• نوسانات نرخ ارز و عمل‌کرد صادراتی شرکت‌ها

    اول از همه این وبلاگ Vox را معرفی کنم. کار جالبی بود که در اروپا شکل گرفت و هدفش انتشار پست‌های وبلاگی در مورد مسایل اقتصادی روز بر اساس مقالات علمی است. نویسندگان پست‌ها اقتصاددان‌های مختلفی هستند که نتایج مقالات‌ فنی‌شان را به صورت یک پست وبلاگی برای انتشار ارسال می‌کنند. کمی شبیه به کاری که مجلاتی مثل ساینس و امثال آن در بخش تازه‌های تحقیقات و مقالات کوتاه می‌کنند. دنبال کردن پست‌های این وبلاگ می‌تواند خیلی آموزنده باشد٬ خصوصا برای کسانی که دنبال ایده‌های تحقیق هستند و می‌پرسند که مسایل روز تحقیق در دنیا چیست.

    بعد از بحران‌های ارزی اخیر یک نکته مهم این است که غیر از افزایش سطح نرخ ارز بنگاه‌ها و مصرف‌کنندگان با مساله افزایش سطح عدم‌اطمینانی (Volatility) در بازار ارز مواجه هستند و این ماجرا کل مساله را پیچیده‌تر می‌کند. می‌دانیم که وقتی عدم اطمینان زیاد شود تمایل به تاخیر انداختن سرمایه‌گذاری یا مصرف بیش‌تر می‌شود که ناشی از چند عامل اصلی است. یکی این‌که در شرایط عدم اطمینان ارزش اختیار تاخیر (Delay Option) بالا می‌رود چون با صبر کردن ممکن است بشود اطلاعات بیش‌تری جمع کرد یا سرمایه‌گذاری را با هزینه کم‌تر انجام داد. دوم این‌که تمایل به پس‌انداز احتیاطی (Precautionary Saving) زیاد می‌شود و بنگاه‌ها و خانوارها حجم بیش‌تری از موجودی نقدشونده را برای مقابله با شرایط پیش‌بینی‌نشده نگه می‌دارند. مساله دوم وقتی تشدید می‌شود که به اصطلاح بازارها ناکامل (Incomplete) باشند. اگر بازار مالی فعال باشد نیازی به پس‌انداز سطح فردی نیست چون می‌توان در صورت نیاز از بازار مالی یا بانک‌ها وام گرفت. در مقابل هر قدر توسعه نظام مالی ضعیف‌تر باشد مدیریت ریسک مجبور است در سطح فردی‌تری و توسط خود بنگاه یا خانوار انجام شود. نهایتا این‌که افزایش عدم اطمینان احتمال ورشکستگی را در پروژه‌هایی که نیاز به هزینه ثابت بالا دارند افزایش می‌دهد. یعنی شرکتی که باید محصولی را تولید کند و تا به ثمر رساندن آن باید هزینه ثابت سنگینی را متحمل شود اگر ناگهان با تغییر قیمت ارز در جهت ناخوشایند (مثلا کاهش قیمت ارز برای بنگاه‌هایی با رقیب خارجی) مواجه شوند مجبورند ورشکست شوند. بالا رفتن احتمال ورشکستگی تمایل شرکت‌ها را برای سرمایه‌گذاری کم می‌کند.

    پاراگراف قبل استدلال ذهنی بود که من ممکن بود برای تحلیل تاثیر عدم‌اطمینان ارزی روی بنگاه‌های ایرانی بکنم. حالا این پست چند روز پیش وبلاگ دقیقا همین مساله را با استفاده از داده‌های شرکت‌های چینی بررسی کرده و به نتایجی رسیده که با شهود ما می‌خواند: عدم اطمینان اثر منفی روی عمل‌کرد صادراتی دارد و تاثیر منفی آن با افزایش سطح توسعه‌یافتگی مالی کاهش می‌یابد.

  • یادداشتی در مورد مسوولیت اجتماعی

    روزنامه دنیای اقتصاد هفته قبل پرونده‌ای در مورد مسوولیت اجتماعی شرکت‌ها داشت که در آن مصاحبه‌ای با دکتر مشایخی و مقاله جالبی از دوست‌مان شوان صدرقاضی منتشر شده بود. این‌جا می‌‌توانید مطالب را بخوانید (صفحه اول٬ صفحه دوم). روزنامه سنت جالبی شروع کرده و ان این‌که پس از انتشار مقالات از افراد دیگری می‌خواهد تا در مورد آن پرونده نظر بدهند. این قدم بزرگی در مطبوعات ایران است و امیدوارم ادامه پیدا کند و نقادانه‌تر شود. اگر این جریان نقد قوی شود خودش مکانیسم درونی برای ارتقاء کیفیت مطالب و مصاحبه‌ها ایجاد می‌کند.

    از من خواسته بودند در مورد مطالب مسوولیت اجتماعی یادداشتی بنویسم که می‌توانید این‌جا بخوانید.

    ***********
    آیا شرکت‌ها باید وارد فعالیت‌های اجتماعی شوند؟ چرا و با چه روی‌کردی؟ این سوالی است که پرونده شماره قبل روزنامه حول آن شکل گرفته است. طرف‌داران بازار آزاد (از جمله مشخصا میلتون فریدمن) استدلال می‌کنند که مدیران شرکت‌ها تخصص‌شان اداره کسب و کار است و لزوما مهارتی در امور خیریه ندارند و سهام‌داران خودشان به‌تر می‌دانند که با سود دریافتی از شرکت چه کار خیریه‌ای انجام بدهند. لذا مدیران باید روی تنها وظیفه مدیر یعنی تولید سود متمرکز شوند و اجازه دهند نهادهای دیگری در جامعه مسوولیت‌های اجتماعی را انجام به جای بیاورند. ضمنا می‌گویند که باز کردن دست مدیران برای پرداختن مسوولیت اجتماعی باعث چندگانه شدن اهداف شرکت٬ شکل‌گیری اهداف نرم و تضعیف کیفیت نظام حاکمیت شرکتی می‌شود.

    پرونده در پاسخ به این استدلال جریان اصلی و کلاسیک برخی حاشیه‌ها یا روی‌کردهای متفاوت را مطرح می‌کند. مثلا دکتر مشایخی در مصاحبه‌شان به درستی به این نکته اشاره می‌کنند که گاه ذینفعان شرکت – سهام‌داران٬ کارکنان٬ مشتریان٬ تامین‌کنندگان – از این‌که شرکت مسوولیت اجتماعی خود را به جای نیاورد ناراضی شده و این موضوع سودآوری شرکت را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. در اقتصاد مالی ادبیات جالبی حول سهام گناه‌آلود (Sin Stocks) (مثل سهام شرکت‌های تنباکو و سیگار٬ اسلحه٬ الکل٬ …) شکل گرفته و در برخی مقالات نشان می‌دهد که بازده سهام این شرکت‌ها در بورس «بالاتر» از سهام دیگر است. یک تفسیر این نتیجه این است که سرمایه‌گذاران کم‌تری تمایل به خرید این سهام دارند و سهام‌داران اصلی باید بازده بالاتری پیش‌نهاد کنند تا آن‌ها را ترغیب به خرید سهام شرکت کنند. در نتیجه هزینه تامین سرمایه شرکت از طریق بازار بورس بالاتر از بقیه شرکت‌ها است و جامعه صاحبان این شرکت‌ها را به این شکل تنبیه می‌کند. این‌جا البته نقد کلاسیک (و به نظر من درست) پیش می‌آید که آیا این رفتار را باید مسوولیت اجتماعی نامید یا آن‌را در قالب شکل پیچیده‌تری از فنون بازاریابی دید که آقای علیرضا امیدوار به این نقدها در مقاله‌اش اشاره می‌کند.

    با توجه به این‌که مسوولیت اجتماعی را می‌توان به نوعی کالای لوکس دانست تقاضا برای آن در کشورهای با درآمد بالاتر بیش‌تر خواهد بود. لذا برای کشورهای در حال توسعه و کم‌تر توسعه‌یافته باید نیاز به چارچوب پای‌داری داریم که برداشت من این است که روی‌کردی که دوست خوبم دکتر شوان قاضی در مقاله‌اش مطرح می‌کند در این چارچوب است. در اقتصاد رشد بحثی داریم با عنوان تحولات فناوری جهت‌دار (Directed Technological Change) که سوالش این است که تحولات فناوری در دو قرن گذشته آیا منجر به افزایش بهره‌وری سرمایه شده یا نیروی کار (یا هر دو). با الهام از این مفهوم می‌توانیم بپرسیم که آیا پیش‌رفت فناوری در صنایع یک کشور معطوف به به‌بود عمل‌کرد کالاهای مورد مصرف طبقات بالا و متوسط بوده یا طبقات پایین؟ مثلا گسترش موبایل‌های هوشمند بیش‌تر معطوف به سبد مصرف طبقات بالاتر بوده در حالی‌که کاهش هزینه دست‌رسی به آب سالم طبقات پایین‌تر را بهره‌مند می‌کند. شوان با معرفی روی‌کرد‌های مربوط به کف هرم و کسب و کارهای معطوف به فقرا بحث می‌کند که اصطکاک‌های مختلف باعث می‌شود تا سرمایه‌گذاران و کارآفرینان از توجه به نیازهای مصرفی طبقات پایین‌تر بازبمانند و لذا هدایت کسب و کارها به این سمت نه تنها می‌تواند بازار نسبتا بزرگی برای آن‌ها درست کند بل‌که اثرات کلان و پای‌دار داشته باشد.

    در آخر شاید بد نباشد که به جای خالی یک مدل جدیدتر در پرونده این شماره اشاره کنیم. روند دیگری که مشخصا در آمریکا مشاهده کردیم ورود مدیران بازنشسته و موفق کسب و کار به حوزه مسولیت اجتماعی خارج از چارچوب شرکت‌های‌شان٬ فراتر از مدل‌های خیریه‌های سنتی و به شکل تخصصی است. بنیاد گیتس نمونه‌‌ای این شکل از مشارکت است. بیل گیتس تخصصی که در زمینه اداره شرکت‌های فناوری‌محور داشته را در اداره بنیادشان به کار گرفته و مثلا روی این متمرکز شده تا با توسعه فناوری‌های جدید بیماری‌هایی مثل مالاریا و ایدز را به صورت موثری کاهش بدهد. جالب است که وارن بافت سرمایه‌گذار معروف هم پول هنگفتی را اختیار این بنیاد قرار داده است و بقیه ثروت‌مندان را هم تشویق به این کار می‌کند. این هم می‌تواند موضوعی برای پرونده‌های آینده روزنامه باشد.

  • به کدام اقتصاددان اعتماد کنیم؟

    سروش از بچه‌های کافه اقتصاد بحث خوب و موقع‌‌مندی در مورد این‌که ایا به صرف خارج‌نشین بودن فردی باید او را جدی گرفت نوشته است. نوشته‌اش در زمان درستی نوشته شده چون تعداد ‌فارغ‌‌التحصیلان جوان رشته‌های اقتصاد و مدیریت (و با مقداری تاخیر زمانی سایر حوزه‌های علوم انسانی و اجتماعی مثل جامعه‌شناسی٬ سیاست٬ حقوق و روان‌شناسی) از دانش‌گاه‌های مختلف خارجی به حد بالایی رسیده یا به زودی می‌رسد و رسانه‌ها و موسسات داخلی هم که متوجه توجه مخاطب داخلی به دارندگان مدارک خارجی هستند مرتبا به سراغ آن‌ها می‌آیند.

    مدرک داشتن یا حتی معلمی در خارج از ایران به خودی خود علامت هیچ چیز خارق‌العاده‌ای نیست. این روزها نه پذیرش گرفتن از دانش‌گاه‌های – حتی اسم و رسم‌دار – آن‌قدر کار شاقی است و نه گذراندن امتحان جامع یا دفاع از تز. ‌هر چند درس خواندن یا حضور در دانش‌گاه‌های خارجی به هر حال نکات ضمنی را آموزش می‌دهد که دانستن همین‌ها هم برای مخاطب جوان‌تر در داخل ایران می‌تواند مفید باشد و شاید بخش مهمی از مخاطبان برای این نوع اطلاعات پای سخن‌رانی‌ها یا ملاقات‌ها حاضر می‌شوند.

    سروش به نکته خوب دیگری در مورد بی‌ارتباط بودن فعال بودن در فضای نوشته‌های وبلاگی٬ روزنامه‌ای یا ترجمه‌ای با سواد واقعی اقتصادی اشاره می‌کند. این ماجرا البته صرفا به متخصصان خارج‌نشین مربوط نیست. در داخل هم کسانی به عنوان اقتصاددان برجسته معروف و مطرح هستند که عمده شهرت‌شان را به واسطه نوشته‌های غیرمتعارف (اگزوتیک) ژورنالیستی و نه کار استاندارد علمی به دست آورده‌اند.

    اما نکته‌ای که با نوشته سروش اختلاف جدی دارم وقتی است که سعی می‌کند معیار شهودی و ساده‌ای برای غربال متخصصان ارائه کند و داشتن مقاله علمی را پیش‌نهاد می‌کند. به نظرم با این‌که مقاله ژورنال معیار معقول و استانداردی به نظر می‌رسد ولی برای منظور خاص ما نه تنها چندان مفید و مربوط نیست بل‌که خطاهای نوع یک و دو (خصوصا خطای رد کردن گزینه‌های با صلاحیت) خاص خودش را دارد.

    اول برای نشان دادن خطای نوع اول معیار مقاله از مثال‌های خود سروش کمک بگیریم. از دکتر نیلی اسم برده است. فکر کنم در این که دکتر یکی از به‌ترین و به‌روزترین متخصصان مسایل اقتصاد کلان ایران است کم‌تر کسی شک داشته باشد. حال فرض کنید من از مریخ آمده‌ام و می‌خواهم با معیار سروش متخصصان ایرانی را ارزیابی و غربال کنم. در مورد دکتر نیلی در اینترنت جست و جو می‌کنم. حجم عظیمی مصاحبه و مقاله روزنامه‌ای پیدا می‌کنم که اتفاقا از دید من (چای داغ) خیلی ارزش‌مند هستند ولی خب سروش گفته که این‌ چیزها خیلی ارزش ندارد. از آن طرف اگر در گوگل اسکالر و امثل آن دنبال مقالات داوری‌شده دکتر نیلی بگردم تقریبا چیز دندان‌گیری پیدا نمی‌کنم.(۱) بنابراین احتمال کمی هست که دکتر نیلی را به فهرستم اضافه کنم.

    مثال دیگر برای خطای نوع اول معیار سروش دوستانی هستند که در خارج از ایران در صنعت (مثلا بانک‌های تجاری٬ موسسات اعتبارسنجی٬ یا شرکت‌های سرمایه‌گذاری) کار می کنند. این دوستان به دلیل محدودیت‌های محیط کار یا اولویت‌های کاری ممکن است هیچ مقاله‌ چاپ‌شده‌ای نداشته باشند ولی در عوض به صورت روزمره و از نزدیک با مدل‌ها و داده‌ها کار می‌کنند و در فضای مسایل واقعی هستند. من دلیلی برای گوش نکردن به نظرات چنین افرادی ندارم و اتفاقا هم چیزهای زیادی از آن‌ها آموخته‌ام.

    معیار مقاله می‌تواند خطای نوع دوم (اعطای صلاحیت بیش از حد) هم داشته باشد. صرف داشتن مقاله در ژورنال‌های متوسط و خوب لزوما نمی‌گوید که فرد نویسنده آن مقالات صاحب آن سطح از دید گسترده است که به عنوان تحلیل‌گر دنیای واقع یا سخن‌ران حوزه سیاست‌گذاری به رسانه‌ها یا موسسات دعوت شود. این را خوب می‌دانیم که این روزها مقاله نوشتن یعنی تمرکز کردن روی یک مساله فنی خیلی باریک و حل یک مساله عمدتا ریاضی است. حال فرض کنید آقا/خانم الف مقاله‌‌های متعددی در زمینه تحلیل ریاضی تعادل‌های موجود در یک مدل بهینه استخراج منابع طبیعی بنویسد و جاهای خوبی هم چاپ کند. آیا واقعا داشتن چنین مقاله‌هایی هیچ اطلاعات اضافی راجع به صلاحیت ایشان برای تحلیل مسایل بازار انرژی یا سیاست‌گذاری منابع در ایران می‌دهد؟ من که تردید جدی دارم. طبعا اگر سخن‌ران ۵ تا مقاله جدی روی بحران ارزی در اقتصادهای نوظهور در ژورنال‌های خوب داشت با دقت بیش‌تری به حرف‌هایش در مورد مسایل ارزی ایران گوش می‌دهیم ولی خب متاسفانه در واقعیت جامعه اقتصاددانان ایرانی چنین تقارن‌هایی هنوز نادر هستند و واقعیت جامعه ما به آن مثال قبلی نزدیک‌تر است.

    به نظرم ما هنوز به لحاظ زمانی با آن نقطه‌ای که بشود کیفیت متخصصان اقتصادی ایران را با مقالات‌شان ارزیابی کرد خیلی فاصله داریم. در عمل به خاطر محدودیت‌های خاص حاکم بر چاپ مقالات علمی خوب٬ مقالات اقتصاددانان جوان ایرانی ممکن است عمود یا زاویه‌دار با موضوعاتی باشد که در موردش در ایران صحبت می‌کنند. فرد ممکن است اتفاقا دانش خوب و عمیقی راجع به یک مساله خاص در ایران داشته باشد ولی می‌داند که هرگز نمی‌تواند این موضوع را در یک ژورنال درجه یک یا حتی دو چاپ کند و ترجیح هم بدهد که مقاله درجه سه در رزومه‌اش نداشته باشد.

    تا آن موقع مجبوریم قواعد سرانگشتی‌تری به کار ببریم. مثلا به جای اعتماد به نتایج و ادعاهای نهایی صحبت‌های افراد بیش‌تر روی منطق حرف‌شان متمرکز بشویم و ببینیم تحلیل‌شان تا چه حد از مبانی اقتصادی فرا می‌رود و شهود جدیدی را می‌گشاید. فضای نقد هم باید به کمک بیاید و من تا حد زیادی اقتصادخوانده‌های ایرانی را در این رابطه مسوول می‌دانم. با این تعداد اقتصاددان جوان که داریم دیگر نباید فضا طوری باشد که کسی بتواند خارج از حوزه تخصصی‌اش صحبت کند و حرف غلط بزند و کسی هم مچش را نگیرد. حرف کلی زدن البته با حرف غلط زدن فرق دارد. نمی‌شود به کسی اعتراض کرد که چرا حرف‌های بدیهی زده! این به خواننده ربط دارد ولی اگر کسی تحلیلی ارائه داد که سر و تهش به هم نمی‌آمد یا از مدل‌های یک حوزه نتایجی در یک حوزه دیگر گرفت (مثلا مدل‌های تعادل‌های بخشی حوزه بنگاه را برای تحلیل یک مساله تعادل عمومی در سطح کلان به کار برد) یا به مطالعاتی اشاره کرد که مطالعات بعدی آن‌ها را تدقیق یا رد کرده‌اند می‌شود در پاسخش مقاله دیگری نوشت و خوانندگان را هم متوجه اشتباهات کرد. این طوری همه چیزهای بیش‌تری یاد می‌گیریم ولی متاسفانه خود ما در این رابطه آن‌قدر فعال نیستیم و حوصله نداریم که اگر کسی نظر اشتباهی داد مقاله‌ای کوتاه در نقد او بنویسیم.

    پی‌نوشت:

    ۱) برای کسی مثل دکتر نیلی که وقتش در داخل ارزش اجتماعی زیادی دارد چاپ کردن مقاله و سر و کله‌زدن با خرده‌فرمایش‌های داورها واقعا بهینه نیست.

    بروزسازی یک: سروش بحث را ادامه داده و من هم به جای نوشتن پست جدید همان جا کامنتی گذاشته‌ام.

  • چرخ بازی و عرض شعبده

    مقاله‌ای در شماره ۲۷ ماه‌نامه مهرنامه. فکر کنم فایل پی‌دی‌اف اش راحت‌تر قابل خواندن باشد.

    هر چند که نظریه بازی‌ها (Game Theory) هنوز به لحاظ محبوبیت با اصطلاحات پرطرف‌دارتری چون مساله گربه شرودینگر و اصل عدم قطعیت هایزنبرگ و برهان گودل فاصله دارد ولی جای خود را در نوشته‌های عامیانه (Popular) و نیز فخرفروشی‌های روشن‌فکرانه یا سخنرانی‌های سیاسی باز کرده است. متاسفانه همانند موارد مشابه معمولا کاربرد خارج از متن این اصطلاح و معنایی که از آن اراده می‌شود چندان با کارکردهای اصلی آن تطابق ندارد. ضمن اینکه تصوری که از توانمندی‌های نظریه بازی‌ها در فضای عمومی وجود دارد گاه بسیار بیش‌تر از ظرفیت تحلیلی واقعی این ابزار نسبتا ساده ریاضی است. نظریه بازی در برخی نوشته‌ها و سخنرانی‌ها چنان تصویر می‌شود که انگار آیینه‌ای است که با نگریستن در آن کل آینده جهان و تحولات آن قابل پیش‌بینی خواهد بود. هر چند غیرممکن نیست که بتوان برخی پیش‌بینی‌ها را از خلال درک موقعیت بازی بین بازی‌گران درک کرد ولی در این مقاله کوتاه استدلال خواهم کرد که نظریه بازی عمدتا امری معطوف به درک تعادل‌ها است و بیش از آنکه توصیه‌گر باشد تحلیل‌گر وضع موجود است.

    ادامه مطلب ...
  • فعالیت مجدد چای داغ ٍو فهرست موضوعات مهم برای ایران

    شغل معلمی اقتصاد مالی در دانش‌‌کده‌ای با علایق بین‌رشته‌ای در کلان‌شهر نیویورک را پذیرفتم و به اصطلاح از حالت نامزد بازار کار (Job Market Candidate) بیرون آمدم و لذا اگر مشکلی پیش نیاید از الان تا چند سال دیگر ثبات وقت و آرامش ذهنی برای کار پژوهشی روی مسایل ایران را خواهم داشت.

    چای داغ هم به تبع این تغییر دچار تحولاتی خواهد شد. تعداد مطالب خیلی زیاد نخواهد شد ولی سعی خواهم کرد که با فرکانس مرتب‌تر و معلوم‌تری – مثلا اول هر ماه – بنویسم و این‌ها البته غیر از مصاحبه‌ها و مطالبی است که به صورت موردی برای مطبوعات داخل ایران انجام می‌دهم. ضمن این‌که در کنار مطالب اقتصادی سعی خواهم کرد هر از چندی مطالب غیراقتصادی (از جمله مصاحبه‌ها با دوستان علوم انسانی کار) که قبلا قولش را دادم و کارش را هم شروع کردم ولی به علت برخی تحولات ناگهانی در برنامه کاری‌ام نتوانستم نهایی کرده و منتشرشان کنم را هم منتشر کنم.

    سعیم این خواهد بود که هر کدام از مطالب یک سوال یا مفهوم مشخص و مهم در مسایل اقتصادی و سیاست‌گذاری مرتبط با ایران را هدف بگیرد و سعی کند اطلاعات نظری بیش‌تری پیرامون آن‌ها به خواننده بدهد و فرصت بحث را فراهم کند. طبعا خود من بر پایه مشاهدات شخصی‌ و سفرهایم به ایران و خواندن مطبوعات داخلی و مقالات پژوهشی داخلی حسی از این مسایل مهم دارم ولی به هر حال نظر خوانندگان می‌تواند خیلی مفید باشد. به عنوان مثال من فکر می‌کنم بحث پیرامون این مباحث و روشن کردن هر چه بیش‌تر آن‌ها مهم هستند: حباب در بازار دارایی‌ها و مسکن٬ تامین مالی و نقدینگی شرکت‌ها٬ رفتار خانواده‌ها در دوران رکود اقتصادی٬ سهم بهینه بانک‌ها در اقتصاد٬ رابطه یک اقتصاد نفتی با نوسانات جهانی٬ مفهوم نقدینگی سرگردان٬ مقررات‌گذاری بهینه برای ورشکستگی (این یکی ملک طلق پویان مشایخ است و ما وارد نمی‌شویم)٬ نگرانی‌های محیط‌زیستی برای کشورهای در حال توسعه٬ دینامیک قیمت خرید٬ رهن و اجاره بازار مسکن٬ ابزارهای سیاست پولی در چارچوب محدودیت‌های قانونی در ایران٬ مصیبت منابع و بیماری هلندی٬ روش بهینه مصرف درآمدهای ارزی٬ والخ.

    حالا لطفا شما هم موضوعاتی که شخصا علاقه‌مند هستید یا به نظرتان مهم هست را پیش‌نهاد بدهید و من سعی می‌کنم فهرست کوتاه‌تری از آن‌ها که در چارچوب علایق و اطلاعات و مقدورات من می‌گنجند را انتخاب کنم و قول بدهم که مثلا در طول سال آینده به صورت مرتب در مورد آن‌ها خواهم نوشت. فهرست موضوعاتی که در بالا نوشتم احتمالا به سمت حوزه‌های پژوهشی خودم (قیمت‌گذاری دارایی‌ها٬ کلان-مالی و اقتصاد انرژی و منابع) متمایل است ولی شما لطفا خودتان را محدود نکنید چه بسا موضوع خیلی جالبی بود که ارزش بیرون آمدن از حوزه علایق پژوهشی و صرف وقت را داشت.

    پ.ن: خیلی ممنون از همه دوستان بابت نظرات خوبی که دادند. در پست جداگانه‌ای موضوعات منتخب از بین موضوع‌های پیش‌نهادشده را معرفی خواهم کرد.

  • مصاحبه با روزنامه دنیای اقتصاد در مورد انرژی‌های نو

    مصاحبه‌ای با روزنامه داشتم در مورد نگاه – بیش‌‌تر از زاویه اقتصاد کلان – به مساله توسعه انرژی‌های نو.

    مصاحبه دنیای اقتصاد با دکتر حامد قدوسی با موضوع:

    مروری بر جزییات انرژیهای نو: سوخت های زیستی، باد، خورشید، سایر و مسایل و فرصت های پیش روی آنها

    دنیای اقتصاد: اجازه بدهید گفت‌گو را با یک بحث خیلی کلی شروع کنیم: به نظر می‌رسد که مهم‌ترین مزیت انرژی‌های نو، مانند انرژی حاصل از باد با خورشید یا امثالهم، به “پاک” بودن و “دوست‌دار محیط زیست” بودن آن‌ها مربوط می‌شود. اما اهمیت انرژی‌های نو، یک جنبه دیگر هم دارد، یعنی این چشم‌انداز که سوخت‌های فسیلی و به طور خاص نفت و گاز، دیر یا زود تمام می‌شوند. به نظر شما، در حال حاضر، موتور محرکه اصلی حرکت کشورهای مختلف به سمت سرمایه‌گذاری در انرژی‌های نو، کدام یک از این دو عامل است؟ چشم‌انداز آلودگی شدید زیست محیطی؟ یا چشم‌انداز اتمام سوختهای فسیلی؟

    پاسخ: سوال خوبی است و به نظرم برای درک درست سیاست‌های انرژی در سطح جهانی، پاسخ به این سوال امری کلیدی به حساب می‌آید. از دید من وزن جواب این موضوعات برای مناطق مختلف یک‌سان نیست. سیاست‌های انرژی‌های نو پاسخ به سه دغدغه اصلی را دنبال میکند: ۱) کاهش سرعت «گرمایش زمین» یا Global Warming از طریق کاهش انتشار گازهای گل خانه‌ای ۲) کمک به «امنیت انرژی» از طریق متنوع‌کردن یا محلی‌سازی منابع تولید ۳) کاهش دغدغه پایان‌پذیری منابع فسیلی، از طریق کاهش مصرف منابع پایان‌پذیر. به عنوان یک اثر فرعی هم بحث آلودگی‌های محیطی مثلا در مورد سوخت‌هایی مثل ذغال‌سنگ هم مطرح است که شاید آن‌را محور چهارم بدانیم.

    از این منظر، هم اولویت‌های سیاستی نقاط مختلف دنیا با هم تفاوت دارند و هم چشم‌انداز حامل‌های انرژی مربوط به حمل و نقل که بیشتر مایع هستند و فعلا محدود به مشتقات نفت، با چشم‌انداز حامل‌های تولید برق متفاوت است. مثلا اگر به عنوان موردکاوی آمریکا را با اروپا مقایسه کنیم این تفاوت را احساس می‌کنیم.

    ادامه مطلب ...
  • مصاحبه با خبرنامه دانش‌کده مدیریت و اقتصاد

    خبرنامه دانش‌کده مدیریت و اقتصاد شریف در شماره اولش مصاحبه‌ای با من و امیررضا کرمانی (دانش‌جوی دکترای اقتصاد ام‌آی‌تی) داشته است. مصاحبه امیر خیلی خواندنی و آموزنده است. لذا لینک بخش مصاحبه خبرنامه را می‌گذارم که اگر دوست داشتید هر دو مصاحبه را بخوانید. (دریافت کل خبرنامه از این‌جا)

    مصاحبه من یکی دو جا با پرش در جملات مواجه شده و برخی جملات حذف شده (احتمالا تصادفی) که پاسخ یکی دو سوال را سخت کرده است. ذکر این خاطره هم برای تنوع بد نیست. در مصاحبه راجع به رییس پاکستانی‌ام در سازمان ملل می‌گویم که ۸ سال پیش برای اولین بار پیش‌نهاد کرد فاینانس بخوانم. البته جملات مربوط به خاطره‌ام از او درست چاپ نشده‌اند. این مصاحبه چند ماه قبل انجام شد و گفتم که ازش خبر ندارم و دوست بدانم چه کار می‌کند. چند روز بعد از این مصاحبه (تابستان امسال) برای کاری به اداره‌ای در وین رفته بودم و داشتم برای دوستی که با من بود در مورد مصاحبه و خاطره‌ام از این رییس سابق و این‌که شش سالی است ازش خبر ندارم و احتمالا الان آن طرف دنیا است حرف می‌زدم. هنوز حرفم تمام نشده بود که در اتاق انتظار اداره باز شد و همان رییس سابق وارد شد و ناگهان به من گفت تو این‌جا چه کار می‌کنی؟! و البته قیافه هر سه ما دیدنی بود.

  • مصاحبه کوتاه با تجارت فردا

    دوستان هفته‌نامه تجارت فردا – که کار نسبتا نویی در فضای هفته‌نامه‌های اقتصادی بود و خوب و حرفه‌ای هم جلو رفته‌اند – مصاحبه‌ای در مورد مسیر پایان‌نامه با من داشته‌اند که پی‌دی‌اف‌اش را این‌جا می‌گذارم. بحث محتوایی خیلی خاصی نداشتیم. شاید بیش‌تر به کار کسانی بیاید که قصد ادامه تحصیل دارند.

  • نرخ ارز و مسوولیت اقتصاددانان

    سرمقاله ام‌روز دنیای اقتصاد

    اقتصاددانان به لحاظ فضای تصمیم‌سازی که ایجاد می‌کنند در مقابل تبعات پیش‌نهادهای خود مسوول هستند و باید از آن دفاع کنند. در پانزده سال گذشته سیاست‌گذاری حداقل در سه بازار کلیدی موضوع اختلافات بوده است: بازار ارز٬ بازار پول (نرخ بهره) و قیمت انرژی. در مورد نرخ ارز گروه بزرگی از اقتصاددانان ایرانی مرتبا بر فرمول استانداردی که پیش‌نهاد می‌کند نرخ رسمی ارز باید متناسب با تفاوت تورم داخلی و خارجی رشد کند تاکید داشته‌اند.

    نگارنده ابتدا موضع خود را روشن می‌کند و تصریح می‌کند که لزوما با این دیدگاه موافق نیست و بر خلاف نظر رایج باور ندارد که برای کشور ما متغیری به اسم نرخ تعادلی ارز وجود دارد که لزوما باید سالیانه با نرخ تورم رشد کند. در یک اقتصاد مبتنی بر منابع طبیعی که پول ملی‌اش در بازارهای بین‌المللی و توسط خریداران جهانی خرید و فروش نمی‌شود٬ حساسیت طرف عرضه ارز خارجی – یعنی درآمدهای نفتی – به نرخ ارز ملی تقریبا صفر است و صرفا از قیمت جهانی٬ سهمیه‌ها و متغیرهای فنی تبعیت می‌کند.

    در این اقتصادها برون‌زا و تصادفی بودن عرضه ارز خارجی و نیز انحصار درآمدهای نفتی در دست دولت نرخ ارز را تبدیل به یک متغیر سیاست‌گزاری می‌کند که مقدار بهینه آن باید از روی تحلیل تاثیر این نرخ روی بازارهای مختلف و نهایتا رفاه مصرف‌کننده در یک چارچوب چند دوره‌ای (پویا) به دست آید. در عمل درآمدهای ریالی دولت هم به این نرخ وابسته است و لذا در جنبه اقتصاد سیاسی مساله دولت به عنوان یک انحصارگر فروشنده ارز وارد مساله می‌شود و بیشینه کردن درآمدهای ریالی خود را هم در تابع هدف مساله وارد می‌کند.

    این متغیر سیاست‌گزاری یک بازه تعادلی (به جای نقطه تعادلی) دارد که با انتخاب هر عددی در این بازه از طرف دولت میزان مصرف دوره جاری و تغییرات ذخایر ارزی توسط بازار ارز تعیین می‌شود و بازار دوره فعلی به تعادل می‌رسد. مثلا قیمت ارز را نمی‌توان ۵۰۰ تومان تعیین کرد چرا که به ناگهان تقاضا برای آن چنان زیاد می‌شود که جریان ورودی و ذخایر موجودی ارزی کشور قادر به حمایت از این نرخ نخواهد بود. از آن طرف اگر قیمت دلار را ده هزار تومان تعیین کنیم احتمالا تقاضای ارز به شدت افت کرده و به صفر میل می‌کند و نتیجه آن کاهش درآمدهای ریالی دولت و افت شدید واردات و از سوی دیگر انباشته شدن ذخایر ارزی کشور خواهد بود. به صورت تقریبی می‌توان گفت که با انتخاب هر نرخی بین ۱۷۰۰ تا ۳۰۰۰ تومان بازار دوگانه از بین می‌رود٬ درآمدهای ریالی دولت در حد خوبی حفظ می‌شود و تغییرات ذخایر هم شدید نخواهد بود. هر عددی در این بازه می‌تواند نرخ تعادلی ارز در آن دوره باشد.

    حال اگر به پیش‌نهاد مرسوم‌تر برگردیم و بر اساس نرخ‌ تورم ایران و جهان شبیه‌سازی تاریخی بکنیم نرخ رسمی ارز طبق آن توصیه باید در یک فرآیند تدریجی٬ سالیانه و احتمالا کمابیش‌ قابل پیش‌بینی به چیزی بین ۳۰۰۰ تا ۴۰۰۰ تومان رسیده باشد. روشن است که طرف‌داران این سیاست از نرخ ارز دوگانه و نیز جهش ناگهانی حمایت نمی‌کنند ولی احتمالا معتقدند اگر این قیمت‌ها در بلندمدت اعمال می‌شد رانت ناشی از نرخ ارز دوگانه از بین می‌رفت و قیمت نسبی ارز هم طوری تعیین می‌شد که صنایع داخلی را در موقعیت رقابتی برابرتری قرار می‌داد که این مورد آخر در واقع محور استدلال برای افزایش سالیانه نرخ ارز بوده است.

    سیاست‌های پیش‌نهادی این گروه از اقتصاددانان به صورت رسمی پیاده نشده است ولی به هر دلیلی نرخ بازاری ارز – عمدتا به دلایلی غیر از تصمیمات اختیاری سیاست‌گزار – افزایش یافته است و در چرخه افزایش هم قرار دارد. این‌جا است که این گروه از طرف‌داران افزایش نرخ ارز باید وارد میدان شوند و خیلی روشن توضیح بدهند که آیا از این روند افزایش قیمت خشنود هستند یا نه. اگر هدف آن‌ها تصحیح اعوجاج قیمتی با هدف حمایت از صنایع داخلی و دادن علامت درست به مصرف‌کننده بود آیا روند فعلی بخشی از این هدف را محقق کرده است و لذا جامعه – علی‌رغم نگرانی کوتاه‌مدت – باید در بلندمدت از این افزایش قیمت رضایت داشته باشد؟ آیا فکر می‌کنند که افزایش قیمت فعلی کافی نیست و قیمت‌های جاری هنوز با مقدار بهینه (طبق فرمول آن‌ها) فاصله دارد و افزایش جدی نرخ رسمی را توصیه می‌کنند؟ اگر این طور است مزایای قیمت‌های بالا را به روشنی برای مردم توضیح بدهند و از وضع فعلی دفاع کنند و از نگرانی جامعه بکاهند. برعکس٬ اگر فکر می‌کنند این قیمت‌ها آن اهداف و منافع را محقق نمی‌کند و لذا نرخ ارز در شرایط فعلی باید کنترل شوند دلایل آن را بیان کنند و بگویند چرا این اتفاق با پیش‌نهادهای آن متفاوت است. با این تحلیل‌ها می‌توان هم به سیاست‌گزار برای اتخاذ روش درست مشورت داد و به مردم گفت که چه عوامل اصلی تغییر کرده‌اند که در شرایط فعلی پیش‌نهاد قبلی را پی‌گیری نمی‌کنند؟

    این نوع توضیحات و روشن‌گری‌ها مسوولیت اخلاقی و حرفه‌ای است که این روزها متوجه اقتصاددانان طرف‌دار افزایش نرخ ارز است.

  • درسی سیاستی از یک عکس

    این عکس نکته‌ای در دل خودش دارد. همه روستا تخریب شده و فقط مدرسه نوساز برجا مانده است.

    Madrese.jpg
    (منبع)

    مقاوم‌سازی همه ساختمان‌های یک منطقه نیاز به صرف منابع عظیمی دارد. اولویت باید این باشد ولی خب پیش از تکمیل این اولویت می‌توان به سیاست مفید دیگری که بهینه دوم (Second Best) باشد فکر کرد.

    می‌توان سیاستی گذاشت که هر مرکز جمعیتی باید به ازای جمعیت مشخصی (مثلا هزار نفر) حتما باید یک مرکز خدمات عمومی (Community Center) دومنظوره مقاوم در مقابل زلزه یا سیل داشته باشد. این مرکز می‌تواند مثلا مدرسه یا خانه بهداشت یا مسجد روستا باشد. در زمان مدیریت بحران و روزهای بعد از حادثه مطلوبیت حاشیه‌ای یک مرکز سالم برای خدمت‌رسانی بسیار بالا است و لذا سرمایه‌گذاری این چنینی بازده بسیار بالایی دارد.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها