• مکانیسم‌های غارت منابع نفتی

    وقتی بحث دخالت خارجی در کشورهای مختلف پیش می‌آید، یک توضیح محبوب و فراگیر – و به نظر من نادقیق – وجود یا عدم وجود چاه‌های نفت در کشور مورد مداخله است. یکی از صورت‌های استاندارد این استدلال این است که “بین … و … برای دست‌یابی به منابع انرژی … رقابت وجود دارد و لذا … سعی کرده منطقه … را تحت تسلط خود درآورده و حریف را از دست‌رسی بلندمدت به منابع انرژی محروم کند.”

    چرا به نظرم این توضیح خاص نادقیق – نه لزومن نادرست – است؟

    ۱) دوره غارت به شیوه اوایل قرن بیست و قرارداد دارسی و الخ گذشته است که در آن یک طرف منابع طبیعی یک کشور را به صورت انحصاری و قیمت پایین استخراج می‌کرد. قابلیت فنی و مدیریتی و حقوقی کشورهای تولیدکننده رشد کرده است و منفعت طرف‌های خارجی از قراردادهای مشترک به سمت حداقل میل می‌کند. (حداقلی که البته هنوز سود خوبی در بر دارد).

    ۲) نفت کالای قابل حمل و کمابیش استانداردی است که بازار یک‌پارچه جهانی دارد – و با اندکی اغماض از جزییات و تفاوت‌های مربوط به نوع نفت -، بازار جهانی‌اش بر اساس مکانیسم قیمت به تعادل می‌رسد و عرضه و تقاضا برابر می‌شوند. در این بازار استاندارد هر کس که پول بدهد می‌تواند نفت بخرد و این طور نیست که یک گروهی از کشورها نفت دریافت کنند و بقیه محروم بمانند. اگر بحث بازار گاز یا برق یا در حد کم‌تری ذغال سنگ مطرح بود، استدلال قبلی دقت بیش‌تری داشت. چرا که بر خلاف نفت،‌ برای این محصولات بازار جهانی استاندارد و یک‌پارچه وجود ندارد و رابطه بین فروشنده و خریدار دو طرفه‌تر و محلی (منطقه‌ای‌)‌تر است.

    ۳) منافع طرفین رقیب در ماجرای نفت هم‌سو است. همه مصرف‌کنندگان بزرگ انرژی ، بازار نفت با قیمت پایین و نوسان کم می‌خواهند. بنا براین هر کدام از رقبا که در یک کشور نفتی مداخله کند عملن به نفع همه عمل خواهد کرد.

    گفتم که استدلال نادقیق ولی نه لزومن نادرست است. به این معنی که تاثیرگذاری روی وضعیت اقتصادی و سیاست‌های کشورهای نفت‌خیز در نهایت و در بلندمدت روی منافع همه مصرف‌کنندگان بزرگ تاثیر دارد. این تاثیر می‌تواند از مسیرهای مختلفی باشد:

    – بی‌ثباتی سیاسی در کشورهای تولیدکننده نفت، ریسک تولید را بالا برده و باعث افزایش قیمت می‌شود. پس به نفع طرف مصرف است که بی‌ثباتی را هر چه زودتر خاتمه بدهد.
    – افزایش ثبات سیاسی و ارتباط به‌تر با قدرت‌های بزرگ، باعث جذب سرمایه به بخش نفت کشور شده و ظرفیت تولید را بالا می‌برد. عراق یک نمونه روشن است که هم‌اکنون به صورت تهاجمی در حال ظرفیت‌سازی است و اگر ظرفیت‌های جدیدش به بهره‌برداری برسند می‌تواند چند میلیون بشکه به تولید فعلی اضافه کرده و قیمت نفت را به شدت کاهش بدهد.
    – اگر کشور عضو اوپک باشد و قدرت‌های بزرگ تاثیر سیاسی روی آن داشته باشند می‌تواند سیاست‌های اوپک را به سمت عرضه بیش‌تر سوق داده و منافع طرف مصرف را تامین کند.
    – اجرای پروژه‌های توسعه ظرفیت بازار خوبی برای شرکت‌های مهندسی و نفتی و مالی کشور مداخله‌کننده خواهد بود.
    – …

  • نشسته بودم در قهوه‌خانه که پدر و مادر و دختر آمدند و میز بغلی نشستند. دخترک ۵-۶ ساله، بور و خوش‌لباس و سخت شیرین و بانمک – جور عجیبی به مرد چسبیده بود و شیطنت می‌کرد. مرد کمی عصبانی یا عصبی به نظر می‌رسید، هر چند با دختر مهربان‌تر بود. آویزان شدن دختر از پدر را که می‌دیدم، جزو معدود دفعاتی بود که حس کردم داشتن بچه‌ هم در زندگی لذت بی‌نظیری است: “خانواده خوش‌بخت سه نفری”. چند دقیقه که گذشت زن به انگلیس با مرد حرف زد (که دختر نفهمد؟) و وسایل مختلف بچه را که برای آخر هفته‌‌اش در کیف رنگی‌اش گذاشته بود نشان داد و توصیه‌های لازم را کرد. زن که رفت، مرد با دختر از قبل هم مهربان‌تر شده بود. پدر و دختر دو تایی رفتند.

  • سونامی ژاپن و چالش جدید برای آینده تغییرات آب و هوا

    نشت‌های رخ داده در نیروگاه‌های هسته‌ای ژاپن فعلن موج جدیدی از مخالفت با انرژی هسته‌ای را در بسیاری از کشورهای صنعتی به راه انداخته است و حدس می‌زنم که نقطه عطف مهمی برای تمایل به سرمایه‌گذاری در این فناوری باشد. به مرور زمان و با فراموش شدن تدریجی حادثه‌های قبلی و احتمالن به‌بود فناوری امنیتی، سرمایه‌گذاری‌های جدید در این حوزه مجددن داشت مورد توجه قرار می‌گرفت. آمریکا یک مثال بارز این ماجرا بود. در عرض سی سال گذشته هیچ نیروگاه جدیدی در این کشور ساخته نشده بود ولی انتظار می‌رفت که در طول دهه حاضر چندین نیروگاه جدید تکمیل شده و فعال شوند. تعادل بین گروه‌های مدافع و مخالف این فناوری نسبتن شکننده بود و به احتمالن زیاد حادثه‌های رخ داده در ژاپن موضع طرف مخالف را یک‌باره تقویت کرده و روی روند این ماجرا – حداقل برای مدتی- تاثیر جدی خواهد گذشت.

    منطق کسانی که به دلایل محیط زیستی و امنیتی با توسعه این نیروگاه‌ها مخالفت می‌کنند روشن است. ولی این فقط یک روی سکه است. یک طرف دیگر قضیه، نگرانی در مورد روند تغییرات آب و هوایی و اثرات مثبت فناوری هسته‌ای در این محور است. می‌دانیم که سوخت‌های فسیلی یکی از مهم‌ترین منابع تولید دی‌اکسید کربن هستند که اثر جدی روی گرم شدن زمین دارد. در حال حاضر بخش عمده‌ای از تولید انرژی چه در جهان صنعتی و چه کشورهای در حال توسعه از طریق سوخت‌های فسیلی (و به طور ویژه نیروگاه‌های ذغالی و گازی) تامین می‌شود. دست‌یابی به سناریوی به اصطلاح “دو درجه” (محدود کردن گرمایش زمین به حداکثر دو درجه بالاتر از دوران ماقبل صنعتی شدن) تنها از طریق محدود کردن مصرف سوخت‌های فسیلی و استفاده از فناوری‌های جدیدتر ممکن است. متاسفانه بخشی از فناوری‌های جدید هنوز به لحاظ فنی و مالی به اندازه کافی قوی نیستند و نمی‌توان روی گزینه‌هایی مثل باد و خورشید موجود، به صورت جدی و در مقیاس خیلی وسیع حساب کرد. در این بین انرژی هسته‌ای یک راه پرریسک برای دست‌یابی به این هدف شمرده می‌شد که هم به لحاظ اقتصادی توجیه‌پذیرتر بود و هم ظرفیت فنی تولید آن قابل توجه بود. به این خاطر در برخی از سناریوهای آینده‌نگرانه برای مدیریت گرمایش زمین،‌ نیروگاه‌های هسته‌ای جزو گزینه‌‌های مهم بود.

    با اتفاقات رخ داده در ژاپن ممکن است قدرت لابی گروه‌های محیط‌زیستی بر علیه فناوری هسته‌ای تقویت شده و شاید تا مدتی این گزینه از فضای جواب مساله خارج شود. در عرض این چند روز قیمت سهام شرکت‌های فعال در این حوزه افت جدی داشت که نشان از کاهش امیدواری سرمایه‌گذاران است. اگر مقدماتی که توضیح داده شد اتفاق بیفتد کل جهان با یک چالش اساسی – و شاید ناگزیر – رو به رو ‌شود: مشکل گرمایش زمین از یک طرف و رشد روزافزون مصرف انرژی در اقتصادهای نوظهور پرجمعیت (چین و هند و …) از طرف دیگر را چه طور مدیریت کنیم؟ یا به عبارت دیگر، منبع انرژی آینده چه باید باشد؟ در غیاب گزینه نیروگاه‌های هسته‌ای، فضای جواب محدودتر و یافتن جوابی برای این چالش بسیار سخت‌تر می‌شود. چه بسا بشریت باید به طور جدی از مصرف خودش کم کند تا بتواند از فاجعه آب و هوایی در آینده جلوگیری کند. البته طبعن افزایش سرمایه‌گذاری روی به‌بود فناوری‌های نوین تمیزتر مثل باد و زمین‌گرمایی یکی از پیامدهای دیگر ماجرا خواهد بود.

    جالب است که همین هفته پیش در مورد گزینه نیروگاه‌های خورشیدی در شمال آفریقا نوشتم. در عرض یک هفته اتفاقی رخ داد که جذابیت آن گزینه را کاملن تقویت کرد.

  • احترام به امنیت و هویت افراد در فضای مجازی

    متوجه شدم سایت مردمک بدون هماهنگی، متن دست‌کاری شده یکی از پست‌های این‌جا را منتشر کرده‌ است. بنا را بر این می‌گذاریم که نیت خیر داشته‌اند و با نظر لطفی که به مطلب داشته‌اند سعی کرده‌اند آن‌را در مقیاس وسیع‌تری منتشر کنند. با این همه من از همه عزیزان روزنامه‌نگار درخواست می‌کنم بدون هماهنگی با خودم به طور جدی از این کار خودداری کنند. نمی‌خواهم غر الکی بزنم یا به قول معروف کلاس بی‌خودی بگذارم. این درخواست دو دلیل جدی دارد:‌ اول این‌که من در مورد حضور رسانه‌ای‌ام – خصوصن در خارج از ایران – بسیار حساسم و دقت می‌کنم و شکل بازنشر مطالب – خصوصن با عکس و تفصیل مردمک – می‌تواند این موضوع را القاء ‌کند که گویا نویسنده هم‌کار آن رسانه است یا به درخواست آنان این مطلب را نوشته است که این طور نبوده است. البته حساسیتم روی رسانه‌های داخل ایران خیلی کم‌تر است و اگر قبل از بازنشر هماهنگی مختصری با خودم بکنند مشکلی ندارم. دوم این‌که، این‌جا فضای وبلاگی است با زبان بسیار خودمانی و محتوای گاه خیلی دم دستی یا مختصر. من اگر بخواهم مطلبی برای مخاطب عام یک رسانه رسمی بنویسم زبان و شیوه استدلال متفاوتی را انتخاب می‌کنم و لذا تمایل ندارم نوشته‌های این‌جا خارج از کانتکست بازنشر شوند. قاعدتن افراد حق دارند که برای خودشان در محیط‌های مختلف هویت حرفه‌ای تعریف کنند. این بازنشر کردن‌ها و انتقال زبان یا موضوع نوشتاری یک محیط به محیط دیگر عملن این هویت‌های انتخاب‌شده را مخدوش می‌کند.

    کار بسیار عجیب‌تر – و مطلقن غیر قابل فهمی – که سایت مردمک کرده است دست‌کاری نادرست مطلب بدون هماهنگی با خود من بوده. مثلن در کل مطلب بازنشر شده عبارت “مقاله” تبدیل به “یادداشت” شده است. خب هر کسی می‌فهمد که معنی مقاله (Paper) با یادداشت (Note) بسیار فرق دارد و منظور نویسنده هم دقیقن عبارت مقاله بوده و نه یادداشت. اگر بازنشر بدون اجازه را بشود تا حدی درک کرد (و نه لزومن مشروعیت داد)، ویرایش بدون اجازه مطلب یک نفر را هیچ رقم نمی‌شود توجیه کرد. این توهین به نویسنده است که گویا خودش نمی‌دانسته چه کلمه‌ای درست است و ویراستار یا هم‌کار یک سایت باید این تشخیص را بدهد. در واقع سایت با این کار مطلبی را به من نسبت داده است که لزومن کار خودم نبوده است.

    رعایت امنیت و هویت افراد در فضای مجازی ریزه‌کاری و جای بحث زیاد دارد. مثال می‌زنم: چند وقت دوستی را دیدم که از وجود یک عکس/کاریکاتور خاص روی فیس بوک من تعجب کرده‌ بود. خودم هم به همان اندازه تعجب کردم چون اساسن چنین چیزی را قرار نداده بودم و اصولن این موضوع با رفتار من سازگار نیست. ماجرا را پی‌گیری کردم و دیدم یک نفر عکس را گذاشته و عده زیادی را در آن تگ کرده است. فیس بوک هم در نگاه اول قضیه را طوری نشان می‌دهد که انگار عکس توسط فرد تگ شده ارسال شده است. خلاصه تگ را حذف کردم و تنظیمات فیس بوکم را سفت‌تر کردم که دیگر این ماجرا اتفاق نیفتد. نمی‌توانم رفتار آن فرد را درک کنم که متوجه نیست که با این رفتار غیرمسوولانه‌اش ممکن است عده زیادی را به دردسر جدی بیندازد، بدون این‌که خودشان اصلن خبر داشته باشند یا لزومن هم عقیده آن فرد باشند.

  • کندلوس: موردکاوی کسب و کار به نفع فقرا

    سال گذشته برنامه عمران سازمان ملل (UNDP) برنامه‌ای برای تهیه موردکاوی‌هایی از کسب و کارهای به نفع فقرا (Pro-Poor Businesses) در کشورهای مختلف اجرا کرد. برای ایران دو مورد برگزیده شدند که من هم موردکاوی شرکت کندلوس را نوشتم و دوست خوبم شوان هم موردکاوی شرکت سرامان را تهیه کرد که یک شرکت تولید خانه‌های ضدزلزله ارزان است. بعد از مدت نسبتن طولانی این موردکاوی‌ها به صورت رسمی روی وب منتشر شده‌اند. این‌جا می‌توانید مصاحبه مختصر با بنده و متن موردکاوی را ببینید.

    برای کسانی که با شرکت کندلوس آشنا نیستند: این شرکت توانست با تولید محصولات مختلف گیاهی و ترکیب آن با توریسم روستایی در یک منطقه نسبتن دورافتاده و محروم شمال، اقتصاد و ساختار اجتماعی منطقه را به کل دگرگون کند. کسانی که به کندلوس سفر کرده‌اند حتمن شاهد این تغییرات بوده‌اند. خلاصه توصیه من در موردکاوی این بود که این مدل پای‌دار و موثر است و به علت تنوع آب و هوایی و پوشش گیاهی و فرهنگی ایران، این مدل کسب و کار برای مناطق متعددی از کشور قابل اجرا است.

  • وکیل مدافعان بازار انرژی

    اتحادیه کشورهای صادرکننده نفت (اوپک) که مقرش در وین است و آژانس بین‌المللی انرژی (IEA) که مقرش در پاریس است – و نباید با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی (IAEA) که آن‌هم در وین است اشتباه شود – دو سازمان مهم مطالعاتی و مشورتی و تصمیم‌گیری برای مسایل انرژی در سطح جهانی هستند. اولی منافع تولیدکنندگان را نمایندگی می‌کند و دومی که زیرمجموعه‌ای از سازمان هم‌کاری‌های اقتصادی و توسعه (OECD)است منافع اقتصادهای پیش‌رفته را که عمدتن مصرف‌کننده انرژی هستند. نکته جالب توجه خط فکری و محور چانه‌زنی است که هر یک از این دو سازمان سعی می‌کنند لابه‌لای مطالعات و تحلیل‌های‌شان لحاظ کنند. مثلن اوپک معمولن دوست دارد که بالا بودن قیمت انرژی را نه به کم‌بود عرضه بل‌که به گردن مواردی مثل حضور سوداگران مالی و افزایش تقاضا برای قراردادهای آتی نفت – که من این استدلال را اصلن قبول ندارم* – ، رونق اقتصادی، سیاست‌های طرف مصرف و جهش تقاضا بیندازند و نشان دهد که کشورهای اوپک در خدمت مصرف‌کنندگان هستند . از آن طرف آژانس بین‌المللی انرژی وقتی راجع به بحران اقتصادی حرف می‌زند بالا بودن قیمت نفت را یکی از مهم‌ترین دلایل بحران می‌داند و در قضیه یارانه‌های جهانی مدافع حذف یارانه‌های انرژی (و لذا افت مصرف و کنترل قیمت نفت است) است. در حالی که اوپک در همین موضوع موضع پیچیده‌تری دارد که لزومن به کاهش قیمت منجر نمی‌شود. اگر کسی این پیشینه فکری را نداند و گزارش‌های دو نهاد را بخواند ممکن است راحت استدلال‌های هر سازمان را بپذیرد، در حالی‌که با لحاظ کردن این موضوع تا حدی تحلیل‌ها را تعدیل می‌کند.

    * چرا قبول ندارم که سوداگران مالی تاثیری روی قیمت‌های انرژی و سایر محصولات خام داشته‌اند: استدلال اول که پل کروگمن و بسیاری دیگر برای عدم باور به تاثیر نقش سوداگران مالی روی قیمت انرژی دارند خیلی ساده است: قیمت روز (Spot)فقط وقتی تغییر می‌کند که عرضه و تقاضا دچار تحول شده باشد. اگر فعالیت‌های سوداگرانه بخواهد قیمت را بالا ببرد باید تقاضا را دست‌کاری کند و این وقتی ممکن است که تقاضای ذخیره‌سازی بالا رفته باشد. لذا باید مرتب بر ذخایر نفت خام (که امکاناتش فیزیکی‌اش هم خیلی زیاد نیست) اضافه شود. اولن چنین چیزی را مشاهده نمی‌کردیم. ثانین این ذخایر باید روزی به فروش برسند و لذا قیمت را به شدت پایین می‌آورد. لذا کسانی که در قیمت پایین خریده و احتکار کرده‌اند متضرر خواند شد.

    اشتباه دوم ناشی از نشناختن دقیق ساختار بازار قراردادهای آتی است. همه قرارداد آتی و به طور خاص قراردادهای انرژی و فلزات و الخ دو طرف فروشنده و خریدار (موقعیت بلند و کوتاه) دارند که تنها بخش کوچکی از آن‌ها فعالین صنعتی هستند و بقیه آن‌را سرمایه‌گذاران مالی تشکیل می‌دهند. به ازای هر قرارداد آتی که معامله می‌شود دو سوداگر با موقعیت متقارن باید حضور داشته باشند: یکی که نیاز دارد ریسکش را بپوشاند (و قرارداد آتی را می‌خرد) و دیگری که خود را در معرض ریسک قرار می‌دهد تا سود ببرد (و قرارداد آتی را صادر می‌کند یا می‌فروشد). نمی‌شود دنیایی را تصور کرد که همه سوداگران دنبال بالا بردن یا پایین آوردن قیمت‌ها به صورت سیستماتیک باشند چون برای هر قرارداد با قیمت (مصنوعی) بالا/پایین باید یک سوداگر هم آن طرف باشد که از کاهش/افزایش قیمت سود می‌برد. تنها راهش این است که فرض کنیم یک گروه از سوداگران خیلی زیرک‌تر از گروه دیگر هستند و در یک بازه زمانی بلندمدت و به طور سیستماتیک سر آن گروه دیگر را حسابی کلاه می‌گذارند که با توجه به حضور سرمایه‌گذاران بزرگ حرفه‌ای در طرفین بازار فرض خیلی غریبی است.

  • چرا مردان از حقوق زنان حمایت می‌کنند؟

    از خانم میشل ترتیلت قبلن چندین بار مقاله‌هایی را نقل کرده‌ام. متوجه شدم که بعد از چند سال حضور در استنفورد از تابستان قبل به مانهایم آلمان نقل مکان کرده و عضو هیات علمی آن‌جا شده است. ترتیلت و نویسنده هم‌کارش دو سال قبل مقاله‌ای را چاپ کردند که سوال اصلی‌اش این است: “نقش مردان در اصلاحات قانونی به نفع زنان در آمریکا و انگلیس چه بوده است؟”. مقاله این موضوع را پیش می‌کشد که در شرایطی که مردان حق انحصاری رای‌دادن و نیز اکثریت مطلق حقوق مالکیت و تصمیم‌گیری را در خانواده داشتند چرا به تدریج (از اواسط قرن ۱۹) قوانین را به نفع زنان تغییر دادند؟ قاعدتن اصلاح قوانین به نفع زنان به معنی از دست دادن قدرت انحصاری برای همان مردان خواهد بود. مقاله دو جواب اصلی را پیش‌نهاد می‌کند: اول این‌که مردان صاحب دختر هستند. لذا اصلاح قوانین نهایتن به نفع دختران آن‌ها تمام خواهد شد که طبعن برای پدران مطلوب است. دوم این‌که اصلاح قوانین منجر به توان‌مندسازی زنان می‌شود. در شرایطی که سرمایه انسانی اهمیت روزافزون در اقتصاد دارد، مادران توان‌مند به ارتقاء قابلیت‌های فرزندان کمک می‌کنند و مردان هم این را ترجیح می‌دهند. یک مقدمه نسبتن طولانی از تحولات قانون و نیز جزییات فنی مدل را در مقاله بخوانید.

    روشن است که این جریان از تحلیل – که بین اقتصاددانان محبوب است – تمرکز تحلیل را روی مکانیسم‌هایی بسیار متفاوت از آن‌چیزی که اکتیویست‌ها و فمنیسیت‌ها بیان می‌کنند قرار می‌دهد. در بیش‌تر مدل‌های اقتصاددانان چیزهایی مثل رشد فناوری، کاهش هزینه لوازم خانگی، تغییر ساختار اقتصادی و رفتارهای منفعت‌طلبانه عامل‌ها – حداقل در ابتدای ماجرا – نهایتن فضا را برای زنان به‌بود می‌دهد. احتمالن موتور تحول در واقعیت ترکیبی است از تحلیل‌های دو دیدگاه (و شاید خیلی چیزهای دیگر) و احتمالن قدرت توضیح‌دهندگی تحلیل‌‌های مختلف در طول زمان نیز ثابت نیست و متناسب با شرایط تاریخی تغییر می‌کند. به نظرم نکته مهم این است که طرف‌های ماجرا حرف‌های هم‌دیگر را گوش کنند و از هم بیاموزند.

  • رقابت ناقص و پای‌داری تبعیض در بازار کار

    وجود یا نبود تبعیض نژادی یا جنصیتی یا مذهبی و الخ در بازار کار، یک سوال قدیمی و مهم بوده و هست. معنی دقیق تبعیض این است که “با وجود صلاحیت‌های کاری یک‌سان، صرفن به دلیل ترجیحات شخصی کارفرما دست‌مزد کم‌تری به یک گروه (مورد تبعیض) پرداخت شود”. البته این تعریف شناسایی تجربی وجود یا عدم وجود تبعیض را با مشکل وجود می‌کند. در این که بین دست‌مزد گروه‌های مختلف (مثلن زنان و مردان، ساکنین و مهاجرین، …) تفاوت وجود دارد شکی نیست. چیزی که روشن نیست این است که آیا این به خاطر تبعیض است؟ یا به خاطر تفاوت در قابلیت‌ها؟ (که با موضوع تبعیض هم‌بستگی دارند) و چون مشاهده همه قابلیت‌ها کار سخت یا حتی غیرممکنی است، نمی‌توان به راحتی تشخیص داد که منبع این تفاوت پرداخت کجا است.

    مدل‌های تئوریک نئوکلاسیک در این مورد یک پیش‌نهاد روشن داشتند: در شرایط رقابتی، تبعیض مجبور است از بین برود. استدلال می‌شود که وقتی یک بنگاه صرفن به خاطر ترجیحات دل‌خواه صاحبانش تبعیض اعمال کند، مجبور است هزینه‌ اضافی بابت این تبعیض‌گر بودنش بپردازد و لذا در رقابت شدید حذف می‌شود. نتایج تجربی هم نشان می‌دهد که مقررات‌زدایی از بازارها و افزایش رقابت، منجر به کاهش شکاف دست‌مزد بین زنان و مردان شده است. چند وقت پیش داشتم در ایران سخن‌رانی می‌کردم و جایی این تئوری‌ها را مرور می‌کردم. یکی از بچه‌ها فوری (و به درستی) گفت که وقتی رقابت کامل نباشد این قضیه برقرار نیست. مثالش را هم آورد: فرض کنیم سی‌ان‌ان علیه مجریان زن مسلمان تبعیض اعمال کند. رقابت در بازار رسانه آن‌قدر قوی نیست که سی‌ان‌ان مثالی ما به خاطر این رفتارش هزینه زیادی بپردازد و لذا می‌تواند سال‌ها این تبعیض را اعمال کند و از بازار هم بیرون نیفتد.

    یکی دو هفته پیش در کارگاهی در زمینه مهاجرت و نابرابری، مقاله‌ای ارائه می‌کردم. خانمی هم از مدرسه اقتصاد پاریس بود که امتداد بحث دوست ایرانی ما را به صورت خیلی تمیز و ساده مدل کرده بود. مدل مقاله‌اش بر مبنای مدل معروف شهر حلقوی است که در آن هر نفر به تعداد محدودی بنگاه در طرفین خودش دست‌رسی دارد. مدل نشان می‌داد که اگر رفت و آمد نیروی کار هزینه‌ داشته باشد (رقابت غیرکامل در بازار کار)،‌ تبعیض‌گر می‌تواند از این محدودیت نیروی کار استفاده کرده و تبعیض اعمال کند. جالب این‌که، حتی بنگاه‌های غیرتبعیض‌گیر هم در این مدل رفتار تبعیض‌آمیز در پیش می‌گیرند چون می‌دانند که نیروی کار اقلیت از طرف رقیب آن‌ها با پیش‌نهاد دست‌مزد کم‌تری مواجه است و لذا او را استثمار می‌کنند.

    جالب بود که با وجود ساده بودن شهود این مقاله و اهمیت موضوع، کسی در این چند دهه روی آن کار نکرده بود. موقع بحث مقاله یکی مطرح کرد که مدل در بلندمدت برقرار نیست چون افراد محل سکونت‌های‌‌شان را طوری تغییر می‌دهند که نزدیک بنگاه‌های تبعیض‌گر نباشد و در آن دام نیفتند. هر چند که توضیح دوست‌مان برای اقلیت‌های نژادی به نسبت درست بود، تجربه زنان در کشورهای مختلف مثال نقضی برای این نظر بود. برای‌شان توضیح دادم که یک مثال وقتی است که زنان باید بین کار کردن در شرکت‌های غیرتبعیض‌گر ولی در مناطق نه کاملن امن برای زنان (مثلن یک کارخانه در جای دوری در جاده بیرون شهر که فرد باید در تاریکی شب به منزل برگردد) و یک شرکت تبعیض‌گر ولی در مناطق امن‌تر (داخل شهر تهران) انتخاب کنند. خطرناک بودن یا محدودیت‌های خانوادگی یا نبود وسیله حمل و نقل مناسب و الخ همه‌گی همان اثری را دارند که هزینه حمل و نقل در مدل سخن‌ران داشت. قاعدتن زنان نمی‌توانند به این راحتی محل سکونت را انتخاب کنند و مثلن همه‌گی ساکن مرکز شهر شوند. لذا کارفرمایی که به محدودیت‌های آنان برای انتخاب از بین دو گزینه آگاه است می‌تواند دست‌مزد تبعیض‌آمیز پیش‌نهاد بدهد و در بازار هم بماند.

    از نویسنده مقاله شنیدم که تحقیق بعدی‌اش آزمون تجربی رفتار تبعیض‌آمیز است. روش کار این است که یک نمونه رزومه ثابت ولی با اسامی مختلف (که می‌تواند به تفاوت جنسیتی یا مذهبی با خارجی‌بودن و الخ اشاره کند) تهیه می‌کنند و بعد رزومه‌های با نام‌های مختلف را برای تعداد زیادی آگهی درخواست شغل ارسال می‌کنند و مشاهده می‌کنند که آیا اسم فرد تاثیری روی درصد متوسط دعوت به مصاحبه داشته است یا نه. به نظرم برای کسانی که در حوزه‌هایی مثل مدیریت و جامعه‌شناسی و مطالعات زنان کار می‌کنند مشابه این تحقیق در ایران کاملن قابل اجرا است. البته به نظرم در تفسیر نتایج باید برخی ملاحظات را اعمال کرد که شاید بعدن بحث کردیم.

  • ثبات سیاسی و انرژی شمال آفریقا

    در بحث امنیت انرژی اروپا، شمال آفریقا نقش کلیدی دارد. تولید دریای شمال رو به افول است و روسیه هم در جریان بحران سه سال قبل نشان داد که شریک مطمئنی نیست. به این خاطر نگاه‌ها به سمت الجزایر (منبع اصلی) و نیجریه و الخ برای تامین بلندمدت گاز مایع و لوله‌کشی مورد نیاز اروپا برگشته بود. در این بین، به خاطر تمایل اتحادیه اروپا برای کاهش تولید گازهای گل‌خانه‌ای، یک پروژه بلندپروازانه (ببینید +) در قلب صحراهای شمال آفریقا مطرح شده بود و هست: نیروگاه‌های خورشیدی. این نیروگاه‌ها البته از جنس روش‌های معمول‌تر یعنی صفحات فوتوولتانیک (که یادم هست یک مزرعه آن در منطقه طالقان در حال احداث بود) نیست، بل‌که هدف ساختن آینه‌های بزرگ و تجمیع نور خورشید برای فعال کردن توربین‌های بخاری بود. (توضیح فنی‌تر). این پروژه در صورت عملی شدن امیدهای زیادی را در دو سو ایجاد می‌کند: از یک طرف یک منبع اقتصادی عظیم و بلندمدت و بدون عوارض برای آفریقا و برخی کشورهای خاورمیانه (مثل اردن و سوریه و فلسطین) خواهد بود و می‌تواند به کل وضعیت اقتصادی این کشورها را دگرگون کند و از طرف دیگر یک منبع تمیز و مطمئن و در بلندمدت ارزان برای اروپا است. (انرژی‌های نو معمولن هزینه سرمایه‌گذاری بالایی دارند ولی هزینه عملیاتی آن‌ها پایین است چون ورودی مجانی دارند، لذا فقط در بلندمدت ارزان هستند).

    یادم هست هر بار که بحث این پروژه مطرح می‌شد مهم‌ترین نگرانی که ابراز می‌شد بی‌ثباتی سیاسی شمال آفریقا بود که حوادث اخیر نشان داد نگرانی واقع‌بینانه‌ای بوده. به خاطر همین نگرانی‌ها متخصصان علوم سیاسی به شدت به این پروژه علاقه‌مند شده بودند و روی دینامیک تحولات در آفریقا کار می‌‌کردند. نمی‌دانیم روند حوادث به چه سمت خواهد رفت ولی اگر بعد از یک دوره تنش، کشورهای کلیدی شمال آفریقا به سمت دموکراسی پایدار پیش بروند احتمالن این پروژه هم جان می‌گیرد و اتفاقات مثبت خوبی در آن منطقه می‌افتد.

  • چای‌فروش

    یکی از دل‌خوشی‌های کوچکم در این‌جا، سر زدن گاه به گاه به مغازه آقای چای‌فروش است. خوبی‌اش این است که بساط سوغاتی خوبی هم دارد و دوستانم مجبور نیستند برای بار چندم تنها سوغاتی موجود در این شهر – شکلات موتزارت – را تحمل کنند. از آن‌ مغازه‌ها است که به درد اهل فن می‌خورد. مثل این‌هایی که فقط پیپ و توتون یا اسباب ماهی‌گیری یا وسایل نقاشی یا تزیینات دوچرخه یا تسبیح و انگشتر دارند . فکر کنم قاعدتن باید مدل این مغازه‌ها در ایران هم زیاد شده باشند. این یکی انواع و اقسام چای دارد و لیوان‌های رنگارنگ چای و شکلات چای و مربای چای و بسکوییت چای و عطر چای و شربت چای و اقسام چای‌ساز و صافی و قوری و نعلبکی و جای تفاله خوش‌فرم و متفاوت و دل‌فریب و الخ. فکر نکنم قیمت هیچ قلمی در مغازه‌اش بیش‌تر از پنج شش یورو باشد. امکان‌های برای دل‌خوش‌تر و سرخوش‌تر زندگی کردن با جیب درویشی امثال ما. پول سیاهی می‌‌دهی و تشکیلات چای جدید و متفاوت و با آب و رنگ و عطر و طعمی می‌گیری که چند ماه تمام هر صبح و عصر تحمل عسرت زمانه را امکان‌پذیرتر می‌کند. یک شهر خوب باید برای انواع حرفه‌ای‌ها و اهل دل مغازه‌‌های این مدلی متعدد داشته باشد. دیدم کاله جایی در شمال خانه پنیر باز کرده است. خانه چای هم باید شدنی باشد. یکی دست به کار شود. هر وقت افتتاح شد تبلیغش را در چای داغ می‌زنیم.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها