• ادب و آزادی

    با دوست عزیزی صحبت می کردیم.
    گفت زن/مرد مسلمانی که در اروپا بامرد/ زنی که دستش را به سوی او دراز کرده است دست نمی دهد کار «بدی» می کند.
    گفتم «بد» یعنی «غیراخلاقی»؟
    گفت بله! گفتم چرا؟
    گفت برای این که به آن آقا/خانم توهین کرده است.
    گفتم ولی آیا یک نفر حق ندارد در روابط اجتماعی اش اصول اخلاقی خودش را رعایت کند؟
    گفت ولی بلاخره هر جامعه ای عرفی دارد. کسی که قبول کرده در یک جامعه زندگی کند بایدعرف آن جا را هم رعایت کند.
    گفتم ولی چیزی هم به اسم آزادی فردی داریم که می گوید آدم ها تا وقتی آزادی دیگران را مخدوش نکردند حق دارند هر کاری دوست داشتند بکنند.
    گفت این خانم/ آقا با دست ندادن با آن آقا/خانم باعث ناراحتی آن ها شده و آزادی ایشان را مخدوش کرده است.
    گفتم ولی آن آقا/خانم دستش را دراز کرده است. این خانم/آقای مسلمان که کاری نداشته. داشته زندگی خودش را می کرده.
    گفت ولی این رفتار او نرم اجتماعی را بهم می زند و یک جوری باعث کاهش آزادی دیگران می شود.
    گفتم من می توانم فرض کنم که فعلا حرفی ندارم ولی آیا تو حاضری تا نتیجه منطقی حرف هایت پیش بروی و تبعات آن را در جوامع دیگر هم بپذیری؟

    واضح است که دغدغه من بحث دست دادن یا ندادن نیست. دست دادن را بردارید و هرچیز دیگری جایش بگذارید. جامعه غرب را بردارید و جایش شرق بگذارید. هم چنین من کاری به تبعات اجتماعی این کار و این که این رفتار باعث انزوای فرد در جامعه می شود یا نه ندارم. مساله من بررسی موضوع در سطح اخلاقی و در نهایت دفاع مطلق از آزادی انسان ها در حوزه فردی است. حتی در جامعه ای مثل غرب هم مفاهیم کلی مثل «عرف» یا «ادب» می تواند مستمسکی برای سرکوب آزادی های فردی باشد و حتی لیبرال ترین دوستان ما می توانند به صورتی ناخودآگاه این آزادی را نادیده بگیرند.

    پ.ت: توضیحاتی برای روشن تر شدن بحث پس از خواندن کامنت ها
    ۱) گفتم که مساله ام دست دادن یا ندادن نیست. هر عملی که یک طرف رابطه آن را به لحاظ اخلاقی لازم می داند و با عرف طرف دیگر سازگار نیست را دوست به جای آن بگذارید.
    ۲) به هیچ وجه مساله ام ضرر و زیان ناشی از دست دادن یا ندادن یا پیامدهای آن نیست. این موضوع به سطح کاملا متفاوتی از بحث مربوط است.
    ۳) هیچ نظام خاص اخلاقی را مدنظر ندارم. در بحث من یک طرف بحث می تواند در داخل هر نظام اخلاقی متعلق به خودش هر عمل اخلاقی را که تاثیرات اجتماعی نداشته باشد انتخاب کند.
    ۴) ظاهرا مقصودم را روشن نگفتم. حرفم این است که حق آدم ها است که تا وقتی اصول اخلاقی شان آزادی دیگران را خدشه دار نمی کند بتوانند به آن عمل کنند و طرف دیگر حق ندارد به صرف این که در سمت اکثریت است اصول خود را به آن ها تحمیل کند. به عبارت دیگر من از یک “فرا اصل” دفاع می کنم به اسم آزادی فردی که هیچ چیزی آن را محدود نمی کند جز خدشه دار کردن حقوق دیگران. در این گفت گو نقش دیده بان آزادی فردی را بازی می کردم.

  • استانیسلاو لم:
    «تراژدی قرن بیستم در این بود که امکان آزمون اولیه تئوری­های کارل مارکس روی موش­ها موجود نبود».

    نقل از وبلاگ دوست عزیز و یار کافه نشینی های ماهانه وین مانی ب

  • راست و چپ : شماره دو

    یک تعریف نسبتا شایع در ایران در مورد تفاوت راست و چپ این است که راست ها مدافع وضع موجود هستند و چپ ها تلاش گر تغییر به سمت وضع مطلوب. از جمله اسد عزیز در این نوشته و آقای اسد و بیلی در این نوشته که البته به سبک و سیاق خودش است.

    به نظر من این تعریف حداقل برای ایران و کشورهایی مثل آن دقیق نیست.. من از شما می پرسم: در جامعه ای مثل ایران و خصوصا در دوره ای مثل دوره احمدی نژاد روشن فکران راست که قاعدتا باید از چیزهایی مثل آزادی های فردی، لیبرالیسم فرهنگی، مالکیت خصوصی، کاهش یارانه ها، کاهش انحصارها، انعطاف پذیر کردن بازار کار و مقررات زدایی از آن، کاهش موانع تجاری و پیوستن ایران به سازمان تجارت جهانی، شناورسازی قیمت ارز، کاهش حمایت از صنعت خودروسازی داخلی و الخ دفاع می کنند طرفدار وضع موجود هستند یا تلاش گر تغییرات اساسی در آن؟ در این شانزده سال گذشته چه کسانی برای تغییرسیاست ها از سمت و سوی سیاست های چپ گرایانه دهه ۶۰ شمسی و جاانداختن مفهوم رشد به جای توزیع فقر تلاش کردند و مفاهیم نظری آن را رواج دادند؟ آیا این آدم ها مدافع وضع موجود بودند؟
    مثال دیگری بزنم؟ روشن فکران دهه ۸۰ لهستان و چکسلاواکی راست بودند یا چپ؟ مدافع وضع موجود بودند یا تلاش گر تغییر در آن؟

  • از میان اخبار

    از بین خبرهای مهم سال در حوزه اقتصاد من اخبار زیر را برایتان انتخاب کرده ام:

    ۱) دکتر مسعود نیلی ضمن انتقاد از گرانی های ایجاد شده توسط دولت احمدی نژاد خواستار کاهش قیمت ارز در سال جاری شد. دکتر محمد طبیبیان هم ضمن تایید صحبت های دکتر نیلی خواستار نظارت بیش تر دولت بر قیمت ها شد. دکتر مهدی عسلی عضو دیگر گروه موسوم به چهارده اقتصاددان خواستار مبارزه جدی تر دولت با مافیای نفتی شد.

    ۲) دکتر احمد توکلی در آخرین مصاحبه خود ضمن استناد به یکی از مطالعات مرکز پژوهش های مجلس اعلام کرد که با ده میلیارد دلار صرف شده برای سوبسید انرژی می توان کل نظام آموزش و بهداشت عمومی را در ایران به طور اساسی بازسازی نمود. توکلی بر این موضوع تاکید کرد که مجلس به زودی قانون برابری قیمت بنزین با قیمت های خلیج فارس را تصویب و به دولت ابلاغ می کند.

    ۳) کابینه احمدی نژاد مصوبه جذب مدیران توانمند بخش خصوصی برای فعالیت های کلیدی دولتی را تصویب کرد. غلام حسین الهام اعلام کرد که هدف از این مصوبه شفاف سازی نظام حقوقی مدیران دولتی به صورتی است که بخش دولتی نیز قادر به استفاده از تخصص مدیران حرفه ای باشد. الهام هم چنین خواستار لغو قانون تثبیت قیمت ها شده و گفت با این قانون کسری بودجه شرکت های دولتی روز به روز بیش تر می شود.

    ۴) دکتر فریبرز رییس دانا در آخرین مقاله خود نشان داد که درآمد سرانه ایران از سال ۶۸ به بعد با آهنگ متوسط ۴ درصد در سال رشد کرده است. رییس دانا هم چنین بر این موضوع تاکید کرده است که رشد اقتصادی دهه چهل در ایران رشدی واقعی بوده است که در نتیجه افزایش قیمت نفت متوقف شده است. رییس دانا برای مقاله خود بیش از چهل رفرنس ذکر کرده است که اکثر آن ها در سه سال اخیر منتشر شده است.

    ۵) قانون جدید خودرو مراحل نهایی تصویب خود را طی می کند. در این قانون پیش بینی شده است که تعرفه واردات خود به رقم متوسط کشورهای منطقه کاهش یافته و حمایت های دولت از شرکت های خودروسازی قطع شود.

    ۶) حزب موتلقه اسلامی خواستار تقویت قانون سرمایه گذاری خارجی خصوصا در بخش نفت و گاز و پتروشیمی شد. این حزب تاکید کرد که هدف از چنین قانونی نه فقط جذب سرمایه فیزیکی بلکه انتقال فن آوری مدیریتی و اتصال صنایع کشور به زنجیره جهانی تولید هم باید باشد.

    ۷) موسی غنی نژاد در مقاله ای که در روزنامه شرق چاپ کرد عدالت اجتماعی و توزیع برابر ثروت را پایه ای ترین اصل تفکر مدرن معرفی کرد.

    ۸) یک خبر جالب این که شورای عالی انقلاب فرهنگی تصویب کرد که از سال آینده درس اقتصاد نیز جزو دروس اجباری عمومی برای تمامی رشته های دانشگاهی تدریس شود. این شورا هم چنین از تصویب پنجاه بورس تحصیلی در این رشته برای دانشجویانی که بتوانند از یکی از ده دانشگاه برتر جهان پذیرش بگیرند خبر داد. برگزاری مدرسه تابستانی اقتصاد با حضور اساتید دانشگاه های شیکاگو و هاروارد از دیگر موارد این مصوبه است.

    ۹) وزارت نیرو اعلام کرد که قانون مسوولیت مصرف کننده در برابر هزینه های بلندمدت مصرف آب و برق از امسال اجرا می شود. بر اساس این قانون سوبسید های آب و برق حذف شده و شرکت های آب و برق منطقه ای به صورت خودگردان توسط بخش خصوصی اداره خواهند شد.

    ۱۰) آخرین نظرسنجی ها نشان می دهد که مردم در انتخابات مجلس به احزابی رای می دهند که بیش از همه بر اصلاحات اقتصادی و رقابت پذیری اقتصاد ایران تاکید می کنند.

    ۱۱) دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران در رده بندی جهانی دانشکده های اقتصاد رتبه اول خاور میانه را کسب کرده و در رده ۸۳ ایستاد. دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه هم رده ۱۱۸ را به دست آورد. یک دلیل پایین بودن رتبه این دو دانشکده، انتشار مقالات در ژورنال های فرانسوی و آلمانی زبان ذکر شده است که در طبقه بندی جهانی مورد توجه قرار نگرفته اند. جالب است بدانید که امسال از ۱۰۰ نفر اول کنکور رشته ریاضی ۳۹ نفر رشته اقتصاد را به عنوان رشته اول انتخاب کرده اند.

    ۱۲) حامد قدوسی، پویان مشایخ و علی حیدری طی مطلب وبلاگی مشترکی بر لزوم تقویت قانون کار برای جلوگیری از استثمار زحمت کشان توسط سرمایه داران تاکید کردند. این وبلاگ نویسان در بخشی از مطلب خود پیشنهاد کرده اند که سه عضو از پنج عضو هیات مدیره هر شرکتی از بین نمایندگان کارگران انتخاب شده و کارگران حق داشته باشند در هر زمانی دست به تعویض مدیران شرکت بزنند. دکتر احمد سیف ضمن انتقاد شدید از چنین پیش نهادی اعلام کرد که این آقایان به جای این حرف ها سعی کنند سیاست های بازار کار را منعطف کنند تا بهره وری نیروی کار در کشور بالا برود.

  • ورق پاره های نیمه شب تعطیل

    ۱) مذهب چیز عجیبی است. عظیم ترین روح ها و دل نشین ترین آدم هایی که دیده ام سخت مذهبی بودند. در عین حال از هیچ کس به اندازه گروهی از مذهبی ها تنفر ندارم و فکر نکنم کسی بتواند به اندازه آن ها پست باشد.

    ۲) در مکه زنی هست سراپا پوشیده که کارش ممانعت از نماز خواندن زنان در جای خاصی از حرم (نزدیک زم زم) است. مثل خادمانی که در مدینه جلوی مقبره می ایستند تا کسی به ضریح نزدیک نشود. پیش خودم فکر می کردم آیا آدمی خاسرتر از این زن پیدا می شود که عمرش را صرف این می کند که نگذارد دیگران به شیوه مورد علاقه خودشان عبادت کنند.

    ۳) وقتی حسینیه درویشان را خراب کردند به خودم گفتم درویش هم درویش های قدیم که آه یکی شان جهانی را بس بود. این جا هزار درویش را یک جا زندانی می کنند و آب از آب تکان نمی خورد.

    ۴) بخت یار بودن و خود را خوش بخت مادام العمر نمایاندن هنر نیست. رنجی اگر نباشد مسی طلا نمی شود. به خودم لرزیدم وقتی رفیقم بخت یارم خواند.

    ۵) شجاعت فضیلت گم شده عصر ما است. اگر یاد گرفته ام که کم وجودی خود را توجیه کنم لااقل کاری کنم گه گاهی دلم برای این عنصر کم یاب تنگ شود. برای خودم خوب است.

    ۶) دی روز تجربه کردم که هیچ چیز به اندازه یک رمان عالی نمی تواند حال آدم را در اوج کلافگی خوب کند.

    ۷) هر چه فکر می کنم یادم نمی آید که اصل جمله «همه عطرهای عربستان هم نمی توانند بوی این خون را پاک کنند» مال کدام کتاب است. نوشته شهریار منظورم نیست اصلش را می گویم. درست مثل وقتی که یادم نمی آمد که کجا خوانده بودم که « به صحرا شدم عشق باریدن گرفته بود آن چنان که پای مرد در گل شدی» و یادم نمی آمد اولین بار کجا شنیده بودم که «چرخ گاری می چرخد، مرد گاری چی در انتظار …، اسب در انتظار مرگ گاری چی، …».

    ۸) هر چه سن بالاتر می رود لحظات ناب کم تر می شوند. همه عمر یک طرف، این لحظات یک طرف.

    ۹) سال ها است که دیگر لذت نوشتن با قلم را تجربه نکرده ام. دلم برای خودنویس هایم تنگ شده است. نوشته کیبی بردی یک شکل و بی ذوق است.

    ۱۰) لعنت بر تو ای اینترنت که بین من و کتاب هایم جدایی انداختی.

    ۱۱) آدم گاهی مجبور است چیزی بنویسد. مثل من که الان می نویسم که بتوانم با وجود این همه خستگی بخوابم. هیچ چیز دیگری کارساز نیست. فکر کنم بس است می شود چند ساعتی خوابید.

  • انتخابات از دید اقتصادی

    از دید اقتصاددانان کلیدی ترین سوال پیش روی دولت ها این است که در هر جامعه و در هر مقطعی از زمان چه مقداری از کالای عمومی (Public Goods) و با چه ترکیبی (بهداشت، آموزش، دفاع، محیط زیست و …) تولید شود. این سوال به طور ضمنی متضمن سوال دیگری هم هست: چه مقدار مالیات باید از شهروندان دریافت شود یا چقدر از درآمد های دراختیار دولت (مثلا نفت) باید برای تولید چنین کالاهایی هزینه شود؟ به عبارت دیگر آیا مردم ترجیح می دهند پنجاه هزارتومان کروبی را بگیرند و در عوض شهریه مدرسه بدهند یا ترجیح می دهند این پول را نگیرند و مدرسه مجانی بروند.

    در عالم نظر و با دانستن تابع ترجیحات شهروندان در هر مقطعی می توان این مقدار بهینه را تعیین کند. هر شهروند درآمدش را صرف ترکیبی از کالاهای خصوصی (درآمد پس از مالیات) و عمومی (خدمات ناشی از مالیات) می کند و سعی می کند این ترکیب را به گونه ای تعیین کند که میزان مطلوبیتش بیشینه شود. به لحاظ ریاضی نقطه بهینه جایی است که نسبت مطلوبیت حاشیه ای و قیمت های کالاهای عمومی و خصوصی برابر شود.در نتیجه اگر دولتی ناکارآمد باشد هزینه تولید کالای عمومی بالا می رود و لذا مقدار بهینه این کالاها در سطحی پایین تر تعیین می شود و بر عکس.

    با این همه در عالم عمل مشکل این است که تابع ترجیحات هر کس در ذهن خودش است و ضمنا مرتبا تغییر می کند و لذا دولت این اطلاعات را در اختیار ندارد و تازه اگر هم داشت پردازش آن بسیار پیچیده می شد. بنابراین « انتخابات» مکانیسمی است که به صورت دوره ای چنین ترجیحاتی را به دولت منتقل می کند. مردم در دوره ای ترجیح می دهند مالیات کم بدهند و در عوض خدمات دولتی کم تر دریافت کنند پس به دولت های دست راستی رای می دهند و در دوره ای دیگر به افزایش سطح این خدمات و نرخ مالیات ها رای داده و دولت های چپ را سر کار می آورند. واضح است که همین مردم متناسب با شرایط ممکن است در دوره بعدی به سیاست متفاوتی رای بدهند.

    بنابراین از دید اقتصاددانان انتخابات یعنی کارآمد ترین مکانیسمی که تاکنون برای تعیین مقدار بهینه کالای عمومی در سطح کل جامعه می شناسیم. با این تعریف می توان گفت که دولت های دیکتاتوری ادعا می کنند که تابع ترجیحات مردم را به تر از خود آن ها می دانند و برای تعیین سیاست کالای عمومی نیازی به سوال کردن مجدد ندارند.

    پ.ت : پارسا باز چیزی در مورد من نوشته است که شاید برایتان جالب باشد. علی الحساب بگویم که ظاهرا دوستمان کمی عصبانی است و هر چه ما سر به سرش می گذاریم و می خواهیم از در شوخی وارد شویم یا تحویلش بگیریم و بگوییم نوشته هایش را دوست داریم و از نقدهایش می آموزیم (ذره ذره نوشته قبلی ام در باب پارسا جدی بود و هیچ متلکی در آن نبود) باز خشمش بیش تر می شود. من واقعا نمی دانم به چه زبانی بگویم باباجان بی خیال من هیچ دشمنی با تو ندارم و از نوشته هایت هم عصبانی نیستم که اتفاقا داشتم روی نقدهایت فکر می کردم. فکر کنم بهتر است بگذاریم یکی دو هفته بگذرد و آب خنکی بخورد و سیزده ی به در کند تا بعد ببینیم قضیه چیست. فقط برای این که «دوست ندیده» کمی شرمنده شود و بیش از این نادانسته حرف نزند و توهمات خود را این چنین بی پروا ننویسد به تر است بداند که آن دروغ مصلحتی را از سر احتیاط و به خاطر به خطر نیفتادن موقعیت خود او گفتم نه خودم! (خودش می فهمد چه می گویم) و گرنه از نگفتن آن دروغ که گزکی به من نمی رسید که کسی از راه رسیده بود و نقدی کرده بود و من هم جوابی داده بودم. آدم موقع حرف زدن فکر هم بکند مفید است. این اولین باری است که از دستش دل خور شدم چون تهمت ناجوان مردانه ای زد.

    پ.ت۲: نوشته آخر پارسا را که دیدم برخی ابعاد قضیه برایم روشن شد. شاید سوء تفاهمی بیش نبوده. راستش من فکر می کردم پارسا که به اسم ناشناس می نویسد و یک بار طی ایمیلی اسم واقعی اش را به من گفته بود دوست دارد کاملا ناشناس بماند. به همین جهت اصرار کردم که او را نمی شناسم که نکند از زاویه آشنایی محتمل ما کسانی بخواهند هویت او را حدس بزنند. این موضوع سابقه هم دارد. در پالتاک وبلاگ نویسان وقتی دیدمش و باهاش خوش و بش رفاقتی کردم جوری رفتار کرد که فهمیدم نباید در جمع عمومی آشنایی مان را ابراز کنم. ولی انگار من اشتباه برداشت کرده بودم و او چنین اصراری نداشته است. پس من عذر می خواهم. وقتی خودش این طور صلاح می داند من چه باکی دارم که بگویم پارسا هم دانشگاهی و دوست قدیمی من است که در دوره ای تحولات فکری شبیه هم داشتیم و من خیلی هم دوستش داشتم و خاطرات بسیار شیرینی ازش دارم و هفته آخری که داشت می رفت کانادا و ما منزلشان میهمان بودیم از رفتنش واقعا دلتنگ شدم. حالا هر چه قدر می خواهد به من بد و بی راه بگوید و تهمت های عجیب و غریب بزند. راستش هنوز هم نمی دانم چرا این قدر داغ کرده است. نکند از خرمگس عصبانی است؟ من که خرمگس را در معنی مثبتش به کار بردم و حتی باعث ناراحتی سهند شدم که چرا لقب محبوبش را به کس دیگری بخشیده ام. از خوانندگان عذر می خواهم ولی هنوز هم پارسا را این قدر دوست دارم که به هر وسیله ای اسباب کدورت را بزدایم.

  • خرمگس وبلاگستان (اختصاصی آقای پارسا صایبی همان طور که دستور فرمودند)

    من از خیلی از نوشته های پارسا صایبی خوشم می آید. به نظرم پارسا نقش خرمگس وبلاگستان را دارد، از جنس همان خرمگسی که سقراط برای مردم آتن بود. علاقه ام هم دقیقا به این دلیل است که پارسا خیلی وقت ها گیرهای هوش مندانه می دهد. نقدهایش به دیگران را دقیق نمی خوانم ولی حداقل چند تایی که در باب مطالب من نوشته است برای خودم آموزنده بوده است. شاید در چارچوب همین روحیه سقراطی است که کامنت دانی اش را بسته است که اگر این طور باشد تا اندازه ای قابل درک است. در مقابل پارسای عزیز هم نباید توقع داشته باشد که وقتی کامنت دانی ندارد برای هر مطلبی که می نویسد پاسخی مفصل دریافت کند. آرزو می کنم کامنت دانی اش باز بود و در باب هر نوشته اش بحثی مفصل با هم می کردیم که این طور نیست. با این حال به احترام نقد جدیدی که نوشته است چند کلمه ای عرض می کنم و باب بحث و جواب دو طرفه را پایان می دهم:

    ۱) در چارچوب همان روحیه سقراطی (که مطمئن نیستم خود پارسا این انگ را بپذیرد) به تر است که آدم ملانقطی نباشد. معنی کمی دقیق تر ملانقطی بودن برای من کاربرد دقت بیش از حد لازم در تحلیل یک متن است که باعث می شود این دقت نه تنها مفید نباشد که مضر هم جلوه کند. پارسا در مواردی به ورطه چنین خطایی می غلطد و دقت نمی کند که در داخل گفتمان وبلاگی خود خواننده تشخیص می دهد که دقت تعریف مفاهیم در چه حدی است. فی المثل من اگر می گویم روشن فکر و نویسنده و مبارز راست گرا و همه را یک جا می آورم قطعا قصدم از میان برداشتن مرز بین این مفاهیم نیست بلکه می فهمم که برای نوشته ای در این حد چنین احصاء کلی کفایت می کند. همان طور که مثلا اگر کسی چیزی بنویسد و بگوید « برای دیدن ذرات ریزی مثل الکترون و نوترون و پروتون …» انتظار ندارد منتقدی بلند شود و بگوید آقا این همه با هم یک دنیا تفاوت دارند. بلی یک دنیا تفاوت دارند ولی هر کسی می فهمد که در این سطح از سخن این سه چیزی از جنس هم هستند.

    ۲) پارسای عزیز ما گه گاهی از کوره در می رود و با نوعی گیر دادن افراطی به نوشته ای که آن را نپسندیده است سعی می کند از ذره ذره نوشته های نویسنده خطاهایی را بیابد. غافل از این که گاهی تفسیر او از متن نویسنده بسیار فراتر از ظرفیت های خود متن می رود. مثلا وقتی نوشته های ساده من در باب تفاوت راست و چپ را که از مثال های آن آشکار است که در باب راست و چپ اقتصادی حرف می زند به روشن فکری دینی می کشاند من در تعجب و حیرت می مانم که این نوشته ساده من را چه به موضوعاتی به این فربهی.

    ۳) پارسا جان گاهی به نظرش خطاهای عظیمی در نوشته ها کشف می کند و دقت نمی کند شاید این کشفش ناشی از دقت نکردن در نوشته مقابل یا ناآشنایی با موضوع باشد. مثلا وقتی من می گویم اقتصاد گسترش دهنده مفاهیم ذیل پارادایم انتخاب عقلانی است و تازه در این باب به نسبت دوستانی مثل علی حیدری موضع محافظه کارانه تری دارم دقت نمی کند که احتمالا حرفم این نیست که اقتصاد یک حرف کلی کشف کرده است و از این امر ذوق زده است. پارسا اگر کمی به خودش زحمت می داد و چند تایی از مقاله های مشهور اقتصاد را می دید ملاحظه می کرد که منظور از بسط این مفاهیم مدل کردن رفتارهای به ظاهر توضیح ناپذیر یا پیچیده از طریق ابزارهای علمی قابل توافق و نقد است و گرنه این موضوع را که آدمی موجودی حریص و سودجو است را عمه جان بنده هم می داند و برای علمی مثل اقتصاد این کشف کمی کوچک است. ضمنا اگر این وبلاگ را دنبال کرده باشد حتما دیده است که من به تناسب مثال هایی از این که مثلا چگونه با ابزارهای اقتصادی می شود یک موضوع حقوقی را نقد کرد را آورده ام و ذکر مجدد آن در جوابیه به ایشان موجب اطناب کلام و اسباب کسالت خوانندگان خواهد بود. اگر پارسا اندکی توجهی بیش تری در این باب داشت چنان حکم های طعنه زننده ای را در باب اقتصادهای مضاف صادر نمی کرد. (اصطلاح اقتصاد مضاف را من الان از خودم ساختم و به نظرم می شود به همان منوال فلسفه مضاف به کار بردش).

    خلاصه این که برادر ندیده و دوست داشتنی. خرمگس بودن کار بسیار نیکویی است و کسی هم از سوالات شما آزرده نمی شود که اتفاقا مایه خوشحالی و طراوت فکر است ولی این کار الزاماتی هم دارد. اولیش این که خود شما به تر است پیش از این که دیگران را متهم به فرار از دیالوگ کنید و حکم غیراخلاقی بودن این اتهام اثبات نشده را هم صادر نمایید امکان فنی دیالوگ را وبلاگ خودتان فراهم کنید تا سوالاتی که می پرسید بی پاسخ نماند. دوم این که اگر می خواهید سقراط جمع باشید یاد بگیرید که به اندازه سقراط دقیق هم باشید. نکته بعدی این که شما لطف می کنید و وقت صرف می کنید و نقدهایی می نویسند که حداقل فایده اش برای ما کشف خطاهایی است که خود از آن مطلع نبودیم ولی انتظار نداشته باشید که برای هر نوشته ای، نوشته ای دیگر و در همان اندازه دریافت کنید ما نوشته شما را می خوانیم و دعای خیر خودمان را از بابت شاگردی شما حواله می کنیم. امید دارم همین قدرشناسی مختصر جبران کافی از زحمات شما برای این که کار خود را ادامه دهید را بنماید. حرف آخر این که پر دانستن تنها شرط نیست به جا عیان کردن دانسته ها و تناسب آن ها با موضوع نقد هم جزیی از خرد است.
    ذکر این موضوع هم شاید بی فایده نباشد که بخش محتوایی نقد پارسا فراموش نمی شود بلکه همانند نقدهایی از این دست خوراک فکری برای نوشته هایی را فراهم می کند که در آینده می آید و لذا بخشی از پاسخ های محتوایی را می توان در لا به لای مطالب بعدی دید.

    پ.ت: پارسای عزیز باز چیز جدیدی نوشته است که شاید برایتان جالب باشد لحن دو نوشته را مقایسه کنید. فقط جهت اطلاع ایشان -که به نظرم فرق لحن دوستانه و خشن را نمی دانند و حکم تاسف هم صادر می کنند- این را بگویم که من نه تنها از کوزه درنرفتم بلکه نوشته قبلی را در حالی که خنده ای به لب داشتم با شادمانی تمام نوشتم. ضمنا این که به هر تک خط نوشته شان پاسخ نداده ام (و نخواهم داد) دلیل این نیست که پاسخی نداشته ام شاید نیاز چندانی به پاسخ نمی دیده ام. به قول احمد سیف عزیز این قدر راحت برای خودتان کولا باز نکنید رفیق.

  • فلسفه و اقتصاد

    دو ماه پیش بود که حسابی از دست درس های اقتصاد خسته شده بودم و آرزو می کردم کاش یکی دو تا درس فلسفه می گرفتم. توی همین حس و حال داشتم برای خودم توی موسسه قدم می زدم که دیدم آرزو برآورده شده و یک آگهی جدید رفته روی دیوار: «مدرسه تابستانی فلسفه و اقتصاد» که توسط موسسه ای که اسمش حلقه وین است و خودشان ادعا می کنند که پیروان حلقه وین اصلی هستند برگزار می شه. این موسسه هر سال روی یک حوزه از فلسفه های مضاف مدرسه تابستانی می زاره که امسال از شانس ما خورده به اقتصاد. خلاصه زود درخواست فرستادم و دی روز برام پذیرشش اومد. سرفصل مباحثشون را هم تعیین کردند که بعضی هاشون هیجان انگیزه :

    روی کرد اقتصادی به اخلاق، نظریه عدالت، مفهوم اعتماد، انتخاب عقلانی، رای معنی دار

    تنها مشکل اینه که شهریه اش حدود ۸۰۰ یورو است و این برای دو هفته کمی زیاد است. فعلا درخواست کرده ام از شهریه معافم کنند اگر قبول کنند تعطیلات تابستانم را با دو هفته فلسفی شروع می کنم.

  • راست و چپ

    به نظرم شباهت روشن فکر یا نویسنده یا مبارز چپ گرا و راست گرا این است که هر دو به خاطر بهبود وضع جهان تلاش می کنند و سرنوشت بقیه برایشان مهم است و از درد کشیدن مردم رنج می برند و گرنه می رفتند دنبال زندگی خودشان و از بهار لذت می بردند.
    فرقشان در این است که راست ها بر خلاف چپ ها به نظرشان می رسد که به تر کردن وضع مردم خیلی وقت ها از مسیری می گذرد که ظاهرش در نگاه اول خلاف این را نشان می دهد. مثلا معتقدند برای به تر کردن وضع کارگران باید به سرمایه داران حال داد! یا می گویند قوانین استخدام را ساده کنید تا وضع کار جوانان به تر شود! یا سوبسید ها را قطع کنید تا وضع فقرا به تر شود!
    راستش به نظر من روش راست ها کمی پیچیده تر است و صبوری بیش تری در فهمیدن نتایج لازم دارد و به این خاطر است که خیلی مورد علاقه مردم نیست. به همین دلیل هم راست ها موجوداتی کثیف یا هم دست ظالمان به نظر می رسند. درست مثل پدری که وقتی بچه اش را از بازی منع می کند و به مدرسه می فرستد یا جلوی ول خرجی او را می گیرد آدم بدی می شود. گفتم که راست بودن در زمانه ما کمی از خودگذشتگی می خواهد.

  • ما و این ها

    تعدادی از چیزهایی که توی این مدت توی دانشگاهمون ندیدم و فکر کنم براشون تعریف نشده است: تقلب کردن، تمرین کپ زدن، با استاد سر عقب انداختن مهلت پروژه چانه زدن، به نتایج امتحان اعتراض کردن، کلاس دو در کردن ، راجع به دوست پسر و دوست دختر کسی گمانه زنی کردن یا راجع به قیافه کسی نظر دادن، نزدیک امتحان وقت صرف کار دیگری کردن، جزوه ننوشتن، پروژه سمبل کردن، از زود تعطیل شدن کلاس خوشحال شدن، روی رایانه دانشگاه یاهو مسنجر داشتن، اورکات، الخ

    بخشی از کارهای من که براشون جدید و عجیب و کمی هم جالبه: کلاس دودر کردن و جاش سمینار و ورک شاپ متفرقه رفتن، از روی پاورپوینت های اینترنتی درس خوندن، جزوه ننوشتن، وبلاگ نوشتن، سر کلاس های سال دوم نشستن، همه سمینارهای موسسه را شرکت کردن خصوصا سمینارهای جامعه شناسی! فکر کنم بعضی هاشون از وقتی من را دیدن به این نتیجه رسیدن که زندگی این قدر هم سخت نیست و می شه کمی راحت تر یا دودرانه تر هم زندگی کرد!

    بین حدود ۳۰ نفر دانش جوی موسسه فکر کنم فقط من و یه دختر چینی و یه زوج اسلواک غیراتریشی هستیم. استادها هم غیر از ۴-۵ تا آمریکایی بقیه همه اتریشی هستند. لذا این جا یک جوری تبلور فرهنگ اتریشی است. البته دانشگاه ما تا اندازه ای محل تمرکز بچه درس خون ها است و ممکنه نمونه خوبی نباشه ولی فکر کنم خیلی هم پرت نباشه. این اتریشی ها هر چند نژادشون با آلمانی ها فرق داره ولی بلاخره همسایگی کار خودش را کرده و این ها هم یک جوری شبه آلمانی هستند(اگر این جمله را به خودشون بگی دادشون در می آید) فکر کنم یه بیست سال این جا بمونم درست می شم.

    راستی اون پسر چینی که یک بار توصیفش را کردم کار خودش را کرد. یه بانکی این جا سالی یه دونه بورس می ده برای دکترای فاینانس. دی روز خبر رسید که دادنش به اون. پس چی ؟ می خواستید بدن به من؟

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها