• کنفرانس‌های مجازی

    ما دنبال راه‌اندازی منظم کنفرانس‌های علمی مجازی در حوزه اقتصاد و سیاست‌گذاری و مسایل مرتبط هستیم. سوالی که الان برای من مطرح است این است که بعد از اتفاقاتی که این چند وقت برای اینترنت افتاد آیا الان سرعت اینترنت‌های کابلی خانگی در حدی هست که بتواند به راحتی با آن صدا و تصویر یک پرزنتیشین (نه تصویر سخن‌ران) را منتقل کرد؟ می‌خواهم تخمینی داشته باشم از این‌که اگر قرار شد مثلن هر دو هفته یک‌بار کنفرانس‌هایی داشته باشیم که افراد از منزل یا دفتر یا کافی‌نت به آن وصل شوند و گوش کنند و در صورت لزوم هم سوال بپرسند چند نفر امکان فنی آن‌را خواهند داشت؟

    در مقابل ممنون می‌شوم اگر کسانی هستند که تجربه برگزاری چنین کنفرانس‌هایی را هم داشته‌اند تجارب‌شان را در مورد پلت‌فرمی که استفاده کردند به ما منتقل کنند. طبعن راه جای‌گزین این است که جلسه مجازی در جایی برگزار شود که تجهیزات ویدئوکنفرانس داشته باشد و افراد فیزیکی آن‌جا حضور پیدا کنند. مشکل این راه‌حل گرفتن اتاق و هزینه‌های آن و غیره است. ترجیح می‌دهیم ارتباط کاملن توزیع‌شده و مستقیم بین سخن‌ران و شنونده‌ها باشد.

    هر ایده‌ دیگری در این مورد دارید لطفن بگویید.

  • بازگشت مغزها؟

    یکی از دوستان متن زیر را در مورد مجید زمانی نوشته است. مجید از خوانندگان این وبلاگ بود و با هم سر مسایل تخصصی چند بار ایمیل رد و بدل کرده بودیم. ظاهرن چند هفته پیش در محل کارش دست‌گیر شده است. متن را بخوانید.

    ادامه مطلب ...
  • توضیحاتی در مورد نامه قبلی

    چند وقت پیش عده‌ای از دوستان ما نامه‌ای را در راستای دعوت به تشکیل کمیته حقیقت‌یاب ملی تهیه کردند که با واکنش‌هایی رو به رو شد. ظاهرن چند نفر از تهیه‌کنندگان نامه پاسخ‌هایی به سوالاتی که در حین و بعد از تهیه نامه مطرح شده بود داده‌اند و توضیحاتی را در مورد شرایط فعلی ارائه کرده‌اند. می‌توانید این‌جا بخوانید.

  • علی فقط بگو این خبر دروغه

    کسی از صحت این خبر اطلاع‌ داره؟

    کسی تلفن ایران علی را داره؟

    دارم دیوانه می‌شوم. نمی‌دانم چه بنویسم یا بگویم. فقط دعا می‌کنم راست نباشد.

    کسی از علی خبر دارد؟

    متاسفانه به نظر می‌رسد خبر دروغ نیست. ظاهرن تیمسار مهدی دادپی پدر علی دادپی عزیزمان در این حادثه درگذشته است. این را در مورد آن مرحوم بخوانید.

    من باز دعا می‌کنم علاوه بر این خبر تلخ یک خبر جزیی روزنامه ایران درست نباشد که مصیبت از این که هست بیش‌تر نباشد. کاش یک کسی از خود علی به من خبر بدهد یا اگر موبایلش را دارد اطلاع بدهد.

    با علی حرف زدم. خودش سالم بود ولی متاسفانه خبر مرگ پدرش را تایید کرد. خدا را شکر عجیب صبور بود.

    باور می‌کنید؟ علی هفته قبل این و این را در مورد سوانح هوایی نوشته و حالا یک هفته بعد پدرش را که مدیرعامل همین خط هوایی بوده در یک سانحه دیگر هوایی از دست می‌دهد.

  • هزینه‌ها از جیب ملت

    متاسفانه کابوسی که برای صنعت هوایی ایران منتظرش بودیم در حال بروز است. بویینگ‌ها و فوکر و ایرباس‌هایی که یک تا سه دهه پیش خریداری یا اجاره شده‌اند دیگر به پایان عمر خود نزدیک می‌شوند و حالا یا باید با ریسک بالا پرواز کنند و یا با هواپیماهای روسی جای‌گزین شوند. دقت کنید که این چندمین حادثه برای ایلوشین است. اگر اشتباه نکنم هواپیمایی که نزدیک کرمان افتاد و حامل نیروهای سپاه بود از این جنس بود، یک بار هم که بالای مشهد موتور از کار افتاد و با مهارت خلبان مسافرانش زنده ماندند و این هم که این بار. فکر کنم سانحه‌های دیگری هم برای ایلوشین داشتیم که به علت زیاد نبودن تعداد تلفاتش و یا نظامی بودن سرنشینانش خبرش خیلی در ذهن‌ها نمانده است.

    هزینه‌هایی که بلندپروازی‌ها و دنیاستیزی‌های حضرات به جیب ملت تحمیل می‌کند کم‌کم خودش را آشکارتر نشان می‌دهد. امیدوارم فشار اجتماعی ناشی از حوادث کمی آن‌ها را به خودشان بیاورد. در جواب استدلال خسته‌کننده و عوامانه راننده تاکسی‌ها و فلافل‌فروش‌های عرب و ترک طرف‌دار ا.ن در سراسر دنیا مبنی بر این‌که این مرد “شجاع” در مقابل آمریکا ایستاده است فقط به این نکته اشاره می‌کنم که این مرد “شجاع”! با مجهزترین هواپیما پرواز می‌کند و در قلب آمریکا چندین تیم امنیتی حفاظتش می‌کنند تا گزندی بهش نرسد. هزینه ماجراجویی‌ها و خامی‌های او را ملت ایران باید بدهند. کار سختی نیست که آدم به هزینه دیگران “شجاعت” به خرج دهد. به قول کرباسچی: “شما می‌دانید که هر بار که شعار می‌دهید چند بچه فقیر در این کشور بدون شیرخشک می‌مانند؟”

    من پیش‌نهاد می‌کنم که به جای این‌ همه پتیشن و امضای نه چندان موثر یک گروهی همت کنند و یک کمپین/لابی دسته‌جمعی برای لغو تحریم‌های بخش هوایی سیویل ایران در دنیا راه بیندازیم. طبعن هم فضای افکار عمومی و سیاسی روز دنیا و هم منافع اقتصادی بویینگ و ایرباس هم در این مسیر هم‌راه ما خواهد بود. استدلال هم این است که این تحریم‌ها فقط به ملت ایران آسیب می‌زند و بس و لازم است لغو شود. اگر بتوانیم چنین کاری بکنیم موفقیت اساسی کسب کرده‌ایم. موفقیتی که اعتبارش هم به جیب خودمان می‌رود.

  • کمی اقتصاد طیاره

    بد نیست کمی هم بحث اقتصادی بکنیم.

    یک مشاهده جالب در مورد قیمت بلیط در مسیرهای مختلف هوایی وجود دارد: قیمت بلیط از لندن به نیویورک “گران‌تر” از قیمت کل بلیط از وین به نیویورک از طریق لندن است. یعنی من اگر از وین بلیط به مقصد نیویورک بخرم باید در لندن تغییر هواپیما بدهم و سوار هواپیمایی بشوم که از لندن پرواز می‌کند. حالا پولی که من در کل برای این دو پرواز داده‌ام کم‌تر از پولی است که مسافر بغلی من که وسط راه (لندن) سوار شده است پرداخته است. در آمریکا هم همین موضوع در پروازهایی که از مبداء شهرهای کوچک به خارج از آمریکا ولی از طریق اتصال در هاب‌های مهم (مثلن آتلانتا) انجام می‌شود ممکن است دیده شود.

    چه دلایلی به نظرتان می‌رسد که ممکن است باعث دنبال کردن این سیاست قیمت‌گذاری شود که طی آن اگر چیز اضافی دریافت کنی (یک پرواز اضافی از وین به لندن) کل قیمتی که پرداخت می‌کنی کم‌تر می‌شود؟ اجازه بدهید یک راه‌نمایی بکنم. شرکت هواپیمایی می‌گوید که اگر من با وسیله دیگری خودم را به لندن برسانم و بخواهم از آن‌جا سوار پرواز دومم بشوم کل بلیطم باطل است. یعنی فقط موقعی اجازه ادامه پرواز دارم که حتمن از بلیط پرواز اولی استفاده کرده باشم.

    حدس‌های‌تان را بگویید تا طبق معمول استفاده کنیم.

    مقررات‌زدایی (De-Regulation) از نرخ‌های بلیط در صنعت حمل و نقل باعث نوآوری‌های فراوانی شده است. یک فایده دیگرش هم کمک به جنصیط‌زدایی در لباس مهمان‌داران پرواز بوده است. در دهه هفتاد چون امکان رقابت در زمینه قیمت وجود نداشت شرکت‌ها سعی می‌کردند از طریق‌های دیگر (از جمله مهمان‌داران‌شان) مشتری جذب کنند. وقتی قیمت‌ها در دهه هشتاد آزاد شد دیگر لازم نبود از این اهرم استفاده شود و لباس مهمان‌داران بلندتر و معمول‌تر شد. هر چند که به نظر می‌رسد بخشی از میراث آن دهه هم‌چنان در خیلی از خطوط هم‌چنان باقی مانده باشد. برای دوستانی که در حوزه مطالعات زنان کار می‌کنند شاید این موضوع تحقیق جالبی باشد (اگر تا الان اشباع نشده باشد). بلاخره یک‌جا پیدا شد که اجازه دادن به فعالیت مکانیسم بازار باعث کاهش هویت جنصی در محیط کار شده است.

    پ.ن: من دوباره دارم برای چهار ماه بر می‌گردم آستین. دقیقن به همان دلیلی که بالا نوشتم متاسفانه توقف در سمت رفت در لندن امکان‌ناپذیر شد ولی امیدوارم هفته سوم و چهارم آگوست دوستان را در نیویورک و شیکاگو و حوالی ببینم. دقیقن نمی‌دانم چه کسانی آن‌جا هستند ولی اگر از دوستان قدیمی و جدید کسی هست که مایل بود هم را ببینیم لطفن خبری به من بدهد.

  • سبزها در زمانه عسرت چه می‌کنند؟: بخش اول

    فکر کنم همه به جمع‌بندی رسیده باشیم که کار پیش‌رو بلندمدت است و مردافکن و اندیشه‌سوز. باید ایده‌های‌مان را به اشتراک بگذاریم که چه طور در این زمانه جدید “موثر” و “آینده‌ساز” و “اخلاقی” رفتار کنیم.

    اولین قدم من برای نیل به این اهداف و ساختن یک سبک زندگی جدید در زمانه عسرت، حذف کامل اخبار مربوط به احمدی‌نژاد و حامیانش از ورودی‌های ذهنم بوده است. در چهار سال گذشته احمدی‌نژاد و سوتی‌های خود و اطرافیانش آن‌قدر فضای ذهنی ما را پر کردند که فرصت نکردیم به هیچ چیز مهم‌تری بیندیشیم. از همین الان می‌توانیم بنشینیم و فهرستی از گاف‌های مورد انتظار در سال‌های آینده را هم تولید کنیم. بنا بر این نه دیدن این رفتارها در آینده مایه تعجب خواهد بود و نه تحلیل آن‌ها چندان مفید فایده. دلیل این‌که می‌گویم صرف انرژی برای تحلیل رفتار احمدی‌نژاد و اطرافیانش را بی‌فایده می‌دانم این است که این رفتارها نشان از هیچ واقعیت عمیقی نیستند. در واقع صرف برآمدن این جریان نشانه یک واقعیت مهم از ذهنیت مردم عادی جامعه بودند که از آن غافل بودیم و دریافتیم. تا این‌جایش پرداختن به آن مفید بود ولی ورای آن، بیش‌تر رفتارهای این جریان ماحصل نوسانات روزمره ذهن‌ها و شخصیت‌های ناپخته‌ و کوچک و تازه به دوران‌رسیده‌ای هستند که به ناحق بر منصب بزرگان تکیه کرده‌اند. از چنین شخصیت‌هایی خلق ماجراهای دو از انتظاری هم هیچ بعید نیست و ارزش‌شان هم در حد نویز یک سیگنال است. انگار بخواهیم که زیگزاگ‌های یک راننده ناشی و بدون گواهی‌نامه را تحلیل کنیم. به عنوان کسی که کمی اقتصاد می‌فهمم می‌توانم شهادت بدهم که اگر سیاست‌های اقتصادی این دولت را روی یک نمودار مفهومی ببریم هیچ الگوی مشخصی از آن بیرون نمی‌آید که ارزش تحلیل داشته باشد. طرف یک روز می‌رود وسط جمعیت در اسلامشهر و جو جمعیت می‌گیردش و یک چیز می‌گوید و فردا می‌رود در جلسه انجمن رانت‌خواران صنعتی و چیز صد در صد مخالف آن‌را می‌گوید. این وسط من ضرر کرده‌ام اگر بخواهم هیچ کدام از این حرف‌ها را جدی بگیرم و له/علیه آن چیزی بنویسم.

    پیش‌نهاد مشخص من چشم‌پوشی کامل (Ignore) نسبت به تمام اخبار احمدی‌نژادی‌ها است. لازم نیست کاریکاتوریست‌ها و طنزنویس‌های ما هر سوژه روزه‌شان را حول محمود قرار دهند و از هزاران موضوع دیگری در بطن جامعه که ارزش پرداختن دارد غافل شوند. لازم نیست گفت و گوهای روزمره ما دائمن حول آخرین صحبت‌های او باشد و همه یادداشت‌های‌مان در تحلیل سیاست‌های دولت و الخ. در غیر این صورت ما تسلیم گردابی شده‌ایم که ذهن و روح‌مان را در تسخیر خودش گرفته است و به شکل منفی یعنی از طریق جلوگیری کردن از اندیشیدن به مسایل بنیادی و افق‌های بلند آینده آن را مسخ کرده است.

    می‌گویید این‌ها سیاست‌هایی است که زندگی و سرنوشت کشور را تعیین می‌کنند و نمی‌شود نسبت به آن‌ها بی‌تفاوت بود. من می‌گویم اولن که کسی گوشش به نوشته‌های من و شما بده‌کار نیست که بخواهیم خودمان را اذیت کنیم و فکر کنیم با نوشتن و گفتن روی آن تاثیر می‌گذاریم. ثانین ما قرار است از اساس این دولت را به رسمیت نشناسیم. بگذاریم یک‌بار با خیال راحت هر کاری دلشان خواست بکنند و ایده‌های‌شان را تا نهایتش به اجرا برسانند. این هم بخشی از هزینه‌‌ای است که ما باید برای رسوا کردن این دولت بپذیریم.

    می‌دانم مشکل است ولی نشدنی نیست. فقط همت و مقداری صبر و خویشتن‌داری می‌خواهد. من روزی که گیاه‌خوار شدم باورم نمی‌شد بتوانم مقاومت کنم و از لذت خوردن گوشت صرف‌نظر کنم. الان بعد یک سال دیگر کوچک‌ترین میلی به غذاهای گوشتی ندارم و اصلن وجود آن را حس نمی‌کنم. آدم با شرایط کنار می‌آید. بیایید قرار بگذاریم و طوری رفتار کنیم که انگار این شخص و دولتش وجود ندارند. به جایش کتاب‌ها و مقاله‌های مهم بخوانیم، در مورد سوالات پایه‌ای مربوط به کشورمان و مفاهیم و گفتمان‌های جدیدی که هنوز وارد جامعه ایران نشده‌اند به بحث بنشینیم، ترانه و فیلم‌های کوتاه تولید کنیم، در فضای رسانه‌ای و علمی و فرهنگی جهانی حضور پررنگ‌تر و عمیق‌تری داشته باشیم و خودمان را برای آینده این کشور آماده کنیم. اگر این کار را نکنیم فردا می‌آید و ما می‌بینیم که قد و قواره ذهن‌های‌مان را در حد ذهن احمدی‌نژاد پایین آورده‌ایم.

    من این‌ها را از زاویه چشم یک خارج‌نشین نوشته‌ام و طبعن به این سمت بایاس است. خوب می‌شود یک نفر روایت داخل‌نشینش را هم بنویسد.

  • فصیح

    اسماعیل فصیح درگذشت. روحش شاد باشد. من تقریبن تمام کارهایش را خوانده بودم، برخی خوب بودند و برخی متوسط ولی به نظرم “زمستان ۶۲” شاه‌کار بود و عجیب است که خیلی هم در بین کتاب‌خوان‌ها شناخته شده نیست. شاید یک دلیلش جمع‌آوری/کم‌یابی آن در بازار باشد. هر چند همین که کتاب توانسته بود سال ۶۶ چاپ شود واقعن برای من عجیب بود. همان قدر عجیب که مرد مرمرین وایدا در استدیوی دولتی لهستان ساخته شده بود. خلاصه این‌که اگر توانستید بخوانیدش. احتمالن لذت خواهید برد. ام‌روز به مریم می‌گفتم زمستان ۶۲ روایتی دیگر از برشی از پرسپولیس مرجانه ساتراپی است با جزییات دقیق‌تر.

  • جنبش سبز و تولیدات علمی

    آگاهان اعلام داشتند که اگر روند فعلی اتفاقات هفتگی و اضطراب دنبال کردن آن‌ها ادامه یابد نرخ تولید علم توسط محققان ایرانی مقیم خارج از کشور به سمت صفر و نرخ تولید مطلب در فیس بوک و توییتر و بالاترین به بی‌نهایت میل خواهد کرد.

  • نظریه بازی به زبان ساده قسمت دوم: بازی جبن (Chicken Game)

    یک بازی هم‌زمان (Simultaneous) با دو بازی‌گر را در نظر بگیرید. فضای استراتژی برای هر بازی‌گر از دو عضو تشکیل شده است:{شجاعت، جبن}. در دنیای بیرون شجاعت معادل خالی نکردن صحنه و جبن معادل کنار رفتن است. مثال فانتزی‌اش هم دو راننده‌ هستند که از دو طرف به یک پل که فقط برای یک ماشین جا دارد نزدیک می‌شوند. هر راننده می‌تواند یکی از دو استراتژی {شجاعت، جبن} را انتخاب کند که معنی اولی گاز دادن برای ورود به پل و دومی به معنی ترمز کردن و اجازه دادن به ماشین مقابل برای عبور از پل است.

    متاسفانه در این‌جا نمی‌توانم از گرافیک استفاده کنم و ماتریس بازی را ترسیم کنم. در نتیجه مجبورم ترکیب‌های مختلف استراتژی را بنویسم. در مدل کردن یک بازی ترکیبات مختلف استراتژی‌های بازی‌گران مختلف خروجی (Outcome) که بازی به آن نقطه می‌رسد را مشخص می‌کند. خوش‌بختانه در یک بازی دو در دو (یعنی با دو بازی‌گر و با حرکت هم‌زمان) تعداد این ترکیبات چهارتا بیش‌تر نیست و می‌شود سریع آن‌را احصاء کرد. پس از مشخص کردن خروجی‌ها باید مطلوبیت هر بازی‌گر از هر خروجی را مشخص کنیم.

    طبیعی است که اگر هر دو بازی‌گر استراتژی شجاعت را انتخاب کنند با کله به هم می‌خورند و هر دو نابود می‌شوند. لذا این خروجی برای هر دو بسیار هزینه‌زا (مطلوبیت پایین) است. اگر یکی شجاعت و دیگری جبن را انتخاب کنند کسی که شجاعت را برگزیده مطلوبیت زیادی به دست می‌‌آورد و کسی که جبن را انتخاب کرده مطلوبیت کم‌تری ولی در هر صورت مطلوبیت این حالت از جنگ و برخورد دو طرف بیش‌تر است. نهایتن این‌که اگر هر دو جبن را انتخاب کنند هر دو حداقلی از مطلوبیت را به دست می‌آورند.

    این بازی دو نقطه تعادل دارد که عبارتند از {شجاعت، جبن} و {جبن، شجاعت}. ترکیبات {شجاعت، شجاعت} و {جبن، جبن} تعادل نیستند چون یک بازی‌گر تمایل دارد تا یک از کله‌شقی بازی‌گر مقابل فرار کند یا از جبن او استفاده کرده و کله‌شقی پیشه کند. لذا بازی از این خروجی‌ها منحرف می‌شود.

    سوال و ملاحظه مهم این است که اگر بازی روی ترکیب غیرتعادلی {شجاعت، شجاعت} بود چه کسی میدان را خالی می‌کند تا به تعادل {شجاعت،جبن} یا {جبن، شجاعت} برسیم؟ مثال دو راننده‌ای که هر دو به سمت پل می‌رانند و هر دو با چراغ دادن به طرف مقابل می‌گویند که قصد کنار رفتن ندارند را در ذهن بیاورید. تجربه می‌گوید بلاخره یکی کنار می‌رود و آن کسی است که بلاخره قانع می‌شود که طرف مقابل به هیچ وجه قصد کوتاه‌ آمدن ندارد. این جا است که بلوف زدن و ترمز و فرمان ماشین را کندن (به قول برادر حسین ش) و به سوابق کله‌شقی‌های گذشته حواله دادن و مانور نظامی (در روابط بین کشورها) و غیره اهمیت پیدا می‌کند.

    توضیح: دکتر حسن ع استاد بزرگ استراتژی و سیاست و فلسفه و تاریخ و فراماسونری و غیره این بازی را به بازی جوجه ترجمه کرده و مرتبن از استراتژی جوجه صحبت می‌کنند که به نظر می‌رسد ترجمه مناسبی برای اصطلاح (Chicken (Out)) در این کانتکست خاص نباشد.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها