• برای اولین بار تو عمرم امروز صبح سر کلاس کسی می‌رم که قبلا کتابش را تو شریف خونده بودیم. خدا کنه خودش هم به اندازه کتابش جالب باشه.

  • رادیو درویش را گوش کرده‌اید؟
    ممنون از مهدی برای معرفی. ساعت ۴ صبح شنیدنش خیلی حال می‌ده.

    پ.ت: هر چی بیشتر گوش می‌دم بیشتر یاد اون سه ماه تابستونی می‌افتم که سوم دبیرستان تو خوابگاه مدرسه رازی تو خیابون ولی‌عصر زندگی می‌کردیم. دقیقا حس شب‌های اون‌جا را داره که از این آهنگ‌ها می‌زاشتیم و بیدار می‌موندیم. نمی‌دونم غیر از یاسر چند نفر از اون بچه‌ها الان این وبلاگ را می‌خونن.

  • امکان‌سنجی احداث خط مونتاژ هواپیمای ایرباس در چین شروع می‌شود. در صورت مثبت بودن نتیجه چین بعد از تولز فرانسه و هامبورگ آلمان سومین محل مونتاژ این هواپیما خواهد بود. به ما قطعات یدکی ایرباس را نمی‌فروشند و در نتیجه هواپیماهایمان که باید مردم معمولی را جا به جا کنند زمین‌گیر می‌شوند آن‌ وقت چین می‌تواند خود این هواپیما را مونتاژ کند. وضع چین و ما اصلا مثل هم نیست.

  • همه چیز به نظر ما است.

    دقت کرده‌اید استفاده از کلمه‌هایی مثل «به نظر من» ، «به باور من» ، «به نظر می‌رسد» و حرف‌هایی از این دست چقدر توی وبلاگ‌ها زیاد شده است. یک دلیلش این است که برخی خواننده‌های عزیز وبلاگ را با سخنرانی اساتید دانشگاه اشتباه می‌گیرند و انتظار دقتی در حد دقت مقاله علمی از آن دارند. لذا لازم است با افزودن این جور قید‌ها بگوییم که بابا جان داریم حرف غیررسمی می‌زنیم. چیزی شبیه گپ زدن توی کافه ولی این‌ بار به صورت نوشتاری.
    البته خوشبختانه بزرگان وبلاگ‌نویسی این قدر گفته‌اند که دیگر همه داریم قبول می‌کنیم که وبلاگ رسانه‌ای شخصی است و واقعا ماها هر چه می‌گوییم «به باور ما است» و «به نظر ما است» ، «شاید این طور باشد» و الخ .
    بر این اساس بنده از همین امروز این عبارت‌ها را از جلوی نوشته‌هایم بر می‌دارم و به بقیه هم توصیه می‌کنم تا به عنوان بخشی از نهضت بزرگ «غیررسمی سازی» وبلاگ‌ها یک بار برای همیشه خیال خواننده‌ها را راحت کنند و بگویند که چه ذکر کنند و چه ذکر نکنند قید‌هایی از آن دست در اول همه جملاتشان وجود خواهد داشت. این جوری از حجم نوشته‌های وبلاگی مقداری کاسته می‌شود.

  • بابا پیش‌بینی سیاسی. برم یه کار تو راند کورپوریشنی جایی برای خودم دست و پا کنم. همین دیروز بود گفتم وزیری به درد وزارت می‌خوره. امروز دیدم احمدی‌نژاد معرفی‌اش کرده. است. به نظرم خبر خوبی است. فکر کنم اقلیت هم بهش رای بدهد چون حتی یک وقتی صحبت این بود که در دولت خاتمی هم پست وزارت بگیرد.
    باز هم می‌گویم با وزیری انتظار رشدی که در دوره زنگنه اتفاق افتاد را نباید داشت ولی از این طرف خطر به هم ریختگی ناشی از حضور آدم‌هایی مثل صادق محصولی هم کم‌تر می‌شود.

    پ.ت: می‌بینم که رفقا در حمایت از وزیری هامانه فعال شده‌اند. این هم مصاحبه شریف نیوز با یارجانی مسوول امور اوپک وزارت نفت در مورد انگلیسی نداستن وزیری.

  • وزیری هامانه

    نمی‌دانم چرا احمدی‌نژاد از اولش وزیری هامانه را به عنوان وزیر نفت معرفی نکرد. وزیری تقریبا تمام استانداردهای مورد نظر دولت احمدی‌نژاد و مجلس را دارد. اولا آدم استخوان خرد کرده نفت است و از اول انقلاب آن جا بوده است. ثانیا به شدت مذهبی و ساده زیست است. به لحاظ نگرش‌های مدیریتی هم خیلی هم‌تیپ زنگنه نیست و نگرش محافظه‌کارانه‌ای نسبت به اداره نفت دارد. مثلا بعید می‌دانم خیلی دنبال سرمایه‌گذاری خارجی و تسریع در استخراج نفت باشد و در نتیجه سیاست‌هایش هماهنگ با بقیه کابینه است. یادم است که هشت سال پیش که با هم حرف می‌زدیم از تغییر ساختاری که زنگنه در نفت ایجاد کرده بود ابراز نگرانی می‌کرد و معتقد بود این کار سازمان نفت را متلاشی می‌کند. هر چند به نظر من تجربه نشان داد که ایده زنگنه چندان هم بد نبود. در ضمن آدم متین و معقولی است. هفت سال پیش که معاون برنامه‌ریزی شرکت نفت بود برای یک سخنرانی تو شریف دعوتش کردیم و آمد و در مورد لزوم واقعی کردن قیمت فرآورده‌های سوختی صحبت کرد و کلی هم راه حل عملی پیشنهاد می‌کرد که چگونه جلوی اعتراض جامعه را بگیریم. زمانی این حرف را می‌زد که هنوز دولت خاتمی اراده‌ای برای این‌ کار نداشت. خلاصه این‌که به نظرم احمدی‌نژاد هر چه بگردد آدمی مناسب‌تر از او گیر نمی‌آورد. برای مملکت هم بد نمی‌شود. هر چه باشد از بقیه معقول‌تر است.

  • ساندویچ پنیر ویژه مرفهین بی درد

    حتما از این هایی که می روند خارج و بر می گردند یا از زندگی در اون جا خسته شده اند شنیده اید که بابا قدر ایران را بدونید اون جا خیلی گرونی است. بنده که انسان شکمویی هستم حداقل در زمینه غذا این ایده را تایید می نمایم. دیروز عجله داشتم و برای ناهار یک ساندویچ پنیر (چیزی تو مایه های اینایی که تو مغازه های نان فروشی کنار انقلاب پیدا می شه) و یک بطری آیس تی خریدم. برای این دو قلم کالا ۶ یورو ناقابل پرداخت کردم و لقمه تو گلوم گیر کرد. فکر کنم اگر تو ایران می خریدمش حداکثر ۵۰۰ تومان می شد. حالا نکته جالب این جا است که اگر این آبجی مون زودتر به من گفته بود که دوست مشترک دیرتر می آد سر قرار می تونستم برم رستوران چینی یا ترکی اون بغل بشینم و یه ناهار کامل (در مورد غذای چینی واقعا کامل شامل سوپ و برنج و خورشت عالی و البته یه نوشیدنی کوچک همراه صورت حساب که بنده و همسر عزیز بار اول نزدیک بود به جای چایی بخوریمش و در آخرین لحظات فهمیدیم) بخورم حداکثر با ۵ یورو. امروز هم دویدم رفتم رستوران محل کار یه تیکه نون سیاه با یک مشت گوجه و خیار روش خریدم که با یک فنجان قهوه وینی شد ۴ یورو. حالا اگر می خواستم غذای ویژه روز را که یه خوراک میگو عالی است بخورم هم تقریبا باید همین قدر یا اندکی زیادتر پول می دادم.

    هر جور که انواع نظریه های بازار آزاد و غیر آزاد و مالیات و سوبسید و این ها را به کار می برم نمی تونم بفهمم چرا نسبت قیمت نوشیدنی و ساندویچ پنیر به غذاهای اصلی این قدر بالا است. به دوستای خارجی ام همیشه می گم که ایران از این جهت بهشته چون تو ایران به جای دادن ۵۰% پول غذای اصلی بابت یک لیوان نوشابه یا آب گازدار یا یک ظرف سالاد کوچک می شه با حداکثر ۵% و شاید هم کم تر این کار را کرد.
    راستی این را هم بگم که حساب کردم آدم اگر تو خونه استیک مفصل گوشت درست کنه و خالی خالی بخوره ارزون تر از این در می آد که بخواد بورانی بادمجون و کدو و این جور چیزها با نون بخوره.

  • دیروز دیدم موسسه مون آگهی پذیرش برای سال آینده را منتشر کرده. ظاهرا من اولین ایرانی هستم که این جا درس می خونم و موسسه در داخل ایران خیلی شناخته شده نیست. مدلش هم یک کم با بقیه جاها فرق می کنه. لذا بد نیست کمی اطلاعات بدم که شاید به درد کسانی که دنبال پذیرش هستند بخوره.
    این جا یه موسسه تحقیقاتی است که سه تا دپارتمان داره در زمینه اقتصاد و جامعه شناسی و علوم سیاسی. البته فقط دپارتمان اقتصادش انگلیسی زبان کامله. موسسه حدود سی سال قبل و با کمک بنیاد فورد درست شده و الان هم بخشی از بودجه اش را از اون جا می گیره. هدفش هم این طوری که خودشون می گن تربیت محققین سطح بالا است. بین خودشون این جا به موسسه فرار مغرهای اتریش های معروفه. طبق آماری که رییس یه بار می داد از کل ۱۴۰ نفری که تو این مدت این جا اقتصاد خوندن بیش از ۱۰۰ نفرشون خارج تشریف دارند. (دکتر سهراب پور می تونه خوشحال باشه که یه جا پیدا شد که آمار فرار مغزهاش بیشتر از شریفه!)
    برنامه آموزشی این جا یه دوره دو ساله معادل درس های دوره دکترا است و برنامه هم شدیدا ریاضی محوره و البته متاسفانه از درس های کیفی اقتصاد خبری نیست. چهار تا حوزه اصلی تخصص موسسه اقتصاد خرد و نظریه بازی ها و اقتصادسنجی و فایناسه . رییس فعلی مون آمریکایی است و لیسانش را از برکلی و دکتراش را از واشنگتن گرفته. استاد اقتصاد خرد هم آمریکایی است که البته باباش برای بچه های ایلی نوی آدم شناخته شده ای است. دکتر شورش پدر اقتصاد آموزش و پرورش درس می داد تو ایلی نوی.

    دوره اقتصاد امتحان ورودی داره و درس های امتحان هم ریاضی عمومی و آمار و احتماله که زیاد سخت نیست. فکر کنم بشه باهاشون صحبت کرد که اگر تعداد متقاضی های ایرانی زیاد باشه امتحان را تو سفارت اتریش تو ایران برگزار کنن. این کار پارسال تو چین اتفاق افتاد.
    این جا سالی هم هشت نفر ور می داره و یه مقداری هم بورس می ده که برای زندگی مجردی تو اتریش کافیه. خوبیش اینه که در مقابل این بورس هیچ کاری نمی خواد جز درس خوندن.

    حالا چرا این جا اومدن خوبه؟

    من برای کسانی که می تونن توی سی تا دانشگاه اول آمریکا یا دانشگاه های خوب انگلیس و کانادا پذیرش بگیرن اصلا اومدن به این جا را توصیه نمی کنم.
    ولی برای سه گروه زیر توصیه می کنم:

    ۱) کسانی که می خوان دوره دو ساله نسبتا سنگین اقتصاد بخونن و یه درک خوب و عمیق از علم اقتصاد پیدا کنن و بعدش تصمیم بگیرن که برای دکترا چی کار کنن (شاید مثلا بعدش برن سیاست گزاری عمومی یا برنامه ریزی منطقه ای یا مدیریت یا مطالعات توسعه یا جامعه شناسی یا همون خود اقتصاد). من شدیدا این گزینه را برای کسایی که می خوان برن تو رشته هایی مثل اونایی که تو پرانتز نوشتم توصیه می کنم.
    ۲) شانس پذیرش تو دانشگاه های خوب ندارن و می خوان این شانس را افزایش بدن.
    ۳) حال آمریکا رفتن ندارن یا ویزا نمی گیرن و می خوان یه دو سالی مجانی تو اروپا درس بخونن و زندگی کنن.

    یه خوبی این جا اینه که اگر دو سال را تموم کنی و بعدش از یه سری دانشگاه های خوب مثل کلمبیا یا تیلبورگ یا فلورانس پذیرش بگیری دو سال درست را به عنوان کورس دکترا قبول می کنن و می تونی صاف بری روی تز کار کنی. لذا آدم خیلی وقت از دست نمی ده. ضمن این که چون تمام درس های سال دوم را اساتید مدعو از این دانشگاه ها درس می دن شانس آشنا شدن و پذیرش گرفتن خیلی می ره بالا.

    بدی مهش اینه که ویزای دانشجویی نمی دن و لذا ویزا شنگن نیست. بدی دیگه اش هم اینه که باید فوق لیسانس داشته باشید. این نکته را هم توجه داشته باشین که مدرک این جا چیزی بهتون اضافه نمی کنه. چون همون معادل فوق لیسانه.

    خوشحال می شم اگر کسی علاقه مند شد و سوالی داشت با من تماس بگیره.
    Ghoddusi rouye G mail

  • به لطف ایمان عزیز وبلاگ ما هم دات کام شد. هزارتا ممنون ازش. حالا فعلا باید باهاش ور برم تا ام.تی را یاد بگیرم. ممنون می‌شم از دوستان اگر آدرس وبلاگ را توی لینک‌دونی‌هاشون به روز کنند.

  • هشتاد نفر اقتصاددان؟

    وقتی نامه موسوم به نامه هشتاد نفر اقتصاددان را که در مورد بازار بورس است خواندم اولش کمی جا خوردم چون لحن نامه و منطق حرف‌های آن خیلی به نوشته جمعی اقتصاددان نمی‌خورد. البته از روی برخی اسم‌های توی امضاءها می‌شود انگیزه نوشتن نامه را فهمید. حالا با مقدمات نامه کاری ندارم و می‌توانید بخوابیدش. در انتهای نامه دوستان توصیه کرده‌اند که :

    «اجتماع اقتصاددانان مستقل و استادان دانشگاهی به دولت محترم مصرانه توصیه و تاکید می‌کنند که با اتخاذ یک سیاست نمادین عملی عدالت خواهانه خسارت وارده به کلیه سهامداران جزء بازنشستگان لشگری و کشوری و فرهنگی و زنان خانه‌دار و اقشار کارمندی که با فروش متعلقات خود و همسر از قبیل فرش و النگو و پاداش بازنشستگی ۳۰ ساله خود با امید به پیدا کردن محل درآمدی کوچک برای کمک هزینه زندگی معیشتی خود و خانواده مبلغی کمتر از ۱۰میلیون تومان را فراهم کرده و با اتکا و اعتماد به دولت که متولی واقعی بورس است وارد بازار بورس شده و هم‌اکنون با سقوط شاخص‌های بورس که نتیجه عملکرد حقیقی سیاسی اقتصادی دولت اقتصاد محوراست به خاک سیاه نشسته‌اند و تمامی هستی آنان به باد فنا رفته است را از محل بودجه‌های شرکت‌های دولتی یا واگذاری سهام دولتی یا اعطای تسهیلات بلند مدت با سود نازل و یا سایر روش‌های ترمیمی ـ که فاقد بار مالی بر بودجه عمومی کشور باشد ـ جبران کند که عین عدالت خواهد بود.»

    نکته‌های من در رابطه با این نامه این‌ها است:

    ۱) نمی‌دانم از کی تا حالا دولت متولی واقعی بازار بورس شده است.

    ۲) نمی‌دانم در ایران خدمات بیمه سهام داریم یا نه؟ ولی پیشنهاد دوستان چیزی شبیه به یک بیمه مجانی است که از پیش خیال همه سهام‌داران را راحت می‌کند که هر وقت اوضاع بورس خراب شد دولتی هست که خسارت‌هایشان را بدهد آن‌هم تا سقف ده میلیون تومان. چیزی راجع به انتظار ایجاد شده برای آینده شنیده‌اید؟ من نمی‌دانم با این پیشنهاد اصولا مکانیسم قیمت‌گزاری برای سهام باقی می‌ماند یا نه و آیا بورس که در ذات خود ریسک کردن دارد اصلا مفهوم پیدا می‌کند یا نه؟

    ۳) آمار دقیق نیست ولی طبق نوشته خود این دوستان سه میلیون کد سهام‌داری در بورس وجود دارد. چون گفته‌اند حداکثر ۱۰ میلیون خسارت من وسطش یعنی ۵ میلیون تومان را می‌گیرم و در سه میلیون سهام‌دار که طبعا اکثر آن‌ها خرد هستند ضرب می‌کنم که می‌شود چیزی بیش از ۱۶ میلیارد دلار. احتمالا این دوستان اقتصاددان نیستند و گرنه می‌دانستند که ۱۶ میلیارد تقریبا حول و حوش کل بودجه جاری مملکت است و کمی بیشتر از آن است که دولت بتواند برای یک «سیاست نمادین و عملی» هزینه کند.

    ۴) بامزه‌ترین قسمت نامه نکته آخرش است که احتمالا چون دیده‌اند چیزی که گفته‌اند هیچ جوری عملی نیست راه حل کارشناسی هم داده‌اند. پیشنهاد داده‌اند که این پرداخت از محلی صورت گیرد که بار مالی برای دولت نداشته باشد. من از دیروز دارم به مغزم فشار می‌آورم ببینم چطور می‌شود ۱۶ میلیارد دلار – نه اصلا یک ریال- پول پرداخت کرد بی‌آن‌که بار مالی برای دولت داشته باشد. خودشان سه پیشنهاد داده‌اند. بودجه شرکت‌های دولتی: به مدیران شرکت‌های آب و برق که همین الان ضررده هستند و به شرکت‌های خودروسازی که باید مازاد مالی‌شان را صرف سرمایه‌گذاری کنند دستور بدهیم خسارت سهام‌داران توی بورس را بدهند؟ واگذاری سهام دولتی: اقتصاددانان عزیز فراموش کرده‌اند که فروش این سهام بخشی از اقلام تامین بودجه چه در سال جاری و چه در سال‌های آینده است. وام با بهره کم: تفاوت ارزش زمانی پول بین امروز و روز بازپرداخت را عمه جان بنده باید به موسسه وام دهنده پرداخت کند؟
    همانند فیزیک‌دانان جوانی که هر از چندی ماشین بدون انر‍ژی اختراع می‌کنند دوستان اقتصاددان هم پرداخت بدون فشار به منبع را پیشنهاد کرده‌اند یعنی اصل اول علم اقتصاد که همان محدودیت منابع است را از میان برداشته‌اند. خوب شد که پستی که این پایین از علی سرزعیم نقل کردم هنوز پابرجا است. این‌هم یک مثال عینی برای حرفی که آن‌جا زدیم. آن‌هم نه از یک اقتصاددان بلکه از هشتاد نفر آن‌ها. حیف من ایران نیستم که این نامه را برای استاد صحراییان و بقیه اقتصاددان‌های عزیز فکس کنم خواهش می‌کنم اگر کسی دسترسی به این اساتید دارد لینک این مطلب بنده را بهشان بدهد. شاید جواب‌هایی داشته باشند که ما از آن غافلیم.

    پ.ت۱) پیشنهاد مبلغ ده میلیون تومان در اواسط نامه مطرح شده است.
    پ.ت۲) بی بی سی هم راجع به موضوع نوشته است و البته رقم غرامت را ۲۰ میلیارد دلار تخمین زده. یک نکته بی‌بی‌سی برام خیلی جالب بود. این چه عدالتی است که به کسانی که اگر سود می‌بردند کسی باهاشان کاری نداشت کلی پول بدهیم در حالی که بقیه که سهام‌دار نیستند چیزی دریافت نکنند.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها