• طول عمر در آمریکا

    آمریکا بالاترین سرانه خدمات بهداشتی را در دنیا دارد. با این همه امید به زندگی در این کشور در رده ۲۹ ام جهانی است. آیا این به خاطر تفاوت ژن آمریکاییان است؟ پاسخ منفی است. آیا به خاطر شیوه تغذیه بد آمریکاییان است؟ تا حدی ولی نه کاملا. آیا به خاطر نابرابری و عدم دسترسی به خدمات بهداشتی مناسب در طبقات پایین است؟ احتمالا این می تواند تاثیر گذار باشد. به هر حال محققان بهداشت عمومی و اقتصاددانان حدس های مختلفی راجع به این موضوع دارند و آن را آزمون می کنند. در این بین یک فرضیه که حداقل به نظر من مرتبط می رسد به شرایط اجتماعی-روانی جامعه آمریکا مرتبط می شود که استرس در آن بالا است. در این بین یک موضوع مشخص تر توجه محققان را جلب کرده است: نقش نهادهای ارائه دهنده تشخص اجتماعی (مثل جایزه اسکار و نوبل) در این موضوع چیست؟

    اگر بخواهیم تاثیر این نهادها بر روی طول عمر را بسنجیم می توانیم از روش طراحی ناپیوستگی رگرسیون استفاده کنیم. فلسفه این روش این است که برای بررسی تاثیر یک سیاست که با معیار مشخصی تخصیص داده می شود (مثلا تاثیر اعطای بورس تحصیلی به ورودی های دانشگاه ها) می توانیم گروه کنترل را از کسانی انتخاب کنیم که درست در مرز انتخاب بودند ولی انتخاب نشده اند. لذا گروه آزمایش در مثال ما پایین ترین دریافت کنندگان بورس و گروه کنترل کسانی که لب مرز بورس بودند ولی بورس دریافت نکرده اند هستند. چون این دو گروه احتمالا در اکثر ویژگی ها بسیار شبیه به هم هستند می توانیم نتیجه بگیریم که اگر تفاوتی در عمل کرد مشاهده شد مربوط به سیاست اعمال شده است.

    اگر همین روش را در مورد تاثیر برنده شدن در مسابقه اسکار (مثلا) به کار بگیریم می بینیم که بین طول عمر برندگان اسکار و کسانی که نامزد شده اند ولی برنده نشده اند تفاوت معنی دار وجود دارد. با همان فلسفه ای که پاراگراف قبل گفتیم احتمالا سایر ویژگی های دو گروه (مثل درآمد یا تحصیلات) مثل هم است و تفاوت آن ها لب مرزی بوده است پس می توانیم بالا بودن طول عمر را به دریافت جایزه نسبت دهیم. لذا احتمالا این نوع نهادها باعث افزایش طول عمر می شود. این داستان بی بی سی مثلا همین نتیجه را بیان می کند.

    این نتیجه گیری شتابزده در واقع لزوما درست نیست! برای فهم اشتباه کافی است که طول عمر برندگان اسکار را با متوسط جامعه هنرمندان سینما مقایسه کنیم آن وقت می بینیم که تفاوت معنی داری مشاهده نمی شود. ولی پس این تفاوت بین برندگان و بازندگان مشاهده کردیم کجا رفت؟ جواب جالب است. مسابقاتی مثل اسکار طول عمر برندگان را افزایش نمی دهد بل که طول عمر بازندگان را کاهش می دهد! این مقاله که البته هنوز نهایی نشده همین موضوع را در بین برندگان و بازندگان Baseball Hall of Fame بررسی می کند و به این نتیجه می رسد که برنده شدن در این مسابقه طول عمر را تغییر نمی دهد ولی رسیدن به مرز برندگی و بازنده شدن تا حد قابل ملاحظه ای از امید ریاضی طول عمر می کاهد.

    نتیجه سیاست گذاری: نهادهایی که هیجان برنده و بازنده شدن را القاء می کند را حذف کنید تا مردم بیش تر عمر کنند.

  • دعوای اقتصاد توسعه

    من در انتخاب آزاد متن کوتاهی راجع به اقتصاد توسعه نوشته بودم که احمد سیف با آن مخالف بود و نقدی نوشت و من بر نقد او جوابی و الخ

    ضمنا این جا خراب نشده. پهنای باند این ماه زیاد مصرف شده بود و رو به اتمام بود که ایمان حاجی زحمت کشید و سایت را سبک کرد که تا وقتی سرویس دهنده سطح خدمت را ارتقاء می دهد مشکلی پیش نیاید.

  • زبان ریاضی

    در انتخاب آزاد چیزکی راجع به زبان ریاضی در اقتصاد نوشتم.

  • بازارهای مالی و رشد اقتصادی

    این اولین مطلبی است که برای دوره جدید شرق نوشتم:

    اهمیت توسعه یافتگی بازارهای مالی در رشد اقتصادی تا همین اواخر جزء مباحث فراموش شده در اقتصاد توسعه بوده است. اولین مطالعه برای سنجش تاثیر توسعه یافتگی مالی بر رشد توسط گلداسمیت در سال ۱۹۶۹ میلادی صورت گرفت که البته از زاویه روش های سنجش و مدل اقتصادسنجی نقدهای مهمی بر آن وارد است با این همه این مطالعه این سوال مهم را پیش پای محققان و سیاستگذاران قرار داد که آیا بین رشد اقتصادی و توسعه یافتگی مالی رابطه ای وجود دارد و اگر وجود دارد جهت علیت از کدام سمت است؟ آیا بازارهای مالی توسعه یافته تر باعث ارتقای سطح رشد می شوند یا بر عکس انتظار از رشد اقتصادی باعث توسعه یافتگی بازارهای مالی؟

    ادامه مطلب ...
  • گفت و گو بر سر مفاهیم نادقیق

    آقا من بحث پست قبل را دوست دارم. بعد از مدت ها یک موضوع فکری جالب برایم پیدا شده است. اصل موضوع خودم را فراموش کرده ام ولی سوال این که اگر نتوانستیم مفهومی را دقیق کنیم تکلیف گفت و گو بر سر آن چیست برایم باقی است. فعلا این دو نظر برایم جالب و آموزنده بود.

    پسر فهمیده: یک بار جمله‌ی خودتان را بخوانید: «به رغم نداشتن تعریف و شاخص مشخص، دو طرف بحث برداشت بین الاذهانی نسبتا مشترکی از مفاهیم ژلاتینی این چنینی دارند.» فکر نمی‌کنید این ادعا تنها وقتی درست است که دو طرف بحث از خاست‌گاه نظری مشترکی باشند؟ مشکل حرف‌های غیردقیق این است که چند نفر که مثل هم فکر می‌کنند، آخر سر به توافق می‌رسند و فکر می‌کنند این توافق یک نتیجه‌ی اصیل است. نمونه‌اش همین روشن‌فکران چپ یا پست‌مدرنیست است که خودشان هم نمی‌فهمند چه می‌گویند، ولی حرف‌های همدیگر را تأیید می‌کنند. به نظر شما چه‌طور می‌شود از حرف غیردقیق نتیجه گرفت؟

    نی لیک: نفس و اصل گفت و گو را پذیرفتن حرکت به سوی نقد و در نتیجه روشن شدن جنبه ی تاریک و نه روشن موضوع است. مضامین جدید هنوز تبدیل به مفاهیم دقیق نشده اند. برای همین به نظر من باید گفت و گو کرد، نقد کرد و بازبینی در دانسته ها و ادعاها کرد. این که گفته می شود تعریف دقیقا مفاهیم را ارائه بدهید درست نیست چرا که فضای خاکستری و مبهم که با ابتکار نظری به بحث گذاشته می شود اگر که از قبل تعریف داشته باشد به بحث یا تشکیک گذاشته نمی شود. به نظر من اجازه بدهیم که موضوع جدید وارده فضای فکر و نظری ما بشود و همه اش با اتکا به متعارف ها و دقایق ابتکار فکری را نکوبیم.

  • باز هم چرا سطح رهبران در حال افول است؟

    واکنش های بعضا عصبی به پست “چرا سطح رهبران در حال افول است” تقریبا برایم غیرقابل فهم است. خصوصا که تعدادی از دوستان حتی به این نکته ساده دقت نکردند که متن این پست متعلق به من نیست و من فقط بخشی از مقاله دکتر سریع القلم را در داخل گیومه نقل کرده ام. من یک سوال قدیمی دارم و سوالم هم سرجایش هست و شهود کلی ام هم علی رغم مخالفت های نسبتا زیاد بقیه با سوالم همراهی می کند. یک دلیل محتمل برای این موضوع را هم در “تقدیس و فراگیر شدن لذت” می دانم که امیدوارم به زودی در موردش بنویسم.

    حالا این وسط نقدهای این پست یک موضوع را برایم برجسته کرد. اگر کسی از من بپرسد که اصطلاح افول سطح رهبران دقیقا یعنی چه و با چه شاخصی اندازه گیری می شود پاسخ دقیقی ندارم. با این همه به نظرم می رسد که به رغم نداشتن تعریف و شاخص مشخص، دو طرف بحث برداشت بین الاذهانی نسبتا مشترکی از مفاهیم ژلاتینی این چنینی دارند که امکان گفت و گویی ولو با دقت کم تر از حد مورد انتظار را فراهم می کند. این گفت و گو به هر حال واجد ثمراتی خواهد بود چنان چه من خودم از نوشته دکتر سریع القلم چند نکته مهم آموختم. به نظرم گاهی این مته به خشخاش گذاشتن ها برای تعریف دقیق مفاهیم یک جور وسواس بیش از حد است که خاصیت یا نیتی جز اجبار طرح کننده سوال یا یک ایده اولیه به خاموشی ندارد.

    احتمالا یک پاسخ این خواهد بود که خودت بارها دیگران را به حرف زدن های نادقیق متهم کرده ای. پاسخ من این خواهد بود که بین حوزه ای مثل اقتصاد که مفاهیم در آن بسیار دقیق تعریف می شوند و موضوعی که سریع القلم راجع به آن نوشته است تفاوت وجود دارد و آدم باید بداند متر دقتش را کی به کار ببرد.

  • انتخاب آزاد

    گروهی از دانشجویان و کارشناسان و روزنامه نگاران و وبلاگ نویسان اقتصادی دور هم جمع شده اند و وبلاگ گروهی به اسم “انتخاب آزاد” راه انداخته اند تا در آن از اصول اقتصاد بازار در مقابل حمله های روشنفکران چپ دفاع کنند. اگر به مباحث اقتصادی علاقه مند هستید در این وبلاگ همیشه مطالب جدیدی خواهید خواند.

  • چرا سطح رهبران در حال افول است؟

    سال ها قبل مدت ها سوال من این بود که چرا سطح ویژگی های فردی و اخلاقی انسان های مطرح در دنیا افول کرده؟ مثال مقایسه ام هم مثلا قیاس کلینتون بود و آبراهام لینکن یا روشن فکران اوایل سده فعلی شمسی با وضع موجود و الخ. الان دیدم محمود سریع القلم که به نظرم جزو معدود اساتید علوم انسانی در ایران است که نوشته هایش ارزش خواندن دارد مطلبی دقیقا در همین رابطه نوشته. لینک بازتابش احتمالا کار نمی کند ولی می توانید از لینک رستاک بخوانیدش.

    “انتخاب «سارکوزی» به سمت رئیس‌جمهوری فرانسه، یک نکته مهم تاریخی را مطرح می‌کند: میتران‌ها، پمپیدوها و دوگل‌های فرانسه کجایند؟ در مقام مقایسه با این غول‌های سیاسی، هیچ کدام از رقبای سارکوزی، قابل توجه نبودند. آیا این افول تنها در فرانسه قابل مشاهده است؟ چرا انسان‌های بزرگ، چه به معنای فکری و چه به مفهوم اخلاقی آن، دیگر در صحنه سیاسی ظهور نمی‌کنند؟ چرا سطح سیاستمداران این قدر افول کرده است؟ چرا هنرپیشگی در سیاست جایگاه ویژه‌ای به خود گرفته است؟ …”

  • تمایلات خیرخواهانه بازار

    “… بسیار آموزنده است توجه کنیم که دخالت‌های با نیت‌های خیر اغلب به نتایج فاجعه‌بار می‌انجامد داد و دادو قال زیاد درباره کار بچه‌های بنگلادشی دودهه پیش منجر به تحریم واردات از بنگلادش شد که با کار بچه‌ها تولید می‌شد. طبیعتا، تعدادی از کارخانه‌ها بسته شدند. بچه‌های کارگر بعد از آن چه کردند؟ آیا آنها به مدرسه رفتند؟ آیا آنها از ستم سرمایه‌داری رهایی یافته و به بچه‌های صرفا آزاد تبدیل شدند؟

    بچه‌های بنگلادشی از فقر و فلاکت شدید به کار در بنگاه‌ها روی آورده بودند و می‌توانستند دستمزدهای نسبتا بالایی دریافت کنند. وقتی که بنگاه‌ها تعطیل شدند برخی از آنها از فقر به هلاکت افتادند و برخی دیگر گرفتار فحشا شدند. اینها نتایج ناخواسته‌ای است که مخالفان جهانی شدند به آسانی نمی‌توانند مشاهده کنند …:

    این بخش هایی از مطلبی است که امروز در رستاک چاپ شده است که شاید خواندنش برایتان جالب باشد.

  • دوره انتقال

    از وقتی برگشتم دارم دوره انتقال را طی می کنم. با گروه اقتصاد صحبت کردم که درس های باقی مانده ام را عمدتا از فاینانس بردارم. گروه فاینانس هم که من را می شناخت “عملا” از همین الان من را دانش جوی خودش حساب می کند و به جلسات و درس ها دعوتم می کند. فعلا دو تا درس رسمی از فاینانس دارم: مالیه بنگاه و اقتصادسنجی بین بنگاهی در مالیه بنگاه. برایم جالب است که تفاوت بین اقتصاد و فاینانس از آن چیزی که فکر می کردم خیلی کم تر است (یا شاید در این دانشگاه ما این طور است). از تئوری های فاینانس زمان پیوسته – که یک حوزه خاص این رشته است – که بگذریم تقریبا تمام مبانی نظری که در مقاله های فاینانس استفاده می شود همان نظریه های اقتصاد در حوزه تعادل عمومی و بهینه سازی و ساماندهی صنعتی و نظریه بازی و اقتصاد اطلاعات و تئوری قرارداد و حتی بهینه سازی پویا و مدل های بین نسلی و غیره است. پایه روش های اقتصادسنجی هم که بین دو حوزه دقیقا یک سان است. تا جایی که من می فهمم در واقع فرق عمده دو حوزه نه در روش ها بل که در صورت مساله هایی که انتخاب می کنند است. طیف صورت مساله های فاینانس محدودتر است (و این هیجان مساله را کم می کند) ولی جنبه عملی در آن پررنگ تر است. یک فرق ظاهری هم این است که گروه های فاینانس کلا کمی حال و هوای اشرافی تری دارند. قبلا یکی از دوستانم که تجربه کار فاینانس داشت بهم می گفت که اگر بروی این رشته باید مدلت بشود مثل این هایی که سنجاق کراوات و دکمه سر آستین می زنند!

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها