• از نویسنده مدعو: طراحی مکانیسم

    دوستان خواسته بودند که مبحث طراحی مکانیسم ادامه یابد. من هم از دوست عزیزم فرشاد فاطمی که ماه های آخر دوره دکترای اقتصاد را در دانشگاه یو ال سی (لندن) می گذارند و در این حوزه تخصص دارد خواهش کردم که مطلب کوتاهی در این باب بنویسد. فرشاد هم لطف کرد و سریعا مطلب فشرده و آموزنده ای نوشت که می توانید در ادامه بخوانید :

    “بعد از اعلام اسامی برندگان امسال جایزه اقتصادی نوبل که برای تلاشهای هورویج، مسکین و مایرسون در زمینه پایه‌گذاری تئوری طراحی مکانیزم به آن‌ها اعطا شد، دوست عزیزم حامد قدوسی از من خواست تا چند جمله‌ای در مورد معرفی طراحی مکانیزم برای وبلاگش بنویسم. اقتصاد خرد علم مطالعه رفتار آحاد جامعه است و معمولا برای این مطالعه فروضی در نظر گرفته می‌شود، برخی از این فروض در عالم واقع همواره صادق نیستند. در بیان ساده اقتصاددانان (و به طور خاص متخصصان نظریه باز‌ی‌های) در مبحث طراحی مکانیزم برآنند که روشهایی را بیافرینند که دستیابی به خروجی‌های مورد نظر آن‌ها را امکان‌پذیر سازد. در زیر با چند مثال سعی می‌کنم علاوه بر معرفی شاخه‌های مختلف طراحی مکانیزم، موضوع این شاخه از اقتصاد و آنکه آن خروجی‌ها چه هستند را توضیح دهم:

    اولین و ساده‌ترین مثال، تصور حالتی است که یک کارفرما با دو نوع متفاوت از کارگران (یکی کارا و دیگر ناکارا) روبروست. اگر حاصل تلاش هر کارگر قابل مشاهده (Observable) و قابل اثبات (Verifiable) باشد، کارفرما مشکلی جهت تنظیم دو نوع متفاوت قرارداد با هر نوع از کارگران ندارد. حالا شرایطی را تصور کنید که دو نوع کارگر از یکدیگر قابل تمیز نیستند، کارفرما علاقمند خواهدبود که قراردادهای دوگانه را به صورتی تنظیم کند که در عین حال که هر دو کارگر همچنان تمایل به کارکردن دارند در عین حال هر کارگر قرارداد مناسب خود را انتخاب کند و تمایلی نداشته باشد که قراردادی را که برای کارگر دیگر طراحی شده‌است قبول کند. این شروع مبحثی است با عنوان تئوری قراردادها.

    ادامه مطلب ...
  • نظرسنجی در مورد وبلاگ های اقتصادی

    صادق الحسینی کار جالبی کرده و نظرسنجی در مورد وبلاگ های اقتصادی فارسی راه انداخته است. من هم به سهم خودم دعوت می کنم که در این نظرسنجی شرکت کنید و اجازه دهید تا ما بلاگرهای اقتصادی تصویر به تری از عملکرد دسته جمعی مان به دست آوریم.

  • آربیتراژ چیست؟

    ظاهرا بحث حسابی بر سر معمای قبلی درگرفته است. من هم پاسخ ها را خواندم و بهره بردم. سال ها بود که این معما گوشه ذهنم بود و جوابی برای آن نداشتم. بعدا که بررسی کردم دیدم اتفاقا معمایی است که در علم اقتصاد هم مطرح است و محققان روی آن بحث می کنند. سعی می کنم خلاصه ای از بحث های ادبیات را این جا بنویسم ولی فکر کردم خوب است که قبل از رفتن سراغ بحث اصلی این مفهوم “آربیتراژ” که چند بار به کار برده ام و ممکن است برای برخی دوستان گنگ باشد را توضیح بدهم.

    آربیتراژ (و به تبع آن بازار یا قیمت بدون آربیتراژ) کلیدی ترین مفهوم برای متخصصین فاینانس است و همان نقشی را بازی می کند که “تعادل” برای اقتصاددان ها دارد. البته فهم من این است که فقدان آربیتراژ و تعادل در واقع دو روی یک سکه هستند و هر دو به مفاهیم مشترکی اشاره می کنند. حالا آربیتراژ یعنی چه؟

    مفهوم آربیتراژ را می توان حداقل با دو روی کرد متفاوت (و البته معادل) توضیح داد. اولین توضیح می تواند این باشد که دقت کنیم که دارایی ها در بازار قابل بازتولید شدن توسط دارایی های دیگر هستند. یعنی می توان خروجی یک دارایی را عینا توسط ترکیبی از دارایی های دیگر به دست آورد. حال اگر قیمت دو دارایی با هم متفاوت باشد آربیتراژ رخ می دهد. تعریف دوم که تعریف ریاضی و دقیق است می گوید آربیتراژ زمانی رخ می دهد که قیمت سبدی از دارایی ها در همه حالت ها صفر یا منفی و بازده آن در همه حالت ها بزرگ تر یا مساوی صفر و در برخی حالت ها اکیدا بزرگ تر از صفر باشد. یعنی ما بدون این که هزینه ای متحمل شویم سود انتظاری مثبت به دست می آوریم. دقت کنید که این مفهوم به عبارت “ناهار مجانی” اقتصاددان ها بسیار شبیه است.

    مثال ۱) فرض کنید نرخ تبدیل دلار به ریال ۱۰۰۰ تومان، یورو به ریال ۱۳۰۰ تومان و یورو به دلار ۱٫۴ باشد. اگر یک واحد یورو را به دلار تبدیل کرده و با آن ریال بخریم و دوباره ریال را به یورو تبدیل کنیم ۱۰۰ تومان سود می کنیم. یعنی دو سبد متفاوت از دلار و ریال و یورو با ارزش یورویی یکسان قیمت ریالی یکسان ندارند.

    مثال ۲) فرض کنید قیمت فروش امروز نفت ۶۰ دلار و قیمت فروش آن برای تحویل در سال آینده ۸۰ دلار باشد. همچنین فرض کنید نرخ بهره ۲۰% و هزینه انبار و “بیمه” (به این دقت کنید) نفت توسط فروشنده ۵ دلار به ازای هر بشکه باشد. من اگر امروز ۶۰ دلار وام بگیرم و با آن همین الان نفت بخرم و بخواهم که نفت را سال آینده تحویل بگیرم قیمت نفت برای من برای تحویل در سال آینده ۶۰ (قیمت نفت) + ۱۲(نرخ بهره) +۵ (هزینه نگهداری و بیمه) = ۷۷ در می آید. لذا من می توانم دارایی که نفت را در سال آینده ۸۰ دلار می فروشد را با ۷۷ دلار تولید کنم. من هیچ پولی از جیبم ندادم (وام گرفتم) و سال آینده ۳ دلار سود قطعی می کنم.

    نکته بسیار کلیدی در مفهوم آربیتراژ این است که سبد دارای آربیتراژ باید در “همه حالت ها” بازده غیرمنفی داشته باشد و گرنه اصطلاح آربیتراژ به آن اطلاق نمی شود. لذا مثلا خرید یک کالا از یک کشور و صادرات آن به کشور دیگر با قیمت متفاوت آربیتراژ نیست چرا که تجارت با ریسک های متعددی از جمله کاهش قیمت محصول یا ظهور محصول رقیب و الخ مواجه است. به همین خاطر بود که گفتم به عبارت “بیمه” در مثال نفت دقت کنید. اگر من نفت بخرم و ریسک آتش سوزی نفت انبارشده وجود داشته باشد دیگر آربیتراژ نداریم و لذا برای بررسی وجود یا عدم وجود آربیتراژ باید “هزینه بیمه” را هم به آن اضافه کنم. به عنوان مثالی دیگر به بازده سهام دقت کنید. بازده متوسط سهام به وضوح بالاتر از اوراق مشارکت است ولی این آربیتراژ نیست چرا که حالت هایی هم وجود دارد که سهام از اوراق مشارکت کم تر سود می دهد. اگر وضعیت طوری بود که سهام “در هر صورت” از اوراق مشارکت بیشتر سود می داد با آربیتراژ مواجه بودیم. خرید خانه هم باز مثالی برای آربیتراژ نیست چرا که در سال های رکود قیمت ظاهری خانه ثابت می ماند و لذا با در نظر گرفتن هزینه فرصت پول بازده سرمایه گذاری منفی می شود.

    در عمل تقریبا هیچ سبدی را نمی توان یافت که دارای ریسک صفر باشد چرا که حتی مثلا وقتی یک سوداگر متوجه می شود که مثلا قیمت نسبی ین و پوند در ژاپن و دوبی یکسان نیست و لذا با انتخاب سبد مناسب می توان از این وضعیت بهره برد باز یک فاصله زمانی بسیار اندک بین انجام خرید و فروش وجود دارد که همین فاصله زمانی ریسکی ولو بسیار اندک را به موضوع تحمیل می کند (ممکن است تا بخواهیم ین را از جای ارزان تر بخریم و خرید را ثبت کنیم قیمت ین در جای دیگر جا به جا شود و ما ضرر کنیم) ولی معمولا از این ریسک های بسیار اندک صرفه نظر می کنیم.

    بخش مهمی از ادبیات قیمت گذاری دارایی ها و مشتقات مالی در فاینانس بر مبنای اصل یک قیمت (یا فقدان آربیتراژ) شکل می گیرد و در آن قیمت تعادلی یک دارایی به شکلی محاسبه می شود که امکان آربیتراژ وجود نداشته باشد. چون بازارهای مالی معمولا هزینه مبادله اندک و نقدشوندگی بالا دارند هر گونه فرصت احتمالی آربیتراژ به سرعت خنثی شده (و البته کسانی هم از این فرصت موقت بهره برده اند) و لذا فرض فقدان آربیتراژ فرض قابل قبولی است. دقت کنید که در عمل بسیاری از فرصت های آربیتراژ به دلیل تفاوت بین قیمت خرید و فروش یک دارایی (هزینه واسطه گری) از بین می رود. ضمن این که خیلی وقت ها آربیتراژ آن قدر کوچک است (مثلا ۱۰ یورو روی یک میلیون یورو معامله) که شکار آن اصلا صرف نمی کند.

    * بحث را تا حدی ساده کردم وگرنه شکل ریاضی آربیتراژ کمی پیچده تر از این است.

  • Breaking News: Nobel Prize

    خوب حتما خبر را تا الان شنیده اید. جایزه نوبل امسال به هورویج و مایرسون و مسکین به خاطر کارهایشان در حوزه طراحی مکانیسم رسید. من متاسفانه سرم خیلی شلوغ است و نمی توانم مطلب مفصل بنویسم فقط چند نکته به اشاره بگویم و بعدا خدمت برسم.

    ۱) آفرین بر روزبه حسینی که با قاطعیت پیش بینی کرد که جایزه امسال به احتمال زیاد در حوزه طراحی مکانیسم است و هورویج و مایرسون احتمالا جزو برندگان آن هستند. دقت پیش بینی روزبه فوق العاده بود.

    ۲) این جایزه از این حیث برای ایران مفید است که یکی از مهم ترین و پرکاربردترین حوزه های اقتصاد که اتفاقا یکی از ناشناخته ترین و مهجورترین بخش ها در ایران هست را سر زبان ها می اندازد و باعث می شود که علاقه مندان راجع به آن چیزهای بیش تری بیاموزند. تا جایی که من می دانم مبحث طراحی مکانیسم در هیچ دانشگاه ایران تدریس نمی شود. امسال تابستان پرویز قبله علی وند کلاس بسیار خوبی در این زمینه در شریف برگزار کرد که متاسفانه عده کمی در آن شرکت کردند. من هم در سمینار و کلاس گیم تئوری اشاره مختصری به مباحث مقدماتی طراحی مکانیسم (در قالب مثال طراحی حراج و قرارداد شغلی و تعادل های بیزین کامل) داشتم که البته فرصت نشد تکمیلش کنم.

    ۳) حالا طراحی مکانیسم چیست؟ مساله این است: شما طراح یک مکانیسم اقتصادی (مثلا مالیات گیری یا حراج یا استخدام افراد یا اعطای وام یا قیمت گذاری هزینه مکالمه موبایل و …) هستید که باید برداری از مقادیر را به عامل های اقتصادی تخصیص دهد (مثلا مالیات هر فرد یا برنده حراج یا حقوق فرد یا نرخ بهره وام یا قیمت مکالمه یا هزینه بیمه ماشین). اگر ما می توانستیم “نوع” (یعنی ترجیحات و سایر اطلاعات ذاتی) فرد را بشناسیم مساله ساده بود. مثلا اگر در یک حراج می دانستیم که جنس تحت حراج برای هر نفر چه قدر می ارزد نیازی به حراج نداشتیم. مستقیما می رفتیم به سراغ کسی که جنس برایش بالاترین ارزش را دارد و به آن قیمت جنس را به او می فروختیم. یا اگر می دانستیم ریسک وام گیرنده یا بهره وری متقاضی استخدام چه قدر است مستقیما قیمت وام یا دستمزد را تعیین می کردیم.

    مشکل این است که در واقعیت ما “نوع” افراد را نمی شناسیم و افراد هم انگیزه دارند تا “نوع” خود را غلط گزارش کنند. مثلا وانمود کنند که راننده کم ریسکی هستند یا نیروی کار ماهری هستند. هنر طراحی مکانیسم این است که روشی طراحی می کند که افراد “نوع” خود را با صداقت بیان کنند! برای کسی که با نظریه بازی آشنا نیست این واقعا به یک معجزه می ماند ولی حقیقت دارد. یک قضیه هم در طراحی مکانیسم وجود دارد که اثبات می کند که برای هر مساله یک مکانیسم مستقیم معادل وجود دارد که هر فردی نوع خود را صادقانه اعلام می کند.

    طراحی مکانیسم بر دو اصل استوار است. اصل اول عقلانیت فردی (IR) (یا اصل مشارکت) است و می گوید مکانیسم باید جوری باشد که با فرض تشخیص درست نوع عامل هر عاملی انگیزه داشته باشد که با مکانیسم وارد معامله شود. یعنی اگر من راننده خودرو هستم در صورت خرید قرارداد بیمه متناسب با نوع خودم مطلوبیتم افزایش می یابد. اصل دوم که در واقع قلب قضیه است به اصل سازگاری انگیزه ها (IC) معروف است و می گوید مکانیسم باید طوری باشد که هیچ “نوعی” انگیزه نداشته باشد “نوع” دیگری را برای خودش اعلام کند. مثلا قرارداد بیمه خودرو باید طوری طراحی شود که فرد کم ریسک برایش خرید قرارداد پرریسک به صرفه نباشد و فرد پرریسک هم از خرید قرارداد پرریسک منفعت بیشتری کسب کند.

    کلمات کلیدی: جایزه نوبل اقتصاد ۲۰۰۷ ٬ هورویج و مایرسون و مسکین ٬ طراحی مکانیسم٬ “نوع” افراد٬ گزارش غلط٬ عقلانیت فردی٬ اصل مشارکت٬ سازگاری انگیزه ها٬

  • معمای آربیتراژ نرخ بهره

    نرخ ظاهری دلار در ایران نزدیک به ۷ سال است که تقریبا ثابت است و حول ۹۰۰ تومان نوسان می کند. نرخ بهره سپرده های بدون ریسک (مثلا اوراق مشارکت) هم بین ۱۴ تا ۱۷ درصد است که به وضوح بالاتر از نرخ بهره وام در کشورهای غربی است. یک استراتژی آربیتراژ می تواند این باشد که کسی از بانک های غربی مثلا یک میلیون دلار وام ۸ درصد بگیرد و آن را به ریال تبدیل کرده و در اوراق مشارکت سرمایه گذاری کند. در پایان سال دوست ما ۱۵% روی ریال سود می گیرد و چون نرخ دلار هم ثابت است به همان نرخ قبلی اصل پول (به اضافه بهره دلاری) را تبدیل کرده و مابقی را به جیبش سرازیر می کند!

    این قضیه مختص ایران نیست. در اروپا هم نرخ بهره بانک های سوییس به طور سیستماتیک پایین تر از بانک های اتریشی است و نرخ تبدیل فرانک سوییس به یورو هم تقریبا حول یک مقدار میانگین نوسان می کند (بخش بلندمدت این نمودار را ببینید). لذا برای وام گیرندگان صرف می کند که از بانک های سوییسی وام بگیرند.

    در نگاه اول این وضعیت کمی عجیب است چرا که فرصت آشکاری برای یک آربیتراژ بی دردسر است. ضمن این که مثال نقضی برای فرض توازن نرخ بهره است. به عبارت دیگر در شرایط تصویر شده در بالا باید شاهد این باشیم که سالیانه میلیاردها دلار وارد ایران می شود تا از مزایای تفاوت نرخ بهره داخل و خارج ایران + ثبات نرخ ارز سود ببرد ولی این اتفاق نمی افتد. اگر با بحث بازارهای درآمد ثابت (Fixed Income) آشنا باشید می دانید که ارقام این بازار با دقت ۴ یا ۶ رقم اعشار بیان می شود و فرصت های آربیتراژ معمولا در رقم های ۴ به بعد ممیز ظاهر می شود حالا چه طور دنیای سوداگران از این سود در حد رقم دوم ممیز صرف نظر می کند معمای جالبی است. البته این معما توضیح اقتصادی دارد! ایده ای دارید؟

    کلمات کلیدی: آربیتراژ نرخ بهره، نرخ دلار، نرخ بهره سپرده های بدون ریسک، نرخ بهره وام، توازن نرخ بهره، بازارهای درآمد ثابت،

  • رذیلت های اخلاقی

    من برای خودم یک طبقه بندی برای رذایل اخلاقی دارم. گروه اول را “رذایل کودکانه” می نامم و به نظرم ناشی از نپختگی است. مثلا کم تحملی یا بی احترامی یا غرور. وقتی سن آدم بیش تر می شود کم کم سر و کله رذیلت هایی از جنس زیاده خواهی و حرص و بی اعتنایی و محافظه کاری و حسادت هم پیدا می شود که اسمشان را می گذارم “رذیلت های بزرگسالی”. این یکی ها انگار از دو کشف متضاد ولی مکمل ناشی می شوند: ترس ناشی از نزدیک تر شدن مرگ و فراموشی ناشی از درک لذت. به خودت می آیی و می بینی از اولی ها خلاص نشده گرفتار دومی ها هم شدی …

    کلمات کلیدی: رذیلت های اخلاقی٬ رذایل کودکانه٬ رذیلت های بزرگسالی٬ ترس از مرگ٬ فراموشی ناشی از لذت

  • مقاله

    این بحث مقاله برایم جالب بود. من ایده دقیقی و مطالعه شده ای روی موضوع ندارم. لذا چند تا نکته می نویسم و ترجیح می دهم بقیه نظر بدهند و رویش بحث کنیم.

    راستش مقاله ای که ادعا می کرد نرخ رد مقاله در اقتصاد از بقیه علوم بالاتر است پیدا نکردم. حالا امیدوارم دفعه بعد که استادی که این را ازش شنیدم را دیدم آدرس مقاله را بگیرم. اگر کسی ایده ای راجع به مقاله مشابهی دارد لطفا بگوید.

    دیروز رفتم سراغ بررسی مقاله هایی که روی “انتشار مقاله” نوشته می شوند. یک چیزی که برای من عجیب بود این بود که انگار موضوع تحلیل آماری مقاله ها در علم اقتصاد جدی تر از بقیه بود چون آخر اکثر جست و جوهای عمومی به مقاله هایی راجع به اقتصاد ختم می شد (مگر این که گوگل من این قدر هوشمند باشد که بداند من به اقتصاد علاقه دارم!). مثلا این مطالعه مشهور در اقتصاد وجود دارد ولی من مطالعه مشابهی برای برخی فیلدهای دیگر نیافتم.

    در بررسی های دیروز ایده ای به ذهنم رسید. وقتی نسبت ارسال به پذیرش مقاله برای ژورنال های مطرح اقتصاد و فاینانس را بررسی کردم به عدد ۵-۷ درصد رسیدم ولی نتوانستم عدد مشابهی مثلا برای فیزیک یا برق پیدا کنم. در مقابل به نظرم رسید که کار دیگری بکنیم. لیست ۱۰۰۰ اقتصاددان برتر بر حسب انتشار مقاله در ژورنال را که نگاه بکنیم می بینیم که پرکارترین اقتصاددانان معاصر کم تر از ۲۰۰ مقاله منتشر کرده اند و اگر از آن ۱۰۰۰ نفر متوسط بگیریم احتمالا به چیزی حدود ۵۰-۶۰ مقاله می رسیم. اگر فرض کنیم که “هوش” و “خلاقیت” و “پرکاری” اقتصاددانان تفاوت چندانی با مثلا استادان برق یا شیمی ندارد می توانیم معیار دیگری را در نظر بگیریم. تعدادی استاد خوب رشته های دیگر را به طور تصادفی بگیریم و تعداد مقاله های ژورنال آن ها را بشماریم. حدس من این است که عدد بزرگ تری به دست می آوریم. من خودم یک نمونه تصادفی کوچک گرفتم. استادان جوان ایرانی در برق و رایانه و فیزیک و ریاضی را که می شناختم (مثلا ۱ و ۲ و ۳ و ۴) نگاه کردم و دیدم هر کدام بین ۱۰-۳۰ مقاله ژورنال دارند. در حالی که اساتید اقتصاد هم نسل آنان به سختی ۵ عدد مقاله دارند. (یک استاد برق در وین هست که نزدیک به ۲۰۰ مقاله دارد در حالی که فعال ترین اساتید موسسه ما که به لحاظ اعتبار علمی در اتریش هم رده او به حساب می آیند (مثلا ۱ و ۲ و ۳ کم تر از ۲۰ مقاله ژورنال دارند.)

    در دنیای عمل هم این موضوع اهمیت دارد. گروه اقتصاد شریف الان با این مساله مواجه است که هیات ممیزه استخدام دانشگاه انتظار دارد تا فارغ التحصیلان دکترا برای استخدام در دانشگاه چند مقاله ژورنال داشته باشد (که احتمالا درخواست قابل قبولی است) ولی تحقق چنین هدفی برای یک فارغ التحصیل دکترای اقتصاد تقریبا غیرممکن است. در زمان ارتقاء اساتید هم باز این مساله وجود دارد که اساتید اقتصاد (و البته مدیریت) از حیث انتشار مقاله با اساتید ریاضی و شیمی و علوم رایانه مقایسه می شوند و خوب تفاوت فاحش است. طبعا بخشی از موضوع به ساختار علمی دانشکده ها بر می گردد ولی بخش مهمی از آن هم به تفاوت ماهیت علوم مربوط است.

    پ.ن: دقت کنید که بحث من اصلا ربطی به ایران ندارد و کاملا جهانی است. انتخاب اساتید مقیم ایران می تواند تخمینی از “حد پایین” انتشار مقاله در علوم غیر از اقتصاد را نشان دهد. برعکس منظور از اساتید اقتصاد هم نسل آن ها افراد ساکن خارج است.

  • چاپ مقاله

    آقا یک نکته: توی اقتصاد و فاینانس مقاله چاپ کردن فوق العاده مشکل است. متاسفانه منبع مکتوبش را ندارم ولی به عنوان یک خبر شفاهی این را داشته باشید که آمار رد مقاله در اقتصاد بالاترین نرخ را در بین تمام علوم دارد. دلیلش هم روشن است: مقاله اقتصاد و فاینانس باید معمولا هم موضوع جذاب و بکیری را هدف بگیرد و هم تغییر مناسبی نسبت به قبل ایجاد کند و هم توضیح تئوریک و اقتصادی درستی ارائه کند و هم از ساختار ریاضی قوی برخوردار باشد. جمع کردن همه این ها با هم دیگر مشکل است.

    حالا چرا این را می گویم چون اکثر ایمیل هایی که از دوستان داخل برای بحث پذیرش دریافت می کنم معمولا حاوی این سوال است که برای پذیرش در دوره دکترا باید چند تا مقاله منتشر کنیم. فکر کنم اکثر این دوستان از رشته هایی مثل رایانه و برق و فیزیک و شیمی هستند که انتشار مقاله در لیسانس و فوق لیسانس در آن کار سختی نیست و احتمالا (من نمی دانم) تاثیر مثبتی در پذیرش دارد. خیالتان را راحت کنم: در اقتصاد و فاینانس کسانی که دکترا را تمام می کنند معمولا به سختی موفق به انتشار مقاله می شوند (از خیل عظیم رفقای اقتصاد خوانده ایرانی که همه هم دانش گاه های خوب بوده و هستند فکر کنم آمار کسانی که مقاله منتشر کرده اند از انگشتان دو دست کم تر است). دوره قبل از آن که اصلا صحبتش را نکن. لذا این اصلا جزو معیارهای انتخاب دانش جو نیست. بنا براین قضیه مقاله را فراموش کنید و به سه چیز بچسبید: معدل دروس ریاضی و کمی، بخش کمی و نوشتاری جی آر ای و توصیه نامه های اساتید.

    * نوشتن یک مقاله در حوزه های مرتبط با مسائل عددی و محاسباتی و بعد هم کارهای صرف اقتصادسنجی خیلی راحت تر از تئوری است ولی این تیپ مقاله ها معمولا به سختی به یک ژورنال جدی راه پیدا می کنند.

  • چرا به بانک ها اعتراض نمی کنم؟

    محمدرضا حق پرست عزیز معمولا سوال هایی می پرسد که محرک ذهن است. این بار پرسیده است که اگر می گویی که همه (شاید بهتر باشد بگوییم بیش تر) عوامل رانت جو هستند چرا مثلا بانک ها را ول کرده ای و گیر داده ای به رانت جویی صنعت گران؟

    جواب من این است که اگر بانک ها هم هر کدام از اقدامات زیر (و بسیاری اقدامات دیگر) از این جنس را مرتکب شوند قطعا بنده در حد توانم علیه شان خواهم نوشت:

    ۱) بانک ها به بانک مرکزی فشار بیاورند که چون به اندازه کافی بانک خصوصی در کشور داریم دیگر به بانک جدید مجوز ندهد.
    ۲) بانک ها به دولت فشار بیاورند که جلوی افتتاح شعب بانک های خارجی را بگیرد.
    ۳) بانک ها به دولت فشار بیاورند که برای سود سپرده سقف تعیین کند و لذا دسترسی بانک ها به منابع مالی را به هزینه دیگران ارزان کند.
    ۴) بانک ها به بهانه این که جوان و در حال شکل گیری هستند از دولت بخواهند که بخشی از سود سپرده ها را متقبل شود.
    ۵) بانک ها به دولت فشار بیاورند که استفاده از برخی خدمات بانکی را اجباری کند.
    ۶) یک چیزهای تخصصی هم هست مثل تخلف از مقررات احتیاطی
    ۷) …

    تا وقتی کار بانک ها این است که کسانی از روی اختیار پولشان را آن جا بگذارند و سود بگیرند و کسان دیگری هم که علاقه یا شانس دریافت وام از بانک های دیگر و یا بازارهای غیررسمی را ندارند با پای خودشان به بانک بروند و وام بگیرند و کارشان راه بیفتد موردی نمی بینم که به بانک ها اعتراض کنم.

    پ.ن: دکتر خیرخواهان هم وارد بحث شده است. پستش را بخوانید.

  • چرا باید به ادعاهای صنعت گران با احتیاط نگاه کرد؟

    بحث تورم بین بحثی که می خواستم راجع به بنگاه ها و مصرف کننده ها بکنم فاصله انداخت. حالا بر می گردم به همان بحث. شاید بیان چند خاطره برای برانگیختن بحث بد نباشد.

    سال ها پیش در یک پروژه تحقیقاتی با تعدادی صنعت گر مصاحبه می کردیم. از جمله مصاحبه شوندگان خانمی بود که اگر اشتباه نکنم یک شرکت تولید تابلو برق یا چیزی شبیه به آن را اداره می کرد و تنها خانم فعال در این صنعت هم بود. وقتی به مسایل مربوط به سیاست صنعتی رسیدیم ایشان شروع کرد به شکایت از دخالت های دولت و همان جمله همیشگی صنعت گران ایرانی را تکرار کرد که “به ترین کاری که دولت می تواند بکند که هیچ کاری نکند و کاری به کار ما نداشته باشد”. تا این جا عالی و قابل قبول. ولی چند دقیقه بعدش که صحبت از رقابت شده بود یک دفعه گفت: این چه وضعش است که بیش تر از هشتاد تا شرکت در این حوزه فعالیت می کنند و وزارت صنایع هم همین طور موافقت اصولی جدید صادر می کند. باید صدور این موافقت نامه ها متوقف شود چون صنعت برای بیش تر از این تعداد شرکت جا ندارد!

    متاسفانه نتوانستم روی اینترنت چیزی گیر بیاورم ولی همیشه بیانیه های روز صنعت کنفدراسیون صنعت ایران و خانه صنعت و معدن و بقیه تشکل های این طوری برای من جالب بوده است. اول بیانیه صحبت از رقابت و آزادسازی اقتصاد و عدم دخالت دولت در قیمت گذاری و کاهش مالیات ها صحبت شده و معمولا در بند ده و یازده یک دفعه سر و کله “کاهش نرخ بهره” پیدا می شود و بسته به این که تشکل مربوطه برای کدام بازار تولید می کند توصیه هایی برای کاهش یا افزایش نرخ ارز هم ارائه می شود.

    در یک جلسه دیگری یکی از صنعت گران بسیار ناراحت بود (در حدی ناراحت بود که سر این قضیه با من دعوا کرد و با دلخوری جلسه را ترک کرد) که چرا دولت اجازه می دهد تا عده ای “سودجو”! ورق های فولاد با کیفیت پایین وارد کنند و باعث افت کیفیت محصولات کارخانه های آن ها شوند. پیش نهاد ایشان این بود که دولت مسوولیت استانداردها را بر عهده بگیرد (در واقع وظیفه بخش خرید و کنترل کیفیت و قراردادهای شرکت ها را بر عهده بگیرد) و فقط به محصولات مرغوب (قاعدتا مرغوب از دید کارخانه ایشان) اجازه ورود به کشور را بدهد تا وضع صنعت کشور بهتر شود. طبعا این پیش نهاد محصولات تولیدی شرکت خود ایشان را در بر نمی گیرد و فقط معطوف به ورودی های تولید کارخانه ایشان است.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها