• زنگ تفریح: گازسوز کردن خودروها

    مدت‌ها پیش می‌خواستم مقاله‌ای بنویسم در مورد سهمیه‌بندی بنزین و در یک مورد اطلاعاتم کم بود. بنا بر این پستی نوشتم و از خوانندگان خواهش کردم نظرشان را بدهند. این ماجرا تمام شد ولی از آن به بعد هر از چندی کامنتی روی این پست می‌گیرم که من را با ستاد گازسوز کردن خودروها یا شرکت ایران خودرو و الخ اشتباه می‌گیرند. خلاصه کامنت‌های متاخر پای این پست خواندنی است. خواستید نگاهی بیندازید. فقط یک چیز برای من خیلی عجیب است. آیا این کسانی که این‌جا کامنت می‌گذارند صفحه را نخوانده‌اند؟ هنوز نمی‌فهمم چه طور یک نفر می‌تواند این‌جا را با ایران خودرو اشتباه بگیرد. برایم معما شده است.

    توضیح: سرور سایت مدتی بود بازی در می‌آورد. ام‌روز دیدیم که ظاهرا یکی از وبلاگ ها من و مریم مورد حمله اسپم است (لاگ فایل برنامه کامنت این را نشان می‌دهد) ولی نتوانسته‌ایم محلش را پیدا کنیم. فعلا به خاطر قولی که به سرویس دهنده داده‌ام نظر را بسته ام. ولی باید راه‌حلی برای مقابله با اسپم پیدا کنم. اگر دوستان لطف کنند و اگر راه ‌حل ساده ای در مورد گذاشتن فیلتر تشخیص کاربر انسانی (خطوط گرافیکی) می‌دانند برایم ایمیل کنند خیلی ممنون می شوم.

  • گزارش داوری

    اولین گزارش داوری (Referee Report) جدی عمرم را تمام کردم. قبلا یکی دو بار به صورت تمرینی و برای کمک به استادان نوشته بودم ولی این دفعه قضیه واقعی بود و باید گزارش را روی سایت مجله آپ‌لود می‌کردم و احتمالا هر چه می‌نوشتم مستقیم دست نویسنده می‌رسد. کار واقعا سختی بود. سه روز تمام وقتم را گرفت. باید مقاله را بخوانی، منطقش را بفهمی، تمام معادلاتش را با جزییات‌شان چک کنی و یک جاهایی ساعت‌ها معطل شوی که بفهمی طرف چه کار کرده است (و بعد متوجه می‌شوی که کارش درست بوده است و اشکال تو بی‌مورد بوده است) و آخر سر هم ادبیات چند حوزه را چک کنی که ببینی آیا کارش به اندازه کافی جدید هست یا نه و اگر خط ادبیاتی هست که نویسنده آن‌ها را جا انداخته است یادآور شوی. از همه سخت‌تر این که دست آخر باید قضاوت کنی که مقاله رد شود یا قبول یا قبول مشروط. این جا دیگر وجدان آدم بدجوری بالای سرش می‌ایستد تا بی‌دلیل حق کسی را ضایع نکند. رفتم و از روی اینترنت نویسنده را پیدا کردم. از من خیلی باتجربه‌تر بود. بنا بر این باید هر حرفی که می‌زدم را ده بار چک می‌کردم که مطمئن شوم اشکالی که می‌گیرم درست است و از نفهمیدن من ناشی نشده است.

    تنها چیزی که کمی خیالم را راحت کرد راهنمایی بود که روی سایت مجله موجود بود و به نویسندگان می‌گفت که بعد از دریافت گزارش داوری چه کنند. دو حالت تصور کرده بود و یک حالتش این بود که اگر داور احمق (Idiot) بود یعنی این که اصلا کار ما را نفهمیده بود چه کنیم. جواب این بود که به خودتان بگویید که حتما شما موضوع را خوب ننوشته‌اید که داور دچار بلاهت شده است. به خودم گفتم در بدترین حالت من یکی از داوران ابله می‌شوم و می گویم تقصیر تو بود که من نفهمیدم 🙂 از شوخی گذشته وقتی راهنما را می‌خواندم به خودم می‌گفتم مجله چه قدر با خوانندگانش راحت است که این قدر واضح احتمال احمق بودن داور را هم وارد قضیه می‌کند. چیزی که در فضای علمی عصا قورت‌داده (ولی در واقع ضعیف) علمی ایران مشاهده نمی‌کنید.

    به نظرم یکی از راه‌هایی که آدم می‌تواند تا حدی نشاط علمی‌اش را بعد از برگشتن به ایران حفظ کند همین درگیر بودن در فرآیند داوری مجلات و کنفرانس‌ها است که مجبورت می‌کند کمی مغز را در مورد جزییات به کار بیندازی و مقاله‌های سطح جهانی را نقد کنی که به تبع می‌طلبد که کمی هم در این سطح چیز بدانی. قطعا کار وقت‌گیری خواهد بود ولی شاید به ارزش علمی‌اش بیرزد.

    تازه از این مقاله فارغ شده بودم که ایمیل جدیدی رسید. استاد دیگری دو تا مقاله فرستاده و گفته اگر وقت داری تا هفته دیگر برای کنفرانس داوری کن!

  • مشاور بین‌المللی

    ما کارگاه مهارت‌های مشاوره مدیریت انجمن بین‌المللی مدیران ایرانی را ام‌سال هم تکرار خواهیم کرد. این بار تاکید صریح‌تری روی “مهارت‌های کمی و تحلیلی در مشاوره مدیریت” خواهیم داشت. مهارتی که در آموزش مدیریت و مشاوره ایران کم‌رنگ است. تجربه سال قبل نشان داد که سخن‌رانی‌های کسانی که در شرکت‌های بین‌المللی مشاوره مدیریت و یا سازمان‌هایی که کار تحلیلی انجام می‌دهند کار جدی کرده بودند برای مخاطبان ایرانی خیلی جذاب و مفید بود. ما سعی کرده‌ایم تمام دوستانی را که می‌شناسیم و در این حوزه تجربه دارند درگیر این فعالیت کنیم ولی قطعا کسان دیگری هستند که ما نمی‌شناسیم‌شان یا از دوستان کسانی هستند که ما نمی‌دانم در این حوزه کار می‌کنند. بنا بر این می‌خواهم خواهش کنم که اگر تجربه کار در شرکت‌های مشاوره یا شبیه به مشاوره (مثل مطالعات بازار، مدل‌سازی، مطالعات اقتصادی و …) خارجی را دارید و یا به عنوان مشاور مدیریت یا تحلیل کسب و کار در شرکت‌های بزرگ بین‌المللی کار کرده‌اید و علاقه مند به هم‌کاری در این فعالیت هستید با من تماس بگیرید. ایمیلم این بغل هست. ضمنا اگر کسی را می‌شناسید که در این حوزه فعالیت می‌کند و این‌جا را نمی‌خواند ممنون می‌شوم این دعوت را برای او ارسال کنید.

  • حیدربابا

    یک نوار حیدربابا با صدای خود شهریار داشتیم که با نسخه‌ای که بعدا در بازار موجود بود فرق داشت. ده سال پیش گمش کردم و ام‌شب روی اینترنت پیدایش کردم. این‌جا می‌گذارمش که اگر خواستید بردارید. اگر آذری می‌فهمید اکیدا توصیه می‌کنم گوش کنید. نه یک بار بل‌که چند بار چون در هر بار گوش کردن آدم چیزهای جدیدی از آن کشف می‌کند. این حیدربابا چیز عجیبی است. تقریبا هیچ شعر فولکلور فارسی را مثل آن ندیده‌ام. با این که زبان ساده و عامیانه‌ای دارد ولی پر است از مفاهیم انسانی عالی. خلاصه برای صیقل دادن روح چیز موثری است.

  • اثر بحران جهانی بر اقتصاد ایران

    جمع‌بندی من این است که:

    ۱) قیمت نفت کاهش یافته و فعلا پایین خواهد ماند. در مورد این‌که آیا پایین‌تر از این هم خواهد رفت یا نه چیزی نمی‌دانم چون بستگی جدی به وضعیت بخش حقیقی اقتصاد در کشورهای توسعه‌یافته و اقتصادهای در حال گذر (چین و هند) و نیز واکنش‌های طرف عرضه و سرمایه‌گذاری‌ها دارد. پیش‌بینی در این بازارها کار کم‌دقت و پرخطایی است ولی بر اساس روان‌شناسی و ساختار بازارهای مالی به نظر می‌رسد که به علت از بین رفتن بانک‌های سرمایه گذاری و روحیه حاکم بر این بازارها تمایل به سرمایه‌گذاری‌های سوداگرانه در نفت و قراردادهای مشتقه محصولات اولیه کم خواهد بود و لذا برگشت آن بخش از جهش قیمتی ناشی از فعالیت سوداگرانه در آینده نزدیک چندان محتمل نخواهد بود.

    ۲) به خاطر سیاست‌های غلط سه سال گذشته حجم مصارف بودجه‌ای مبتنی بر ارز شدیدن بالا رفته و لذا کاهش درآمد ارزی کسری بودجه جدی را تحمیل خواهد کرد. اگر دولت بعدی بتواند با تفاهم‌ با مردم و گروه‌های سیاسی برخی از تعهدات بی حساب و کتاب قبلی را به تعویق بیندازد و یا منحل کند در همین قیمت‌ها هم اداره کشور کار خیلی سختی نخواهد بود. فراموش نکنیم که قیمت‌های فعلی حول و حوش میانگین تاریخی نفت هستند و این قیمتی است که کشور سال‌ها با آن اداره شده است.

    ۳) کشور ما حضور چندانی در بازارهای مالی و پولی جهانی ندارد. تقریبا هیچ بانک خارجی در ایران شعبه نداشته است و رقم سرمایه‌گذاری‌های ایران در سهام و مشتقات و دارایی‌های رهنی بسیار اندک (اگر نگوییم نزدیک به صفر) بوده است. بنا بر این بحران در بخش مالی تاثیر چندانی روی بخش مالی ما نخواهد داشت. هم‌چنین ما صادرات چندانی در بخش توریسم و خدمات صنعتی نداریم (مثل ترکیه) که کاهش تقاضا در این بخش‌ها اثرات شدید روی اقتصاد داخلی ما بر جای بگذارد.

    ۴) بحران در بخش مالی می‌توانست اثرات جدی روی تامین سرمایه‌ برای پروژه‌های توسعه‌ای و زیربنایی داشته باشد اگر در وضعیت تحریم نبودیم. فعلا چند سال است که به علت تحریم دست‌رسی شرکت‌ها و وزارت‌خانه‌ها به منابع مالی خارجی بسیار محدود شده است و لذا خشک شدن بازار اعتبارات در سطح جهانی آن اثر منفی که می‌توانست بر جای بگذارد را قبلا بر جای گذاشته است.

    ۵) بحران در بخش حقیقی عمدتا در بخش تقاضا برای محصول است که البته اثر خود را بعدا در توقف فعالیت‌های طرف عرضه هم نشان می‌دهد. کاهش تقاضا به معنی کاهش قیمت بسیاری از مواد اولیه خواهد بود. هم اکنون قیمت اکثر فلزات پایه به چیزی حدود یک سوم قیمت قبل از بحران رسیده است. قیمت مصالح ساختمانی و مواد غذایی هم کاهش داشته است. به تبع این کاهش‌ها قیمت محصول نهایی مثل اتومبیل هم به طور جدی کم شده است. این فرآیند باعث می‌شود تا بخشی از افت درآمد ارزی ناشی از کاهش قیمت نفت با کاهش قیمت کالاهای وارداتی جبران شود.

    ۶) اگر نرخ ارز آزاد نشود شرکت‌های صنعتی ایرانی که محصولات صادراتی دارند (مثل مس یا فرش) و یا محصول‌شان با رقبای خارجی در بازار داخلی رقابت می‌کند (مثلا صنایع فولاد) بسیار تحت فشار خواهند بود چرا که به علت کسری بودجه احتمالا نرخ تورم داخلی بالا می‌رود (طرف هزینه‌های تولید) و از طرف دیگر قیمت فروش محصولات‌شان در سطج جهانی (و یا تقاضا برای آن) کم می‌شود.

    ۷) اگر درآمدهای نفتی خیلی کم‌تر از هزینه‌های ریالی دولت باشد یک راه چاره آزادسازی قیمت ارز و افزایش قیمت رسمی دلار خواهد بود. البته با توجه به این که قیمت ارز در اقتصاد ایران به عنوان لنگر تورم هم عمل می‌کند این آزادسازی اثرات تورمی هم خواهد داشت و احتمالا سیاست‌گذار تا حد امکان از آن دوری خواهد کرد.

    ۸) اگر درآمدهای نفتی سال‌های گذشته هدر نرفته بود و مثلا در اوراق قرضه با درآمد ثابت سرمایه‌گذاری شده بود فرصت طلایی برای سرمایه‌گذاری صنعتی در کشور فراهم می‌شد چرا که به علت ورشکستگی شرکت‌ها هزینه خرید خط تولید و فناوری و دریافت خدمات مهندسی در دنیا کاهش یافته و کسی که الان پول داشته باشد می‌تواند با هزینه کم برای دوره بعد از بحران ظرفیت‌سازی کند.

    خلاصه این که به نظر می‌رسد اثرات منفی بحران برای ما شاید تا حدی کم‌تر از کشورهای دیگر باشد. چرا که ارتباط ما با دنیای بیرون عمدتا از یک طرف از طریق فروش نفت است که قیمت آن هنوز به حد بحرانی نرسیده و از طرف دیگر از طریق واردات است که وضعیت فعلی به نفع ما عمل می‌کند. به نظرم بخش‌هایی که در این دو سه سال خیلی اذیت خواهند شد حوزه‌هایی هستند که به سرمایه‌گذاری‌های جدید خدمات ارائه می‌کنند مثل شرکت‌های مهندسی مشاور و پیمان‌کاری و صنایع ماشین‌سازی و غیره. صنایعی که مواد مصرفی مثل مواد غذایی تولید می‌کنند احتمالا وضعیت بدی نخواهند داشت.

    نظر انتقادی شما؟

  • تفاوت‌ها

    آیا نخبگان ایرانی خیلی باهوش هستند؟ این سوال یک جواب تجربی گسترده دارد که از نتایج مطالعه جهانی اخیر احتمالا همه باخبر هستید. یک جواب هم می‌تواند مبتنی بر تجربه شخصی افراد در موقعیت‌ها و رشته‌ها و کشورهای مختلف باشد. جواب سوال اگر قرار است به کار فخر فروختن به بقیه بیاید که خب به‌تر است اصلا طرح نشود ولی اگر به دو کار بیاید به نظرم مفید است: یکی توهم‌زدایی و دومی کمک به برنامه‌ریزی نظام‌های آموزشی. من تجربه خودم را می‌نویسم با ملاحظات زیر

    الف) تجربه محدود به حضور دانش‌گاهی من در اتریش (طولانی‌مدت) و کنفرانس‌ها و مدارس تابستانی در کشورهایی مثل انگلیس و سوییس و آلمان بوده است که عمدتا هم با دانش‌جویان اروپایی سر و کار داشته‌ام.

    ب) تجربه محدود به رشته اقتصاد است. سیستم آموزشی در کشور ما در این رشته با دنیا فاصله اساسی دارد. شاید اگر تجربه من در رشته‌های علوم و مهندسی و پزشکی بود نتیجه برداشت‌هایم کاملا متفاوت بود.

    جمع‌بندی تجارب من از این قرار است:

    ۱) واریانس (پراکندگی) توان ذهنی بالفعل شده (خروجی علمی) بین دانش‌جویان ایرانی بسیار بالاتر از دانش‌جویان اروپایی است. تقریبا همه ما در کلاس‌های درس ایران (حتی در به‌ترین دانش‌گاه‌ها) ترکیبی از دانش‌جویان خیلی عالی که حرف استاد تمام نشده موضوع را روی هوا می‌زنند و دانش‌جویانی که در آن درس به قول معروف هر را از بر تشخیص نمی‌دهند داشته‌ایم. من این جا چند بار تجربه حل تمرین یا راه‌نمایی دانش‌جویان را داشته‌ام. دانش‌جویانی که من سر و کار داشته‌ام هیچ وقت خیلی خیره‌کننده نبوده‌اند ولی در عوض تقریبا همه‌گی سطح قابل قبولی از خروجی را ارائه کرده‌اند. در این‌جا بسیار کم پیش می‌آید که دانش‌جویی سر کلاس سوالی بپرسد که نشان از پرت بودن کامل وی از موضوع کلاس باشد (اتفاقی که در ایران می‌افتد) یا تمرینی را تحویل بدهد که به کل غلط و بی‌ربط باشد. بگذارید در قالب این مثال خلاصه کنم که تجربه من می‌گوید اگر به دو گروه دانش‌جوی ایرانی و اروپایی درسی در زمینه اقتصادسنجی ساده بدهید و بعد بخواهید با یک نرم‌افزار یک مثال ساده را حل کنند گروه اروپایی با تقریب خوبی روش‌های استاندارد و پایه را به درستی به کار می‌برد و هر چند ممکن است خیلی ایده‌های عجیب و غریب بروز ندهد ولی جواب‌های معقول و منطقی و با جزییات درست تحویل می‌دهد. در مورد گروه ایرانی خودتان به‌تر می‌دانید. طبیعی است که بخشی از این مشاهده به نظام آموزشی مربوط است.

    ۲) خلاقیت خیره‌کننده ولی وحشی در بین ایرانی‌ها بیش‌تر یافت می‌شود. من در ایران همیشه دوستان و هم‌کلاسی‌هایی داشته‌ام که آدم از شدت تیزبینی و قدرت ذهنی و خلاقیت و حافظه آن‌ها دچار حیرت می‌شود. این‌جا به طور متوسط چنین چیزی را به طرز معنی‌داری کم‌تر می‌بینم (هر چند گاهی می‌بینم ولی شدت آن کم‌تر از ایران است). چرا گفتم وحشی؟ برای این‌که به نظرم می‌رسد خلاقیت و تیزهوشی ایرانی‌ها تا حدی رها و بی قید است. در واقع می‌توانم بگویم هوش عجیب ایرانی‌های نخبه برای استفاده از گروه‌های ایده و طوفان مغزی اولیه مفیدتر است تا در تیم طراحی نهایی یک محصول تجاری. با دوستی تجربه کاملا مشابهی داشتیم که استادان خارجی یک استثنا هستند. اکثریت مطلق استادانی که من داشته‌ام (بیش از ۵۰ نفر) واقعا و واقعا تیزهوش بوده‌اند.

    ۳) ایرانی‌ها به وضوح هوش بالاتری در کلیات مساله دارند ولی به طرز ناراحت‌کننده‌ای در جزییات ضعیف‌تر از اروپایی‌ها هستند. این مشاهده من البته ممکن است به شدت تابع ملاحظه بند دوم مقدمه صحبتم باشد. تقریبا هر بار که در ایران درسی داده‌ام یا سخن‌رانی داشته‌ام (حتی برای افراد غیرمتخصص در آن موضوع مثلا درس نظریه بازی برای مهندسین یک شرکت صنعتی) تجارب بسیار شیرینی از درک سریع کلیت موضوع و پیوند آن به مسایل دنیای بیرون و یا یافتن استثناها یا خلاء‌ها یا ناسازگاری‌هایی در فرضیات یا نتایج صحبتم توسط ۱۰٪ بالای مخاطبان ایرانی داشته‌ام. این چیزی است که تدریس برای ایرانی‌ها را برای من به شدت جذاب و هیجان‌انگیز می‌کند (در مقابل مخاطب اروپایی که معمولا حوصله چنین نگاه متفاوت و انتقادی به کلیت ماجرا را ندارد و بسیار فرمان‌بردارتر و هم‌راه‌تر است). ولی در عوض بسیار کم پیش آمده که کامنت فنی و ریاضی دقیقی دریافت کنم. باز به قیاس تمثیل اگر یک مدل اقتصادی را برای ایرانی‌ها ارائه کنید فورا کامنت‌های متعددی از توسعه‌های ممکن، موقعیت‌های واقعی که مدل آن‌ها را توضیح می‌دهد یا نمی‌دهد، فرضیات جالب‌تر و غیره دریافت می‌کند ولی به ندرت نظری دریافت می‌کنید که مثلا تو این‌جا از توزیع احتمالی استفاده کردی که رفتار واریانسش این طوری است و لذا نمی‌توانی از این تست استفاده کنی. در مقابل مخاطب اروپایی کامنت‌های جزیی و فنی خوبی ارائه می‌کند. یک بار در آلمان مقاله‌ای ارائه کردم و واقعا هنوز هم از هوش مخاطبان جوان هلندی و آلمانی در تعجبم که چه طور در مدت کوتاه ارائه دقیقا مدل ریاضی من را متوجه شدند و نظرات انتقادی جالبی راجع به جزییات ریاضی مساله ارائه کردند. این نوع نظرات را در ایران به ندرت دریافت می‌کنید.

    ۴) اهالی اروپایی مرکزی (خصوصا آلمانی‌ها) واقعا باهوشند و به نظرم در متوسط از ایرانی‌ها یک سر و گردن بالاترند. این را از تجارب متعدد علمی و روزمره می‌گویم که کم‌تر می‌بینید کسی گیج بازی دربیاورد و یا یک استدلال یا توضیح ساده را متوجه نشود. در مقابل تجربه من می‌گوید ایرانی‌ها در بین آسیایی‌ها (خصوصا آسیای جنوب شرقی و اهالی کشورهایی مثل مالزی و پاکستان و کشورهای عربی) واقعا خوب هستند.

  • حق تولید‌کننده

    من سعی می‌کنم تا حدی که برایم امکان دارد حقوق تولیدکنندگان محصولات فرهنگی را رعایت کنم. نمی‌گویم هیچ وقت این اصل را زیر پا نگذاشته‌ام و نمی‌گذارم وگرنه ادعای غیرواقعی کرده‌ام ولی حداقل مدت‌ها است که از اینترنت فیلم رایگان یا کتاب غیرقانونی الکترونیکی دان‌لود نکرده‌ام و روی رایانه‌ام نرم‌افزار غیرقانونی ندارم. (شاید این نکته جالب باشد که بر خلاف تصور کلیشه‌ای رایج که قانون‌مندی غربی‌ها را صرفا به خاطر “کار فرهنگی” می‌داند باید بگویم که بسیاری از هم‌کاران غربی من تا جایی که می‌توانند از کتاب‌ها و فیلم‌های رایگان بهره‌مند می‌شوند و وقتی می‌بینند من برای خریدن کتاب یا کرایه فیلمی که رایگانش در دست‌رس است پول می‌دهم خیلی عجیب نگاهم می‌کنند. این منفعت‌طلبی بی‌نهایت و فقدان اصول که حداقل من در جایی که هستم ملموس است یکی از آزاردهنده‌ترین موارد زندگی در آن‌جا است که بعدا باید مطلب مفصلی در موردش بنویسم).

    یکی از مواردی که شاید از این اصل تخطی می‌کنم (و البته هنوز هم مطمئن نیستم که اخلاقی باشد) استفاده از کپی‌های غیرمجاز محصولات – خصوصا فیلم‌ها- قدیمی است که به نظرم می‌رسد یا به آسانی یافت نمی‌شود و یا منافعش لزوما به تولیدکننده نمی‌رسد. مثلا کپی از برخی فیلم‌های خوب قبل از انقلاب که بازار رسمی ندارند (مثلا کارهای ابراهیم گلستان یا علی حاتمی) را تهیه کرده‌ام ولی در مقابل “گاو” را از بازار رسمی خریده‌ام. یا مثلا در مورد برخی فیلم‌های تاریخی سینما مثل “هم‌شهری کین” یا “پرندگان” این اصل را زیر پا گذاشته‌ام.

    از آن مهم‌تر الان با این سوال اخلاقی مواجه هستم: برای بسیاری از فیلم‌ها یا کتاب‌های متاخر فرد با دو گزینه مواجه می‌شود. یکی این‌که برود و در بازار غیررسمی ایران کپی از محصولات را به قیمت پایین تهیه کند و یا از بازار رسمی هزینه کرایه یا خرید واقعی را پرداخت کند. دردسری که من با گزینه دوم دارم هزینه مبادله دست‌رسی به محصولات است. به طور مشخص در وین تنها یک ویدئو کلوپ حرفه‌ای وجود دارد که تقریبا تمام فیلم‌های خوب را به زبان انگلیسی دارد. مشکل این است که برای تهیه و برگرداندن هر فیلم به این فروش‌گاه به طور متوسط ۱٫۵ تا ۲ وسط وقت تلف می‌شود و مجبور هم هستی فیلم را ظرف یک یا دو روز برگردانی.

    حال سوالی که با آن مواجهیم این است که آیا کار اخلاقی می‌کنیم اگر نسخه غیرمجاز یک فیلم را تهیه کنیم و بدون نیاز به این رفت و آمد اضافی و تحت فشار بودن در مورد زمان آن‌ها را تماشا کنیم و بعد یک بار برویم به این فروش‌گاه و همه فیلم‌هایی که دیده ایم را یک‌جا کرایه کنیم و پولشان را بدهیم و فورا فیلم را برگردانیم؟ همین سوال در مورد کتاب هم پیش می‌آید. گاهی پیش می‌آید که آدم نیاز فوری به کتابی دارد که نسخه غیرمجازش در دست‌رس است ولی تهیه نسخه قانونی‌اش زمان می‌برد. آیا اخلاقی است که نسخه غیرقانونی را استفاده کنیم و هم‌زمان هم نسخه قانونی را سفارش دهیم؟

    ۱) ممکن است تو در فاصله استفاده از نسخه غیرمجاز و پرداخت پول نسخه مجاز بمیری یا از آن کشور اخراج شوی یا آن فروش‌گاه تعطیل شود و ماجرا به سرانجام نرسید. این اشکال را شاید بتوان با پرداخت پول در قدم اول و بعد استفاده حل کرد.

    ۲) این کار باعث می‌شود که منفعتی بیش از حد لازم به توزیع کننده قانونی منتقل کنیم. چرا که فورا فیلم را بر می‌گردانیم و او می تواند لحظه بعد آن را به نفر بعدی کرایه دهد. به نظر این مساله منفی نمی‌رسد چرا که با صرفه‌جویی در رفت و آمد اضافه منافع (Surplus) جدیدی خلق شده که من و توزیع‌کننده آن را تقسیم می‌کنیم ولی تولیدکننده اصلی نفعی نمی‌برد.

    ۳) این کار باعث تشویق توزیع‌کننده غیرقانونی به گسترش فعالیتش می‌شود. این اشکال جدی است و هنوز جوابی برایش ندارم.

    ۴) تو با این کار خدمتی دریافت می‌کنی که قیمتش بیش از پولی است که پرداخت می‌کنی. به عنوان مثال وقتی نسخه غیرقانونی را کپی می‌کنی آن را همیشه با خودت داری و می‌توانی بیش از یک بار تماشایش کنی ولی وقتی پول کرایه را پرداخت می‌کنی هزینه یک بار تماشا را پرداخت کرده ای. حتی وقتی این فکر را می‌کنی که خیلی فیلم‌ها برای یک بار مصرف هستند و لذا در عمل حتی اگر آن‌ها را داشته باشی رفتار شبیه به کرایه یک شب را داشته‌ای. مشکل این است که داشتن فیلم یک آپشن اضافی برای تماشای دوباره فراهم می‌کند که فیلم کرایه‌ای ندارد و ارزش این آپشن هم مثبت است.

    فکر می‌کنم راحت‌ترین راه‌حلی که این مشکل را تخفیف می‌دهد این سایت‌هایی هستند که تهیه‌کننده هزینه جبران زحمت خودش را اعلام می‌کند و آدم می‌تواند اگر مصرف غیرقانونی داشت با پرداخت پول در این سایت‌ها جنبه غیراخلاقی مساله را رفع کند ولی هنوز مشکل دوم هنوز برقرار است مگر این که محصول مستقیما از سایت خود تولیدکننده دان‌لود شود.

    پ.ن: بخشی از ایده‌های این پست در گفت و گو با ک.ل شکل گرفته یا توسط او بیان شده و لذا پیشاپیش به حق صاحب ایده احترام می‌گذارم. هر چند ازش اجازه نگرفته بودم که آن‌ها را با بقیه به اشتراک بگذارم.

  • مبحث اقتصادی در تلویزیون

    به نظر شما برای یک بحث تلویزیونی ۴۰ دقیقه‌ای زنده که مخاطب آن مردم عادی هستند چه موضوعی الان مفیدتر است؟ بحث قرار نیست تخصصی باشد و باید یک موضوع اقتصادی به زبان ساده تحلیل و تبیین شود. محور بحث مشخص است ولی برای جزییات آن علاقه‌مند به شنیدن نظرات دوستانی هستم که در ایران هستند و با سوالات مطرح در جامعه آشناتر هستند.

    نرخ بهره و کارکرد آن در اقتصاد؟ بانک‌های خصوصی و کارکرد آن‌ها؟ بحران اقتصاد جهانی؟ …

    احتمالا زمان برنامه روز یک‌شنبه این هفته ساعت هفت صبح شبکه دو است.

    پ.ن: خیلی ممنون بابت همه این نظرات. به نظرم برای دوستانی که ممکن است تجربه مشابهی داشته باشند فهرستی جامعی از موضوعات جذاب فراهم شد. من تصمیم گرفتم راجع به مدیریت ثروت شخصی (Personal Wealth Management) صحبت کنم. در واقع بحث ساده‌ای راجع به انتخاب سبد سرمایه‌گذاری شخصی، رابطه ریسک و بازده، تنوع‌بخشی، نقدشوندگی، کلاس‌های مدیریت دارایی، افق سرمایه‌گذاری و الخ. حالا هر قدر که وقت شد.

  • اقتصاد سیاسی مدیریت ریسک

    پارسال که قیمت فلزات خیلی بالا بود در یک جلسه مشاوره به مدیران یکی از شرکت های بزرگ معدنی شرکت توصیه کردم که از ابزارهای مدیریت ریسک برای کاهش خطرات ناشی از کاهش قیمت در آینده استفاده کنند و نمونه های متعددی از این ابزارها را هم معرفی کردیم. پاسخ مدیران این بود که منافع استفاده از این ابزارها برای ما نامتقارن است. اگر الان هزینه کنیم و محصولات را با قراردادهای آتی پیش فروش کنیم و یا برای کاهش ریسک آپشن بخریم ممکن است قیمت فلز بالا برود و از بابت استفاده از این ابزارها سرزنش شویم ولی اگر آن ها را نخریم و قیمت پایین بیاید کسی ما را به خاطر کاهش قیمت جهانی فلز سرزنش نخواهد کرد. به نظرم این توضیح بسیار قابل تامل و معقول است.

    ام سال همان دوستان را دیدم و نیمی به شوخی و نیمی جدی پیش نهاد پارسال را یادآوری کردم و گفتم اگر آن موقع مقدار بهینه ای از ابزارهای مدیریت ریسک را خریده بودید الان وضع تان به تر بود. جواب دادند که پارسال که بهت گفتیم که چرا نمی خواستیم این کار را بکنیم.

    به نظرم تحلیل مساله مدیریت ریسک در شرکت های بزرگ بخش معدن و انرژی ایران از زاویه مسایل انگیزشی موضوع جذابی است. بسیاری از شرکت های بزرگ این حوزه یا دولتی هستند و یا اگر مشمول خصوصی سازی اصل ۴۴ قرار گرفته اند هم چنان تحت چارچوب ها و مقررات دولتی عمل می کنند. بنا بر این هم چنان آن مساله انگیزه ها وجود دارد و مدیران تمایلی ندارند که به طور جدی از ابزارها استفاده کنند.

    علاوه بر آن یک بحثی که مخالفان به کارگیری این ابزارها در شرکت های بزرگ ابراز می کنند این است که شرکت لازم نیست به نیابت از سهام داران نوسانات درآمد را مدیریت کند چون سهام داران خود قادرند از طریق تنوع بخشی و خرید خانگی ابزارهای مدیریت ریسک این کار را انجام بدهند. هیچ کدام از این دو شرط در ایران به آن قدرت برقرار نیستند. نه آن قدر تنوع داریم و نه سهام دار خرد قادر است در سطح فردی مدیریت ریسک کند. بنا بر این اتفاقا موضوع برای شرکت های ما حتی جدی تر هم هست.

    ما در داخل این ابزارها را نداریم ولی در سطح بین المللی قراردادهای فراوانی وجود دارد که تا جایی که می دانم مشکل شرعی آن ها هم حل شده است.

  • جواب هایی به کامنت های پست قبل

    برای صرفه جویی در زمان پاسخ جمعی به کامنت های پست قبل می دهم. این وبلاگ چند گروه خواننده دارد. یک گروه تعداد قابل توجهی از دوستان قدیمی و جدید و دیده و ندیده من هستند که در چهار گوشه دنیا پراکنده هستند و خیلی هم در کامنت ها حضور ندارند. برخی مطالب من برای این گروه و با هدف به اشتراک گذاشتن تجاربی است که خودم بهش رسیده ام. در هر سفرم تعداد زیادی از این دوستان را می بینم و مدت ها راجع به این موضوعات حرف می زنیم. بنابراین با وجود این که خیلی راحت پیشاپیش واکنش ها را به این جور نوشته ها می دانم؛ بی هیچ دغدغه ای در مورد اظهارنظرهای بی ربط به ماجرا این مطالب را برای مخاطب واقعی اش می نویسم. حاشیه ها هم اهمیتی ندارد.

    ۱) کار جدی یعنی چه؟ تدریس برای من اتفاقا یک جدی است ولی همه کار جدی که می شود این جا انجام داد تدریس نیست. تاسیس یک شرکت مشاوره تخصصی؛ حضور در مدیریت موسسات مالی بخش خصوصی؛ تاسیس صندوق های تخصصی سرمایه گذاری؛ کمک به شکل گیری موسسات آموزش عالی غیردولتی با استانداردهای بین المللی و … با خبرهایی که از دوستانم دارم خیلی امیدوارم که ظرف چند سال آینده یک جمع از دوستان هم نسل ما که اقتصاد و رشته های مرتبط با آن را خوانده اند بر می گردند و یک جمع مناسب برای کار کردن مشترک شکل خواهد گرفت.

    ۲) چرا گفته ام وقت تلف کردن؟ برای این که حضور در خارج یک دوره با بهره وری بالا دارد که مربوط به وقتی است که آدم در یک مرکز خوب درس بخواند و تحقیق کند و چیز یاد بگیرد. من در خارج فقط درس نخوانده ام بل که یک سال و نیم در یک سازمان خیلی با پرستیژ کار کرده ام و این کار برایم چیزی جز وقت تلف کردن نبود (در قیاس با امکان هایی که قبل و بعد آن در ایران داشتم) چون شناخت نسبتا خوبی از محیط کار آن جا دارم می دانم که برای من حضور بعد از تحصیل در قیاس با موقعیت های موجود در ایران وقت تلف کردن است مگر این که موفق شوم در یک سازمان خیلی تخصصی شغلی بیابم که جنبه یادگیری آن بالا باشد. شانس این جور مشاغل خیلی بالا نیست. ضمنا من هر موقعیتی الان دارم ۵ سال قبل قبل از رفتن هم داشتم (جز این که حوزه کارم متفاوت بود). بنا بر این خارج رفتن چیز زیادی را برای من عوض نکرده است.

    ۳) ماندن در محیط پاستوریزه آکادمیک خارج از ایران برای من راحت تر از سر و کله زدن با مسایل واقعی در ایران و مواجهه با کارشناسان و مدیران باهوش ایرانی است. این اصلا تعارف و شعار نیست. من هر بار که می آیم ایران با چندین سوال دقیق و هوش مندانه مواجه می شوم – البته با ده ها سوال و کامنت غیرمرتبط هم مواجه می شوم – که هرگز در ادبیات مشابه آن را ندیده ام. در همین سفر حداقل ۶ سوال اساسی شنیدم که به نظرم هر کدامشان موضوع یک مقاله جذاب است. اگر کسی تجربه داشته باشد می داند که نوشتن مقاله آکادمیک راحت تر از درگیر شدن در تحلیل مسایل سیاست گذاری آن هم در یک کشور در حال توسعه است.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها