• نون و آب مشاوران مدیریت

    نون و آب مشاوران مدیریت
    یک سوال همیشگی که به عنوان مشاور مدیریت در ایران با آن مواجه بودم این بود که «دستورالعمل موفق شدن یک شرکت در بازار رقابت چیست؟». هر چند از گاهی هم سوداهایی از این جنس را دیده‌ام که دوستانی خواسته‌اند روش‌های موفقیت شرکت‌ها در بازار را بیرون کشیده و به عنوان اصول موفقیت به مدیران راحت طلب بفروشند. کسانی که چنین سوالاتی دارند در واقع دنبال یک کتاب راهنمای آشپزی برای مسایل کسب و کارند. راستش از پیچیدگی‌های فنی استخراج استراتژی‌های موفقیت‌بخش که بگذریم من خودم به لحاظ فلسفی این سوال را بیهوده می‌دانم. برای این که بالفرض هم چنین دستورالعمل و راهنما و راهنمایی خلق شود در اولین لحظه معرفی آن همه شرکت‌ها که طبعا در پی موفقیت هستند مو به موی آن را اجرا می‌کنند و در نتیجه دوباره همه در یک وضعیت قرار می‌گیرند و دوباره این سوال را می‌پرسند که «دستورالعمل موفق شدن یک شرکت در بازار رقابت چیست؟». تنها نکته قابل اعتنای این ماجرا این‌جا است که وقتی چیزهایی به این اسم خلق می‌شود آن‌هایی که از آن بهره نبرند ممکن است عقب بمانند در نتیجه به اجبار باید خود را به آن‌ها مجهز کنند. در نتیجه گاهی به نظرم می‌رسد اگر چه برخی تکنیک‌های مدیریت برای شرکت‌ها در بازار رقابت چیزی به همراه ندارد ولی خب برای مشاوران جوان مدیریت که نان و آبی دارد.

  • این نمودار برای کسانی که

    این نمودار برای کسانی که در زمینه سیاست‌گذاری علمی کار می‌کنند آشنا است. محور افقی میزان بهره‌مندی از ثروت (تولیدناخالص ملی) و محور عمودی میزان تولید علم در کشور‌های مختلف (بر حسب میزان نقل قول علمی) را می‌سنجد. می‌بینید که رابطه نسبتا خوبی بین ثروت و تولید علم هست. طبعا هر چه قدر کشور ثروت‌مند‌تر باشد خرج بیشتری هم روی فعالیت‌های علمی کرده و نتیجه بیشتری هم تولید می‌کند. اگر از تفاوت درصد هزینه تحقیقات به نسبت تولید ناخالص ملی صرف‌ نظر کنیم نسبت دو عدد تخمینی از بهره‌وری علمی کشور‌ها را نشان می‌دهد. این‌که با یک دلار ثروت قادرند چقدر علم تولید کنند. می‌بینید که کشورهایی مثل اسراییل، فنلاند و سوییس بسیار بیشتر از جایگاه‌ ثروت‌شان تولید علمی دارند. گوشه پایین سمت چپ را هم که نگاه کنید یک کشور برای مثال آمده که با این‌که از چین و هند ثروت‌مندتر است ولی تولید علمش نزدیک به صفر است و اسمش هم ایران است. یادم هست که شاپور اعتماد در یکی از مقاله‌هایش بهره‌وری تولید علم را در کشورهای جهان اسلام سنجیده بود. الان به مقاله دسترسی ندارم و شاید راجع به ارقام اشتباه کنم ولی تا جایی که خاطرم هست ایران با این‌که تعداد محققانش بیشتر از پاکستان بود ولی تعداد مقاله‌های تولید‌ شده‌اش خیلی کم‌تر بود. فکر کنم عددها نشان می‌داد که بهره‌وری علمی در پاکستان ۱۴ برابر ایران است. یعنی هر محقق پاکستانی ۱۴ برابر محقق ایرانی مقاله تولید می‌کند. قضیه فقط سهم پایین بودجه تحقیقات در تولید ناخالص ملی نیست. ماجرا به محققان عزیز نیز بر می‌گردد. البته با تدابیر وزیر محترم علوم ان‌شاا… آی‌اس‌آی اسلامی درست شده و مشکل تولید علم هم رفع می‌شود.

  • جامعه‌شناسی؟ اقتصاد؟ امروز گروه جامعه‌شناسی

    جامعه‌شناسی؟ اقتصاد؟
    امروز گروه جامعه‌شناسی موسسه‌ سمینار داشت. موضوعش هم بود «تعادل بین کار و زندگی». گفتم یه سر برم ببینم اینا چی می‌گن. راستش از بس تو ایران تو حوزه جامعه‌شناسی حرف آبکی شنیده بودم فکر می‌کردم اینا هم یه چیزایی تو همین مایه‌ها خواهند گفت. خود موضوع هم که خب جون می‌ده برای حرف مفت. «تعادل کار و زندگی؟!» کافی است بدیش دست خانم دکترف. ل یا خانم دکتر ن.ج یا اقای دکتر خ.الف یا خانم دکتر ش.خ تا یه مشت حرف مفت آلوین تافلری و پیتر دراکری تحویل ملت بدن.
    وقتی سمینار را گوش کردم دیدم تصورم صد در صد اشتباه است. راستش از بحث‌هایی که با رضا جلایی پور سر بی‌دقتی جامعه‌شناسی کرده بودم پشیمان شدم. اولین بار بود که تو خارج یه سمینار درست و حسابی جامعه‌شناسی اومده بودم و دیدم که اتفاقا خیلی هم حسابی حرف می‌زنن. سخنران به جای این‌که به بدیهیاتی مثل این که ، تعادل کار و زندگی مهم است و شرکت‌ها باید به آن توجه کنند، بپردازد یه سری مدل ساخته بود از بحث قیمت وقت و هزینه فرصت زنان برای بچه‌دار شدن و تاثیرات کوتاه‌مدت و بلندمدت روند موجود روی تعادل جمعیتی و بازار کار و سیستم بازنشستگی. با آمارهای تجربی هم نشان می‌داد که چه جوری این عوامل منجر به کاهش نرخ باروری زنان از ۴.۵ به ۱.۵ شده است. بعد هم داشت روی این بحث می‌کرد که نقش سیاست‌های عمومی (Public Policy) برای مورد کم کردن هزینه فرصت بچه‌دار شدن برای خانواده‌ها چیست. فکر کنم از همه اون جامعه‌شناسای تو جلسه بیشتر با سخنرانی حال کردم. بیشترین سوال را هم پرسیدم.
    از بس که سخنران حرف‌هاش به لحاظ اقتصادی دقیق بود یه لحظه شک کردم نکنه اشتباه فهمیدم و سمینار گروه اقتصاد است. بعد جلسه رفتم و پرسیدم جامعه‌شناس است یا اقتصاددان؟ گفت که جامعه‌شناس است. گفتم آخه این بحث‌ها که همش اقتصادی بود و خیلی دقیق. خیلی بدیهی جواب داد که خب اینا بخشی از ادبیات مساله است و من خوندمشون. کارهای گری بکر اقتصاددان معروف را هم کامل خونده بود و باهاش آشنا بود. گپ و گفتگو کشید به بحث اختلاف نظر اقتصاددان‌ها و جامعه‌شناسان. گفتم که حرفش را قبول دارم که باید با هم همکاری کنند ولی خیلی وقت‌ها باب گفتگو بسته می‌شه. چند تا مثال براش زدم و دیدم رویکرد من به مسایل را خیلی خوب می‌شناسد. گفت ۵۰ درصد جامعه‌شناسان با این حرفایی که می‌زنی همراهی می‌کنند ولی ۵۰ درصد نه. از همه مخالف‌ترشون هم فمینیست‌ها و مارکسیست‌هان. یاد بحثامون با سیما و بقیه افتادم …
    دست آخر حرفی زد که برام جالب بود. گفت اقتصاددان‌ها زیادی به تحلیل وضع موجود می‌چسبن و محافظه‌کار می‌شن. فمینیست‌ها هم خیلی راجع به طرح ایده‌آل حرف می‌زنن. اقتصاددان‌ها بهتره قبول کنن که وضع موجود لزوما بهترین حالت نیست و می‌شه دنیای بهتری هم ساخت. فمینیست‌ها هم باید قبول کنن که تا وضع موجود را عمیقا تحلیل نکنن طرح ایده‌آلشون در عمل قابلیت اجرا نداره و جدی گرفته نمی‌شه.

  • خوابگرد ، پرستو و بقیه دوستانی

    خوابگرد ، پرستو و بقیه دوستانی که نگران غلط نویسی در وب هستند لطفا یه کلاس کوچک برای بچه‌های ایسنا بزارین. خبر را حال کنید: دکتر شمس‌الدین مجابی ـ کارشناس اقتصاد مسکن ـ در گفت‌وگو با خبرنگار مسکن ایسنا، با اشاره به اینکه امنیت در بازار مسکن از بین رفته است، افزود:« ‌نبود این امنیت باعث ایجاد آنارشیست (هرج و مرج) در بخش مسکن و ایجاد خانه‌های خالی از سکنه در کشور شده است.».
    از کی تا حال آنارشیست یعنی «هرج و مرج»؟ با بد کسی درافتادین. این آنارشیست‌ها تو دهه‌های آخر قرن ۱۹ کلی آدم معروف را تو اروپا کشتن. ممکنه سراغ شما هم بیان با این توهینی که بهشون کردید.

  • در کنار هزاران جنایتی که

    در کنار هزاران جنایتی که هیتلر ملعون و دار و دسته‌اش کردند دعا می‌کنم خدا از این یکی تقصیرشون اصلا نگذره. این‌که وین را از عظمت علمی خودش انداختند. من هم البته کمی تقصیر دارم و یه کم دیر اومدم. اگر یه هفتاد سالی زودتر سر و کله‌ام این‌جاها پیدا شده بود اوضاع و احوال خیلی فرق می‌کرد. آخه آدم به کی بگه. من به سه تا حوزه علمی علاقه اساسی دارم: اقتصاد، روان‌کاوی و فلسفه تحلیلی. اون وقت این نازی‌های پدرسوخته کاری کردند که وین که یه جای حسابی برای این سه تا حوزه بود از آدماش خالی بشه. مثلا هایک و میزس دو تا از پیامبرای یه جور نظریه اقتصاد لیبرال -معروف به مکتب اتریشی- از ترس جونشون رفتن ژنو و لندن. حالا من به جای این‌که با هایک درس پاس کنم باید بشینم و کتاباش را بخونم. عین همین بلا را سر فروید خدای روان‌کاوی آوردن. بگو آخه این پیرمرد بیچاره چی کار به شما داشت که زدین و آواره‌اش کردین. اگر نرفته بود لااقل من می‌تونستم برم تو اون آپارتمان کوچک نزدیک دانشگاه‌مون یه سری به دکتر فروید پیر یا حداقل بازماندگانش بزنم. راستی نمی‌دونم این اتریشی‌های بی‌غیرت چرا هیچ یادی از اون موقع که شهرشون کل چرخ علم را تکون می‌دانند نمی‌کنند. اون موقع‌هایی که وینی‌ها جایزه‌های نوبل را درو می‌کردند. خیلی زمان دوری نیست. همین نیمه اول این قرن. دوره ویتگنشتاین و پوپر و شومپتر. فکر کنم باید بگم بیان از ایرانی‌ها یاد بگیرن که هنوز دارن به دوره ابوعلی‌سینا و خوارزمی و رازی می‌نازن و خودشون را مهم می‌دونن و می‌خوان اون عظمت را دوباره تجدید کنن. هی وین. هی. کجا رفت اون حلقه معروفت.

  • بازهم قیمت منطقه‌ای آب داشتم

    بازهم قیمت منطقه‌ای آب
    داشتم این مقاله را می‌خواندم که یاد بحثی که سر قیمت‌گزاری منطقه‌ای آب داشتیم افتادم. فکر کنم زیادی خودم را تحویل گرفته بودم که فکر کرده بودم ایده قیمت‌گزاری آب خام بر اساس کم‌یابی منطقه‌ای را پیشنهاد داده‌ام. چرا که بر طبق اطلاعات این مقاله این موضوع خیلی بدیهی است و اجرا هم می‌شود. مثلا در شهرهای ایالات کالیفرنیا قیمت آب از ۰.۵ دلار به ازای هر صد فوت معکب تا ۳.۸ دلار متفاوت است. یعنی چیزی حدود ۸ برابر تفاوت. دلیلش را هم توضیح می‌دهد. شهر اول در دامنه کوه قرار دارد و منابع آبی فراوان دارد در حالی که شهر دوم با مشکل کمبود آب مواجه است. جالب است که قیمت آب حتی در یک شهر هم در سال‌های مختلف و متناسب با فراوانی آب متغیر است. قضیه خیلی شبیه بحث ما است. یادتان است مثال ارومیه و زاهدان و فراوانی و کمیابی آب را زدم و تقریبا همه دوستان (غیر از نیک‌آهنگ زمین‌شناس که پسر پدر علم آبخوان‌داری در ایران است و یکی دو دوست دیگر) با نظر من قاطعانه مخالفت کردید. خب اینم مثال از دنیای واقع برای ساپورت حرف قبلی‌ام.

  • به خاطر زنان لطفا کاری

    به خاطر زنان لطفا کاری نکنید.
    ۱) ظاهرا شرکت‌های اتریشی که کارشان نیاز به انرژی جسمی بالا دارد از استخدام مسلمان‌ها خودداری می‌کنند. دلیلش هم این است که در طول ماه رمضان بهره‌وری آن‌ها پایین می‌آید و طبیعتا کارفرما این را دوست ندارد. خب البته قوانین استخدام منصفانه جلوی این‌که شرکتی کسی را به خاطر مذهبش استخدام نکند می‌گیرد ولی شرکت‌ها معمولا بهانه‌های کافی مثل ضعف زبان را برای توجیه این کار دارند.
    ۲) نسرین سلطان‌خواه رییس مرکز سابق مشارکت زنان و مرکز فعلی زنان و خانواده گفته که در پی ارائه طرحی است که ساعت کار زنان کاهش یافته و مرخصی‌های آنان بیشتر شود. تقریبا می‌توان تصور کرد که کابینه رییس جمهور مهرورز و عدالت‌خواه با سهولت تمام چنین طرحی را تصویب خواهد کرد. استدلال همانی خواهد بود که خانم سلطان‌خواه گفته‌اند: «ایفای همزمان نقش‌های ‌دوگانه اجتماعی و خانوادگی زنان در صورتی محقق خواهد شد که یکی از این نقش‌ها ‌به دیگری فشار وارد نکند بر همین اساس فضا، شرایط و تسهیلات کاری زنان شاغل باید بهبود یابد.»
    ۳) به نظرم مقدمات استدلال خانم سلطان‌خواه درست است. تا وقتی که زنان شاغل ایرانی بخواهند نقش دو گانه زن خانه‌دار/زن شاغل را ایفا کنند فشار زیادی به ایشان وارد می‌شود. ماجرا البته آرام آرام در حال تغییر است. نقش مردان کم‌کم در اداره خانواده بیشتر می‌شود. تسهیلات فنی و اجتماعی هم بلاخره به کمک زنان خواهد آمد. غذاهای نیمه آماده، مایکرویو، مهد کودک مناسب، پرستار بچه و الخ. با این حال تا رسیدن به نقطه تعادل مناسبی از وظایف درون/بیرون خانه، زنان شاغل فشار قابل توجهی را متحمل می‌شوند. معمولا بیش از مردان.
    ۴) با این همه و با وجود همه استدلال‌های اخلاقی در مورد لزوم ارتقاء وضعیت کاری زنان، دنیای بیرون هم رفتار خاص خودش را دارد. چنین مصوبه‌ای قطعا واکنش طرف تقاضا در بازار کار را به دنبال خواهد داشت. به این دلیل ساده که چنین سیاستی هزینه استخدام زنان را برای بنگاه‌ها بیشتر می‌کند. چرا که داشتن هر کارمند هزینه‌های ثابت نسبتا قابل توجهی را در بردارد که با کاهش ساعت متوسط کار فرد و بیشتر شدن حق مرخصی شدیدا افزایش می‌یابد. البته در صورتی که قرار باشد حقوق به ازای کار کم‌تر ثابت بماند ماجرا بدتر هم می‌شود. در نتیجه به طور طبیعی جذابیت استخدام زنان برای بنگاه‌ها پایین آمده و در درازمد سهم مشارکت زنان در بازار کار کم‌ می‌شود.
    ۵) ممکن است گفته شود برخی بنگاه‌ها که نیازی به نیروی تمام وقت ندارند می‌توانند از این قانون استفاده کنند. این قانون تاثیری از این جهت ندارد. چون قبلا هم می‌شد با توافق کارفرما و کارمند قراردادی بر اساس ساعت کار کم‌تر تنظیم نمود. هم‌چنین احتمال دارد چنین مصوبه‌ای فقط سازمان‌ها و شرکت‌های دولتی را تحت پوشش قرار دهد. ماجرا در آن‌جا کمی رقیق‌تر است ولی به هر حال هنوز واقعیت دارد. فی‌المثل شما اگر مدیر یک سازمان دولتی باشید حاضر می‌شوید منشی یا کارمندی استخدام کنید که اداره را به جای ساعت چهار ساعت دو ترک کند و هر ماه هم به دلیل بیماری همسر و فرزندش بتواند چند روزی سر کار نیاید؟
    ۶) این‌که در اثر کاهش ساعت کار، زنان وقت بیشتری با خانواده بوده و آرامش روحی بیشتری به دست آوردند و در نتیجه بهره‌وری و کیفیت کارشان در محیط کار بالا‌تر هم می‌تواند استدلالی خلاف حرف‌های من باشد. ولی نمی‌دانم تاثیر آن در حدی هست که سایر هزینه‌ها را جبران کند یا نه؟
    ۷) شبیه این ماجرا را قبلا هم بحث کرده بودم. چند سال پیش که مصوبه‌ای برای ممنوعیت نشستن دو نفر مسافر خانم یا یک خانم و اقای غریبه در صندلی جلو تاکسی‌ها تصویب شد تنها کسانی که ضرر کردند خانم‌ها بودند. تاکسی‌ها ترجیح می‌دادند دو نفر مسافر مرد در صندلی جلو سوار کنند تا یک خانم تنها. در نتیجه شانس یافتن تاکسی برای خانم‌ها کم شد.
    ۸) دولتی که به دینامیک رفتاری سیستم‌های انسانی توجه دارد می‌داند بهتر است بعضی‌ وقت‌ها کاری نکند. خصوصا به خاطر آنانی که می‌خواهد برایشان کاری کند.
    ۹) خیلی‌جاها وظیفه اقتصادخوانده‌ها توصیه نیست فقط نشان دادن بخشی از نتایج حاصل از یک سیاست است. این را به خاطر دوستان فمینیست گفتم.

  • برای من هیچ دعایی دلچسب‌تر از

    برای من هیچ دعایی دلچسب‌تر از این جملات که «اللهم اهل الکبریاء و العظمه و اهل الجود و الجبروت و اهل العفو و الرحمه و اهل التقوى و المغفره اسالک بحق هذا الیوم الذى جعلته للمسلمین عیدا» نیست آن‌هم با صدای واقعا قشنگ وزیر شعار و در فضای مصلا. دو سالی است که عید فطر را تقریبا سرگردانیم و از لذت آن روز عزیز که تهران و آدم‌هایش این قدر دوست‌داشتنی و مهربان می‌شوند محروم. فردا به جای ما هم دعا کنید. عید همگی مبارک!

  • تامل فلسفی در باب کمربند

    تامل فلسفی در باب کمربند ایمنی
    ۱) بستن کمربند ایمنی در بزرگ‌راه‌ها چند سالی است که اجباری شده و ظاهرا نتایج خوبی هم به بار‌ آورده است. احتمالا هر کدام از ما چند مورد را می‌شناسیم که افرادی به خاطر بستن کمربند از مرگ یا آسیب‌های جدی نجات پیدا کرده‌اند. با این وجود نتایج «عملی» مثبت برای یک پدیده لزوما باعث نمی‌شود تا آن پدیده به لحاظ «اصولی» و «نظری» هم توجیه شود. دامنه تاثیر توجیه نظری چه به لحاظ زمانی و چه به لحاظ مجاز کردن پدیده‌های مشابه بسیار گسترده‌تر از نتایجی است که در عمل و در مورد یک پدیده خاص به دست می‌آید.
    ۲) چارچوبی از آزادی که من به آن معتقدم و ظاهرا عده قابل توجهی هم حداقل در سخن از آن طرف‌داری می‌کنند بر مبنای مسوولیت و آزادی شخصی انسان‌ها بنا شده است. بر اساس این چارچوب افراد مجازند در حیطه مسائلی که به خودشان مربوط است بر اساس تشخیص خودشان عمل کنند مگر این‌که عمل آن‌ها موجب محدود کردن آزادی‌ها یا کاهش رفاه افراد دیگری شود. مرز آزادی برای من این‌جا تعریف می‌شود و به نظرم می‌رسد خیلی از شما با آن موافق باشید.
    ۳) ممنوعیت رانندگی در حالت مستی، با اتومبیل معیوب، با سرعت غیرمجاز یا سبقت غیرمجاز یا عبور از چراغ قرمز و مواردی مشابه آن در چارچوب بند دو کاملا قابل درک است. افراد با تخلف از چنین قوانینی نه تنها ریسک خود را بالا می‌برند بلکه ریسکی را به کسان دیگری تحمیل می‌کنند که این ریسک برای آن‌ها ناخواسته است و باعث کاهش آزادی و رفاه آنان می‌شود. پس چنین مقرراتی باید وجود داشته باشد که مانع از این شود که افراد در اثر رانندگی بی‌مبالات باعث آسیب رساندن به دیگران (مثلا اتومبیل‌هایی که از مسیر مقابل می‌آیند) بشوند.
    ۴) ریسک و منفعت ناشی از بستن یا نبستن کمربند ایمنی کاملا به خود فرد بر می‌گردد. شما با نبستن کمربند خود تقریبا هیچ خطری را متوجه رانندگان یا عابران دیگر نمی‌کنید. پس این موضوع مشمول بند دو نمی‌شود. ممکن است البته کسی بگوید که در کشوری که نظام تامین اجتماعی دارد نبستن کمربند موجب تحمیل هزینه‌های درمانی و نیز هزینه‌های از کارافتادگی یا مرگ به سیستم تامین اجتماعی کشور می‌شود و لذا هزینه‌ای صرفا درونی برای فرد نیست. این عمل برون‌داد‌های منفی برای دیگران نیز دارد و لذا مشمول مقررات واقع می‌شود. من این حرف را قبول دارم ولی به نظرم می‌رسد مقدمات این استدلال در جامعه‌ای مثل ایران که بسیاری افراد ممکن است تحت پوشش بیمه درمانی نباشند و یا بیمه فقط هزینه‌ها را تا سقف کمی پرداخت می‌کند صادق نیست. در ایران موضوع بستن کمر‌بند تقریبا امری فردی است.
    ۵) راستی چرا کسی از خودش نمی‌پرسد که قانون بر اساس چه توجیه قابل دفاعی بستن کمربند را اجباری می‌کند؟ شاید کسی اصلا با کمربند راحت نیست یا اتومبیلش به اندازه کافی امن است یا آهسته رانندگی می‌کند یا دوست دارد با ریسک بالا زندگی کند یا اصلا مثل من گیر فلسفی به ماجرا می‌دهد و می‌خواهد آزادی خودش را بدون این‌که به دیگران آسیب برساند تا حداکثر ممکن حفظ کند. ما چرا باید اجبارا کمربند ببندیم؟ من برای این‌کار نیاز به توجیه نظری دارم. کمربند البته یک مثال کوچک و پیش‌پا افتاده است. جواب بحث ما می‌تواند تکلیف خیلی چیزهای دیگر را هم روشن کند.

  • جنسیت، بارت و باقی قضایا

    جنسیت، بارت و باقی قضایا
    ۱) چند روز پیش رفته بودم مهمانی دوست اتریشی‌ام. دختر خانمی را در جمع معرفی کرد و گفت هم‌خونه‌ای من! می‌دانستم که الان دوست دختر نداره. کمی با تعجب نگاه کردم. گفت فقط آپارتمانمان را مشترکا کرایه کرده‌ایم و رابطه خاصی با هم نداریم. این بار چندم است که می‌بینم یک دختر و پسر جوان مدت‌ها با هم در یک خانه (در واقع در دو اتاق جدا) زندگی می‌کنند و رابطه جنسی‌ هم با هم ندارند. قبلا هم از یکی دوستانم که خانمی بود و همین تجربه را داشت پرسیدم که آیا با بودن هم‌خانه پسر احساس ناراحتی یا خطر نمی‌کند؟ گفت نه! برای چی؟
    ۲) در ایران آپارتمان‌ها و خوابگاه‌ها و اتاق‌های کار و اتوبوس‌ها را مجبورند جدا کنند چون در غیر این صورت زن‌ها از دست مردان مزاحم آسایش نخواهند داشت. این یک توهم ساخته شده توسط محافظه‌کاران نیست. واقعیتی است که دوستان غیرمذهبی هم بر آن صحه می‌گذارند. مشخصا محیط‌های شلوغ مثل بازار اصولا نمونه‌ای از مکان‌های جولان دادن چنین مردانی است که دامنه آن ظاهرا روز به روز گسترده‌تر هم می‌شود. یکی از دوستانم که چند سالی در ترکیه زندگی کرده بود و برگشته بود می‌گفت نمی‌توانم ایران را تحمل کنم. برای این‌که امکان ندارد بیرون بروم و بدنم مورد تعرض قرار نگیرد.
    ۳) به نظر می‌رسد جنسیت در منطقه‌ای از دنیا که کشور ما در آن واقع است به عنوان امری شدیدا فیزیکی فهم می‌شود. اگر فیلم‌ها را بازتاب تمایلات درونی بینندگان بدانیم می‌توانیم به تصویری که از رابطه جنسی در فیلم‌های خاورمیانه‌ای ارائه می‌شود استناد کنیم. من سال‌ها است فیلمفارسی یا ترکیه‌ای ندیده‌ام و شاید اطلاعاتم بروز نباشد ولی تا جایی که یادم است تجاوز به عنف یا حداقل نوعی تعرض به زنان عنصر ثابت تقریبا تمام این فیلم‌ها بود. دقت کنید که می‌گویم فیلمفارسی و لذا به نظرم جامعه ایران پیش و پس از انقلاب چندان تفاوتی از این جهت ندارد.
    ۴) به نظر من فهم فیزیکی از جنسیت انتظار لذت از آن‌را تا حد لذت ناشی از یک تماس جسمی ساده تقلیل می‌دهد. یک مثال به غایت ناراحت‌کننده‌ از نتایج چنین تصوری از ماجرا در ایران رابطه جنسی با هم‌جنس (حتی به شکل تجاوز و تعرض) توسط کسانی است که اصلا تمایلات هم‌جنس‌‌خواهانه ندارند. مثال دیگرش همین تلاش‌ها است برای لمس کردن بدن زنان یا گفتن چند کلمه ولو در قالب جک‌های جنسی به گونه‌ای که نوعی اشاره به جنسیت را علنی کند.
    ۵) از خصوصیات کشش جنسی فیزیکی این است که در نوعی از ابهام و دور از دسترسی و یا پوشیده شدن موقت توسط عناصر دیگر تقویت شده و معنی می‌یابد. همانند بخشی از بدن که از لای شکاف بیرون می‌ زند. اشاره به چنین معنایی در نوشته‌های رولان بارت فراوان است. دختران ایرانی که پاچه شلوارشان را اندکی – و نه خیلی زیاد – و درست به اندازه‌ای کوتاه می‌کنند که قطعه‌ای از بدن را بین کفش و شلوار در معرض نمایش بگذارند به خوبی به این خصوصیات آگاهند. دقیقا به همین دلیل است که فضاهایی که باید القاء کننده چنین تمایلاتی باشد عمدتا نیمه تاریک و نیمه روشن هستند.
    ۶) گشودگی دشمن جنسیت فیزیکی است. آگاهی نسبت به جنسیت وجه فیزیکی آن را بی‌ارزش می‌کند. این آگاهی می‌تواند محصول تعدد گفتگو یا دیدن یا تماس‌های عادی مثل دست دادن و یا رابطه‌های پیچیده‌تر و یا حتی خواندن و گفتگو درباره آن باشد. به هر حال نتیجه آن تبدیل توهم کشش عام جنس مخالف به فهم لذت ناشی از کشش خاص است. کشش خاص که می‌گویم منظورم رابطه‌ای است که لذت آن نه از فیزیک رابطه که از کشش‌های روحی ناشی از امیال دو طرف به دست می‌آید و در مقابل منظورم از کشش عام این توهم است که جسم همه افراد جنس مخالف لزوما جذبه جنسی دارد. به نظر من به خاطر همین رازگشایی از امر جنسی و درست بر خلاف تصور غلطی که در جامعه ما وجود دارد فضای عمومی جامعه غرب فضایی جنسیت‌زدایی شده و برای زنانی که تعمد نداشته باشند امن است.
    ۷) از جنبه سادیستی قضیه که بگذریم می‌گویند لذت تجاوز‌ جنسی که این‌روزها شنیدن اخبارش در ایران لرزه بر تن آدم می‌اندازد در کم‌ترین حد خود است. من مطمئن نیستم در ایران همه متجاوزین اعم از متعرضین (مردان کوچه و خیابان) و جنایت‌کاران (متجاوزین به عنف) لزوما در پی لذت سادیستی باشند. پس ریشه قضیه کجا است؟ به نظر شما این وضعیت بیمارگونه که روز به روز هم غیرقابل تحمل و ترسناک‌تر می‌شود ناشی از چیست؟

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها