید و شاید روی فضای ریاضی درس ها و فضای رسانه های انگلیسی تمرکز کنم. فکر کردم برای مدتی از وبلاگ های فارسی فاصله بگیرم و فضای جدید را تجربه کنم و بعد دوباره تصمیم بگیرم. این را هم یواشکی بگویم که همین دو سه روز دلم برای وبلاگ و خواننده های آشنا و ناآشنا به شدت تنگ شده و ته دلم دوست دارم به این نتیجه برسم که دوباره برگردم. در پاسخ نگرانی لطف آمیز دوستانی که جویای حال و احوالم بودند بگویم که اتفاقا روزی را هم برای تعطیل کردن انتخاب کردم که حالم خیلی خوب بود و بیش از هر وقت دیگری وبلاگم را دوست داشتم تا مطمئن شوم تحت تاثیر حس عدم موفقیت این کار را نکرده ام و به اندازه کافی راجع بهش فکر کرده ام. علی الحساب اجازه دهید به مدت دو ماه این جا تعطیل باشد. روز اول تیر دوباره چیزی می نویسم و سعی می کنم تصمیم نهایی ام را تا آن موقع بگیرم. اگر هم وسط راه پشیمان شدم که زودتر برمی گردم.

    به نظرم رسید حالا که دوباره وقت شما را گرفتم و به این جا کشاندمتان به قول سیبستان سیب های خودم را به شما تعارف کنم. البته فرق سیب های من با بقیه این است که من نوشته های خودم را فهرست نمی کنم بلکه نمونه هایی تصادفی از صدها نکته ارزشمندی که از کامنت های خوانندگان عزیز یاد گرفتم را این جا می نویسم.

    ۱) بحث روشن فکر/دانشگاهی، تکنوکرات/روشن فکر و راست/چپ را در نوشته چرخش به راست مخلوط کرده بودم. هر چند این سه گانه با هم قرابت هایی دارند ولی به لحاظ مفهومی خلط آن ها مشکل ساز است. امیدوارم در نسخه بعدی این نوشته این خطا را تصحیح کنم و نوشته را بر اساس محور روشنی بنویسم.

    ۲) در نقد بر شین پنجم فمینیست ها به طور ضمنی و ناخودآگاه این فرض را داشتم که مردان از زنان بهره ورتر هستند و بیش از نصف نوشته را بر این اساس جلو برده بودم. این فرض پایه منطقی ندارد و باید حذف شود.

    ۳) در بحث ریاضیات و علوم انسانی متوجه حوزه هایی از علوم انسانی که مبتنی بر تفسیر متن هستند نبودم. حداقل تا زمان فعلی زبان ریاضی ممکن است فاقد قدرت لازم برای پوشش دادن جزییات کلیدی در این نوع علوم باشد.

    ۴) گفته بودم اگر قیمت کالایی صفر باشد تقاضا برایش بی نهایت می شود. این گزاره دقیق نیست و باید قید هایی بر آن اضافه شود.

    ۵) راجع به بازار سیاه کالاهای فرهنگی در ایران به دلیل کم بود عرضه حرف زده بودم. با تذکر دوستان فهمیدم مشکل جهش مقطعی تقاضا خاص ایران نیست و در کشورهای دیگر هم رخ می دهد و لذا استدلال من تا حدی به هم می خورد.

    ۶) نظرم در مورد شادمانی کردن حماس از مرگ شارون کاملا اشتباه بود. وقایع بعدی هم این را نشان داد.

    ۷) من اثرات کالای عمومی پدیده های فرهنگی مثل کنسرت و علوم پایه را دست کم می گرفتم. همه جای دنیا برای بخشی از این فعالیت ها بودجه دولتی صرف می شود.

    دو تا نکته روزمره هم بگویم و رفع زحمت کنم.

    ۱) دی روز برای اولین بار در کل تاریخ تحصیل دانشگاهی ام یک درس را افتادم. اقتصادسنجی را ۹٫۹ شدم و استاد عزیز لحظه ای در اضافه نکردن آن یک دهم تردید نکرد. اینش خیلی مهم نیست. مهم این جا است که امتحان پایان ترم را نمره سوم کلاس شده بودم و به خاطر این که از بخش تمرین ها تقریبا چیزی نگرفته بودم افتادم. فکر کنم تا حالا دانش جویی به واریانس من ندیده اند. کسی که یک درس را می افتد و چند درس دیگر را جز نمره های اول می شود. درس خوبی برایم شد که به خاطر بی نظمی و دودره بازی موقعیت خودم را خراب نکنم.

    ۲) برای ادامه پروژه ام در ایران نیاز به دو سه نفر همکار با تحصیلاتی در زمینه هایی مثل اقتصاد، مهندسی سیستم های آب، مدیریت یا مهندسی صنایع دارم. در این مقطع از کار جدیت و نظم و سرعت کار از هر چیز دیگری مهم تر است. ممنون می شوم اگر علاقه مند بودید به من ایمیل بزنید.

    اگر به کسی توهین کردم ببخشیدم. ایام به کام.

  • فعلا خداحافظ تا ببینیم قسمت چیست. ارادت مند همه رفقای عزیز. دلم برایتان تنگ می شود.

  • چوب حراج بر منابع محدود کشور

    این نوشته را برای خوانندگان وبلاگ نمی نویسم چون قبلا بارها گفته ایم و برایشان حرف تکراری بیش نیست. مخاطب من آقای احمد توکلی است که با وجود این همه دلیل و استدلال روشن که از در و دیوار مملکت می بارد باز کمر همت بسته است تا ایده های عجیب و غریب خود را عملی کند و در آخرین حرکت خود بحث تک نرخی کردن سود بانکی را در مجلس به مرحله عمل نزدیک کرده است:

    ۱) هدف علم اقتصاد تخصیص بهینه منابع است و سرمایه یکی از کم یاب ترین منابع هر اقتصادی خصوصا اقتصادهای در حال توسعه است. یک سیاست گذار اقتصادی خردمند به گونه ای رفتار می کند که مشوق های لازم را برای تخصیص سرمایه به مهم ترین فعالیت های یک جامعه ایجاد کند.

    ۲) وقتی صف برای کالایی وجود دارد نشان گر این است که برای عده زیادی منافع نهایی حاصل از خرید آن کالا بیش از هزینه نهایی آن است. وام های نظام بانکی دولتی در ایران با صف طولانی متقاضیان مواجه است و این به این معنی است که بر خلاف ادعاهای گروه های فشار اقتصادی که در قالب تشکل های مختلف صنعتی و ساختمانی فعالیت می کنند و فریادشان به آسمان بلند است بنگاه های زیادی در کشور وجود دارند که با رقم فعلی نرخ سود، دریافت وام برایشان مطلوبیت دارد.

    ۳) بالا بردن نرخ بهره باعث حذف گروهی از متقاضیان و کاهش آن باعث پیوستن گروهی جدید می شود. متقاضیان جدید که در اثر کاهش نرخ بهره به صف می پیوندند کسانی هستند که نرخ سوددهی بنگاه هایشان کم تر از بقیه است. بنگاه های پر سود در نرخ های بالاتر هم چنان مشتری وام خواهند بود.

    ۴) یک بنگاه به دو دلیل اصلی سودآورتر از بقیه است. دلیل اول مدیریت کارآمد و دلیل دوم تولید محصول/خدمتی است که در بازار موقعیت انحصاری تری دارد. فی المثل اگر شرکتی قصد تولید ماکارونی یا فرش ماشینی یا تلویزیون را داشته باشد نباید انتظار چندانی را هم داشته باشد ولی اگر همین بنگاه یک داروی پرمشتری و گران را که اکنون از خارج وارد می شود را با مقیاس اقتصادی و فن آوری درست تولید کند می تواند انتظار سود زیادی داشته باشد. هم چنین اگر بنگاه با شیوه ای نوآورانه خدماتی را معرفی کند که پیش از آن در جامعه وجود نداشته باز می تواند امیدوار باشد که سود بالایی کسب کند. به نظر شما تولید کدام محصول برای جامعه مهم تر است؟ ماکارونی یا داروی کم یاب؟ یک سیاست گذار عاقل مکانیسم های تخصیص منابع را به نفع کدام یک تنظیم می کند؟

    ۵) با کم کردن سود بانکی تولیدکنندگان ماکارونی را هم تشویق به گرفتن وام می کنید چرا که در شرایط تورم ۱۶ درصدی وام ۹ درصدی خواه ناخواه سود مناسبی را عاید شرکت خواهد کرد حتی اگر شرکت کاری جز خرید مواد اولیه و انبارکردن آن به مدت یک سال انجام ندهد. در کشور فقیری که دچار کم بود شدید منابع سرمایه ای است وعدم دسترسی مناسب به این منابع یک گلوگاه برای رشد شرکت های موفق است کاهش نرخ بهره به معنی بذل و بخشش آن به شرکت های ناکارآمد یا فاقد خلاقیت است. این است معنی تخصیص بهینه منابع درعلم اقتصادی که آقای توکلی ادعای داشتن مدرک دکترای آن را دارد.

    پ.ت: بنابه تذکر دوستان و خصوصا ایمیل یکی از دوستان عزیز این جمله را حذف کردم. آدم گاهی وقت ها که خیلی عصبانی است دوست دارد عصبانیتش را یک جوری نشان بدهد.

  • نژادپرستی!

    گفتم که جز معدود غیرآلمانی زبان های موسسه مان هستم (فکر کنم در عمل تقریبا تنها دانش جویی هستم که آلمانی صحبت نمی کند). از جلسات رسمی و کلاس ها و کنفرانس ها که بگذریم حضور من در جمع های غیررسمی هم خود به خود باعث می شود همه اعضای جمع حتی با هم دیگر انگلیسی صحبت کنند و اگر هم کسی این موضوع را فراموش کند فورا با تذکر «انگلیش پلیز» بقیه مواجه می شود. تازگی ها دیدم چند تا از هم کلاسی ها این قانون نانوشته را گسترده تر کرده اند. روزی از من پرسیدند که چرا بعضی وقت ها در کارگروهی حل تمرین شرکت نمی کنم و جواب دادم چون به خاطر من مجبورید انگلیسی صحبت کنید و نمی خواهم برایتان زحمت درست کنم. از موقعی که این را فهمیده اند نهایت سعی خود را می کنند که در محل های عمومی که احتمال حضور من وجود دارد نیز انگلیسی صحبت کنند که اگر احیانا من به صورت سرزده وارد شدم بدانم ماجرا چیست و معذب نشوم. می دانم که همیشه این قانون را رعایت نمی کنند ولی حداقل به فکر آن بوده اند. خیلی اتفاق می افتد که وقتی من در اتاق دیگری هستم و ممکن است به جمعشان در اتاق بغلی بپیوندم یا آن را بشنوم گروه آلمانی زبان کل صحبتشان را به انگلیسی برگزار می کنند. روشن است که هر کسی در این کشور این گونه رفتار نمی کند ولی حداقل این طبقه درس خوانده ای که من باهاشان سر و کار دارم انرژی مضاعفی از خود صرف می کنند تا من اقلیت خارجی احساس ناراحتی نکنم.

  • نقد اقتصاددان بر شین پنجم فمینیست ها

    از هفت شین دوستان فعال حقوق زنان تازه خبردار شدم و احتمالا شما هم در موردش خوانده اید. از این هفت بند به نظرم چهار بند اولش یعنی حق طلاق، خروج از کشور، تحصیل و کار کاملا بدیهی و منطقی است. بند ششم یعنی حق زن برای تعیین محل سکونت از آن تبعیض های مثبت تندروانه و بی توجیه است که معمولا درعمل هم چندان به کار نمی آید. تجربه شخصی من از وضعیت دوستانی که طلاق گرفته است می گوید بند هفت یعنی سپردن حق حضانت فرزند به مادر (اگر ازدواج نکرده باشد) هم چندان غیرمنطقی نیست خصوصا اگر سقفی برای آن تعیین شده و از آن به بعدش منوط به تصمیم کودک باشد. البته دوستان فراموش کرده اند اضافه کنند که هر دو والدین برای تامین هزینه های فرزندان مسوول خواهند بود. می ماند بند پنج هفت شین یعنی تقسیم اموال به طور مساوی در زمان طلاق که من کاملا با آن مخالفم و به جایش پیشنهادات جای گزین دارم:

    ۱) اگر در کنار حق طلاق بدون قید و شرط چنین بندی وجود داشته باشد عملا انگیزه مردان برای خرید اموال سرمایه ای به نام خودشان کاهش خواهد یافت چرا که ریسک سرمایه گذاری برای آن ها به شدت بالا رفته است. به عنوان راه حلی برای قضیه مردان تمایل خواهند داشت تا اموال خود را مخفی کرده یا به نام افراد دیگری مثل پدر و مادرشان ثبت کنند. در هر صورت این بند تمایل به پس انداز در اقتصاد را کاهش می دهد. در موارد حادتر چنین بندی ممکن است مشوق اقدامات خشن تری مثل نمونه هایی که در داستان های آگاتی کریستی اتفاق می افتد باشد.

    ۲) چنین بندی عادلانه نیست. ما نمی دانیم کدام یک از زوجین در طول مدت زندگی مشترک بهره وری اقتصادی بیش تری داشته است و لذا تقسیم برابر عملا به معنی تنبیه فرد بهره ورتر و دادن پاداش به طرف دیگر است. تقسیم برابر اموال در غرب تا حد زیادی قابل فهم است چرا که زن و مرد فرصت های اقتصادی تقریبا برابری داشته و معمولا هم سهم نسبتا مساوی در تامین هزینه های زندگی دارند. می گویم تقریبا برابر برای این که در مقابل انرژی که زنان برای فعالیت های خانوادگی صرف می کنند مردان هم معمولا بیش تر کار می کنند. ما مطمئن نیستیم که چنین فرضی در ایران برقرار باشد. دقت کنید که هزینه حل مشکل نابرابری بین مرد و زن در سطح جامعه را نمی توان به صورت مستقیم به دوش هم سر یک فرد انداخت.

    ۳) وقتی بحث انتخاب رشته و شغل پیش می آید بنده از ته دل آرزو می کنم که کاش دختر بودم. این به این معنی نیست که متوجه محدودیت های موجود برای زنان در جامعه ما و نیز رنج های فیزیکی زن بودن – قاعدگی و زایمان- نیستم. با این حال به نظرم زنانی که حداقل وابسته به طبقات متوسط و تحصیل کرده هستند در عمل آزادی انتخاب بسیار بیشتری در زمینه شغل و تحصیل دارند. من خودم اگر زن بودم و مسوول تامین هزینه های زندگی نبودم قطعا به جای اقتصاد مشغول به تحصیل در رشته هایی مثل فلسفه یا تاریخ بودم. در زمان انتخاب شغل هم می توانستم زمینه تمرکز خودم و نوع شغلم را به جای لحاظ کردن معیارهای درآمدی کاملا متناسب با علایقم تنظیم کنم. به عبارت دیگر زنان در خانواده های طبقه متوسط ایرانی امکان دارند تا درصد بیش تری از وقت خود را صرف علایق شخصی خود کنند تا مردان . دوستان فمینیستی که ازدواج کرده اند به این سوال پاسخ دهند که اگر هم سرانشان هم به اندازه آن ها مشغول فعالیت های مدنی و فرهنگی بودند آیا چرخ زندگی مثل سابق می چرخید یا نه؟ با این مقدمه به نظرم این استدلال که زن و مرد سهم برابری در ایجاد دارایی های خانوادگی داشته اند چندان دقیق نیست.

    ۴) تفاوت مهم وضعیت ایران با غرب مربوط به تعداد بالای زنان خانه دار است که ارزش وقتشان با پول محاسبه نمی شود. به نظر می رسد یک سیاست اجرت المثل با کیفیت مناسب می تواند قابل دفاع تر از اصل تقسیم برابر اموال باشد. اگر خانمی به جای کار کردن در بیرون از خانه تمام (یا بخشی از) وقت خود را صرف امور منزل و فرزندان کرده باشد معقول است که هزینه فرصت وقت او (متناسب با قابلیتش برای کسب درآمد) به ارزش روز (با نرخ تورم و بهره مرکب) محاسبه شده و متناسب با آن مرد موظف به پرداخت مبلغی باشد. دقت کنید که با این روش رقم کل اجرت المثل ممکن است عدد بالایی به دست آید. این نکته را نیز باید در نظر بگیریم که استرسی که مردان برای مدیریت امور اقتصادی خانواده تحمل می کنند ممکن است کم زحمت تر از تلاش های زنان نباشد.

    ۵) اگر زن و مرد هر دو در تامین هزینه های زندگی سهم داشته اند به تر است از ابتدا به آن ها بیاموزیم که مالکیت اولیه اموال سرمایه ای را متناسب با سهم هر یک در تامین هزینه های آن تقسیم کنند. به این ترتیب در بسیاری موارد عملا نیازی به بند پنج هفت شین نیست چرا که ارزش اموال داخل خانه چندان زیاد نیست و بحث بر سر اموال سرمایه ای است که سهم هر کس در آن روشن است.

    ۶) مساله محوری در این بحث که تقریبا از نگاه دوستان فعال زنان مغفول مانده است یافتن روشی برای تبدیل ارزش کار زنان در خانه و نیز هزینه فرصت زایمان و بزرگ کردن بچه ها و تعیین سهم آن در دارایی های خانواده است. برای جلوگیری از طولانی شدن بحث من بعدا سعی می کنم در نوشته مستقلی به این موضوع بپردازم.

  • اهمیت زبان

    هر چه بیش تر می گذارد بیش تر احساس می کنم که اولین اولویتم برای سرمایه گذاری وقتم باید روی آموختن و تسلط هر چه بیش تر روی زبان ها باشد. مهارت زبانی اثر اهرمی عجیبی دارد چرا که هر چه بیش تر بلد باشی تمام بقیه عمرت را با بهره وری بالاتری می خوانی و می نویسی و حتی فکر می کنی و بر عکس اگر ضعیف باشی باید این ضعف را مثل ریگی در کفش برای تمام عمر کاری تحمل کنی. اگر مجموع این اثر در بلندمدت را محاسبه کنید می بینید که اهمیت زبان غیرقابل تصور است. برای من شش ماه گذشته از این حیث نسبتا بد نبود. مهارت هایم در زبان ریاضی -که برای فهمیدن و حرف زدن در سرزمین اقتصاد امری بسیار حیاتی است- کمی به تر شد هرچند هنوز راه طولانی در پیش دارم و باید حداقل دو سال دیگر صرف یاد گرفتن این زبان کنم. یک زبان دیگر هم برایم ضروری است که هنوز باهاش خیلی مشکل دارم. سرعت پایینم در خواندن و فهمیدن متن های انگلیسی (به نسبت سرعتم در خواندن به زبان فارسی) واقعا به یک مانع برای زیاد خواندن تبدیل شده است و تاثیرات منفی آن را به وضوح می بینم. یک برنامه فشرده و البته نه چندان کوتاه مدت لازم دارم که بتوانم قدرتم در خواندن متون انگلیسی را به سطح مهارتم در زبان فارسی نزدیک کنم.

  • آدم تلخ

    یک ویژگی جالب جلسات سخن رانی بین ایرانی ها این است که شنونده ها معمولا خیلی دوست دارند سخن ران همان حرف هایی را بزند که آن ها هم می دانند و ته دلشان مانده است. لذا اگر کسی بالای تریبون شروع کند راجع به این حرف زدن که چرا همه مملکت ما پیکان است؟ چرا با این همه ثروت باز ما این همه فقیر هستیم؟ چرا ما با کره شروع کردیم و الان این جا هستیم؟ و صد تا از این چراها و غرهای دیگر که صبح تا شب مردم در داخل تاکسی و اداره و مهمانی ها راجع بهشان تئوری پردازی می کنند، بسیار سخن ران محبوبی می شود.

    بعضی وقت ها آرزو می کنم کاش کمی زیرک تر و موقع شناس تر بودم. چرا که اصلا بلد نیستم که وقتی کسی این طوری حرف می زند لبخند بزنم و بگویم چقدر جالب! عجب نکته های مهم و پایه ای را بیان می کنید! به جایش عصبانی می شوم و به نظرم می رسد که باید راجع به چیزی صحبت کرد که این قدر واضح نیست و همه آدم های عالم در موردش توافق ندارند. یا این قدر کلی و «همیشه درست» نیست و می شود در موردش حرف های متفاوت و مشخص زد یا برایش کاری کرد. خلاصه برای من جلسات گفت و گو محل درددل نیست جای حرف زدن انتقادی و یادگرفتن از هم دیگر است. به خاطر این رفتار هم فکر می کنم بین یک سری از دوستان اصلا آدم محبوبی نیستم. این که البته گفتن نداشت. از مدل وبلاگم معلوم است. خلاصه این مدل من است. نمی دانم تا کی می توانم تسلیم نشوم.

    پ.ت: پارسا دوست عزیز و قدیمی من دردلی نوشته و جاهایی هم گلایه کرده از کسانی که هنوز «دکترایشان» را نگرفته اساتید رشته شان را نقد می کنند ولی خودشان ظرفیت نقد پذیری ندارند و از بقیه برای نقد کردن مدرک می خواهند. نکته بامزه این است که تیتر نوشته پارسا نقد از خودش است ولی بین خودمان باشد من هر چه خواندم چیزی جز پپسی بازکردن برای خودش توش ندیدم. حالا که این طور است این شما و این هم نقدی بر پارسا از علی حیدری.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها