• هیجده دلیل به نفع قالیباف قالیباف

    هیجده دلیل به نفع قالیباف
    قالیباف کاندیدای اصلاح‌طلبان نیست ولی اگر محافظه‌کاران این قدر عقل داشته باشند که کاندیدش کنند و خودش هم در این مدت رفتارش را عوض نکند، ممکن است بتوان به دلایل زیر از رای دادن به او دفاع کرد:
    ۱) برای این‌که اصلاحاتی که ما در روزنامه‌ها ازش حرف می‌زنیم را در عمل در نیروی انتظامی پیاده کرد. اصلاحات در نیروی انتظامی کم بودجه و صلب کار خیلی بزرگی بود.
    ۲) برای این‌که اگر همان اصلاحات را در کل سیستم قوه مجربه پیاده کند وضع مملکت خیلی بهتر می‌شود. نظام اجرایی در ایران نیاز به یک خانه تکانی اساسی دارد.
    ۳) برای این‌که تا حالا ندیده‌ام در مورد مسائل اقتصادی حرف پرت بزند. بر خلاف بقیه کاندیداهای محافظه‌کاران منطق اقتصاد را به خوبی می‌فهمد.
    ۴) برای این‌که کاندیداهای اصلاح‌طلبان هیچ ایده‌ روشنی برای اداره کشور ارائه نکرده‌اند و سابقه مدیریتی چندان موفقی هم ندارند. امید چندانی‌هم به رای آوردنشان نیست.
    ۵) برای این‌که از بقیه کاندیداهای محافظه‌کاران میانه‌رو تر و معقول‌تر است. اگر آزادی‌خواه نیست حداقل ایده‌های عجیب و غریب فرهنگی هم نمی‌دهد.
    ۶) برای این‌که عاقل است و می‌تواند عقلانیت را بین جناح محافظه‌کار گسترش دهد. گسترش عقلانیت به نظر من یک استراتژی مهم برای پیشبرد اصلاحات در ایران است.
    ۷) برای این‌که با بودن در مسند اجرایی می‌تواند جلوی بخشی از ایده‌های تخیلی مجلس محافظه‌کاران را بگیرد.
    ۸) برای این‌که مورد اعتماد مقامات بالای حکومت است و این اعتماد برای پیشبرد اصلاحات لازم است.
    ۹) برای این‌که تا جایی که من خاطرم هست با پرنسیب و اصولی رفتار کرده است.
    ۱۰) برای این‌که نشان داده است واقعیت‌های جامعه را می‌فهمد و به جای انکار آن‌ها در پی یافتن راهی میانه بین خواسته‌های حکومت و مردم است.
    ۱۱) برای این‌که حرف‌های تخیلی و کودکانه و روزنامه‌ای برای اداره کشور نمی‌زند.
    ۱۲) برای این‌که نظامی بوده است و اقتدار و انضباط نظامیان در شرایطی مثل الان می‌تواند مفید باشد.
    ۱۳) برای این‌که سعی کرد پای پلیس را از زندگی خصوصی مردم بیرون بکشد. این نشان می‌دهد که ایده‌های توتالیتری ندارد.
    ۱۴)‌ برای این‌‌که به نظر می‌رسد انسان سالمی است.
    ۱۵) برای این‌که یک شبه در حکومت وزیر و وکیل نشده و در رده‌های مدیریتی مختلف کار کرده است.
    ۱۶) برای این‌که روابط نسبتا خوبی با اصلاح‌طلبان دارد و به همین دلیل می‌توان به حضور آن ‌ها در رده‌های دوم حکومتی امید داشت.
    ۱۷) برای این‌که می‌تواند به عنوان الگوی مدیریت موفق برای جوانان محافظه‌کار مطرح شده و جای الگوی تخیلی که از احمدی‌نژاد ساخته‌اند را بگیرد.
    ۱۸) برای این‌که در نیروی انتظامی تیم خوبی را شکل داد. پس احتمال این‌که کابینه بهتری تشکیل دهد بالاتر از بقیه محافظه‌کاران یا حتی اصلاح‌طلبان است.
    پ.ن : اگر این مطلب را خواندید مطلب آخرم را هم ببیند. به این موضوع ربط دارد.

  • این همه تساهل؟ خبر سوال

    این همه تساهل؟
    خبر سوال سه نماینده زن تهران از وزیر ارشاد بازتاب چندانی نداشت. سوال کنندگان از وزیر به خاطر شرایط حاکم بر نمایشگاه کتاب سوال کردند و بخش عمده اعتراضشان به چاپ‌ کتاب‌هایی بود که روابط بین ازدواج را تروجیح می‌کند و حریم بین مرد و زن را می‌شکند. تصریح هم کردند که این سوال نه فقط سوال آن‌ها بلکه سوال مردم بود که از زبان نمایندگانشان پرسیده می‌شد. نمی‌دانم چند تا از این خانم‌ها بچه بزرگ دارند؟ هرچند که کمکی نمی‌کند چون احتمالا بچه‌هایشان به مدرسه‌هایی می‌روند که به زور می‌خواهند آدم‌ها را جور متفاوتی بسازند و اولین چیزی که بهشان یاد می‌دهند چشم بستن بر یا بر زبان نیاوردن واقعیت‌های دور و برشان است. ولی اگر از بچه‌های فامیلشان بپرسند احتمالا تا حدی متوجه می‌شوند که چیزهای توی این کتاب‌ها در مقایسه با رفتار واقعی جوان‌ها ( و حتی نسل میان‌سال) کمی قدیمی و خسته‌کننده است. این حرف‌ها البته از کسانی که معتقدند «هیچ‌جای دنیا این قدر در مورد نشر کتاب‌ها تساهل به خرج داده نمی‌شود» بعید نیست.
    آیا از طرح تثبیت قیمت‌ها یاد می‌گیرند؟
    می‌گویند تفسیر کردن واقعیت‌ها به گونه دلخواه خود یکی از موانع مهم یادگرفتن از تجربه‌ها است. آدم‌ها سعی می‌کنن ماجرایی را پیش ببرند و وقتی می‌بینند نتایجی که تصور می‌کردند به بار نیامده است به جای شک کردن در مورد ایده قبلی‌شان، عمل قبلی خود را شدیدتر دنبال می‌کنند با این تصور که دفعه پیش به اندازه کافی فعال نبوده‌اند. نمایندگانی که به طرح‌های اقتصادی احمد توکلی رای داده‌اند در اندک زمانی می‌توانند ببینند که دستور به اقتصاد برای توقف رشد قیمت‌ها هیچ اثری نداشته است و نقدینگی مازاد تاثیر خودش را در افزایش قیمت چیزهای دیگری نشان داده. حالا دو تا راه پیش‌روی مجلس نشینان است. یا این‌که با همین تجربه یاد بگیرند که ماجرای تورم به این سادگی نیست که فکر می‌کنند و دست از این نوع طرح‌ها بردارند و یا این‌که به توصیه‌هایی از این دست عمل کنند و دامنه طرحشان را به همه کالاها گسترش دهند.

  • انعطاف‌پذیری عمل‌گرایانه سمیناری این‌جا است

    انعطاف‌پذیری عمل‌گرایانه
    سمیناری این‌جا است که موسسات مختلف از چهار گوشه دنیا نتیجه پروژه‌های تحقیقاتی‌شان را در مورد ابعاد مختلف توسعه صنعتی ارائه می‌کنند. شیوه‌اش هم جالب است اول مجری پروژه نتیجه تحقیقاتش را ارائه می‌کند و بعد کسی از موسسه دیگری نقدش را می‌گوید. نقد که چه عرض کنم پوست طرف را می‌کنند. تا حالا حداقل سه بار این عبارت را شنیده‌ام: «گزارش دوست داشتنی است ولی شما جدی نگیریدش». یکی از منتقدینی که این جمله دوست داشتنی را به کار برد با اشاره به تحقیقی که نقد می‌کرد گفت هر گونه تلاش برای یادگیری از تجربه کشورهای آسیای جنوب شرقی بدون توجه به نقش برجسته رهبران این کشورها (مثل ژنرال پارک رییس‌جمهور کره یا رهبر ملی‌گرای تایوان یا نخست وزیر سنگاپور) گمراه‌کننده است. آن‌چیزی که موتور توسعه این کشورها شد رهبران مقتدر، متمرکز و وطن دوستی بود که کشورشان را در طی دوره‌ای حدودا بیست ساله هدایت کردند و توسط مردمی که عادت به اطاعت کردن و منظم بودن داشتند پشتیبانی شدند. دوست آمریکایمان می‌گفت معروف است که می‌گویند اگر بخواهیم رمز توسعه این کشورها را در یک عبارت خلاصه کنیم باید بگوییم «انعطاف‌پذیری عمل‌گرانه» (ِPragmatistic Flexibility). از صبح دارم بهش فکر می‌کنم. «انعطاف‌پذیری عمل‌گرانه».

  • در وبلاگستان که باشی و

    در وبلاگستان که باشی و زندگی‌ات را روایت کنی دو گزینه بیشتر پیش رویت نیست. یا باید رضایت خاطرت را از کنسرت رفتن و ملاقات دوستانت و فیلم دیدن و کتاب خواندن و سفر رفتن چنان به رخ دیگران بکشی که فکر کنند هیچ غمی در زندگی‌ات نیست (خصوصا اگر ساکن خارج از کشور باشی) و یا دیگران را در غم‌های روشنفکرانه‌ات – از جنس روابط بسیار پیچیده‌ات‌ با طرف مقابل یا تردید‌های فلسفی‌ات در باب هستی و وجود -شریک کنی. ولی انگار زندگی این نیست. در زندگی ما شادی مختصری اگر باشد شادی‌های ساده‌ای است از جنس ارزان خریدن یک جفت کفش حراج‌شده و غصه‌هایمان نیز غم‌های پیش پا افتاده‌ و فرسوده‌کننده‌ای است که من و تو و میلیون‌ها نفر آدم‌ توی این مملکت داریم هر روز باهاش سر و کله می‌زنیم. من به این می‌گویم غربت تصویر واقعی زندگی در وبلاگ. غربتی که می‌تواند بسیار گمراه‌کننده باشد.

  • حداقل حقوق تا کجا؟ بحث

    حداقل حقوق تا کجا؟
    بحث حداقل دستمزد از آن موضوعات بحث برانگیز است. موافقان می‌گویند در شرایط بیکاری گسترده (مثل ایران) قدرت چانه‌زنی کارفرما و کارگر به یک اندازه نیست تا قرارداد عادلانه‌ای را امضاء کنند. من البته نمی‌گویم قرارداد غیرعادلانه به جایش می‌گویم قراردادی که ممکن است حداقل‌های لازم برای زندگی معمول را نیز تامین نکند. لذا دولت با الزام کارفرمایان برای پرداخت حداقل حقوق تاحدی نابرابری بین دستمزد‌های را کاهش می‌دهد. اثر مثبت دیگر حداقل حقوق تشویق شرکت‌ها به افزایش بهره‌وری خود، استفاده از نیروی ماهرتر و سرمایه‌گذاری برای آموزش نیروی انسانی است تا با حداقل نیروی کار بیشترین تولید را داشته باشند. این اثر البته به نفع طبقات پایین نیست ولی بخشی از اثرات منفی حداقل حقوق را از بین می‌برد.
    مخالفان دو نظر اصلی دارند. از منظر فلسفی می‌گویند این امر مخالف آزادی فردی است. من این‌را چند بار از دکتر موسی‌غنی‌نژاد شنیدم که می‌گفت فرض کنید من یک کارگرم و تمایل دارم با حقوق ماهی صدهزار تومان جایی کار کنم. کسی هم من را مجبور نمی‌کند و لذا این مبادلانه کاملا آزادانه است چرا قانون کار باید جلوی رابطه آزاد بین دو نفر را بگیرد. شاید این دیدگاه در صحنه عمل خیلی تاثیرگذار نباشد ولی نقد دوم قوی‌تر به نظر می‌رسد. می‌گویند با بالا بردن کف دستمزد‌ها از یک طرف تمایل به ورود بازار کار بین متقاضیان کار افزایش می‌یابد و از سوی دیگر تمایل بنگاه‌ها به استخدام کارگر کم‌تر می‌شود در نتیجه نرخ بیکاری در جامعه افزایش می‌یابد. اگر حرف این مخالفان درست باشد ما باید ببینیم که آیا دستمزد بیشتری برای عده کم‌تری را ترجیح می‌دهیم و یا دستمزدی کم‌تر برای عده بیشتر (که البته حداقل حقوق منجر به اولی می‌شود) جواب این سوال در اقتصاد نیست و جای دیگری باید به آن جواب داده شود ولی کاری که اقتصاددان‌ها می‌توانند بکنند جواب به این سوال است که در عالم عمل آیا افزایش حداقل دستمزد نرخ بیکاری را بالا می‌برد؟ بیشتر تحقیقات در کشورهای مختلف بر وجود رابطه‌ معنی‌داری بین افزایش حداقل حقوق و نرخ بیکاری صحه می‌گذارند هر چند در سال‌های اخیر تردید‌های در این زمینه پیدا شده است ولی حداقل در کشورهای در حال توسعه این اثر مشاهده شده است. طبیعی است که وقتی مزد رسمی بالا باشد تمایل به استخدام غیررسمی یا کار سیاه که در اروپا هم بسیار معمول است بیشتر می‌شود.
    از همه این حرف‌ها که بگذریم به قول کورش عقل سلیم را هم نباید فراموش کنیم. خانه کارگر اصرار دارد که افزایش حداقل حقوق که امسال از ۱۰۷ هزار تومان به ۱۲۲ هزار رسیده است کافی نیست و باید حداقل حقوق ۲۰۰ هزار تومان تعیین شود. من نمی‌توانم تصور کنم که اگر حداقل حقوق به ۲۰۰ هزار تومان برسد آیا بازهم خیلی از شرکت‌ها حاضر خواهند بود برای مشاغل ساده یک فرد جداگانه استخدام کنند یا نه؟ و این‌که آیا در این قیمت تاسیس برخی از صنایع کارگر بر در ایران اصولا به صرفه خواهد بود یا نه؟ فکر کنم می‌دانید که در بیست سال گذشته به دلیل قانون کار سخت‌گیرانه تمایل شرکت‌ها به روش‌های تولید سرمایه‌بر به جای روش‌های کاربر بالا بوده است و این دقیقا تشدید‌کننده بیکاری است. خلاصه این‌که بازهم همان حرف همیشگی است. همه ما ممکن است از وضع موجود طبقه کارگر ناراحت باشیم ولی چنین درخواستی ممکن است نهایتا به ضرر کارگران تمام شود.

  • انتخاب اجتماعی طبیعی به نظر

    انتخاب اجتماعی طبیعی
    به نظر من نظریه داروین در سطح عموم در ایران خیلی درست فهم نشده است. مثلا وقتی صحبت از این می‌شود که چرا زرافه‌ها گردن بلندی دارند برداشت می‌شود که داروین می‌گوید گردن زرافه‌ها کم‌کم دراز شده و بعد همه تعجب می‌کنند که چه چیزی این را به این شکل هدایت کرده است. در این بین چیزی که معمولا به آن توجه نمی‌شود خصلت آماری نظریه داروین است. در واقع داروین با تاکید بر اصل جهش تصادفی می‌گوید در طول میلیون‌ها سال پیش انواع مختلف زرافه با طول گردن‌های مختلف به وجود آمدند. طبیعی بود که آن‌هایی که گردن کوتاه داشتند برگ کم‌تری گیرشان می‌آمد و در نتیجه کم‌تر عمر می‌کردند. پس در گذر زمان کم‌کم نسبت گردن درازها به بقیه بیشتر شد تا این‌که یک نوع حالت غالب پیدا کرد. با همین نظریه می‌توان علت این‌که مردم آفریقا سیاه هستند را هم توضیح داد. بازهم در طول میلیون‌ها سال آدم‌ها با رنگ‌های مختلف همه جای زمین به دنیا آمده‌اند. سفید‌هایی که در آفریقا بودند خیلی بیشتر در معرض سرطان پوست بودند تا سیاه پوستان. پس در هر نسلی سیاه‌ها بیشتر عمر کرده‌اند و در نتیجه بچه‌های سیاه بیشتری هم در نسل بعدی متولد شده‌اند. این مسیر را میلیون‌ها سال ادامه دهید تا نسبت سیاه به سفید به نزدیک صد در صد برسد.

    تا این‌جایش زیست‌شناسی است و البته هیجان‌انگیز ولی نکته جالب این است که نظریه انتخاب طبیعی در مورد مسائل اجتماعی حتی پیش از داروین هم مطرح بوده است. این نظریه می‌گوید ساختارهای اجتماعی که ما می‌بینیم یکی از هزاران حالت ممکن برای بشر بوده که چون قدرت سازگاری بیشتری با شرایط زندگی انسان داشته باقی مانده است. بگزارید مثال بزنم. برای انسان‌هایی که ما می‌شناسیم دروغ امری منفی است و به نظر ما می‌رسد که این موضوع امری فطری است ولی یک توضیح داروینی برای قضیه این است که در طول میلیون‌ها سال انواع قبیله‌های انسانی با اخلاقیات کاملا متفاوت ظهور کردند. خوب البته قبیله‌هایی که دروغ را بین خودشان بد می‌دانستند شانس بیشتری برای بقاء داشتند تا بقیه قبیله‌ها که پایبند چنین اخلاقیاتی نبودند. نژاد راستگو به علت سازگاری بیشتر این خصوصیات با زندگی جمعی نژاد غالب شد. سایر شکل‌های نظم اخلاقی و اجتماعی هم می‌تواند به گونه‌ای نسبتا سازگار با این نظریه توضیح داده شود. در واقع این نظریه توضیحی برای نظم بدون تعمد ارائه می‌دهد.
    منتقدین نظریه داروین در زیست‌شناسی می‌گویند این نظریه قادر نیست خلقت را به طور مناسبی توضیح دهد چرا که سیستم جهان و موجودات زنده پیچیده‌تر از آن است که بتوان آن‌را به مجموعه‌ای از جهش و سازگاری فروکاست. راستش من زیست‌شناسی نمی‌دانم و لذا چیزی نمی‌توانم بگویم ولی به نظرم می‌رسد که در مورد نظام‌های اجتماعی چون پیچیدگی به مراتب کم‌تر از نظام‌های بیولوژیک است با اطمینان خاطر بیشتری می‌توان صحبت از روند انتخاب تدریجی کرد. با این نگاه نظم اجتماعی لزوما امری پیشینی، فکر شده و یا طراحی شده نیست بلکه می‌تواند امری تدریجی باشد که در طول زمان شکل گرفته است. به نظرم نگاه تکاملی پنجره جالبی برای فرار از دو نوع ساده‌ لوحی باز می‌کند. ساده‌لوحی نوع اول که چون خودش در درون نظم تصادفی موجود است آن‌را تنها شکل ممکن نظم می‌داند و در پی هدف اولیه برای طراحی آن می گردد و ساده‌لوحی نوع دومی که به نظرش می‌رسد که با تکرار این تعمد به صورت ناگهانی می‌توان نظمی جدید را خلق کرد. نظریه تکاملی می‌تواند از یک سو به دفاع از سنت‌ها برخیزد و نشان‌ دهد که سنت‌ امری است که در طی تجربه هزاران نسل کارکرد خودش را به اثبات رسانده است و بر هم زدن ناگهانی آن می‌تواند بسیار خطرناک باشد و از سوی دیگر می‌تواند پشتوانه محکمی برای آزادی‌های انسانی در برابر مداخله‌هایی از نوع مهندسی اجتماعی فراهم کند. شاید به همین دلیل بود که نظریه داروین در شوروی سابق به عنوان نظریه‌ای بورژوایی بسیار مطرود و منفور بود.
    پ.ن. علی معظمی عزیز تذکر داده که مارکس خودش جزو طرفداران داروین بوده و ماجرای مهجوریت داروین در شوروی بیشتر برداشت‌های شخصی برخی از کارگزاران آکادمی علوم بوده است. از تذکرش ممنونم.

  • فن‌آوری عرق‌ریز توی این کار

    فن‌آوری عرق‌ریز
    توی این کار جدیدم بیشتر با تکنولوژی‌های سر و کار دارم که بهش می‌گویند تکنولوژی مناسب یا تکنولوژی‌های میانه. اسمش برای من با مسما است. می‌گوید ما عاشق خود تکنولوژی نیستیم بلکه بیشتر دنبال این هستیم که کمکی برای رفع نیازهایمان بکند. این‌که مثلا چطور در یک منطقه فقیر با روش‌های ساده‌ای آب تصفیه کنیم یا با بامبو پل‌های خوبی بسازیم یا از کاه و کلش برنج و گندم آجر درست کنیم یا از قطعات ریز چوب برق مناسب برای روشنایی تولید کنیم. عملا می‌بینم که زندگی عده‌ای از آدم‌ها با روش‌هایی نسبتا ساده تا حد قابل توجهی بهبود داده شده است.

    به ایران که فکر می‌کنم می‌دانم که این نوع تکنولوژی‌ها جهش صادراتی درست نمی‌‌کنند حتی ممکن است درآمد سرانه‌ را هم آن‌قدر رشد ندهند ولی می‌توانند سطح رفاه (رفاه که چه عرض کنم نیازهای اولیه انسانی) آدم‌هایی که دارند توی روستاهای سیستان و ایلام و هرمزگان و کهگیلویه زندگی می‌کنند را به مقدار زیادی بالا ببرند. علاوه بر آن باعث صرفه‌جویی در هزینه‌های عمرانی کشور هم می‌شوند. چراکه لازم نیست تامین آب و برق یک روستا با همان روش شهرهای بزرگ باشد که آخرش یا خیلی پرهزینه و غیراقتصادی از آب درآید یا به دلیل کمبود بودجه عملا اجرا نشود. برایم جالب است که وقتی صحبت از تحقیقات و تکنولوژی در ایران می‌شود همه فکرشان به لابراتورهای شیکی می‌رود که آدم‌هایی با لباس سفید دارند آن‌جا کار می‌کنند و کم‌تر کسی فکرش به این جور چیزها می‌رود. ولی من مطمئنم که این نوع تکنولوژی‌ها هم برای کشور ما خیلی مفید است و خیلی کارها با آن می‌توان کرد. البته فکر کنم دوتا مشکل اساسی است. یکی این‌که توی این‌ کارها سفر خارج و اینترنت پرسرعت و کنفرانس‌های باکلاس خیلی کم‌تر است و دیگر این‌که کاربردی کردن این تکنولوژی عرق ریختن می‌خواهد. درست است که اصولا تحقیق عرق ریختن می‌خواهد ولی مال این‌یکی شوخی نیست واقعا باید زیر آفتاب عرق ریخت تا چیز درست و حسابی بیرون آید.

    تولید برق از خار و خاشاک

  • “Freedom is Boring, Censorship is

    “Freedom is Boring, Censorship is Fun”
    این جمله با حال را روی جلد مجله‌ای توی کتاب‌فروشی خانه فرهنگ‌های جهان برلین دیدم. عنوان پروژه عکاسی است در مورد زنان در ایران.

  • نقش فوتبالیست‌ها در تولید زیربنایی

    نقش فوتبالیست‌ها در تولید زیربنایی
    من هیچ وقت فوتبال دوست نداشتم و اصولا به ورزشکار‌های حرفه‌ای هم نگاه خوبی نداشتم. سال‌ها قبل به دوستی گفتم این فوتبالیست‌ها شغل غیرمفیدی برای جامعه دارند چون هیچ کار مثبتی نمی‌کنند. گفت مثلا خود حضرت‌عالی چه می‌کنی؟ گفتم من مهندسم و به تولید کشور کمک می‌کنم. گفت فی‌المثل چی می‌سازی؟ گفتم تلویزیون. پرسید تلویزیون می‌سازی که مردم با آن چه کنند؟ دیدم راست می‌گوید تلویزیون می‌سازیم که مردم با آن فوتبال تماشا کنند.
    روس‌ها بعد از انقلاب به این نتیجه رسیدند که مصرف‌‌گرایی امری است مذموم و باید در صنایع زیربنایی سرمایه‌گذاری کرد. پس تا می‌توانستند کارخانه آهن و فولاد و غیره ساختند. بعد یکی دو دهه دیدند که تولید فولادشان از هر جای دیگری بیشتر است ولی مردمشان اصلا زندگی خوبی ندارند. باید زمان طولانی صرف می‌شود تا دوستان متوجه شوند که موتور محرک تولید مصرف است نه کارخانه ساختن. مردم که قرار نیست فولاد و آلومنیوم بخورند بلکه این‌ها قرار است تبدیل شود به ماشین و اسباب بازی و یخچال تا به درد مردم بخورد. چیزی که قبلا فکرش را نکرده بودند و دنبال تجارت آزاد هم نبودند که فولادشان را صادر کنند و با پولش برای مردم شلوار لی و چیپس و تلویزیون رنگی وارد کنند.

  • چون امر شود که مست

    چون امر شود که مست گیرند …
    می‌گویید معیار شغل کاذب آن است که وجودش وابسته به ناکارآیی‌های سیستم باشد و خودش توجیهی نداشته باشد. کوپن فروش از این جهت شغلی دارد که به خاطر سیستم ناکارآمد توزیع کوپن، من که سیگار نمی‌کشم کوپن سیگار دارم و آن‌ یکی که گیاه‌خوار است کوپن گوشت. و یکی باید این وسط باشد که کوپن ما را به پول تبدیل کند تا با آن کار دیگری بکنیم. تا این‌جا بد نیست فقط مشکل آن‌جا است که به نظر من می‌رسد با این معیار باید خیلی شغل‌ها را کاذب بدانیم. کارمند‌های بانک و ادارات مشغولند چون بوروکراسی ناکارآمد است. شبگرد سر کوچه بیکار نیست چون پلیس در گرفتن دزد‌ها ناکارآمد است و کارگر کافی‌شاپ پولی گیرش می آید چون بیرون برای گپ زدن با دوستان جنس مخالف امن نیست. شرکت‌های اینترنتی هم وضعشان خوب است ایضا به همان دلیل. موسسات زبان و موسیقی رونق دارند چون مدرسه به بچه‌ها چیزی یاد نمی‌دهد و بازار مسافرکشی داغ است چون سیستم حمل و نقل عمومی کارآ نیست و رستوران‌ها کار و بارشان سکه است چون تفریحات دیگر موجود نیست. استادان دانشگاه به این خاطر شغلی دارند که کاری نیست و ملت برای به تاخیر انداختن بیکاری به دانشگاه می‌آیند و نیز چون حقوق زنان نقض می‌شود و باید از این طریق حقشان را بگیرند. مهندس‌ها وضعشان خوب است چون ‌آی‌تی مد شده است و خود من گاهی لقمه‌نانی گیرم می‌آید چون مدیران چیزهایی که باید بدانند را نمی‌دانند و باید مشاور بگیرند. ولی سخت نگیرید. تا بوده دنیا ناکارآمد بوده و آدم‌ها سر کار بوده‌اند برای رفع این ناکارآیی‌ها.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها