• افسانه شغل کاذب

    هفته گذشته یکی از مسوولان اداره محیط زیست تهران ضمن تحلیل اثرات سهمیه بندی بنزین اشاره کردند که “این سیاست باعث از بین رفتن مشاغل کاذبی مثل مسافرکشی می شود”. جالب است که ایشان همان جا این موضوع را هم روشن کردند که ۵۰۰ هزار نفر در تهران از طریق این شغل به قول ایشان کاذب امرار معاش می کنند. سخنان ایشان بهانه ای شد تا موضوع “شغل کاذب” را مورد بررسی قرار دهم.

    بقیه مطلب این جا

  • سهمیه بندی و کشش پذیری

    علی سرزعیم دو روز پیش مقاله ای در دنیای اقتصاد نوشته بود و بر اساس مشاهدات چند روز گذشته نتیجه گرفته بود که بنزین کالایی کشش پذیر است. به نظرم استدلال او در دو نقطه دارای خطا بود. اولا نتیجه گیری اش بر اساس مشاهدات چشمی از وضع ترافیک در چند روز اول بود که به نظر من اصلا وضعیت تعادل سیستم را نشان نمی دهد و بیش تر به شوک روزهای اول مربوط است. این خبر هم ظاهرا حرکت مصرف به سمت نقطه تعادل قبلی اش را تایید می کند. ثانیا علی استنتاج کرده بود که همین کاهش مصرف نشان می دهد که بنزین کشش پذیر است چون مردم بر اساس انتظار عقلانی از قیمت آتی مصرف را کم کرده اند. به نظر من وقتی محدودیت عرضه داریم رفتار مصرف هیچ اطلاعی از کشش به ما نمی دهد. مضاف بر این که عامل ها ریسک گریز هم هستند و با ذخیره بنزین مصرف خود را در طول دوره چهار ماهه هموار می کنند تا اگر احیانا بنزین آزاد عرضه نشد سرشان بی کلاه نماند. این هم اصل مقاله من که در دنیای اقتصاد چاپ شد. (مقاله علی را این جا بخوانید): ضمنا علی دوباره جوابی بر این مقاله من نوشته که امروز چاپ شده و این جا بخوانیدش.

    پ.ن: یک توضیح راجع به بحث روشن فکری که مورد اعتراض برخی دوستان هم واقع شد بدهم. مقاله اول علی با کنایه به روشن فکران شروع می شود: “در بسیاری از مواقع روشنفکران همان دیدگاه توده مردم را دارند اما می‌توانند آن دیدگاه را با زبان علمی‌تری بیان کنند”. کل مقاله علی حول این است که بنزین کشش پذیر است و کسانی که با اسامی علمی می گویند کشش پذیر نیست در واقع حرف مردم کوچه و بازار را با کلمات علمی می زنند و البته کل ماجرا هم در مورد همین نقش روشن فکران شروع می شود. حرف من این بود که اگر شیوه استدلال مخالفان کشش پذیری بر اساس تصورات نادقیق توده مردم است نوشته علی هم که بر اساس یک مشاهده ساده و گذرا از اوضاع ترافیک و “گفته می شود های” مردم بنا شده است فرق چندانی به لحاظ روش با مخالفانش ندارد. حالا من نمی دانم چه شده است که یک دفعه علی در نوشته آخرش طرف دار روشن فکران شده و به آن افتخار می کند. ظاهرا مقدمه مقاله اولش را فراموش کرده است.

    “آقای علی سرزعیم- دوست و هم‌فکر قدیمی من- یادداشتی در شماره دیروز روزنامه نوشته‌اند که به نظر بنده چند خطای مهم دارد. چکیده حرف ایشان این است که «همه دیدند که وقتی سهمیه‌بندی اعمال شد، ترافیک روان شد و مردم هم مصرف خود را کم کردند پس بنزین برخلاف ادعای برخی اقتصاددانان، مثلا آقایان دکتر توکلی و سبحانی- کالایی بی‌کشش نیست و به تغییرات قیمت واکنش نشان می‌دهد». به باور من پیکر اصلی نوشته ایشان بر روی دو استدلال نادرست بنا شده است:”

    ادامه مطلب ...
  • اقتصاد کاربردی برای مدیران

    یکی از دوره هایی که همیشه دوست داشتم درس بدهم “اقتصاد کاربردی برای مدیران” است که این بار احتمالا در دو سه سازمان مختلف آن را برگزار خواهم کرد. چون تجربه جالبی از درس های اقتصادی که برای دوره های مدیریت ارائه می شود نداشتم خیلی دوست داشتم که دوره ای طراحی کنم که آخر سر به مدیران دید عملی بدهد از این که چه طور با منطق اقتصادی مسایل بنگاه شان و تعامل آن را با متغیرهای کلان تحلیل کنند. این کار آسانی نیست چون از یک طرف باید تئوری یاد داد و مراقب بود که کلاس با مفاهیم انتزاعی که یادگیری آن ها در درازمدت ثمربخشی عملی دارد اشباع نشود و از طرف دیگر به مجموعه ای حرف های قشنگ بدون مبنای نظری تبدیل نشود. به هر حال سعی خودم را می کنم تا ببینم چه در می آید. تلاشم این است که روی مفاهیمی مثل تمایل به پرداخت و سنجش آن یا تاثیرات اطلاعات متقارن روی بنگاه ها و طراحی قراردادها یا تحلیل کشش و سیاست های قیمت گذاری و الخ بیش تر وقت بگذارم. علاوه بر آن یک بخش کوچک هم راجع به اقتصادسنجی و کاربردهای مختلف آن و مسایلی که در یک مدل اقتصادسنجی ضعیف وجود دارد و باعث خطا می شود صحبت کنم تا مدیران درک به تری از این که این ابزار چه کمکی بهشان می کند و چه انتظاراتی باید از کارشناسان اقتصادسنجی داشته باشند پیدا کنند.

    این ها را نوشتم تا ازتان مشورت فکری بگیرم. اگر مدیر هستید یا اگر به مدیران این درس را تدریس کرده اید یا با مسایل مدیریت سر و کار دارید چه مباحثی را پیش نهاد می کنید که در دوره مطرح شود. چه مسایل عینی را برای بحث پیش نهاد می کند و الخ.

    پ.ن: مدیا کاشیگر زمانی دوست داشت که داستانی روی وب شروع کند که بخش های مختلفش توسط خوانندگانش تکمیل شده و سیر داستان در جریان تعامل با خوانندگان تعیین شود. یکی از آرزوهای من هم این است که یک روزی این جا به یک بستر تعامل جدی تبدیل شود و گاهی خروجی هایی با هم کاری خوانندگان تولید شود. نمی دانم کی می شود این کار را کرد ولی همین مشورت های کوچکی که می دهید به شدت به من کمک می کند. بیش از آن که خودتان حس کنید.

  • گازسوز کردن خودروها

    ببینم یک سوال: آیا گازسوز کردن خودروهایی مثل پراید و سمند و پژو کار راحت و بی دردسر و عملی است؟ می دانم پمپ گاز کم است ولی فرض کنیم داریم راجع به تهران صحبت می کنیم که چند تایی پمپ گاز دارد. من از بین انواع موارد ذهنم رفته است به این شخصی های مسافرکشی که مثلا بین تهران و اراک یا رشت و تهران یا سنندج و مهاباد یا اصفهان و شهرکرد کار می کنند و فکر می کنم مصرف روزانه بنزین شان باید چیزی حدود ۱۰۰ لیتر یا حتی بیش تر از آن باشد (تهران اراک ۳۰ لیتر می خواهد. اگر در روز دو سرویس رفت و برگشت کار کند ۱۲۰ لیتر مصرف دارد، تازه از شورولت های مسیر اصفهان که بیش تر از این می سوزانند صرف نظر کردم). حالا حتی اگر سهمیه ۸۰۰ لیتری تاکسی را هم به این ها بدهند باز برای یک هفته کفایت می کند. می خواهم بدانم که آیا این ها اصولا گازسوز هستند یا در حال گازسوز کردن خودرو هستند؟ و آیا کسانی که خودرو شخصی هم دارند راحت می توانند ماشین را گازسوز کنند و مساله کم بود بنزین را حل کنند؟

    پ.ن: خیلی ممنون از همه. اطلاعات بسیار مفیدی دریافت کردم. من فکر می کردم جای گزین عملی بنزین برای خودروهای مسافرکش می تواند گاز باشد ولی ظاهرا قضیه به این سادگی هم نیست.

  • ۱۰۰ فیلمی که باید قبل از مرگ ببینید

    این لیست را گم کرده بودم. قبلا تعدادی از فیلم هایش را دیده بودم و باقی مانده بود. سلیقه فیلمی من و مریم به هم نزدیک است ولی عین هم نیست. من تم های اندکی سیاسی (مثل بابل یا Crash) و تم های عشقی اندکی رادیکال (مثل Lost in Translation یا Closer) را دوست دارم و البته سلیقه ام با مریم گاهی کاملا روی هم می افتاد (مثل در Before Sunset / Before Sunrise) و گاهی هم نمی افتد. خلاصه در دموکراسی درون خانوادگی با قدرت چانه زنی برابر به این نتیجه رسیدیم که هر بار که دو تا فیلم امانت می گیریم هر کدام یکی را انتخاب کنیم. من گشتم و لیست خوبی پیدا نکردم و یک دفعه به نظرم رسید که اسم چند فیلم مورد علاقه ام را بزنم و زدم و این لیست گم شده قدیمی آمد. می توانم بگویم هر چه از این لیست دیده ام دوست داشته ام.

    این پست را نوشتم که در واقع غیرمستقیم خواهش کنم که اگر فیلم خوب می شناسید پیش نهاد دهید. فکر کنم با مثال هایی که زدم تم فیلم ها دستتان آمده است. باز هم از فیلم های مورد علاقه ام بگویم؟

    Professional, Eyes Wide Shut, Shindler List, Green Mile, Dr Zhivago, Blue, Red, White, Vertigo, Full Metal Jacket, Liam, Europe, Natural Born Killers, Dead Poet Society, U-571, Motorcycle Diaries, A Beautiful Mind, Malena, Fog of War, Big Fish, Girl with Pearl Earring, Coffee and Cigarette, Night on the Earth, Chocolate, Cinema Paradiso, Darwin’s Nightmare, The Double Life of Veronique, Pianist, Chinatown, Lost City, Saving Private Ryan, Hotel Rwanda , Gangs of New York, Seven Years in Tibet, Goodbye Lenin, 21 Gram, Run Laura Run, The Constant Gardener, Broken Flowers, Departed, Legend of the Fall, JFK, Fargo, Seven, The Sea Inside, Unbearable Lightness of Being, Ethernal Sunshine of a Spotless Mind, Capote, Cold Mountain, …

    خلاصه این جوری

    پ.ن: بسیار ممنون از دوستان. فکر کنم این پیش نهادات هم به نفع من تمام شد و هم به نفع بقیه خوانندگان. از بین فیلم های پیش نهادی آن هایی را که دیده بودم و خوشم آمده بود و یادم رفته بود بنویسم را به فهرست بالا اضافه کردم.

    آن هایی که دیدم و برایم معمولی بود.
    Little Miss Sunshine , Lord of the Rings, Catch me if you can , Vanila Sky

    آن هایی هم که ندیده ام و دوستان پیش نهاد کرده اند را هم فهرست می کنم تا بقیه هم استفاده کنند.
    Fiddler on the Roof , The Butterfly Effect 1&2 , The Prestige , Blood Diamond, North Country , The Mode of Love, Sean City, Amelie, The Man Who Wasn’t Tthere, Underground, When Father Was Away, Business,Ttime of the Gypsies, Magnolia, Barbarian Invasion, Delicatessen, City of Lost Children, Heat , Butch Cassidy , The Way We Were , Reds, The Lives of Others, Down Fall, Divided We Fall, No Man’s Land, Match Point, , LA Confidential, Amores Perros

  • اثر سهمیه بندی روی بازار خودرو

    به نظرم سهمیه روی بازار برخی وسایل نقلیه تاثیر خواهد گذاشت. این موضوع یادداشتی بود که در دنیای اقتصاد نوشته بودم:

    بعد از مدت‌ها انتظار و گمانه‌زنی بالاخره سهمیه‌بندی خودروها آغاز شد و همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد، سهمیه مصرفی خودروهای شخصی در حد ۱۰۰ لیتر تعیین و در مقابل برای برخی خودروها مثل تاکسی‌ها و وانت‌ها سهمیه‌های به مراتب بالاتر تخصیص داده شده است. علاوه بر آن هیچ اطلاع روشن و تعهد‌ شده‌ای هم از وضعیت و قیمت بنزین مازاد بر سهمیه ارائه نشده است. این شیوه تخصیص و اطلاع‌رسانی می‌تواند باعث اختلال قابل توجه در قیمت‌های وسایل نقلیه در کشور شود که به نمونه‌هایی از آنها اشاره می‌کنیم.

    ادامه مطلب ...
  • سیستم باز یا بسته؟

    وقتی راجع به نقد همه گیر شدن نادرست به اصطلاح “تفکر سیستمی” در ایران فکر می کنم یاد اولین خاطره ام از این ماجرا می افتم. قضیه مال سال ۷۸ است. آن موقع داشتیم برای شرکت … ایران که از متولیان یکی از بخش های مهم اقتصادی کشور است یک پروژه اصلاح ساختار اجرا می کردیم. از جمله بخش های این پروژه نظام انفورماتیک برای کل سازمان بود و باید در آن توضیحی در مورد ماتریس داده – فرآیند می دادیم و چون ماجرا به سیستم های اطلاعاتی مربوط بود مجبور بودیم مرتبا اصطلاحا سیستم اطلاعاتی و زیرسیستم های آن را تکرار کنیم.

    وسط ارائه متدولوژی کار بودیم که یکی از مدیران ارشد سازمان که اتفاقا قرار بود مسوول این جور پروژه ها باشد پرسید “آقا این سیستم های شما باز هستند یا بسته؟”. من درست مثل حالتی که آدم گیج می شود یک چند لحظه ای صبر کردم و هر چه فکر کردم نتوانستم ربط این سوال را به بحث خودمان پیدا کنم. گفتم ببخشید متوجه نمی شوم. با حالتی عاقل اندر سفیه گفت ببین آقا جان طبق تئوری سیستم ها یک سیستم یا باز است یا بسته و می خواهم ببینم این سیستم شما باز است یا بسته.

    خلاصه قضیه را رفع و رجوع کردیم و کمی بعد دلیلش روشن شد. جناب مدیر به تازگی دانش جوی “مرکز آموزش مدیریت دولتی” شده بود و خوب طبیعتا درس عمیقی در مورد روی کرد سیستمی داشت که در آن جا یاد می دادند که جهان یک سیستم است و سیستم ها ۹ سطح دارند و باز و بسته هستند و هر سیستمی از زیر سیستم تشکیل می شود و الخ. (طنز تلخ و فراموش نشدنی روزگار این که این جا همان موسسه ای است که بعدا با ایده جناب ستاری فر و مدیریت مرحوم عظیمی با “موسسه عالی پژوهش در برنامه ریزی و توسعه” یعنی جدی ترین و نخبه گراترین مرکز آموزش و پژوهش اقتصاد در ایران ادغام شد!)

    این مقدمه را داشته باشید تا بعدا به بحث اصلی نقد برسیم.

  • “سهمیه بندی : پیش نهادهایی برای اجرای به تر ” مطلبی است که در سایت الف نوشته ام.

  • سهمیه بندی و عرضه حمل و نقل

    اگر کسی علاقه مند به بررسی تئوری های اقتصادی در عمل باشد شرایط بعد از سهمیه بندی موقعیت مناسبی است. آن چه تا کنون می دانیم این است که سهمیه خودروهای شخصی محدود و سهمیه تاکسی ها و آژانس ها و مراکز تعلیم رانندگی به اندازه کافی است. قیمت بازار آزاد هنوز تعیین نشده ولی قطعا چند برابر (چند را هنوز نمی دانیم) برابر قیمت رسمی خواهد بود. اثر این ماجرا روی عرضه حمل و نقل چه خواهد بود؟ به علت تعدد مسافرکش ها و تاکسی ها و همگن بودن خدمات آن ها بازار خدمات حمل و نقل را رقابتی فرض می کنیم.

    ۱) کوتاه مدت با کنترل قیمت: مقامات دولتی ممکن است بخواهند با این استدلال که بنزین کافی با قیمت سابق به تاکسی و آژانس داده می شود قیمت خدمات آن ها را در حد قبلی کنترل کنند (ظاهرا این اتفاق دقیقا در حال رخ دادن است). فرض کنیم که سیاست کنترل قیمت با شدت عملی شود و قیمت ها در سطح سابق باقی بماند. با این که ظاهرا قیمت بنزین دریافتی برای راننده ها فرقی نکرده ولی “هزینه فرصت” آن تغییر کرده است (هزینه فرصت بنزین برابر قیمت بنزین بازار سیاه است) و می دانیم که بنگاه ها در هنگام محاسبه هزنه نهایی هزینه فرصت عوامل را در نظر می گیرند. به زبان ساده راننده تاکسی با خودش حساب می کند که برای هر کیلومتر بیش تر چه پولی را از دست می دهد و چقدر درآمد کسب می کند و نهایتا میزان کارکردی را انتخاب می کند که این دو باهم برابر شوند. چون تابع تولید معمولا مقعر است (شیبش با افزایش تولید کم می شود) با بالا رفتن هزینه فرصت عوامل تولید و ثابت بودن قیمت فروش محصول مقدار تولید باید کم شود تا برابری مشتق تابع هزینه و قیمت حفظ شود. پس عرضه کم می شود.

    ۲) کوتاه مدت بدون کنترل قیمت: کوتاه مدت یعنی این که تعداد تاکسی ها و مسافرکش ها را ثابت فرض کنیم. در این حالت کنترلی روی قیمت نیست و قیمت به صورت درون زا و از طریق تعامل عرضه و تقاضا تعیین می شود. متاسفانه نمی توانیم این حالت را به زبان غیرریاضی توضیح دهم (این یعنی این که آن را عمیقا درک نکرده ام و گرنه منطقا باید قادر می بودم این کار را بکنم. لطفا بقیه کمک کنند) ولی اگر معادلات ایستای مقایسه ای (Comparative Statics) برای پاسخ عرضه و قیمت صنعت رقابتی به افزایش هزینه عوامل در کوتاه مدت را بنویسیم مشتق میزان عرضه و قیمت نسبت به هزینه به ترتیب مثبت و منفی می شود و معنی آن این است که در کوتاه مدت عرضه کاهش یافته و قیمت بالا می رود.

    ۳) بلندمدت: در بلندمدت تعداد تاکسی و مسافرکش متغیر است و به صورت درون زا تعیین می شود. بنگاه هزینه نهایی (هزینه هر کیلومتر اضافی رانندگی که می دانیم زیاد شده است را) را برابر با هزینه متوسط قرار می دهد. از شکل تابع هزینه خودرو حدس می زنیم که این امر باعث کاهش در عرضه هر خودرو می شود. در مجموع تابع عرضه به سمت چپ می رود. از طرف دیگری تقاضا هم جا به جا شده است و به سمت راست رفته است. این دو با هم قیمت را قطعا بالا خواهند برد ولی تعداد مسافرکش ها هم زیاد خواهد شد.

    ببینم واقعیت بیرون چه خواهد گفت.

    پ.ن: این تصور البته برخی جنبه ها را ثابت فرض کرده است مثلا شلوغی خیابان ها را. اگر کسی بخواهید خیلی واقع بینانه نگاه کند باید این ها را هم وارد کند و مثلا فرض کند که خلوت بودن خیابان ها اثر کاهشی روی هزینه نهایی خودرو دارد.

  • نگاه سیستمی؟

    “من فکر می کنم شما یا سیستم اقتصادی ایران را نمی شناسی یا اصلا سیستمی نگاه نمی کنی. اگر بصورت سیستمی به اقتصاد ایران نگاه کنیم و اقتصاد ایران را در قالب یک سیستم ببینیم. تمای اجزا سیستم باید با هم هماهنگ باشند. بعنوان مثال نظام سیاست گذاری برنامه ریزی و تصمیم گیری با نظام اجرایی با نظام آمار و اطلاعات با نظام آموزشی و تربیت منابع انسانی هم جور باشند. خانه از پای بست …… شما میخواهی درون سیستم پیکان موتور زانتیا قرار بدی . شما چطوری تا پایان مقطع کارشناسی ارشد در ایران بودی و سیستم و اجزای آن را نشناختی ”

    این را حسین جعفری گرامی نوشته است. خب من ترجیح می دهم که وقتی متنی با بحث به اصطلاح نگاه سیستمی شروع می شود خیلی وارد بحث نشوم چون ماجرا خیلی ابطال پذیر نیست. البته امیدوارم زودتر چیزی بنویسم و در آن توضیح دهم که چرا به این کلمه “نگاه سیستمی” آلرژی عجیبی دارم و چرا فکر می کنم که یک نسخه قدیمی و ساده این اصطلاح در ایران جای نگاه کاربردی تر مبتنی بر دینامیک سیستم ها را گرفته است. ولی علی الحساب این کامنت حسین باعث شد تا یاد آگهی که چند هفته پیش در اکونومیست دیده بودم بیفتم و چیزی بنویسم.

    چون الان آن شماره مجله پیشم نیست جزییات را ذکر نمی کنم ولی فقط این را بگویم که یک آگهی تمام صفحه از طرف دانشگاه (در حال تاسیس) “فن آوری ملک …” در عربستان چاپ شده است که در آن از متخصصان برجسته دانشگاهی در سطح جهانی برای فعالیت به عنوان رییس این دانش گاه دعوت به هم کاری شده است و برای کاندیداها هم شرایط بسیار سختی گذاشته است. تازه رییس را هم شیخ جاسم و زاید انتخاب نمی کنند بل که یک شرکت بین المللی مدیریت منابع انسانی وظیفه بررسی و انتخاب به ترین فرد برای این موقعیت را دارد. این آگهی را که دیدم دلم سوخت که حتی عربستان که سنتی ترین کشور عرب منطقه است هم راه خودش را پیدا کرده است. این ها دارند دانش گاهی می سازند که قرار است یکی از به ترین دانش گاه های فنی منطقه باشد و برای ریاست و هدایت آن سعی می کنند تا یک فرد مطرح در سطح بین المللی را به کار بگمارند. اگر قرار بود عرب ها نگاه به اصطلاح سیستمی داشته باشند و بخواهند این حلقه زنجیرشان هم مثل بقیه باشد احتمالا باید یکی از شاهزاده ها را رییس می کردند و بساط قلیان و قهوه عربی و خواب بعد از ناهار را در کلاس های درس به پا می کردند تا نهادهایشان با فرهنگ شان سازگار باشد.

    دوستانی که این نگاه به اصطلاح سیستمی را مطرح می کنند فراموش نکنند که در همان نگاه موضوعات مهم تری مثل اثر کشش (Pulling Effect) و رانش (Pushing) و سرریز (Spill Over) هم مطرح است. اگر قرار باشد که بنشینیم و به اصطلاح سیستمی نگاه کنیم همیشه راضی خواهیم بود که همه چیزمان به همه چیزمان می آید ولی می توانیم این جوری هم نگاه کنیم که اگر بخشی از زنجیره را اصلاح کنیم خروجی های این زنجیره ممکن است بخش های دیگر را تکان بدهد. دانشگاه خیلی خوب که بسازید آدم های قوی و جدی و سخت گیر تربیت می کند و این آدم ها می روند تا بوروکراسی و فرهنگ و صنعت را اصلاح کنند. شرکت های خارجی که بیایند و حقوق خوب بدهند و از آدم ها کار بطلبند نظام آموزشی انگیزه پیدا می کند تا خودش را اصلاح کند. سازمان خوب که درست کنید برای بقیه الگو می شود و دیگران هم از کلاس کار او یاد می گیرند و خودشان را اصلاح می کنند. شهردار فهمیده و خلاق که داشته باشید فرهنگ و انتظارات مردم را اصلاح می کند و الخ.

    خلاصه این که قرار نیست به اصطلاح سیستمی نگاه کنیم و خیال خودمان را راحت کنیم. هنر این است که نقاط اهرمی (Leverage Point) را در سیستم پیدا کنیم و اتفاقا سطح آن را به میزانی بسیار بالاتر از بقیه اجزاء ارتقاء دهیم تا مکانیسم های رشد برای بقیه هم راه بیفتد.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها