• دکتر عظیمی

    نقدهایم بر نظریات مرحوم دکتر عظیمی را قبلا یکی دوبار نوشته ام و به تفصیل تکرار نمی کنم. فقط به خلاصه می گویم که به نظرم آن چیزی که آن مرحوم تا همین چند سال پیش که از دنیا رفت ارائه می کرد نسخه ای بسیار قدیمی، فلسفی و کلی گویانه از دانش عمومی توسعه ( و نه لزوما اقتصاد توسعه) بود که شباهت چندانی به ادبیات جدید این حوزه که در ده بیست سال اخیر توسعه داده شده و مانند بقیه شاخه های علم اقتصاد بر مبنای نظریه های خرد استوار شده است نداشت. ضمن این که مدل ذهنی آن مرحوم چندان بر پایه نظریه های اقتصادی و دینامیک و تعادل سیستم اقتصادی استوار نبود و به همین خاطر هم دفاع های عجیبی از مثلا ثابت نگاه داشتن نرخ بنزین (به بهانه افزایش شاخص توسعه) و یا نرخ ارز می کرد.

    با این همه در سالگرد درگذشتش بد نیست یادی بکنم از یکی از خصوصیات مثبتش که همیشه برای من جالب توجه بود. مرحوم عظیمی علی رغم شهرتش در بین روشن فکران خودش را آلوده فضای روشن فکری ایران نکرد و بر خلاف کسانی مثل رییس دانا که در هر ماجرای باربط و بی ربطی سر و کله اش پیدا می شود و نظر می دهد خودش را تا حد خوبی روی حوزه کار خودش متمرکز کرده بود. حوزه کار عظیمی البته با تعریفی که او از گستره اقتصاد توسعه داشت به مباحث اجتماعی و تاریخی هم کشیده می شد و این از دیدی من چندان جالب و عمیق نبود ولی به هر حال سعی او این بود که منظر نگاهش در این مباحث هم دانشگاهی باشد. این نوع رفتار الان تا حد خوبی جا افتاده است ولی در دهه هفتاد نیازمند نوعی از دیسیپلین و خویشتن داری رفتاری بود که به نظرم جزء نکات مثبت شخصیتی آن مرحوم بود.

  • فاینانس: بخش اول

    پیام های متعددی از طرف دوستان دریافت کردم که می خواستند در مورد رشته فاینانس و کاربردهایش توضیح بدهم. من البته هنوز در این حوزه تازه کار هستم و ممکن است برداشت هایم اولیه باشد. لذا از دوستانی مثل رضا ماهانی و پویان مشایخ و مهدی برکچیان و طاها عزیزی که تخصص و تجربه بیش تری در این حوزه دارند خواهش می کنم اگر توضیح یا نقدی دارند در این جا بنویسند.

    در مورد رشته فاینانس و مواد درسی اش یک نکته مهم که من فهمیدم این است که محتوای درسی این رشته بسته به سلیقه و گرایش دانشکده می تواند تا حد زیادی تغییر کند. معمولا دوره های فاینانس در سطح فوق لیسانس (خصوصا در انگلیس، مثلا این جا) و در مدارس بازرگانی نزدیکی بیش تری به ابزارهای عملی مورد استفاده در بازار کار دارد و در مقابل در دوره های دکترا و در دانشکده های اقتصاد (از جمله دروس مدرسه فاینانس وین) ممکن است بیش تر به مباحث نظری تر و تئوری اقتصاد نزدیک شود.

    از دید من مسایل فاینانس در سه حوزه اصلی قابل تقسیم هستند:

    ۱) بازارهای مالی چه طور عمل می کنند و چه ابزارهایی در آن ها وجود دارد؟
    در این حوزه بحث ساختار بازارها و رفتار بازی گران به علاوه انواع مشتقات مالی (مثل قراردادهای فیوچرز و آپشن) و مباحث مربوط به مالیه بین الملل (مثلا بازارهای ارز) و بحث های مربوط به مدیریت بهینه پورت فولیو و ارزیابی ریسک اعتباری (Credit Risk Modelling) بحث می شود. این حوزه نیازمند توان بالایی در اقتصادسنجی سری های زمانی و داده های پانلی است.

    ۲) قیمت تعادلی دارایی ها در بازارهای مالی چیست؟
    سرمایه گذاری موفقیت در بازار مستلزم شناخت قیمت واقعی انواع دارایی ها (سهام، ارز، زمین، شرکت، فن آوری و …) است. بحث قیمت گذاری دارایی ها از مدل های اولیه ای مثل مدل بازار بدون آربیتراژ یا مدل CAPM را که از نظریه های تعادل عمومی تحت شرایط ریسک استخراج می شوند شروع شده و بعد وارد مباحث پیش رفته تر در زمینه فاینانس زمان پیوسته و بحث های ریل آپشن می شود. این حوزه نیاز به دانش زیادی در حوزه فرایند های تصادفی و معادلات دیفرانسیل تصادفی دارد.

    ۳) نهادهای مالی چه طور باید اداره شوند؟
    این حوزه با استفاده از پایه های نظری مثل نظریه بازی ها، اقتصاد اطلاعات، نظریه قراردادها و طراحی مکانیسم ها به این سوال می پردازد که یک نهاد مالی که عمدتا به شکل قراردادی بین عامل (مثلا سهام دار) و کارگزار (مثلا مدیر) عمل می کند به چه شکلی باید طراحی شود و چه قوانینی باید بر آن حاکم باشد تا برای عامل بهینه باشد. مباحث این حوزه ساختار مالی و حکمرانی (Governance) نهادهایی مثل بانک ها، صندوق های بازنشستگی، شرکت های سرمایه گذاری، نهادهای سرمایه گذار مخاطره جو و نهایتا بنگاه های مختلف سهامی عام را پوشش می دهد. ضمنا این حوزه در ترکیب با بحث سازماندهی صنعتی مباحثی تعامل بازار سرمایه و بازار کالا و تاثیر ساختار سرمایه بر فن آوری را بحث می کند.

  • مرگ پدربزرگ

    سه روز پیش پدربزرگ مریم در سن ۸۳ سالگی در حالی که از میدان آزادی عبور می کرد اثر تصادف اتومبیل درگذشت. خبر مرگش آن چنان ناگهانی و آن قدر دور از انتظار بود که من از آن روز تا الان فعلا گیج هستم و جدا نتوانسته ام ماجرا را باور کنم. مرگ دوست و آشنا زیاد دیده ام ولی این یکی چیز عجیبی بود. آن قدر عجیب که هنوز نتوانسته ام باور کنم که مردی که جمعه این هفته باهم بودیم و ساعت ها سرزنده و شوخ طبعانه برایم صحبت کرد الان دیگر زیر خاک است. نگران وضع آینده ما بود و وقتی خبر دادم که با هم در وین می مانیم آرام شد. طبق معمول بخشی از صحبت را به تغذیه سالم و ورزش کشاند و برایم از مزایای عسل و انگور گفت. قرآنی آورد و آیه هایی که بر مزایای عسل تاکید کرده بود را مفصلا خواند. بیش از شصت سال بود که هر روز صبح زود پس از نماز شب به پیاده روی می رفت و سخت مراقب تغذیه اش بود. همین بود که بدنش بدون کلمه ای اغراق از همه جوان ترهای فامیلش سرحال تر و سالم تر و فعال تر بود. همیشه هم تاکید می کرد که ترجیح می دهد ماشینش را بیرون نیاورد و پیاده سر کارش برود. همین عشق به پیاده وری در خیابان های تهران عاقبت عاملی شد تا از پیش ما برود. آخرین بار وقتی داشتیم خداحافظی می کردیم گفت شنیده ام “لیوان های چای داغ” می خوری و من را از این کار پرهیز داد.

    یکی از معنوی ترین آدم هایی بود که در عمرم دیده ام. اگر آرامش درون را هدف غایی معنویت بدانیم این انسان تجسم واقعی از کم خواهی، خفت موونه و آرامش درون بود. زندگی اش پر بود از خاطره هایی از مواجه با اتفاقات عجیب. از مواجهه با گرگی در کوهستان که به دعایی رام می شود و از دیدن جغرافیای مکه پیش از رسیدن به آن جا در سفر حج. این چیزها را اصولا نباید گفت چون چندان قابل باور نیست ولی همه این اتفاقات را از زبان این مرد باور می کردم. شاگرد مغازه اش تعریف کرده بود که دو روز قبل از مرگش او را فرستاده بود تا از تمامی طرف های تجاری مان کاغذی بیاورم که گواهی می داد که دینی بر عهده هم نداریم …

    هشت سال پیش در مراسم خواستگاری تشریفاتی مان به من گفت که گل سر سبد خانواده را که خودش با دست خودش پرورش داده است به دست من می سپارد. الان که این سطور را می نویسم اشک از چشمانم جاری است. هم به خاطر از دست دادن پدر بزرگ و هم به خاطر مریم که هنوز بعد از سه روز ماجرا را نمی داند و به زودی خواهد دانست. وقتی آن اتفاق افتاد مریم در وین تنها بود و من نمی خواستم در تنهایی با این واقعیت سخت رو به رو شود. سه روز است که بهانه چیده ایم که پدر بزرگ تصادف مختصری کرده و در بیمارستان بستری است و دوست دارد تو را ببیند و به این بهانه مریم را راضی کردیم که راهی تهران شود. او الان در راه تهران است و من نمی دانم چند ساعت دیگر که امیدش به بهبود پدربزرگ بر باد رفته خواهد بود چه حالی خواهد داشت. تلخی ماجرا این که همه شرایط روزگار دست به دست هم داد تا من مجبور شوم با همان هواپیمایی که قرار است مریم را به تهران ببرد به وین بروم بی آن که بتوانم پس از یک ماه دوری دقایقی در کنار او باشم و در زمان شنیدن خبر تلخ در آغوش بگیرمش.

    پ.ن: از طرف خودم و مریم از محبت همه دوستان بسیار تشکر می کنم. آدم وقتی این همه لطف را می بیند کمی به نوشتن امیدوار می شود.

  • راه حل مشکل مسکن

    روزنامه اعتماد در ستون نظرات خوانندگان روز سه شنبه ۱۱ اردیبهشت از قول یک نفر راه کارهایی برای کاهش قیمت مسکن ذکر کرده است. از جمله این که : “اولین راه حل این است که سودآوری در بخش مسکن باید ممنوع شود چرا که نیاز مردم است و هیچ کس حق سرمایه گذاری در امر خرید زمین و مسکن جز برای سرپناه خود نداشته باشد”.

    سال ها پیش هم روزنامه همشهری در بخش مقالات وارده مطلب مفصلی را از قول کسی چاپ کرده بود که خودش را کارمند بازنشسته بانک معرفی کرده بود و در باب دلایل ممنوعیت دو شغله بودن نوشته بود. یکی از بندهای مقاله این بود که مسافرکشی باید ممنوع شود چرا که ممنوعیت مسافرکشی باعث کاهش ترافیک و آلودگی هوا می شود.

    تصورش را بکنید که در تهران اگر هر کسی بخواهد برای خودش سرپناه بسازد چه می شود. نمی دانم تفکرات مردم این کشور گاهی چرا این قدر از اصول بدیهی عقلانیت (و نه لزوما حتی علم اقتصاد) دور است.

  • بعد از حدود سه سال زندگی در اروپا و بیش از ده بار سفر به ایران در این مدت به این جمع بندی رسیده ام که زندگی و حضور در کشور خودم به رغم همه گرفتاری ها و حماقت ها و مشکلات یک حسن بزرگ دارد و آن این که انسان را بیش تر در معرض پرسش از نفس خود و توجه به غایت زندگی قرار می دهد. بر خلاف تصور اولیه که داشتم حس می کنم آرامش و فراغت خاطر خارج از ایران لزوما منجر به تعمیق چنین دغدغه هایی نمی شود و برعکس ممکن است به سادگی باعث فراموشی و غرقه شدن در شادخواری شود. کم ندیده ام دوستانی که وقتی از این جا می رفتند منبعی از انرژی معنوی و انبانی از سوال بودند و الان که بعد از چندین سال می بینیشان حس می کنی که همه دغدغه شان را همین چند قلم ماجرای معمولی پیپر و ارزش استاک و جاب پر کرده است.

    پسرک ۱۰ ساله ای که تلاش می کند شیشه ماشینت را پاک کند یا فال بفروشد و تو با یک قطعه ۲۰۰ تومانی ناچیز خودت را گول می زنی و وجدانت را از کل مساله ای به این بزرگی آسوده می کنی دقایقی بعد فرصتی برای فکر کردن دوباره فراهم می کند که آن سوی مرز تجربه ای کم یاب است. خلاصه این که بودن در ایران انسان را بیش تر متوجه درون می کند. این ویژگی نیست که بتوان به سادگی از آن گذشت.

  • دو نکته در باب سهمیه بندی بنزین

    سرمقاله امروز دنیای اقتصاد را درباره سهمیه بندی بنزین نوشته ام. حرف تازه ای در آن نیست و قبلا این حرف ها را گفته ام ولی چون دولت اصرار دارد که فعلا از عرضه بنزین مازاد بر سهمیه خودداری کند فکر کردم باید این دو نکته مجددا به طور مستقل بیان شود.

    در بحث مدیریت مصرف و یارانه بنزین آن چه تا کنون برای سال‌جاری قطعی شده است، تخصیص سهمیه محدود بنزین با قیمت یارانه‌ای برای خودروهای شخصی است. با این همه هنوز تکلیف شکاف بین عرضه سهمیه‌ای و تقاضای کل بنزین در جامعه روشن نشده است. مصوبه مجلس محترم دولت را تشویق می‌کند تا براساس تخمین نیاز بازار اقدام به واردات بنزین کرده و آن را به قیمت واقعی به مصرف‌کنندگان متقاضی عرضه کند. از شواهد بر می‌آید که دولت قصد دارد به این توصیه عمل نکرده و عرضه بنزین را محدود به سهمیه یارانه‌ای نماید. هر چند ما از تحلیل دولت و مشوق‌های این تصمیم اطلاع دقیق نداریم ولی حدس می‌زنیم که انگیزه این تصمیم جلوگیری از به اصطلاح «اثرات روانی تورمی» اعلام قیمت بنزین آزاد باشد.

    ادامه مطلب ...
  • تصمیم آخر

    فردا باید تصمیم نهایی را بگیرم که احتمالا روی مسیر شغلی آینده ام تاثیر می گذارد. واقعا فکر نمی کردم تصمیم گیری برای محل تحصیل این قدر سخت باشد. در این دو سه هفته گذشته فشار جدی تحمل کردم و نهایتا به سختی توانستم بین اروپا و کانادا تصمیم بگیرم. حالا باید بین دو گزینه باقی مانده تصمیم نهایی را بگیرم. گزینه اول همان ایکارس بروکسل است که وقتی بیش تر در موردش تحقیق کردم قانع شدم که مرکز دانش گاهی خوبی است و عمل کردش در بازار کار خیلی خوب بوده است. کادر خوبی هم دارد. از جمله ماتیاس دواتریپونت که یکی از افراد مشهور در حوزه تئوری مشوق و قرارداد است و کارهای مشترک زیادی با تیرول و فیلیپ آگیون دارد. دواتریپونت ذهن خلاقی دارد و تئوری مشوق را در حوزه های مختلفی به کار می گیرد از جمله این که اخیرا هم روی طراحی موثر دانش گاه ها و نهادهای تولید دانش متمرکز شده است.

    گزینه رقیب دکترای فاینانس مدرسه تحصیلات تکمیلی فاینانس وین است که مرکز تعالی است که سه سال پیش با هم کاری مشترک دانش گاه وین، آی اچ اس و دانشگاه اقتصاد وین راه اندازی شده است. فرآیند گزینش این موسسه به شدت رقابتی است و در طول سه دوره به طور متوسط از بین ۲۰۰-۲۵۰ نفر ۴-۵ انتخاب کرده است. حسن این گزینه این است که حوزه کارش فاینانس است و من حدس می زنم که این رشته در ایران کاربردهای عملی گسترده تر و بیش تری نسبت به اقتصاد داشته باشد. انتخاب این گزینه برایم به معنی صرف نظر کردن از کیفیت آموزش در اقتصاد در ایکارس به خاطر تحصیل در فاینانس به عنوان یک رشته کاربردی است.

    اقتصاد برای من زیباتر و لذت بخش تر است و تحصیل در آن هم به نسبت فاینانس تا حد قابل ملاحظه ای ساده تر است. در مقابل فاینانس احتمالا می تواند تاثیرات ملموس تری داشته باشد و در هر صورت هم بازار کار به تری دارد. ضمن این که کلا هم تعداد بچه های ایرانی که وارد رشته فاینانس می شوند به طور قابل ملاحظه ای کم تر از اقتصاد است. اگر فاینانس بخوانم باید کمربندها را محکم کنم و خودم را برای دنیای متفاوتی آماده کنم. اگر ایده یا تجربه ای دارید که به موضوع مربوط باشد ممنون می شوم این جا بنویسید.

    پ.ن: تمام شد. در وبن ماندنی شدم و مسیر شغلی ام هم رفت سمت اقتصاد مالی.

  • نجیب مایل هروی

    خاصیت آینگی اثر عین القضات را خوانده اید؟ اگر نخوانده اید توصیه می کنم بخوانید. تصحیحش بر عهده نجیب مایل هروی (محقق افغان مقیم ایران) بود که همیشه دوست داشتم در موردش بیش تر بدانم. امروز دیدم که بنیاد موقوفات دکتر افشار به او جایزه می دهد. گفت لینک خبرش را بگذارم.

    فصلنامه گفتمان که محمد رضا تاجیک آن را منتشر می کرد همیشه در صفحه اولش قطعه ای ژرف و زیبا از این کتاب را داشت:

    جوانمردا!

    این شعرها را چون آینه دان!

    آخر دانی که آینه را صورتی نیست در خود.

    اما هر که نگه کند صورت خودتواند در آن دیدن.

    همچنین می دان که شعر را در خود هیچ معنایی نیست!

    اما هرکسی از او آن تواند دیدن که نقد روزگار و کمال کار اوست.

    و اگر گویی:

    شعر را معنی آن است که قایلش(گوینده)خواست و دیگران معنی دیگروضع می کنند از خود

    این همچنان است که می گوید:

    صورت آینه صورت صیقلی است که اول آن صورت نموده!

    و این معنی را تحقیق و غموضی هست که اگردر شرح آن آویزم از مقصود باز مانم.

  • قالب جدید

    قالب جدیدی که می بینید محصول زحمات مشترک حنیف مزروعی و بهزاد باشوی عزیز است. پیش نهاد تغییر قالب را خود حنیف داد و تمام زحمات طراحی و انتقال وبلاگ را این دو دوست ندیده کشیدند که واقعا نمی دانم چه طور ازشان تشکر کنم.

  • نرخ سود بانکی

    هم فکران ما معمولا در نقد سیاست کاهش نرخ بهره این دلیل را ذکر می کنند که در نرخ بهره پایین مردم تمایلی به سپرده گذاری در بانک ندارند و لذا عرضه منابع بانکی کاهش خواهد یافت. این حرف به طور کلی درست است ولی اگر بخواهیم کمی دقیق تر و واقعی تر صحبت کنیم باید به این نکته توجه کنیم که منابع بانکی برای اعطای وام لزوما از حساب های پس انداز بهره دار تامین نمی شود و منابع دیگری از جمله رسوب وجوه نقد در حساب های جاری هم برای اعطای تسهیلات وجود دارد. لذا حتی اگر نرخ بهره ای که بانک برای حساب های پس انداز بلندمدت می پردازد بیش از نرخ بهره دریافتی از وام ها باشد لزوما به معنی زیان دهی یا توقف عملیات بانک نیست چرا که متوسط هزینه تجهیز منابع برای بانک میانگین وزنی از نرخ بهره حساب های پس انداز کوتاه مدت و بلندمدت و نیز حساب جاری است که ممکن است سرجمع از نرخ بهره وام ها کم تر شود.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها