• آوینی را مصادره نکنید

    ده سال بود از حسین معززی نیا چیزی نخوانده بودم. بچه حزب اللهی خوش تیپی که اگر حافظه ای خطا نکند در نیستان و/یا مهر و سوره مقاله های سینمایی می نوشت. امروز صبح خیلی حالم خوش نبود. یک مقاله خوب لازم داشتم تا سر حالم بیاورد و وقتی این مقاله بازتاب را با بی میلی باز کردم دیدم خواندنی است. حدس می زنم که ممکن است بعضی از شما هم خوشتان بیاید. البته می دانم که احتمالا دسترسی به بازتاب در ایران مشکل دارد. عذرخواهی می کنم که آدرسی که باید در ابتدایش قرار دهم تا بشود دسترسی داشت را بلد نیستم. پس اصلا این کار را می کنم که کل متن را این جا کپی کنم.

    “کیومرث پوراحمد در اواخر سال ۱۳۷۲ یعنی همان سالی که سید مرتضی آوینی در اولین روزهایش به شهادت رسید، فیلم خوب و قدرندیده‌ای ساخت به نام «مرتضی و ما». در این فیلم با نزدیک به چهل نفر از اهل نظر گفت‌و‌گو شده و افرادی از طیف‌های مختلف درباره شخصیت و افکار و آثار آوینی نکاتی را بیان می‌کنند. همه در این فیلم حاضرند، از شمس آل‌احمد و دکتر رضا داوری و مهدی چمران و مسعود بهنود گرفته تا فریدون جیرانی و مهدی فخیم‌زاده و سیروس الوند و رسول صدرعاملی و علی معلم و امید روحانی و خیلی‌های دیگر. در میان همه حرف‌های متنوع آن فیلم، بهروز افخمی از ابتدا تا انتها بر طرح موضوعی پافشاری می‌کند که شاید در آن سال‌ها بیش از حد نومیدانه و سیاه به نظر می‌رسید؛ او در تمام مدت گفت‌و‌گویش اصرار دارد که دوران توجه فعلی به مظلومیت آوینی به سرعت طی خواهد شد و همه اینها فراموش خواهد شد و خیلی زود روزی خواهد رسید که مخالفان و دشمنان آوینی مسلط می‌شوند و دوباره همان رفتارهای سابق را در پیش می‌گیرند.”

    ادامه مطلب ...
  • تاثیرگذارترین ها

    خیلی از این بازی های وبلاگی حال نمی کنم ولی وقتی دعوت کننده قبله عالم ملک ملکوت باشد و ایده اش هم کلاس بازی را تا حد خوبی ارتقاء داده باشد دیگر نمی شود فرمان برداری نکرد. بلد هم نیستم کلی بافی کنم و از جواب دادن طفره بروم و پاسخ های فلسفی بدهم. پس راست و مستقیم چند تا از تاثیرگذارها را فهرست می کنم شاید با ترکیبی کمی متفاوت تر از نیت اولیه داعی.

    ۱) مریم: چه بگویم؟ آورنده عطر لطافت و ظرافت در یک زندگی بی ذوق؟
    ۲) مصطفی ملکیان: معنویت، اگزیستانسیالیسم، زندگی اصیل. بی تردید تاثیرگذارترین نویسنده تمام عمرم
    ۳) فوکو و فروید مشترکا: کاهنده ساده لوحی من در فهم نهادها و ساختارها
    ۴) مسعود نیلی: اولین جلسه کلاسش حس من را از علم اقتصاد به کل دگرگون کرد. سخت گیرترین و دقیق ترین استادی که در ایران داشته ام و خاطره تلاش هایش برای تغییر اوضاع بر تمام مسیر حرفه ای ام سایه انداخته است.
    ۵) غلامحسین کرباسچی: سال ها کاریزمایی از مدیریت برای من بود. کسی که از او آموختم که حتی در این فضا هم می توان کارهای مهمی کرد. تاکنون هیچ مدیر اجرایی به اندازه او بر من تاثیرگذار نبوده است.
    ۶) محمود طالقانی و مهدی بازرگان مشترکا: تصویری ماندگار از اخلاقی زیستن در عرصه سیاست در ذهن من
    ۷) کورش علیانی: از کورش زیاد آموخته ام ولی شاید تاثیرگذارترین بخشش تاکیدی بود که روی اهمیت زبان داشت.
    ۸) اسپیلبرگ و کوبریک مشترکا: باز کننده چشم من به عظمت سینما
    ۹) پرویز پیران: عامل روگردانی من از جامعه شناسی و تغییر دهنده مسیر زندگی تحصیلی ام
    ۱۰) احمد سیف و ناصر زر افشان: باورتان بشود یا نشود (قبلا هم به خود احمد سیف عزیز گفته ام) که عامل حساس شدن من به مقوله چپ کتاب اقتصاد سیاسی احمد و کتاب جهانی شدن ناصر زرافشان بود که سال ها پیش خواندم.

    فهرستم را صادقانه نوشتم. هر چند فقط چند تایی که الان در این صبح خنک به ذهنم می رسد را گفتم و چند صد تایی باقی ماندند. دوباره که نگاه می کنم می بینم الان دیگر از بعضی فاصله گرفته ام و بعضی ممکن است همه آن عظمت گذشته را برایم نداشته باشند (مثلا وقتی کیشلوفسکی را کشف کنی احتمالا از عظمت کوبریک کاسته می شود) ولی این نافی این حقیقت نیست که زمانی برایم سخت تاثیرگذار بوده اند.

    رفقا لطفا همت کنید: مریم، نیما نامداری، یاسر کراچیان،احمد سیف، محسن حجتی، نیایش خانه ابری، میرزای پیکوفسک، جواد رف، علی سرزعیم، مهدی ژرف

  • پرونده هسته ای

    امروز رفتم به جلسه ای که سخن ران اصلی اش سفیر آمریکا در سازمان های بین المللی مستقر در وین بود و موضوعش برنامه هسته ای ایران. حرف های سفیر همان چیزهایی بود که همه شنیده ایم. ولی کامنتی که نفر دوم پانل که یک استاد اتریشی امنیت بین الملل بود روی حرف های او زد برایم جالب بود. حرفش این بود که ایران الان دیگر به “فن آوری” غنی سازی دست پیدا کرده است و دیگر نمی توان راجع به بحث توقف غنی سازی با ایران صحبت کرد بل که باید راهی پیدا کرد که طرفین را راضی کند. توصیه اش هم این بود که آمریکا از موضع خودش پایین بیاید و غنی سازی در سطح مشخصی را برای ایران به رسمیت بشناسد.کلا هم برداشت خود من از نوع سخنرانی سفیر آمریکا و حال و هوای جلسه (در مقایسه با صحبت های کارگاه مشابهی که سال قبل برگزار شد) این بود که این ماجرای غنی سازی صنعتی اورانیوم روی مسیر مساله تاثیر گذاشته است و حتی آمریکا هم از موضع نرم تر و دیپلماتیک تری صحبت می کند.

  • معلومات عمومی اقتصاد

    استادهای آمریکایی و اروپایی که من داشته ام یک تفاوت مهم دارند: آمریکای شمالی ها اساسا اهل داستان تعریف کردن سر کلاس هستند و کلاسشان به قول خودشان خیلی فان است. اروپایی ها همان شخصیت عبوس و جدی و فنی خود را دارند و معمولا سر کلاسشان از این خبرها نیست. اگر سر کلاس یک استاد آمریکایی که از یک دانشگاه خوب آمده باشد بنشینید معمولا بخشی از کلاس به شنیدن خاطرات استاد از چند نفر از برندگان جایزه نوبل و ماجراهایی که در سمینارها اتفاق افتاده و داستان های مقاله های معروفی که چاپشان سال ها طول کشیده و خلاصه در یک کلام “اخبار و شایعات دنیای آکادمیک اقتصاد” مرتبط و غیرمرتبط با موضوع می گذرد. ما که در اروپا هستیم در این بخش نسبت به کسانی که در آمریکای شمالی درس می خوانند عقب تر هستیم که کلا از این اخبار و داستان ها زیاد نمی شنویم و لذا زیاد هم برای تعریف کردن نداریم. این یکی از عدم مزیت های تحصیل اقتصاد در اروپا است. به نظرم این داستان ها و خاطرات نگاه آدم را بازتر می کند و سرنخ های خوبی هم فراهم می کند. ضمن این که کلا هم خوراکی برای جذاب کردن صحبت برای مخاطبان آتی فراهم می کند. احتمالا به همین خاطر هم هست که حس می کنم “معلومات عمومی” دوستانی که آمریکای شمالی اقتصاد می خوانند نسبت به ماها تفاوت قابل ملاحظه ای دارد.

    اگر برای تحصیل تصمیم گیری می کنید این فاکتور را هم وارد مساله کنید. هر چند احتمالا تا تجربه نکنید تفاوت را حس نمی کنید.

  • ماندالا

    دارم چیزهایی راجع به بودیسم می خوانم از جمله تاریخ سرکوب این آیین توسط کمونیست ها در کامبوج و کره شمالی و چین. یاد آن صحنه دردناک در هفت سال در تبت افتادم. راهبان بودایی مشغول اتمام نقاشی شنی معروف مندلا هستند که ماه ها یا حتی سال ها زمان برای چیدن دانه های آن صرف می شود و تصویری از ساختار جهان در فهم بودایی است. ژنرال های چینی وارد معبد می شوند و تعمدا از روی طرح راهبان رد می شوند. تمثیلی زیبا و پرمعنی از اراده سرکوب معنویت توسط ایدئولوژی.

  • اتحادیه اصناف مانعی برای اقتصاد آزاد

    از تئوری ساماندهی صنعتی می دانیم که هر قدر موانع ورود به یک حوزه اقتصادی بیش تر باشد حاشیه سود بیش تری در آن صنعت به دست می آید. در همه جای دنیا اتحادیه ها از ابزارهای ایجاد انحصار مصنوعی هستند. در همین اتریش تعمیرات شوفاژ یک شغل پردرآمد به حساب می آید. دلیلش هم این است که اتحادیه شوفاژکاران اصرار دارد که چون تعمیر شوفاژ ممکن است خطر نشت گاز را داشته باشد هر تعمیرکار جدیدی باید به تایید این اتحادیه برسد و صد البته این که عده اندکی در سال موفق به اخذ چنین تاییدی می شوند. انحصاری که کانون وکلا در ایران درست کرده و مانع از ورود بخشی از فارغ التحصیلان حقوق به بازار کار خدمات حقوقی می شود هم نمونه دیگری از این ماجرا است. نمونه ای که در آن داور (هیات گزینش کانون) خودش یک طرف مسابقه است.

    چند وقت پیش داشتم با دوست جواهرفروشی راجع به بحث افت قیمت شدید جواهر پس از خرید صحبت می کردم. خودش می گفت که جواهر ۴ میلیون تومانی درست چند روز بعد از خرید کم تر از نیم تا یک میلیون تومان پس گرفته می شود. من گفتم خدا چرا این وسط واسطه هایی شکل نمی گیرند که جواهر سالم را از کسانی که قصد فروش دارند به قیمتی بهتر از این رقم اندک بردارند و با مقداری سود به کسانی که خریدار جواهر دست دوم ولی سالم هستند بفروشند. قاعدتا چنین کسب و کاری باید مشتری زیادی از هر دو طرف داشته باشد. جواب دوستم ساده بود: طوری که انگار خیلی بدیهی است گفت نه نمی شود. گفتم آخر چرا؟ گفت خب اتحادیه اجازه نمی دهد کسی این کار را بکند. قیمت خرید و فروش را اتحادیه تعیین می کند و اگر کسی این کار که تو می گویی را بکند پروانه اش را لغو می کند.

    الان در اتریش علی رغم فشارهای گروه های ذینفع به این فکر افتاده اند که این انحصارهای صنفی را لغو کنند. نمی دانم وضع ایران چطور است.

  • ذخیره بنزین

    عامل های اقتصادی حدس می زنند که از یکی دو ماه دیگر بنزین کالای کم یاب تری خواهد بود و قیمت آن به شدت بالا می رود. به نظرتان سوداگران بازار (همان ها که مثلا سوخت را به خارج قاچاق می کنند و ظاهرا دریاچه های ذخیره سوخت هم دارند) برای آن روزها فکری نکرده اند؟ فکر کنم حداقل در ماه های اولیه سهمیه بندی چندان نباید نگران دسترسی به سوخت آزاد بود چون از گوشه و کنار بنزین انبار شده عرضه خواهد شد. فقط برایم جالب است که بدانم که آیا آمار خرید بنزین در هفته های نزدیک به سهمیه بندی به یک باره جهش کرده است یا نه.

    راستی من راجع به قیمت تاکسی صحبت کردم ولی فراموش کردم که بگویم که می توانید برای خرید تانکر هم سرمایه گذاری کنید. تصورش را بکنید. یک تانکر چندین هزار لیتری دارید که می توانید روزهای آخر از بنزین پرش کنید و به فاصله چند روز هر لیترش را با چند صد تومان سود بفروشید.

    راستش در مورد این حرف ها چندان شوخی نمی کنم چون جدا معتقدم که حق مردم است که به قیمت آزاد بنزین اضافی بگیرند و هر مکانیسمی به آن کمک کند چیز مطلوبی است. منتها دولت عزیز با بی تدبیری کاری می کند که به جای این که حاشیه سود و مالیات روی بنزین گیر خودش بیاید نصیب دلالان شود.

    این را هم بگویم که دولت اگر عاقل باشد می تواند از سیاست اسمش را نیاور و خودش را بیاور استفاده کند. مثلا بگوید چون عده ای ممکن است کارت هوشمندشان را در حین مسافرت گم کنند ما در هر پمپ بنزین یک پمپ آزاد تعبیه می کنیم که کار این افراد راه بیفتد. یا مثلا بگوید بنزین فقط با کارت است ولی هر کس بنزین سوپر می خواهد باید قیمت آزاد آن را بپردازد. با این کارها عملا بنزین اضافی لازم را به جامعه می دهد بی آن که رسما قیمت آزاد را اعلام کند.

  • رویکرد نهادی به مصرف بنزین؟

    ظاهرا این کلمه “نهاد” و “نهادگرایی” در کشور ما سپری شده است برای کسانی که نمی توانند یا نمی خواهند که بر اساس اصول روشن علم اقتصاد حرف بزنند و لذا داستان های خود را به اسم نهادگرایی تحویل دیگران می دهند. نمونه اش این مقاله دو قسمتی (اول و دوم) در روزنامه دنیای اقتصاد است که نویسنده اش سعی کرده به قول خودش از زاویه نهادی به موضوع بنزین نگاه کند. متاسفانه مقاله پر است از خطاهای پایه ای که قاعدتا یک دانشجوی دوره مقدماتی اقتصاد هم با آن ها آشنا است.

    ۱) نویسنده ادعا کرده (در واقع این ادعا را از احمد توکلی گرفته) که “شاهد آن است که طی سال‌های ۱۳۷۳ تا ۱۳۸۳ قیمت بنزین از هر لیتر ۵۰ ریال با ۱۶ برابر شدن به ۸۰۰ ریال رسید، ولی مصرف روزانه بنزین از ۲/۳۱ به ۶۲‌میلیون لیتر رسیده یعنی دو برابر شده است”

    دوست نهادگرای ما نمی داند که
    ۱-۱- قیمت ظاهری در اقتصاد هیچ اطلاعی از عالم واقع به ما نمی دهد. افزایش قیمت از ۵۰ ریال به ۸۰۰ ریال افزایش ظاهری است و دانشجویان درس مبانی اقتصاد معمولا یاد می گیرند که اول نرخ تورم را از یک افزایش قیمت ظاهری بیرون بکشند و بعد راجع به افزایش قیمت صحبت کنند.

    ۱-۲- همانند هر علم دیگر تحلیل رابطه علت و معلولی بین دو متغیر (قیمت و مصرف در این جا) باید با فرض ثابت بودن سایر شرایط (Ceteris Paribus) صورت گیرد. در فاصله ۱۳۷۳ تا ۱۳۸۳ سه اتفاق مهم در اقتصاد ایران افتاده است. اولا جمعیت زیاد شده، ثانیا درآمد سرانه افزایش پیدا کرده و ثالثا قیمت نسبی کالای مکمل بنزین یعنی خودرو کاهش پیدا کرده است. هر یک از این سه عامل باعث “جا به جایی” منحنی تقاضا می شوند. حال آن که بررسی کشش از طریق حرکت روی منحنی تقاضا انجام می شود. بنابراین گزاره تقلید شده از فرمایشات قبلی استاد توکلی هیچ اطلاع جز ناآشنایی دو گوینده گزاره فوق با اصول بسیار ابتدایی اقتصاد خرد به ما نمی دهد.

    ۲) آقای فرجام نیا گفته “ضمن آن که مقوله قیمت‌های نسبی نیز مغفول مانده است، چگونه می‌توان هزینه‌ها را با کشورهای دیگر به صورت دلار مقایسه کرد، اما به حقوق و دستمزدها و کیفیت زندگی به صورت ریالی هم توجهی نداشت و از رابطه بین درآمد و هزینه چشم‌پوشی کرد، زیرا اگر فرض شود که دستمزد یک کارگر در همین حوزه خلیج فارس ۵۰۰ دلار و در‌ایران ۱۴۰ دلار است، ‌آیا می‌توان ادعا کرد که کارگر‌ایرانی ۳۶۰ دلار به دولت یارانه می‌پردازد؟ ”

    ۲-۱- دوستمان توجه ندارد که تفاوت حقوق در کشورهای مختلف به تفاوت بهره وری بستگی دارد که موضوع فراتر از کار شخصی کارگر است و به میزان انباشت سرمایه و فن آوری اقتصاد بستگی دارد.
    ۲-۲- ظاهرا ایشان فرق بین کالاهای تبادل ناپذیر و تبادل پذیر را خوب نمی داند. بنزین کالای تبادل پذیر است و قیمت جهانی آن هم روشن است. نیروی کار امکان جا به جایی ندارد و لذا نمی توان راجع به قیمت جهانی اش صحبت کرد. کالای تبادل پذیر در هر اقتصادی هزینه فرصت دارد و ایشان به عنوان یک اقتصادخوانده به این نکته بسیار ابتدایی توجه ندارد که هر ریال ارزان کردن بنزین از قیمت جهانی به بهانه پایین بودن دستمزدها مستلزم صرف نظر کردن این ریال از ارزان کردن یک کالای دیگر (مثلا شیر) است.

    بحث را طولانی نمی کنم. خودتان می توانید اصل مقاله را بخوانید و ضمن بهره بردن از روی کرد نهادی آن خطاهای متعدد دیگر را خودتان کشف کنید. به این دوستمان هم توصیه می کنم که به جای مشغول کردن خودش با داستان هایی که نهایتا منجر به صدور گزاره هایی از جنس “… چرا که ما‌ ایرانی‌ها نوعا به حرکت‌های انفرادی خو کرده‌ایم و درخشش ورزشکاران‌ایرانی در رشته‌های انفرادی در عرصه‌های جهانی بیانگر روحیه فردگرایی حاکم بر جامعه است… ” در یک مقاله اقتصادی می شود سعی کند کمی بیشتر روی فهم مفاهیم ظاهرا ساده ولی عمیق و دقیق اقتصاد خرد وقت بگذارد.

    پ.ن: پیش از نوشتن مطلب صحبتی با آقای میرزاخانی عزیز سردبیر روزنامه دنیای اقتصاد داشتم. ایشان این توضیح را دادند که سیاست روزنامه برای صفحه تحلیل (که این مقاله در آن چاپ شده است) متفاوت از سیاستش برای سرمقاله ویادداشت صفحه اول است که به نوعی بیان گر مواضع روزنامه است. انگیزه روزنامه از چاپ مطالب متفاوت با نظر سردبیران هم تقابل فکری بین دیدگاه های مختلف است.

  • نکاتی در باب کارت هوشمند

    یکی از دلایلی (البته یک دلیل نسبتا درجه دوم) که من فکر می کنم بنزین آزاد مازاد بر سهمیه حتما باید عرضه شود برطرف کردن مسایل متعددی است که در زمان استفاده از کارت هوشمند رخ خواهد داد. این نکته ای است که در سرمقاله امروز دنیای اقتصاد گفته ام:

    ایده اولیه استفاده از کارت هوشمند خودرو به عنوان مکانیسم اجرایی سهمیه‌بندی یارانه‌های بنزین به دولت خاتمی باز می‌گردد، لذا اگر نقدی بر این شیوه باشد در درجه اول متوجه‌این دولت است. نقد اصلی ما این است که‌این روش بدون این که واجد امتیازهای روشنی نسبت به ابزارهای سنتی‌تر و کم‌هزینه‌تر تخصیص یارانه (مثل کوپن کاغذی) داشته باشد صرفا به دلیل دارا بودن فن‌آوری بالاتر ترجیح داده شده است. کارت هوشمند نیازمند تجهیز بخش مهمی از پمپ بنزین‌های کشور به تجهیزات کارت خوان و زیرساخت‌های مخابراتی و آموزش نیروی انسانی آنها است. این در حالی است که تمام این هزینه‌ها صرفا به‌این دلیل صورت می‌گیرد که دولت تصمیم دارد تا در یک دوره انتقالی نه چندان بلندمدت سهمیه محدودی به عنوان بنزین یارانه‌ای برای هر خودرو تخصیص دهد. علی‌الاصول طول این دوره انتقال نباید طولانی باشد و پس از آن باید بنزین تک نرخی به قیمت واقعی در اختیار شهروندان قرار گیرد. در این صورت توسعه زیرساخت‌های ایجاد شده اگر به مصرف دیگری (مثل کارت اعتباری پرداخت پول) نرسد باعث اتلاف انرژی و هزینه خواهد بود بدون این که امتیاز یا کارکرد اضافی خاصی نسبت به روش سنتی یعنی توزیع کوپن کاغذی داشته باشد. افزون بر این موضوع، اصرار دولت فعلی به انحصار عرضه بنزین به‌این شیوه بر مسائل بالقوه موجود در آن افزوده است.

    ادامه مطلب ...
  • بنزین مازاد سهمیه نداریم

    ظاهرا نابغه اقتصادی مجلس و دولت مهرورز آی کیو هاشان را روی هم ریخته اند تا به بدترین شکل ممکن دمار از روزگار مردم و در درجه بعدی محبوبیت جریان سیاسی خودشان درآورند. توکلی امروز رسما گفته که نمی خواهند بنزین مازاد سهمیه عرضه کنند. این در حالی است که باهنر (که فهم اقتصادی اش به مراتب بیش تر از احمد توکلی است) در مصاحبه رادیویی اش به صراحت گفت که مجلس دولت را تشویق به عرضه بنزین مازاد به قیمت واقعی کرده است.

    من فکر کنم این تصمیم نابخردانه یکی از خطرناک ترین تصمیمات اقتصادی است که در این ۱۵-۱۶ سال اخیر گرفته شده است. چرا که بعید می دانم که هیچ تصمیم اقتصادی تا به حال این قدر تاثیر مستقیم و فوری در زندگی مردم داشته باشد. آقای توکلی که معلوم است تقریبا از هیچ چیز خبر ندارد در جواب سوال خبرنگار می گوید مردم با اتوبوس رفت و آمد خواهند کرد و این در حالی است که در بسیاری از خطوط ظرفیت شبکه اتوبوس رانی به حد کافی پر است. سبک زندگی مردم یک شبه تغییر نخواهد کرد و از فردای سهمیه بندی بنزین نارضایتی گسترده خودش را نشان خواهد داد. اگر به خیال آقایان قیمت بنزین باعث تورم روانی می شود سهمیه بندی بنزین با کاهش تولید در بخش واقعی اقتصاد اثرات جدی تری را روی رفاه برجای خواهد گذاشت.

    نیما مطلبی درباره سخنان توکلی نوشته است ولی من معتقدم نقد اساسی را وارد نکرده است. توکلی در پاسخ خبرنگار صدا و سیما گفته که اگر بنزین آزاد بدهیم مصرف کم نمی شود و لذا نقض غرض می شود. مشکل این آقا این است که هنوز متوجه نشده که مشکل ما رقم مصرف بنزین نیست بل که یارانه ای است که از بودجه عمومی بابت بنزین پرداخت می شود و البته همین یارانه در طول زمان میزان مصرف را هم بالا برده است. دولت اگر هزینه واقعی یک کالا و اکسترنالیتی های ناشی از آن (مثلا آلودگی های محیط زیستی) را دریافت کند دیگر حق ندارد که راجع به میزان مصرف آن نظر بدهد. میزان مصرف بنزین تصمیمی است که توسط مصرف کننده و بر اساس برنامه مصرف بهینه اتخاذ می شود. مشکل آقایان این است که به جای کنترل علت فعلا معلول را چسبیده اند.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها