• بازده انتظاری پایین می‌آید

    بخشی از جواب‌های زیر پست قبل درست بود ولی راستش به نظرم استدلال اکثریت همین جواب‌های درست ، صحیح یا حداقل دقیق نبود. کمی توضیح می‌دهم و نقدها را هم می‌شنویم.

    اولن جواب مورد نظر از دید من این است: ” اگر آن اصلاحات رخ دهد،‌ بازده مورد انتظار (Ex-Ante) “کاهش” می‌یابد. یعنی کسی که فردای اصلاحات سهم می‌خرد به طور متوسط کم‌‌تر از بازده تاریخی به دست خواهد آورد. ” چرا؟

    به زبان ساده قیمت یک دارایی کاغذی (مثلن سهام شرکت) برابر ارزش فعلی درآمدهای آتی است. این متغیر خود تابع دو متغیر اصلی دیگر است: درآمدهای انتظاری و نرخ تنزیل. خود نرخ تنزیل تابع هم‌بستگی درآمدهای شرکت با سبد بازار (در مدل تئوریک CAPM) و نیز ریسک‌های منعکس‌نشده در این مدل (در دنیای واقعی)‌ است. اگر ریسک یک صنعت به دلیل اصلاحات ذکر شده کاهش یابد نرخ تنزیل کم می‌شود که همان بازده انتظاری است. لذا بازده دوره بعد از اصلاحات به نسبت قبل از اصلاحات کم‌تر می‌شود.

    نکته‌ای که گفتم گاهی حتی اقتصاددان‌ها هم در مورد آن اشتباه می‌کنند و در پاسخ درست برخی دوستان هم مستتر بود این است که بازده سهام شرکت “هیچ” ربطی به بازده دارایی‌های شرکت (ROI) ندارد. در بازار سهام تنها چیزی که بازده انتظاری را تعیین می‌کند ریسک است. این که چه ریسک‌هایی برای این محاسبه معتبر است البته چند دهه‌ است که محل مطالعه و بحث است ولی به هر حال ماهیت بازده فقط از ریسک می‌آید. لذا این‌که مثلن به خاطر افزایش در عرضه یا سرمایه‌گذاری سودآوری صنعت رفته رفته کم شود ربطی به سوددهی سهام نخواهد داشت (البته مادامی که ریسک را تغییر ندهد که البته در عمل می‌دهد ولی خب این موضوع دیگری است).

    لذا دو صنعت یا شرکت که به دلیل تفاوت در ساختار رقابت یا قابلیت مدیریتی یکی سوددهی خیلی خوب (ROI بالا) و یکی سوددهی ضعیفی دارد ولی به هر دلیل ریسک (فعلن در مورد سنجه ریسک بحث نمی‌کنیم) هر دو یک‌سان است، بازده یک‌سانی خواهند داشت. ممکن است بپرسید پس چه چیز آن‌ها فرق می‌کند؟ جواب من این است که قیمت سهام آن‌ها متفاوت خواهد بود (چون درآمد انتظاری‌شان متفاوت است) ولی بازده سهام که برابر تفاوت قیمت انتظاری سال بعد به نسبت ام‌سال است برای هر دو یک‌سان خواهد بود.

    اکثریت دوستان همین نکته را درست بیان کرده بودند که به البته جهش درآمد انتظاری از یک طرف و افت نرخ تنزیل از طرف دیگر قیمت سهام فردای اعلام اصلاحات جهش زیادی خواهد داشت ولی از آن طرف این نکته را که بازده هم به خاطر کاهش ریسک پایین خواهد آمد را بیان نکرده بودند. البته فعلن از جزییات این امر که این اصلاحات چه قدر معتبر است و چه زمانی برای باور کردن آن توسط بازار زمان لازم است می‌گذریم.

  • Ex-Ante vs Ex-Post Return

    فرض کنید سهامی مربوط به یک شرکت در صنعت الف را به قیمت ۱۰۰ تومان خریده‌اید. صنعت الف به طور متوسط ۱۵ درصد سود می‌داده است. فردای خرید سهام خبری اعلام می‌شود که طبق آن اصلاحات بسیار خوبی در این صنعت صورت گرفته و ریسک‌های صنعت کم شده و درآمدهای صنعت وضعیت پایدارتری پیدا کرده‌اند. یا مثلن تیم مدیریتی جدید در شرکت سرکار آمده که باثبات‌تر و مطمئن‌تر است و احتمال دعوا و ورشکستی شرکت به طور اساسی پایین رفته است. دو سوال:

    ۱) اگر سهامی که شما روز قبل از شنیدن خبر به ۱۰۰ تومان خریده بودید را یک سال بعدش بفروشید بازده (محقق‌شده یا Realized) آن نسبت به بازده تاریخی چه‌گونه خواهد بود؟ کم‌تر یا بیش‌تر؟

    ۲) اگر فردای روزی که خبرهای خوب اعلام شد سهام‌دار جدیدی سهام این صنعت را بخرد، بازده یک سال بعد سهم او در مقایسه با گذشته صنعت چه طور خواهد بود؟

    تجربه من می‌گوید بسیاری از افراد پاسخ سوال اول را درست می‌دهند ولی اکثریت – حتی برخی اقتصاددانان – پاسخ سوال دوم را غلط می‌دهند. فعلن از تحلیل پاسخ درست سوال دوم خودداری می‌کنیم. پاسخ سوال اول هم که احتمالن واضح است.

  • چه قدر عقلانی هستیم؟

    یک سوزن به خودمان بزنم.

    در تئوری تعادل عمومی یک شرط اساسی این است که مصرف‌کننده مطلوبیتش را از طریق انتخاب سبد بهینه کالاهای مختلف بیشینه می‌کند. به زبان ریاضی این شرط معادل این است که نسبت مطلوبیت نهایی هر کالا به قیمت آن باید برای همه کالاها برقرار باشد. شهود موضوع این است که اگر کالایی را مصرف می‌کنیم که مطلوبیت یک واحد اضافی آن (به نسبت قیمت) بیش‌تر از مطلوبیت کالای دیگری (نرمال شده با قیمت) در سبدمان است می‌توانیم از مصرف کالای دوم کاسته و به کالای اول بیفزاییم و مطلوبیت کلمان را افزایش دهیم.

    مثال زیر را در نظر بگیرید: برای کسی که چتر ندارد، مطلوبیت نهایی یک چتر چه قدر است؟ جواب من این است که خیلی زیاد. چتر نداشتن در یک روز بارانی ممکن است منجر به بیماری شود که هزینه زمانی و درمانی آن چند صدهزار تومان باشد. خب حالا مطلوبیت نهایی تبدیل چتر ضعیف به چتر خوب چه قدر است؟ جواب: به اندازه احتمال این که چتر بد یک شب طوفانی در باد بشکند و فردا صبح چتر نداشته باشیم و زیر باران سرما بخوریم.

    سوال تفاوت قیمت دو تا چتر چه قدر است؟ گاهی ۵۰۰۰ تومان (پنج دلار) و خیلی‌ها از جمله خود من گاهی آن پنج دلار را نمی‌دهیم و چتر بد می‌خریم.

    حالا سوال بعدی: قیمت یک وعده غذای معمولی در رستوران ایرانی در خارج چه قدر است؟ ۱۰-۲۰ دلار.

    ما راحت آن ۱۰-۲۰ دلار را می‌دهیم و معمولن بهش فکر نمی‌کنیم (فرض کنیم زمان آماده کردن غذا در خانه با زمان رقتن به رستوران برابر است). در زمان خریدن چتر ولی بالا و پایین می‌کنیم و ۵ دلار را نمی‌دهیم و چتر ارزان می‌خریم. آیا واقعن مطلوبیت یک وعده غذای بیش‌تر در رستوران بیش از داشتن یک چتر به‌تر و مریض نشدن در فردای روز طوفانی است؟

    یک کوله بزرگ داشتم که ۳۰ یورو خریده بودم و فکر کنم تا الان چند صد دلار به خاطر ندادن چمدان دوم به بار یا اضافه بار در پروازهای مختلف برای من صرفه‌جویی به بار آورده است. به توصیه دوستی یک بار صد دلار دادم و جی‌پی‌اسی خریدم که باز توی این یکی دو سال چند برابر قیمتش بابت اجاره نکردن این وسیله موقع اجاره ماشین برایم صرفه‌جویی داشته است. موقع خریدن هر دو وسیله کلی تامل کرده بودم.

    از این مثال‌ها در زندگی هر کدام‌مان فراوان است. سرمایه‌گذاری‌های ساده‌ای که بازده سریع و چند صد درصدی به بار می‌آورند. تئوری مطلوبیت بهینه می‌گوید احتمالن باید قبل از هر کار دیگری پول‌های‌مان را صرف این نوع وسایل به اصطلاح اهرم‌کننده (Leverage) بکنیم. در عمل چه قدر این کار را می‌کنیم؟

    مثال‌های‌تان را از این وسایل بنویسید. شاید از هم‌دیگر یاد گرفتیم و وسایل اهرمی خریدیم.

  • تز دکترا

    سال‌ها پیش وقتی در ایران برای انتخاب رشته و تز دکترای احتمالی مشورت می‌گرفتیم (و دغدغه اصلی این بود که آیا موضوع باید به اقتصاد ایران مربوط باشد یا یک موضوع انتزاعی تئوریک باشد) یک جواب استاندارد این بود که موضوع تز دکترا مهم نیست چرا که دکترا صرفن آموزش روش تحقیق است و فرد بعد از آن کار اصلی‌اش را شروع می‌کند. شکی نداریم که بعد از تحصیل و در دنیای واقع فرد بسیاری جزییات را می‌آموزد که در زمان تحصیل فرصت آن نیست با این همه برداشت شخصی من زیاد با جواب استاندارد قبلی هماهنگ نیست. این چند مورد به ذهنم می‌رسد:

    ۱) آینده کاری فرد خصوصن در خارج از ایران به شدت به موضوع تزش وابسته است. اکثر موسسات در زمان استخدام فرد را برای کاری استخدام می‌کنند که تز دکترا یا پسادکترایش را روی آن انجام داده و لذا در بلندمدت این موضوع گاه مومنتومی درست می‌‌کند که تغیر از آن بهینه نیست. از آن طرف گرفتن شغل جدی بدون داشتن سابقه تحقیق مرتبط در آن حوزه کار بسیار مشکل (اگر نگوییم غیر ممکن) است.

    ۲) حداقل در اقتصاد و مخصوصن در فاینانس، دوره چند ساله دکترا فرصتی برای آموختن عمیق تئوری‌هایی است که تک‌‌تکش در عمل مهم است و جایی به کار می‌آید. آن جدایی تیپیکالی که معمولن مردم بین کار باریک و تئوری به درد نخور در دوره دکترا و مهارت کار عملی تصور می‌کنند به نظرم در این حوزه‌ها برقرار نیست. به‌ترین متخصصان اقتصادی در عمل کسانی هستند که تئوری را هم درست‌تر و عمیق‌تر و البته با نگاه انتقادی می‌دانند. من شخصن در این یکی دو ساله و خصوصن چند ماه اخیر که بیش‌تر کارعملی هم می‌کنم از تمام آموخته‌هایم به نوعی استفاده می‌کنم و هر جا هم که می‌لنگم به خاطر ضعفم در همان معلومات تئوریک دوره تحصیل است.

    ۳) دوره دکترا فرصت شبکه‌سازی است. کسی که درس می‌خواند و می‌خواهد بعدن به ایران برگردد احتمالن به‌ترین فرصت را برای حضور در کارگاه‌ها و سمینارها در اختیار دارد تا بداند چه کسانی روی چه موضوعاتی کار می‌کنند.

    ۴) تجربه دوره دکترا صرفن به آموختن مهارت عمومی روش تحقیق (مثل پیدا کردن موضوع و روش ارجاع به منابع در یک مقاله!) محدود نمی‌شود. تحصیل در یک مدرسه خوب به فرد اجازه می‌دهد تا بارها مقاله‌هایش را ارائه کند و صدها سخن‌رانی دیگر گوش کند و از اشکالاتی که مخاطبان به شیوه مدل‌سازی و تخمین و نتیجه‌گیری و الخ محققان دیگر می‌‌گیرند نکات ریزی بیاموزد که یکی از مهم‌ترین قابلیت‌های یک محقق و مشاور در دوره پس از تحصیل خواهد بود.

  • پول پیش و اجاره

    کسی ظاهرن جایی گفته که تمایل صاحب‌خانه‌ها به پول پیش کم شده و بر خلاف قبل بیش‌تر طلب اجاره می‌کنند. حسین عباسی دو فرضیه مهم برای این موضوع مطرح کرده: کاهش فرصت سرمایه‌گذاری در بازار (عامل منفی) و به‌بود بازار اعمال قراردادها (عامل مثبت). من هم به گفته‌های حسین یکی دو نکته اضافه می‌‌کنم.

    فرضیه حسین روی بحث تقاضای سرمایه‌گذاری استوار است. از آن طرف بحث عرضه سرمایه را هم داریم. در واقع یک دلیل دیگر که صاحب‌خانه ترجیح می‌دهد با نرخ بهره بالا از مستاجرش وام بگیرد این است که به وام رسمی با قیمت مناسب دست‌رسی ندارد. دقت کنیم که پول پیش برای صاحب‌خانه بسیار گران است. یادم هست که وقتی نرخ بهره رسمی ۱۶-۱۷ درصد در سال بود پول پیش با نرخ ۳۶ درصد تبدیل می‌شد یعنی صاحب‌خانه باید سی‌هزار تومان از اجاره کم می‌کرد تا یک میلیون پول پیش بگیرد. اگر همین صاحب‌خانه می‌توانست راحت وام رسمی بگیرد همان سی هزار تومان اجاره را نگه می‌داشت و به جایش ۱۷۰۰۰ تومان بهره می‌داد.

    خلاصه اگر محدودیت‌های بازار سرمایه کاهش پیدا کرده باشد نیاز به وام گرفتن از مستاجر هم کم می‌شود. این اثر باید خلاف جهت فرضیه حسین عمل کند. یعنی اگر نرخ بهره واقعی ثابت مانده باشد ولی محدودیت کمی بازار سرمایه کاهش یابد صاحب‌خانه ترجیح می‌‌دهد از بازار رسمی وام بگیرد چون خیلی ارزان‌تر است. دقت کنیم که چون مالکان امکان تامین وثیقه دارند، هزینه وام برای‌شان کم‌تر از مستاجر است و لذا به لحاظ اجتماعی هم به‌تر است پول پیش حذف شود (اثر مثبت).

    نکته دیگر به نوع تقاضای سرمایه‌گذاری مالکان بر می‌گردد. عده زیادی از مالکان فرصت کار با پول پیش در بازار را نداشتند. نکته این بود که خانه خریده بودند یا تعمیر کرده بودند و چون نمی‌توانستند به اندازه کافی از بانک وام بگیرند در قالب پول پیش از مستاجر هم وام می‌گرفتند تا پول خانه را بپردازند. اگر سرمایه‌گذاری در خانه‌های جدید کم شده باشد و مالکان فعلی عمدتن مالکان قدیمی‌تری باشند که بدهی خرید خانه را داده باشند باز هم نیاز به وام از مستاجر هم کم می‌شود.

    همان طور که حسین گفته انتخاب فرضیه مناسب تابع تغییرات بازار است. در تعادل اگر نرخ بازده سرمایه‌گذاری‌های بیرونی کم شده باشد یا قدرت اعمال قرارداد به‌بود پیدا کرده باشد باید نرخ واقعی اجاره هم پایین بیاید. اگر محدودیت‌های دریافت وام کم شده باشد اجاره نباید تغییر کند ولی نسبت تعادلی اجاره و پول پیش به نفع اجاره تغییر می‌کند یعنی این بار برای کم کردن ۳۰ هزار تومان از اجاره باید پول پیش بیش‌تری داد. اگر کسی داده‌ای داشت می‌شد این موضوع را سنجید.

  • یک پازل‌ (نمای) ساده در باب اقتصاد ایران

    نرخ بهره (هم ظاهری و هم حقیقی) متغیری متلاطم است که اصولن به سرعت به تغییرات متغیرهای بنیادی اقتصادی واکنش نشان می‌دهد. قیمت متغیر اوراق قرضه خزانه به طور دائمی انتظارات جامعه از تورم و آینده نرخ بهره را منعکس می‌کند. علاوه بر آن تغییرات قیمت سهام بخشی از تغییر تصورات نسبت به ریسک‌های آتی اقتصاد و لذا صرفه ریسک (Risk Premium) را به ما می‌گوید.

    در اقتصاد ایران متغیرهای بنیادی مثل نرخ تورم و نرخ بهره بدون ریسک و صرفه ریسک و احتمال ورشکستگی در ده سال گذشته دائمن تغییر کرده‌‌اند. به طور مشخص نرخ تورم از حدود ۹ تا ۲۵ درصد در نوسان بوده است. با این همه نرخ بهره غیررسمی بازار فاینانس کالاها سال‌های سال است که حول ۳۶ درصد ثابت است. اگر یک وسیله الکترونیکی را قسطی بخرید یا بخواهید اجاره را به رهن تبدیل کنید معمولن فرمول ساده صدی سه (به قول بازاری‌ها) روش محاسبه است (در حاشیه: نکته جالب این است که نرخ موثر بهره شارژشده بیش از این است چون هزینه بهره معمولن به نسبت بدهی اول دوره محاسبه می‌شود و با پرداخت اقساط کاهش پیدا نمی‌کند).

    سوال این است که چرا با این همه تلاطم در متغیرهای تعیین‌کننده نرخ بهره ریسکی غیررسمی، این نرخ سال‌ها است ثابت است؟ یا شاید من اشتباه می‌کنم؟

  • خودش نیست

    نوجوان که بودم سعی کردم آیین دوست‌یابی کارنگی را بخوانم. با این‌که احتمالن چیز بدی نگفته بود ولی تقریبن ازش متنفر شدم. خوش‌بختانه همین یک کتاب بس بود که هرگز دست به این جنس کتاب‌های “رمز محبوبیت در ۲۴ ساعت” نزنم. چند شب پیش مریم پیش‌نهاد کرد سریال “آفیس” را ببینیم. تا الانش که خوب بوده و اسباب خنده. این وسط چیزی که در قسمت‌های اول آفیس بدجور به چشمم می‌آید رفتار مدیرعامل (مایکل) است که سمبلی به طنز‌کشیده‌شده از ماحصل فضای آموزش کسب و کار و موفقیت و زندگی در غرب و خصوصن آمریکا و به طور مشخص‌تر دوره‌های ام.بی.ای و امثال آن است.

    مشکل کارنگی و دوره‌های ام‌بی‌ای و القائات مدارس بازرگانی و دوره‌های موفقیت در ارتباط چیست؟ از دید من به ابتذال کشیدن رفتار انسانی در قالب ساده‌سازی‌هایی عمدتن مبتنی بر هوش متوسط و توصیه‌هایی که وقتی آدم‌ها‌ آن‌را جدی بگیرند از آن‌چیزی که هستند – و گاه دل‌چسب‌شان می‌کند – دورشان می‌کند و تبدیل‌شان می‌کند به بازی‌گرانی که بازی‌شان برای آن‌هایی که اندک هوش اجتماعی دارند سخت ساختگی به نظر می‌رسد.

    رفتار آدم از آسمان نمی‌آید. بازتاب همه آن‌چیزی است که (عمدتن در ناخودآگاه) طی سال‌ها انباشته شده است. عمدتن بی‌آن‌که خود صاحب رفتار بداند. ظرافت رفتاری هر کس هم از همین تجربه زیسته می‌آید. هر کس وجود خودش را به‌تر از بقیه می‌شناسند و آداب رفتار خودش را دارد. این وسط این آموزش‌های کذایی به این می‌ماند که عقربه فشارسنج یک دیگ بخار جوشان را با دست جا به جا کنیم و اوضاع را خوب نشان دهیم تا مخاطب را خوش‌حال کنیم. دیگ آن پشت البته دارد می‌جوشد و مخاطب با تجربه هم البته می‌داند که این روزها به عقربه تنها نمی‌شود اعتماد نکرد. کافی است کمی گوش بخوابانی تا صدای جوشیدن دیگ را بشنوی ولو این‌که عقربه اوضاع را ولرم نشان دهد.

    تا کردن با آدمی که خودش باشد و پشت چهره خندان و مهربان آموزش دیده پنهان نباشد برای من به مراتب ساده‌تر است. اعتماد کردن به رفتار طرف مقابل لذتی بزرگ در رابطه است. همان طور که احساس بودن در یک بازی سبک دائمی عذابی بزرگ است. چیزی که من در آموزش سنتی سیر و سلوک در این طرف دنیا (از ایران بگیر تا هند و چین) دوست دارم این است که بر خلاف آن نسخه فست‌فودی آمریکایی‌اش فقط با عقربه ظاهر آدمی کار ندارد یا شاید اصلن کار ندارد. مستقیم به سراغ دیگ می‌رود و یادت می‌دهد تمرین کنی تا از جوش بیفتد. حتی گاهی یادت می‌دهد که به آن عقربه بی‌اعتنا باشی.

  • زیتون زاران* عاشق‬
    ‫برای من و تو‬
    ‫در گستره ی دشت می مانند‬
    ‫تا روزی که‬
    ‫بازگردیم.‬

    مریم مومنی، تابستان ۱۳۸۹

    * تیتر مطلب قبلی از این شعر الهام گرفته بود که با اجازه شاعرش این‌‌جا منتشر می‌شود.

  • بار گناه در زیتون‌زارها

    “قتل نکن و به مردم ظلم نکن. کودکان را نکشید”. فرمان پنجم

    آریل رابن‌اشتاین اقتصاددان مشهور و منتقد اسراییلی یک‌بار در مقاله‌ای (احتمالن در هاآرتص) چیزی به این مضمون گفته بود که من می‌توانم بچه‌هایم را در یک اسراییل فاسد، ناامن یا فقیر بزرگ کنم ولی نمی‌توانم یک اسراییل اشغال‌گر را تحمل کنم …

    دو کار مطرح اخیر سینمای اسراییل یعنی رقص با بشیر و درخت لیمو دو نمونه از بی‌شمار موقعیت‌هایی است که درماندگی اخلاقی هر اسراییلی که چشم انسانی‌اش با تئوری‌های ارتدوکس کور نشده است را به تصویر می‌کشد. در صحنه‌ای از رقص با بشیر دکتر روان‌شناس توضیح می‌دهد که حافظه ما صحنه‌هایی گزینشی و گاه ساختگی از گذشته را در حافظه قرار می‌دهد و این همه آن‌چیزی نیست که ذهن ما در واقعیت گذشته با آن مواجه بوده. آیا کابوس‌های رقص با بشیر را باید به مثابه روان‌کاوی جمعی جامعه‌ای تفسیر کرد که واقعیت‌های دوره تشکیل و جنگ‌های دهه‌های بعد را خودخواسته به فراموشی می‌سپارد تا مساله را در وضعیت پیچیده‌تر فعلی آن‌ – در شرایطی که فلسطینیان چند پاره‌ شده‌اند، ره‌بر ملی ندارند و حمایت‌های جدی جهان عرب و بلوک شرق را از دست داده‌اند – بدون پرداختن به ریشه‌های سازنده آن به جهان عرضه کند و برای خشونت‌های خود مشروعیت بخرد؟

    ممکن است سوال شود که چرا بار گناه برای شهروندان اسراییلی‌ باید این قدر سنگین باشد که بشود پاراگراف قبل را به عنوان گزاره‌ای غیرسست پذیرفت؟ مگر آن‌جا تنها جایی است که یک گروه مسلط حقوق اقلیت یا اکثریت فاقد قدرت را پای‌مال می‌کند؟ به عقیده من این مسوولیت شهروندی فرای موقعیت‌های معمول به ساختار خاص کسب ملیت در اسراییل باز می‌گردد. این کشور جزو معدود کشورهایی در دنیا است که عمده شهروندان آن در نیم قرن گذشته به طور خودخواسته تابعیت آن‌را پذیرفته‌اند و باز بر خلاف اکثریت مطلق کشورهای دیگر امکان این را داشته‌اند که از طریق گذشته والدین خود به شهروندی کشور دیگری درآیند یا بر شهروندی سابق خود باقی بمانند. این حضور انتخابی، فرد را مستقیمن در فرآیند و وضعیتی که جاری است درگیر و مسوول می‌کند. همان طور که این طرف و طرف یهودیانی را می‌بینیم که مسوولانه از آن‌جا می‌روند و حاضر به بازگشت نیستند.

    من نمی‌دانم که انگیزه پشت ساختن این نوع فیلم‌ها چیست. آیا سبک کردن فشار وجدان است یا همان‌طور که برخی منتقدان گفته‌اند تلاش برای ارائه تصویری متفاوت و اخلاقی‌تر از جامعه اسراییل برای کاستن از فشارها یا یک تلاش صادقانه و واقعی برای نمایش گناه جمعی و دعوت به توبه؟ این را نمی‌دانم و قصد هم ندارم پاسخ ساده‌لوحانه‌ای به آن بدهم ولی سخت با این سوال مواجهم که عدم موفقیت درخت لیمو در نمایش خانگی آن علی‌رغم موفقیت‌‌های بین‌المللی‌اش و ساخت عالی‌‌اش را چه طور باید تفسیر کرد؟ آیا فشار بار اخلاقی اشغال‌گری و تبعیض آن‌قدر زیاد خواهد بود که آدم‌ها ترجیح می‌دهند حتی یک ساعت هم با بخشی از واقعیت آن مواجه نشوند؟

  • موتورهای فعالیت: تحولات معاصر و مشارکت زنان در بازار کار

    این مقاله را برای مجله همشهری ماه نوشته بودم.

    اقتصاد خانواده و نیروی کار زنان یکی از زیرشاخه‌ها و موضوعات داغ علم اقتصاد خصوصن در سه دهه گذشته بوده است. این حوزه از ادبیات اقتصادی مسایلی مثل ازدواج (جفت‌یابی)، انتخاب زمان بارداری، انتخاب تعداد فرزندان، تقسیم کار درون خانواده و کار زنان در بیرون خانه، تبعیض جنسیتی در بازار کار، طلاق، جهیزیه و مهریه و … را در بر می‌گیرد و با تحلیلی اقتصادی از کارکرد این عناصر پیش‌بینی‌هایی را در مورد واکنش زنان به تحولات محیطی ارائه می‌کند.

    ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها