• و رویای سبزی که شهر را خواهد گرفت

    عجیب است. شاید هم نیست. الان یک ماه از آن روز شوم گذشته و من هر شب خواب آن‌چه اتفاق افتاد را می‌بینم. هیچ شبی نبوده که از این رویا/کابوس به دور باشم و هیچ لحظه‌ای نبوده که جایی راه بروم و به هر چیزی در این دنیا فکر کنم و ته ذهنم به این سوال فکر نکنم که چه می‌شود و چه باید کرد؟ تازه این من هستم که دور از آتشم و آن روزها آن‌جا نبودم و آن‌چه رفت را با چشم خودم ندیدم. می‌دانم که میلیون‌‌ها نفر بیش از من در این ماجرا فرو رفته‌اند و بیش از من رنج برده و می‌برند و فکر می‌کنند و رویا می‌بینند و شعر می‌گویند و سوال می‌کنند و سوال می‌کنند و دنبال جواب هستند.

    بر خلاف ماجراهای قبل این یکی هرگز برای ما کهنه نخواهد شد. از این به بعد من هر چیزی بنویسم شک نکنید که در زمان نوشتنش تمام فضای ذهنم پر بوده از این عناصر این وضعیت در کوتاه‌مدت افسرده‌ و در بلندمدت رهایی‌بخشی که در آن هستیم. اگر از شادی بنویسم این طور بخوانید که قصدم آوردن مقداری نشاط به فضای خاکستر گرفته است و اگر از غم‌ها نوشتم بدانید که دارم هم‌دردی می‌کنم. ما به زبان نمادین عادت داشتیم از این پس همه چیز را با نماد سبز خواهیم نوشت و خواهیم خواند.

    این آتشی که من می‌بینم دیگر سر خاموش شدن ندارد. هر قدر هم رویش را با خاکستر بپوشانند. به ترانه‌هایی که در همین مدت ساخته شدند نگاه کنید. بر خلاف چهار سال قبل، این دوره دوره شکوفایی خواهد بود.

  • نظریه بازی‌ها به زبان ساده: درس اول نقاط کانونی

    چون ممکن است این تابستان به علت برخی مشکلات شخصی نتوانم دوره نظریه بازی را برگزار کنم سعی می‌کنم برخی مفاهیم پایه را این‌جا آموزش دهم. خب به‌ترین ابزار برای آموزش یک مفهوم مجرد استفاده از مثال‌های روزمره و دم دست مردم عادی است و من هم همین کار را می‌کنم. ابتدا تعریف برخی مفاهیم پایه:

    الف) استراتژی: در یک بازی ایستا استراتژی به مفهوم مجموعه اعمالی است که بازی‌گر می‌تواند دنبال کند. مثلن فرض کنید وضعیت بدی در یک کشور پیش بیاید. استراتژی بازی‌گران می‌تواند دربرگیرنده مجموعه مقابل باشد : {بی‌تفاوت بودن، توجیه کردن و حتی هم‌راه شدن با وضع بد، ساکت نبودن}. اجازه دهید مثال دیگری بزنیم. فرض کنید من و شما قرار است هم‌دیگر را ببینیم و با هم کمی راه برویم. انتخاب‌های ما ممکن است شامل مکان/زمانی باشد که برای این راه‌رفتن دو نفری انتخاب می‌کنیم مثلن {انقلاب روز دوشنبه، انقلاب روز پنج‌شنبه، هفت تیر روز سه شنبه، ولی عصر روز سه شنبه}.

    ب) ماتریس منافع: نکته مهم در یک بازی این است که مطلوبیت هر بازی‌گر فقط تابع استراتژی خود او نیست بل‌که تابعی از استراتژی انتخاب شده توسط او و بازی‌گر(ان) طرف مقابل است. به همان مثال قرار گذاشتن برای قدم زدن برگردیم. فرض کنید به خاطر مشکلات فنی تلفن خانه ما قطع باشد و ما نتوانیم با هم حرف بزنیم. من ممکن است از بین آن چهار استراتژی یکی را انتخاب کنم و شما هم همین طور. مثلن ممکن است من استراتژی “هفت تیر،سه شنبه” را انتخاب کنم و شما “انقلاب، دوشنبه” را. در این صورت هر دو ما مجبوریم تنها قدم بزنیم و حتی ممکن است توسط جوان‌های علاف آن محله اذیت شویم. ولی اگر تصادفن هر دو ما انقلاب دوشنبه یا ولی‌عصر سه‌شنبه را انتخاب کنیم، خب هم را می‌بینیم و گپی می‌زنیم و دیداری تازه می‌کنیم. لات‌های محل هم ممکن است چون ما دو نفر هستیم کم‌تر اذیت‌مان کنند.

    تا این‌جا به این نتیجه رسیدیم که ترکیب استراتژی‌های مختلف مطلوبیت‌های مختلفی تولید می‌کند. متاسفانه چون من از استراتژی شما خبر ندارم (به علت قطع بودن تلفن) هیچ تضمینی نیست که ما لزومن ترکیبی از استراتژی‌ها را انتخاب کنیم که برای هر دو مان خوب باشد. به این در نظریه بازی‌ها شکست هماهنگی (Coordination Failure) می‌گویند. وقتی شکست هماهنگی اتفاق می‌افتد هر بازی‌گری تلاش خودش را می‌کند ولی منافع کلی تولید شده خیلی کم‌تر از حالتی است که استراتژی‌های آن‌ها با هم تقاطع می‌کرد.

    پ) نقاط کانونی (Focal Point): تجربه عملی نشان داده است که انسان‌ها از ذهنیت‌های مشترکی برای هماهنگ کردن ضمنی استراتژی‌های‌شان استفاده می‌کنند. ترکیب استراتژی‌ها حول این ذهنیت مشترک نقاط کانونی بازی نامیده می‌شوند. مثلن فرض کنید در همان مثال قدم زدن، من نمی‌دانم که شما کی و کجا را انتخاب کرده‌اید ولی یادم می‌آید که مردی در شهر هست که شما به او علاقه دارید. این مرد برخی روزهای خاص مثلن می‌رود خیابان آزادی و راه می‌رود. یادتان می‌آید که دوست‌تان هم به این مرد علاقه دارد. بعد فکر می‌کنید که خب من می‌دانم که به این مرد علاقه دارم. دوستم هم می‌داند که من به او (مرد) علاقه دارم و نیز می‌داند که من می‌دانم که او هم به مرد علاقه دارد و نیز می‌داند که من می‌دانم که دوستم می‌داند که من به مرد علاقه دارم و الخ (این مفهوم در نظریه بازی دانش مشترک یا Common Knowledge) نامیده می‌شود. او هم همین فکر را در مورد من می‌کند. وقتی هر دو همین فکر را بکنیم شانس انتخاب مشترک استراتژی‌هایی که با قدم زدن مرد هماهنگ است بالا می‌رود. این می‌شود نقطه کانونی بازی بدون این‌که ما به هم تلفن زده باشیم.

    پیش‌نهاد تحقیقات آینده: یک توضیح درونی برای پایدار شدن تعدادی از نقاط کانونی از بین مجموعه‌ای از نقاط کانونی ممکن

  • استانبول

    اگر در این وضعیت سیاه نبودیم و مثلن تازه از جشن سبز پیروزی فارغ شده بودیم شاید متن‌(های) مفصلی می‌نوشتم در تشریح حسم نسبت استانبول و این‌که چرا این شهر در لیست معدود شهرهای عاشق‌کننده من قرار گرفته بود و هست. این‌که چه طور دریا و کوه و میراث‌های تمدن باشکوه در هم ریخته و تنوع فرهنگی و بین دو قاره بودن و مبارزه برای هویت و پیش‌رفت و الخ ویژگی‌های منحصر به فردی به این نگین مشرق‌زمین داده است. این که چه طور داشتن حداقل‌هایی از آزادی و تنوع و رنگ و ارتباط با دنیای بیرون باعث شده تا ملتی که درآمد و مشکلات معیشی‌شان کمابیش همان است که در ایران ما است به مراتب شادتر و آرام‌تر از ملت ما زندگی کنند و این‌که چه طور به دوستان ترکیه‌ای‌ام در هر دو سوی اقیانوس حسودی می‌کنم وقتی می‌بینم که روزشماری می‌کنند تا درس‌شان تمام شود و به جای شغل‌های پردرآمد آمریکای شمالی و اروپا برگردند کشور خودشان و با درآمد کم ولی امیدوار در کشور خودشان کار کنند. این‌ها را نمی‌نویسم چون نه حس نوشتنش است و نه خواندنش.

    ولی این را می‌نویسم که دیگر از هفته قبل به این طرف خودم را جمع و جور کرده‌ام و یاد گرفته‌ام که با غربت کنار بیایم و بر نوستالژی‌هایم غلبه کنم. حالا دیگر وقتی از بالای تنگه به طرف آسیایی نگاه می‌کنم در خیالم تصور نمی‌کنم که از ابتدای اتوبان مدرس به زیبایی‌های دره عباس آباد و همه خاطره‌های کودکی‌ام خیره می‌شوم. وقتی پلیس‌ رانندگی‌شان توی بلندگو حرف می‌زند یاد خیابان ولی‌عصر و ترافیک خودمان نمی‌افتم. وقتی روی بالکن کنفرانس با متخصصان ترکیه‌ای حرف می‌زنم خودم را در موقعیت حرف زدن‌های موقع ناهار کنفرانس‌ها و کارگاه‌های‌مان در ایران نمی‌بینم. وقتی نیمه شب از فرودگاه به شهر خلوت و روشن می‌آییم خاطره‌های به خانه رفتن‌های سر سه ماه از فرودگاه امام برایم زنده نمی‌شود. می‌توانم وقتی دلم برای تهران تنگ شد به استانبول بیایم ولی فراموش نمی‌کنم که در نهایت واقعیت در استانبول هستم و نه در خیال تهران سرخوش‌کننده‌مان.

  • بیانیه

    جمعی از دوستان از هر دو جناح بیانیه‌ مشترکی صادر کرده و خواستار تشکیل کمیته مشترک مورد توافق طرفین برای بررسی صحت انتخابات شده‌اند:

    بسمه تعالی

    مردم ایران، رهبران جریان‌های سیاسی ودولت‌مردان نظام جمهوری اسلامی ایران!

    ما نگران کشور و ملت عزیزمان هستیم. ما جمعی ازدانشجویان‌، استادان دانشگاه و متخصصان ایرانی داخل و خارج از کشور با گرایشات مختلف سیاسی و مذهبی هستیم که با نگرانی و اندوه، از دست رفتن وفاق ملی ملت‌مان را نظاره می‌کنیم. معتقدیم در این زمان حساس با وجود اختلافات داخلی باید با هدف نجات کشور از تهدیداتی چون تفرقه و ناامیدی با مشارکت همدیگر به راه حلی عادلانه دست یابیم.

    ادامه مطلب ...
  • به یاد سمیه

    یک فکری هر جا که هستم رهایم نمی‌کند: پارسال همین روزها در مورد یک موضوع دو جا صحبت کردم. در لندن مهمان رضا بودم و در تهران مهمان مشترک سمیه و یکی دیگر از دوستان. الان رضا و سمیه هر دو دربندند بی آن‌که خبری از آن‌ها داشته باشیم.

    گفته بودم که سمیه هم دوست و هم‌کار خودم بود و هم دوست هم‌سرم و هم هم‌سر دوست قدیمی‌تر خودم. در همه آن زمان‌هایی که ما خسته و بی‌انرژی و مایوس بودیم سمیه هم‌چنان در پی کار جدیدی بود. واقعن انرژی صادقانه او برای به‌بود اوضاع پایانی نداشت.

    آن قدر در مورد دوستان‌مان چیزهای کوتاه می‌نویسیم تا حضرات حتی یک لحظه هم فکر نکنند که آن‌ها از یادها فراموشانند. دیر یا زود در جمع ما خواهند بود. هر جوری که از آن‌جا بیرون بیایند ما هم‌چون یک قهرمان – همان‌طور که هستند- ازشان استقبال خواهیم کرد.

  • افسانه نفرین منابع

    این مقاله امروز به عنوان مقاله برتر کنفرانس سالیانه اقتصاد منابع اروپا انتخاب شد. حرف اصلی مقاله این است که مکانیسم توضیح‌دهنده ایده پرطرف‌دار نفرین منابع یعنی اثر منفی وجود منابع طبیعی بر کیفیت نهادها در واقع یک اشتباه مفهومی یا کلامی است. نویسندگان نشان می‌دهند که چیزی که رابطه منفی با رشد دارد “وابستگی به منابع” (نسبت درآمدهای ناشی از منابع طبیعی به کل تولید ناخالص ملی) است که خود آن تابع کیفیت نهادها در کشور است (چرا که تولید ناخالص ملی تابع کیفیت نهادها و سیاست‌ها است) که این کیفیت نهادها می‌تواند دلایل برون‌زا (نسبت به وجود منابع) داشته باشد. به عقیده نویسندگان، دیدگاه رایج با بررسی اثر متغیر وابستگی به منابع (که کیفیت نهادها در دل آن است) بر روی کیفیت منابع دچار یک خطا می‌شود و لذا اثر بدیهی (ولی در ظاهر متفاوت) را گزارش می‌کند . پس از جداکردن دو عامل “فراوانی منابع” (مقدار کل منابع بالقوه اقتصاد) و “وابستگی به منابع” مقاله به این نتیجه می‌رسد که صرف فراوانی منابع اثر “مثبت” روی رشد دارد.

    پ.ن: کامنت‌ها باز شد.

  • We Will Rock Them

    دوبچک در زمان بهار پراگ دبیرکل حزب، نفر اول مملکت و ره‌بر جناح اصلاح‌طلب بود. بعد از کودتا برای این‌که او را تحقیر کنند به عنوان تعمیرکار اره برقی در روستای کوچکی منصوبش کردند. دوبچک حتی مسوول یک واحد چند نفری اره‌کاری هم نبود. تعمیرکار ساده‌ای بود که حق نداشت برای خرید قطعات یدکی به شهر برود. او نزدیک “بیست سال” در این سمت کار کرد و وقتی آزادی دوباره برگشت به اصرار واستا هاول قرار شد تا دوباره نقش مهمی بر عهده بگیرد که البته مرگ ناگهانی (و مشکوک) فرصتش نداد.

  • برای رضا و آقا سعید و بقیه

    تو در زندانی که در برابر قامتت خیلی کوچک است

    الله اکبر‌های هرشبانه را هدیه بگیر

    و من در زندان بزرگم سرمای غریبه بودن را

    در جانم می‌ریزم

    بی‌غصه جوانه‌ها بیاسای برادرم

    خبر داریم که

    خاک همه‌شان خیس خیس است

    فردا که می‌آید، همه‌مان دور هفت‌سین فاطمه سبز می‌پوشیم

    و از بالای دربند سرفرازمان

    تلخی این روزها را به باد می‌سپاریم

    آمستردام، نیمه شبی از تیر ماه که خواب ندارم

  • Compromise

    در میانه بحران هنر این نیست که فقط حس ابراز شجاعت و شرافت و حماسه‌سرایی انسان ارضاء شود. می‌‌فهمم کنترل احساسات – خصوصن با دیدن شواهد دست‌کاری و انبوه دوستان دربند و خون‌های ریخته‌شده- کار بسیار مشکلی است. به قول مرحوم سرهنگ نجاتی “شرف و افتخار فقط یک بار در خانه انسان را می‌زند” و ممکن است این فرصت از دست برود. با این همه چسبیدن به مطلق‌ها و تقلیل دادن منافع بلندمدت یک جنبش عظیم در حال شکل‌گیری به خون‌خواهی صرف رفتار چندان عاقلانه‌ای برای افراد تاثیرگذار نیست. حرف من این است: خون‌ نباید جلوی چشم عقل ما را بگیرد. موسوی و بقیه باید به فکر تاسیس حزب فراگیر سبز باشند و تا قدرت چانه‌زنی بالا است حداقل امتیازات لازم برای شکل‌گیری یک اپوزوسیون فعال را دریافت کنند. فردا ممکن است هیچ چیزی جز باد در مشت نداشته باشیم.

    پ.ن: پست نیما در همین راستا

  • زمانه عسرت

    گرچه زندگی بسیاری از ما در عرض یک شب زیر و رو شد ولی به این هم توجه کنیم که احمدی‌نژاد و طرف‌دارهایش هم تازه باید کابوس‌های‌شان را تجربه کنند و در مقابل خراب‌کاری‌های چهارسال قبل جواب‌گو باشند. اگر احمدی‌نژاد در چهار سال اولش به اتکای ته‌مانده صندوق ذخیره ارزی زمان خاتمی، باقی‌مانده مدیران و تکنوکرات‌های دوره‌های قبلی در دولت، پروژه‌های قبلن شروع شده و درآمدهای نفتی بی‌سابقه توانست ول‌خرجی‌ها و عوام‌فریبی‌های خودش را پیش ببرد، در دوره دومش باید بیاید و این چک‌های بی‌حسابی را که کشیده جمع و جور کند. البته از سابقه وقاحت او در دروغ‌گویی حدس می‌زنیم که احتمالن در سال‌های آینده هم دشمنی برای خودش خواهد تراشید تا ماحصل بی‌‌تدبیری‌های خودش و اطرافیانش را به گردن آن بیندازد ولی با همه این‌ها فشارهایی که به خاطر این بی‌کفایتی‌ها به بدنه جامعه وارد خواهد شد به اندازه کافی سهم‌گین خواهد بود تا بخش مهمی از آن به حساب او برود.

    ۱) قیمت نفت در دو سال آینده احتمالن پایین خواهد ماند و فشارهای خارجی هم زیادتر خواهد شد. در نتیجه احتمالن دیگر امکان چندانی برای تطمیع مردم از طریق واردات وجود نخواهد داشت..

    ۲) پروژه‌های خیالی که در زمان انتخابات وعده‌شان داده می‌شد کم‌کم باید به بار بنشینند تا بتوانند پاسخ‌گوی رشد مصرف باشند و از بی‌کاری بکاهند. تا همین الان هم بخشی از جلو رفتن امور به خاطر پروژه‌هایی بود که در دولت قبلی شروع شده بودند. در بسیاری از صنایع بزرگ تقریبن هیچ پروژه مهمی در این دولت استارت نخورده است.

    ۳) قاطبه مدیران با تجربه از دولت خداحافظی کرده یا کردانده خواهند شد. دیگر امثال نعمت‌زاده سر کار نخواهند بود تا پروژه‌هایی مثل کارت سوخت را جمع و جور کنند و احمدی‌نژاد باید با همین آدم‌های درجه سه باند خودش رویاهایش را عملی کند.

    ۴) میلیون‌ها نفری که در این انتخابات رویای‌شان بر باد رفت تمایلی به دنبال کردن جدی کارها با نظام دولتی نخواهند داشت. وقتی قیمت نفت پایین باشد کیفیت بوروکراسی باید چرخ مملکت را بچرخاند که از آن هم خبری نیست.

    ۵) افزایش حقوق‌های دم انتخابات که دائم به آن افتخار می‌شد بودجه‌های سال‌های آینده را تحت فشار قرار خواهد داد.

    اتفاقات روزهای اخیر اثر طولانی مدتی روی کسب و کار خواهد داشت. ریسک سرمایه‌گذاری از همین که هست بالاتر می‌رود و قرارهای تجاری که لغو شدند نیاز به زمان خواهند داشت تا دوباره شکل بگیرند (اگر بگیرند). در نتیجه رشد اقتصادی ام‌سال پایین‌تر از حد پیش‌بینی شده خواهد بود که مستقیمن خودش را در افزایش نرخ بی‌کاری نشان می‌دهد. اثر روحیه را هم دست کم نگیرید. مخالفان احمدی‌نژاد گرچه در نظام سیاسی جایی ندارند ولی بخش مهمی از امور فنی و اقتصادی و علمی کشور را می‌چرخانند. وقتی این گروه تا این حد سرخورده و متنفر شده باشند سطح بهره‌وری در بسیاری از امور به طرز محسوسی کم خواهد شد.

    این‌ها تازه اول ماجراها برای مسوولین دولت دروغ خواهد بود. ماها طبعن تحت فشار بیش‌تری خواهیم بود و باید کمربندها را برای آن سفت کنیم. جزییات آن‌را بعدن می‌نویسم.

    پ.ن: ببخشید من همه کامنت‌های روزهای اخیر را پاک کردم. فرصتم و دست‌رسی‌ام به اینترنت محدود است و نمی‌توانستم از بین بیش از ۵۰۰ کامنت، کامنت‌های معقول دوستان را یک به یک از لجن‌پراکنی‌ها جدا کنم. لذا مجبور شدم همه را یک‌جا پاک کنم. از همه عذرخواهی می‌کنم. فعلن کامنت‌ها مدیریت شده خواهند بود.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها